حمال طلا فیلمی است سیاه درباره فرورفتن در فاضلاب پول و زیادهطلبی در اقتصاد مریض. پولی که فینفسه در کثافت و رذالت خوابیده و وسوسهاش تو را به همهجا میکشاند؛ و خود هی دورتر و دورتر میشود. ایدهای آشنا و آزاردهنده که هر آنچه بیننده خود میداند را با تلخی و زهر بیشتر به خوردش میدهد.
حادثه محرک همان دقایق ابتدایی فیلم رخ میدهد. اتفاقی که اگرچه پیشبینی داستان را برای مخاطب ممکن میکند اما نوید فیلمی با ریتم تند و پرحادثه را میدهد. تا حدودی همینطور هم هست. اما این سرعت و تعدد حوادث که هرکدام نقاط عطفی محسوب میشوند، به ایراد اصلی فیلم و باورناپذیری آن منجر شده است. آنها مسیری منطقی را طی نمیکنند و چرایی وقوعشان معقول به نظر نمیرسند. میتوان دست فیلمنامهنویس را دید که نخهای قهرمانش را در دست گرفته و بیتوجه به کاراکتر و ساختار ذهنیای که از او نشانمان داده و بیتوجه به اصول درام به هر وری که دلش خواست او را میرقصاند. درحالیکه شاید اگر تنها به یکی از این اتفاقات میپرداخت حمال طلا اینطور دچار سردرگمی منطقی نمیشد.
در فاصله بین شروع فیلم تا کنش مهم اول، اصلانی به خوبی شخصیت را معرفی میکند. طلاها را از رضا کیفی (با بازی پیام احمدینیا) میدزدند و او حالا باید جبران خسارت کند. مردی زحمتکش که بعدتر میفهمیم ۱۵ سال در کار جابهجایی طلا بوده و آبرو و اعتبار و احترامی پیش طلافروشها و خانم ژاله (با بازی ژاله صامتی که بازیش بهکلی با حال و هوای فیلم متفاوت است) دارد. فیلم تصویری از رضا میسازد که مخاطب حتی به زنی که او را ترک کرده و در کمال بیمهری مهریهاش را اجرا گذاشته، احساسی منفی پیدا کند. چرا که او عاقلهمردی است اهل کار که حاضر نیست حتی به ایدههای غیرمعقول و شاید خلاف یکی مثل لویی (با بازی لطفالله سیفی) کارگر طلاسازی و همخانهاش گوش کند.
اما ناگهان ورق برمیگردد و فیلم فراموش میکند که از او چنین مردی ساخته. در اتفاقی باورناپذیر، ناگهان رضا پیشنهاد لویی را بیهیچ تردید یا تحقیقی و در لحظه قبول میکند. پیشنهادی که نه به لحاظ منطقی با عقل جور در میآید و نه فیلمنامهنویس در دنیای درامش آن را برایمان قابل باور کرده؛ پیدا کردن یک الماس از چاه خلائی که احتمالا از سال ۳۲ به این طرف خالی نشده است. نقشهای عجیب و بزرگ بر اساس نوشتهای در یک دفترچه که صرفا به افتادن الماسی از گردن زنی انگلیسی در فاضلاب اشاره کرده و بس. تصمیمی که نه فقط از رضایی که تاکنون نشانمان داده قابل قبول نیست، که فقط از فردی با ضعف قوای عقلی و در فیلمی فانتزی و هجو برمیآید.
مشکل مهم و اصلی حمال طلا هم دل بستن به موقعیتهای متفاوت و کارهای بزرگ و عجیب است. چیزی که بلاتکلیفی شخصیت و غیرقابل فهم و باور بودن او را مدام تشدید میکند. خرید فاضلاب با پول نزول به نیت پیدا کردن الماس، قرض برای خرید دویست سکه به امید بزرگ شدن حباب و گرانتر شدن، افتادن نرخ سکه و اقدام به فرار از کشور، دزدی یا تجاوز احتمالی به خانم ژاله. همه این رفتارها از جانب فردی است معقول که نشانهای از عقدهها یا امراض پنهانی روانی یا رویهای که به چنین تغییراتی در او منجر شود ندیدهایم. در نهایت هم تصادف و مرگ به این مسیر لایتناهی بیعقلی و بدبختی خاتمه میدهد.
فیلمنامهنویس فیلم حمال طلا (لابد) برای حفظ تازگی قصه و غیرقابل پیشبینی کردنش، زیادی به دنبال بردن شخصیت در مسیرهای یکهویی بوده و از این نکته غفلت کرده که هر تصمیمی خلاف کلیشهها و آمادگیهای ذهنی مخاطب، باید در منطق داستانی و سیر تحولات روحی شخصیت بگنجد. در مسیر بدبختی رضا جز اراده کارگردان و فیلمنامهنویس علت دیگری نمیبینیم و چیزی که به نفع روایت و کاراکتر پردازی باشد وجود ندارد. او در چرخه بدبختیهای پیاپی افتاده و مدام وضعش بدتر از قبل میشود تا مخاطب از تماشای این بدبختی هرچه بیشتر آزار ببیند. این تنها دستاورد فیلم از دیدن این همه زجر و آزار رضاست.
به همین دلیل هم او سکههای خانم ژاله را برمیگرداند تا کارگردان در تصمیمی آنی او را به اتاق ژاله بفرستد و در آنجا اتفاقی را رقم بزند که به فرار و گریه رضا ختم شود و البته این لطف را در حق بیننده میکند که بگذارد خود حدس بزند چه اتفاقی در اتاق افتاده و از سرقت دوباره سکهها تا آزار و تجاوز را در ذهن تصور کند. به هر حال هر اتفاقی در این فیلم ممکن است و هر کاری از این شخصیت بر میآید. طوری که فیلمنامهنویس در نهایت برای پایان دادن به این سلسله بدبختی و کثافتکاری راه دیگری جز تصادف و کشتن کاراکترش ندیده است.
تورج اصلانی تصویربردار کار بلدی است. در فیلم حمال طلا هم تسلطش به تصویر و قاب را به خوبی نشان میدهد و میتواند به خوبی مخاطب را متاثر کند. او حتی از کیسههای کود انسانی آویزان هم قابی زیبا ساخته. اصلانی چنان به تصویر مسلط است که میتواند در حمال طلا دل و روده تماشاگر را به هم بپیچاند و از همان توی تصویر بوی استعاری تعفن و کثافت پول را راهی مشام بیننده کند. علاوه بر این در بازی گرفتن از بازیگران و نابازیگران هم به خوبی عمل کرده. اما در نهایت از ستون اصلی فیلم به سادگی گذشته تا حمال طلا فیلمی در ظاهر خوش سروشکل و جذاب اما مضمون زده و بیمنطق شود.