جوگیر، ناتوان از تصمیمگیری، ضعیف، توسریخور درعینحال مهربان و عاطفی. مردی دوستداشتنی اما غیرقابلتحمل. اینها ویژگیهای مهمترین و جذابترین کاراکتر فیلم پیلوت است با بازی قابل تحسین حمید آذرنگ که ابراهیم ابراهیمیان به شکلی درست از پس پرداخت آن برآمده است.
نقطه قوت پیلوت در همین شخصیتپردازیهاست. نمایش هوشمندانه روابط آدمهایی از طبقه پایین اقتصادی و به خصوص ارتباط ۲ برادر باهم. روابطی پر جزییات که بیاینکه در دام سیاهوسفید کردن شخصیتها بیفتد طیف وسیع و ظریفی از خوبیها، بدیها، تیزبازیها و سیاستورزیهای بچهگانه را به شکلی تازه نشان میدهد.
لیستی از بهترین فیلمهای ایرانی
فیلم پیلوت در سکانس اولش به خوبی شخصیت و جنس ارتباط بین وحید (با بازی حمید آذرنگ) و سعید (با بازی جواد عزتی) را معرفی میکند؛ بعد از بنزین زدن، عقربه آمپر همچنان بالا نمیآید. سعید به موضوع مشکوک است اما وحید مواجهه سادهای با این اتفاق دارد: آمپر خراب است، راه بیفت برویم. سعید اما که خودش و ماشینش را بیشتر قبول دارد معتقد است سرش کلاه گذاشتهاند و هوا بهجای بنزین وارد باک کردهاند. با توپ پر پیاده میشود و درحالیکه وحیدِ نگران به او تلنگر میزند که شر به پا نکند. قصد سعید اما شر به پا کردن نیست. در مقابل ادعای کارگر که سفت و محکم میگوید آمپر خراب است نه پمپ، تهدید میکند که اگر باک خالی باشد خود کارگر باید هزینه پر کردنش را بدهد. موقعیتی بحرانی و پراسترس که به نظر میرسد به دعوا و بزنبزن ختم شود. بهخصوص که کمربندی در دست سعید است. سعید اما اهل معامله و حسابوکتاب است و نمیخواهد خودش را به هچل بیندازد. سر کمربند را تا ته در باک فرو میکند و با اثبات خالی بودن آن، کارگر پمپ مجبور میشود پرش کند.
این شمه و خلاصهای است از این ۲ شخصیت و آنچه در ادامه فیلم خواهیم دید. وحید زودباور و ساده که در صندلی شاگرد ولو شده و سعید برادر کوچکتر که او را هدایت کرده و حرکت میدهد. وحیدی که همهجا زود کوتاه میآید و سعیدی که در مقابل کوتاه آمدن مقاومت میکند. ارتباطی پیچیده که به شکلی ظریف رابطه دو برادر پشت سر هم را نشانمان میدهد. اولی محافظهکار و با اعتمادبهنفس کمتر و دومی شجاعتر و زرنگتر. ارتباطی آشنا که کمتر در سینما به آن پرداخته شده است.
البته مسئله ظاهری فیلم این ۲ شخصیت و رابطهشان نیست. گره مرکزی داستان ماجرای مرگ فرزند وحید و عدم توافق با همسر سابقش سر محل دفن است. اما این موضوع فقط بهانهای است برای نمایش ابعاد شخصیتی کاراکترها و خصوصا وحید. به همین خاطر هم هست که در جا زدنها و جلو نرفتن خطی داستان، پیلوت را برای مخاطب کسلکننده نمیکند. قصه مرکزی و اینکه چه کسی حرفش به کرسی مینشیند و بچه را کجا دفن میکنند زود اهمیتش را از دست میدهد. آنچه مهم است، اعمال کاراکترها و کنش و واکنشهای وحید و سعید با هم در وهله اول، و سپس با فهیمه (با بازی بهدخت ولیان) و پدرش حسن (با بازی سعید آقاخانی) است. طوری که موضوع تلخ و اشکآور ابتدای فیلم، یعنی مرگ کودک پس این نمایش پرقدرت شخصیتها و روابط به حاشیه میرود.
البته کارگردان پیلوت به گفته خودش نگاهش بیشتر به جشنوارههای خارجی بوده و با هدف تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان و داوران فستیوالهای جهانی سوژهای (برای آنها) غیرمعمول و اگزوتیک را انتخاب کرده است. مسئله حق پدر بر اولاد و حتی بر محل دفن او و لابد نمایش قوانین جاری در مملکت. بااینحال کارگردان خوشبختانه به این فاکتورهای جشنواره پسند پروبال زیادی نداده و روابط آشنای ایرانی را چنان در فیلمش پررنگ کرده که مخاطب داخلی بیشتر از آن لذت ببرد.
پیلوت البته ضعفهایی در پرداخت درامش دارد. مواجهه افراد با مرگ کودک و کنار آمدن با آن، زیادی سهلگیرانه است. اگرچه کارگردان قصد دارد با دادن اطلاعاتی درباره بیماری فرزند و تقدیر قابل پیشبینیاش این بیتفاوتی را توجیه کند اما آنچنان که باید به این مسئله نمیپردازد. به نظر میرسد او بیشتر درگیر پررنگ گردن مسئله اصلی فیلم یعنی تعیین محل دفن فرزند بوده تا دل جشنوارههای خارجی را بهدست بیاورد. این توجه به نگاههای بینالمللی، باعث شده که مسائل بیربطی هم به داستان اضافه شود. مثلا درحالیکه فیلمنامه پیلوت به درستی دنبال پیگیری گره ماجرا و نمایش ارتباط صمیمانه (و نه خوشایند) خانواده است، بیدلیل سراغ تعلیق میرود و شائبه حاملگی فهیمه را مطرح میکند. پرسشی که به سرعت از آن میگذرد و دیگر هم به آن نمیپردازد. تعلیقی که انگار فقط به واسطه علاقهمندی کارگردان به طرح تابو در فیلم گنجانده شده است.
لحن فیلم هم در جاهایی از کنترل خارج شده و پیوستگی ندارد. در ابتدای فیلم و در دیالوگ ۲ برادر میشنویم که مدام به هم برای حفظ ادب تذکر میدهند یا در جایی دیگر حسن، مقابل تصویر قاب گرفته اندامهای داخلی در بیمارستان میپرسد «اینجا کجای آدمیزاده». انگار کارگردان سعی کرده با طراحی چنین صحنههایی کمدی سیاه بسازد اما در ادامه این تلاش فراموش شده و پی گرفته نمیشود.
با وجود همه اینها فیلم همچنان به واسطه کاراکتر پردازیاش گرم و چشمگیر است. این فیلم شخصیتها و روابطی را نمایش میدهد که مخاطب آنها را در زندگی و اطرافش زیاد دیده اما سینما کمتر به سراغشان رفته است. پدر و شوهری بیعرضه اما مهربان و قابل ترحم که دوستی خاله خرسه دارد و تحملش کار آسانی نیست؛ برادری خیرخواه و زرنگ که زرنگیاش گاه کار ساده را پیچیدهتر کرده و گره را کور میکند؛ یا پدری که به دختر مطلقه و نوهاش سقف و امنیت داده اما منتش را از آنها دریغ نمیکند. آدمها و روابطی واقعی که پیلوت با دقت و ظرافت به آنها پرداخته است.