«ریکاردو بودن» یک فیلم درام زندگینامهای آمریکایی محصول سال ۲۰۲۱ به نویسندگی و کارگردانی آرون سورکین است که به درباره رابطه میان لوسیل بال و دسی آرناز ستارههای شوی تلویزیونی «من لوسی را دوست دارم» میپردازد. در این مطلب به فیلم ریکاردو بودن و نقدهای مختلف درباره آن پرداختیم و سعی کردیم به حواشی آن و امتیاز منتقدان نیز اشاره کنیم.
نیکول کیدمن و خاویر باردم در نقش بال و آرناز و جی کی سیمونز، نینا آریاندا، تونی هیل، آلیا شوکت، جیک لیسی و کلارک گرگ در این فیلم ایفای نقش میکنند.
«نیکول کیدمن» و «خاویر باردم» برای بازی در این فیلم، نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب شدهاند. این فیلم همچنین نامزد دریافت جایزه بهترین فیلمنامه از گلدن گلوب شده است. «ریکاردو بودن» در ۱۰ دسامبر ۲۰۲۱ توسط استودیو آمازون در ایالات متحده اکران محدودی را دریافت کرد و با نقدهای متفاوت تا مثبت منتقدان روبرو شد.
خلاصه داستان ریکاردو بودن
ریکاردو بودن داستان زندگی لوسیل و دسی را دنبال میکند که با دو بحران در زندگی خود مواجهند؛ یکی میتواند به شغلشان خاتمه دهد و دیگری به ازدواجشان.
فیلم با نگاهی آشکار به روابط پیچیده عاشقانه و حرفهای این زوج، مخاطبان را به اتاق کار نویسندگان، روی صحنه هنگام تمرین کردن و پشت درهای بسته همراه با بال و آرناز در طول یک هفته بحرانی تولید کمدی «من لوسی را دوست دارم» میکشاند و با خود همراه میکند.
مروری بر نظر منتقدان درباره فیلم
سایت راجر ایبرت
تامریس لفلی | رابطه پویای میان لوسی و آرناز در فیلم «ریکاردو بودن» با پسزمینهای چشمگیر از آن دوران و ضربهاهنگ تولید شوی تلویزیونی «من لوسی را دوست دارم» به خوبی به تصویر کشیده شده است. آلیا شاوکات در نقش مدلین، جیک لوسی در نقش باب کرول، جی کی سیمونز در نقش ویلیام فرولی و نینا آریاندا در نقش ویوین ونس گروهی از مدیران ناراضی، تیمی متعهد از کارمندان و نویسندگان رده بالا هستند که همگی در نقشهای خود به شکل قابل قبولی ظاهر شدهاند. فیلم قصه شلوغی دارد. یک اپیزود باید فیلمبرداری شود، جنبههای پیچیده کمدی آن بایستی مشخص شود (جزئیاتی که لوسی به طور غیرقابل انعطافی در مورد آن وسواسی و دقیق است)، از طرفی ازدواج پر فراز و نشیب لوسی و آرناز بخش دیگر این درام را به تصویر میکشد و وینچل که در برنامه رادیویی خود اعلام میکند یکی از ستارگان شوی تلویزیونی، کونیست است و لوسی و آرناز بایستی با این مساله پر استرس رو به رو شوند.
سایت والچر
جیسون یِیلی | سورکین هم نویسنده فیلمنامه و هم کارگردان کار است و رک باید گفت فیلم «ریکاردو بودن» از همان ابتدا محکوم به فنا است. لحظات نادری در فیلم پیش میآید که فیلمساز با بازیگرانش هماهنگ به نظر میرسد و بازیگرانش با یکدیگر هماهنگ هستند و ایدههای جذابش به ثمر مینشینند اما به طور کلی همه اینها زودگذرند. تنها حربه سورکین این است که با استفاده از فلاشبکها و فلاش فورواردهای بیپایانش ایدههای دراماتیزه شدهاش را به مخاطب منتقل کند که در این راه هم موفق نمیشود. در نتیجه همه چیز به طرز عجیبی بیجان و بیروح به نظر میرسد.
ورایتی
اون گلیبرمن | فیلم ریکاردو بودن تصویری زیبا و مست کننده از آن دهه رویایی به تصویر میکشد. کل فیلم در یک هفته پرتنش و ملتهب میگذرد و گروه شوی تلویزیونی «من لوسی را دوست دارم» در حال فیلمبرداری فصل دوم کمدی خود هستند. مجموعهای که با ۶۰ میلیون بیننده هر هفته، محبوبترین برنامه در آمریکا بود. سورکین فضای دهه پنجاه میلادی را به زیبایی تصویر کرده است.
نقد بلند سایت نیتایمز بر فیلم ریکاردو بودن
مانوئلا دارگیس | «ریکاردو بودن» یک فیلم زندگینامهای پر جنب و جوش و تا حدی عجیب و غریب است که اتفاق سال ۱۹۵۳ را به تصویر میکشد. این فیلم ساختاری پر التهاب دارد. با سپری شدن روزها، شخصیتهای داستان کم کم از کوره در میروند. سورکین نمایش تلویزیونی «من لوسی را دوست دارم» را در فیلم به شکل سیاه و سفید فیلمبرداری میکند و لوسی میتواند به راحتی تخیل کند و در ذهنش به طور واضح ببیند که در یک صحنه فرضی، خودش و بازیگر یا بازیگران مقابلش چگونه بازی میکنند و در همین تخیلات ایدههای جالبی به ذهنش خطور میکند. همچنین فلاشبکها که مسیر رابطه لوسی و دسی را نشان میدهد. باید گفت که این فیلم به شدت شلوغ و پرتنش است.
سال ۱۹۵۳ برای آرناز و بال سال پرکاری بود. آرناز یک آهنگ موفق داشت و لوسی برنده جایزه امی شد. در سپتامبر، لوسی به خاطر ثبت نام برای رای دادن به عنوان عضو حزب کمونیست در سال ۱۹۳۶ (همانطور مادر و برادرش) به شدت مورد پرسش و مواخذه قرار گرفت. حضور او در کمیته محرمانه نگه داشته شد، شاید به عنوان امتیازی برای محبوبیت بسیار زیادش. او گفت که تمام این قضایا فقط به خاطر خوشحال کردن پدربزرگ سوسیالیستش بوده است و هیچ معنای دیگری نداشته.
شایان ذکر است که بال در گذشتهای نه چندان دور با شجاعت در مقابل مک کارتیسم ایستادگی کرده بود وقتی از او پرسیده شد که آیا معنای «سندیکالیسم جنایتکار» را میداند، پاسخ داد: «نه، اما زیباست». لوسی در «ریکاردو بودن» به سیاستهای آشفته بسیار کم علاقهمند است. او عمدتاً نقش زن حسود، مشکوک و ستاره شروری را بازی میکند که همه واقعاً عاشق او هستند حتی اگر یک عوضی باشد! علیرغم تلاشهای کیدمن، باورپذیری این نقش برای مخاطب دشوار است. او و خاویر باردم هر دو به اشتباه انتخاب شدهاند اما کیدمن بهویژه برای شخصیتِ بال ابداً مناسب نیست.
کیدمن و سورکین سعی کردهاند با حربهها و ترفندهایی، ظاهر بال را از نو خلق کنند. فرمِ گونههای کیدمن تغییر یافته و پیشانیاش مثل همیشه نیست اما نتیجه اصلی این است که ظاهری عجیب و غریب پیدا کرده و کمتر شبیه بال شده است. به نظر میرسد کیدمن و باردم (کیدمن بیشتر) در طول فیلم به درجات مختلف با تکنیکهای دیجیتالی برای سکانسهای فلاش بک جوان شدهاند (در هر سنی که باشند، باردم هرگز شبیه آرناز نیست) این تکنیکهای دیجیتال چهره، به خوبی عمل نکردهاند اگرچه وقتی روی صفحه تلویزیون یا کامپیوتر دیده میشوند، کمتر آزادهندهاند. کیدمن و باردم هر دو بزرگتر از نقشهای خود هستند، نکته مهمتر اینکه، آنها بازیگران جذاب و ماهری هستند که میتوانند شخصیتهای عمیقاً احساسی را به راحتی خلق کنند.
امتیازات منتقدان به فیلم ریکاردو بودن
- میانگین امتیاز کاربران در سایت IMDB آیامدیبی: ۶.۹ از ۱۰
- میانگین رضایت فیلم ریکاردو بودن بر اساس نظر منتقدان سایت متاکریتیک: ۶۰ درصد بر اساس ۵۰ نقد
- میانگین رضایت فیلم بر اساس نظر کاربران سایت متاکریتیک: ۶.۲ از ۱۰
- میانگین رضایت فیلم ریکاردو بودن بر اساس نظر منتقدان سایت راتن تومیتوز: ۶۹ درصد نظر منتقدان
- میانگین رضایت فیلم بر اساس نظر مخاطبان سایت راتن تومیتوز: ۷۳ درصد نظر مخاطبان
گفتوگو با نیکول کیدمن درباره فیلم ریکاردو بودن
نیکول کیدمن فرصت همکاری با آرون سورکین که برای فیلمنامه «شبکه اجتماعی» برنده جایزه اسکار شده بود را غنیمت شمرد. او برای بازی در این فیلم نامزد جایزه گلدن گلوب شده است. کیدمن که با خاویر باردم در فیلم زندگینامهای «ریکاردو بودن» حضور یافته است اعتراف میکند: «بعد از اینکه پذیرفتم در این فیلم بازی کنم، به شدت ترسیده بودم. بایستی از تمام مهارتهایم برای باورپذیر شدن این نقش استفاده میکردم.»
«من ماهها تمرین کردم، نمایشهای «من لوسی را دوست دارم» را بارها و بارها تماشا میکردم و با خودم فکر میکردم که اگر موفق شوم یک کپی موفق از او ارائه دهم تا هر چه بیشتر شبیه او شوم و شبیه او گام بردارم و شبیه او به نظر برسم، تا حدودی موفق میشوم. از طرفی با مربی لهجهام تمرینهای طولانی داشتم. از نظر آوایی، لوسی، صدای بسیار عمیقتری نسبت به من داشت، بنابراین توانستم این صدایی را که از نظر آوایی خشنتر بود را بسازم. صدایش صدای یک سیگاری بود. او خیلی سیگار میکشید یعنی از نظر آوایی صدایش خیلی عمیقتر از من بود، قبلا هم گفته بودم زیباترین دستها را داشت. دستان او بخش گستردهای از شخصتش را بازتاب میداد و من آن دستها را ندارم… اما من واقعاً روی آن دستها تمرکز کردم. آنها واقعاً به من کمک کردند و بعد فکر میکنم، عشقی که او به دسی داشت و میلش به داشتن یک خانه، آنقدر تاثیر قوی در من گذاشت که به خوبی آن را درک کردم»
«دلم میخواست روی موفقیتهایشان به عنوان یک همکار تمرکز کنم زیرا معتقدم تمام رابطهها به پایان میرسند. یا به دلیل مرگ یا به دلیل این که با یکدیگر سازگاری ندارند و تصمیم میگیرند به رابطهشان خاتمه دهند. به هر دلیل که باشد ارتباطشان بالاخره به پایان خود میرسد. آنها رابطه موفق مالی و دوستانه و عاشقانهای با هم داشتند. این از نظر من یک ارتباط موفق است. میزان زیادی شهوت و عشق و درد و ترسها و مشاجرات اما نهایتا او به طرز عمیقی و با هوشمندی از لوسی مراقبت میکرد و لوسی هم از او مراقبت میکرد. از طرفی لوسی به آرناز ایمان داشت و آرناز به او.»