میدان سرخ در سمت پنجمش نشان داد همانقدر که اکشن و مافیایی است، همانقدر هم هیجانی و ماجراجویانه است. پنجمین قسمت یک سریال باشد و اینهمه اتفاق جور و واجور افتاده باشد، حتما پای قسمتهای پرماجراتری هم در میان است. اتفاقات این قسمت، رفتن گروچف و آزاد شدن گروگانها و نفوذ شیدا به گروه خلافکاران، دست به یکی شدن شیدا و گروچف، شروعی تازه برای ماجراهای تازه است. باید ببینیم شیدا موفق میشود از جای طلاها و کسی که آنها را برداشته سر در بیاورد؟ فکر میکنید جان او در خطر است؟
- سرعت اتفاقات خیلی بالا رفته است. به نظر میرسد تا گرهی در داستان سریال میافتد در همان قسمت یا قسمت بعدیاش آن گره باز میشود. مثل نجات پیدا کردن افرا یا حتی نجات پیدا کردن ساعد و گارو، عملی کردن نقشه شیدا، قول و قرارش با گروچف و… بیشتر اتفاقات یکی دو قسمت بیشتر طول نمیکشد و فقط خط اصلی داستان است که همچنان از قسمت اول حفظ شده است. این سرعت و ریتم تند سریال باعث شده در هر قسمت منتظر اتفاقات جدیدی باشیم و هیجان سریال به عنوان یک کار اکشن به خوبی در همه قسمتهای سریال حفظ شود.
- در این قسمت از سریال میدان سرخ بالاخره پای پلیس هم به ماجرا باز شد. هرچند هنوز به ماجراهای طلاها، آدمرباییها، قتلها و کشمکش بین یک گروه خلافکار و یک گروه مافیا نرسیدهاند اما حضور پلیس در یک سریال اکشن و ماجرایی قطعا به جذابتر شدن و بالا بردن هیجان کمک میکند. چرا که حضور پلیس سه ضلع مثلث درگیری را تکمیل میکند. مثلثی که بین پلیس، خلافکاران (تورج، پاپ، عبد) و مافیا (گروچف) شکل میگیرد. باید منتظر بمانیم تا قسمتهای بعد ببینیم پلیس چقدر به ماجرای اصلی نزدیک میشود و در پیشبرد داستان چه نقشی دارد.
- نفوذ شیدا بین گروه خلافکاران و همکاری او با گروچف و اعتمادی که به یکدیگر کردند، خیلی ناگهانی و جالب بود. شیدا برای نجات جان دخترش دست به هر کاری میزند حتی همکاری با گروچف و به خطر انداختن جان خودش. شیدا از همان قسمت اول و نحوه روبه رو شدنش با جنازه سهراب نشان داد زن قوی و مصممی است که نمیگذارد شرایط بر او غلبه کند. نقشهای که شیدا برای نزدیک شدن به تورج در سر دارد به نظر جالب و در عین حال خطرناک میرسد. باید ببینیم تورج که بهجای سیمین با شیدا روبهرو شده، چطور با او رفتار میکند و شیدا چقدر به تورج و شریکهایش میتواند نزدیک شود؟
- چیدمان صحنه تحویل گروگانها خیلی سینمایی و جذاب بود. انتخاب بیابان خشک و صاف، ورود تورج و عبد و پاپ، هرکدام از یکجهت، ایستادنشان کمی دور از ماشین گروگانها، یکییکی برداشتن گروگانها و دستآخر تابوتی که نصیب تورج شد و عکس دردمند سیمین بر روی تابوت. همه این جزئیات باعث جذابیت این سکانس شده بود و جدا جدا آمدن این سه نفر بدون اطلاع دادن به هم، بهنوعی نشانه تقابل آنها باهم در ادامه راه و اختلافی است که در مدت اخیر بینشان افتاده بود. فکر میکنید رابطه این سه شریک دوباره مثل گذشته شود یا به خاطر گمشدن طلاها دیگر هیچوقت به هم اعتماد نکنند؟