نقد و بررسی فیلم شهر موش ها

یک نوستالژی تمام عیار عروسکی

برای جشنواره فیلم کودک و نوجوان | فیلم‌های خاطره‌انگیز کودکی

شاید برای کودکان دهه شصتی مثل من، هیچ فیلمی به اندازه شهر موش ها خاطره‌انگیز نباشد. فیلمی که با عروسک‌ها و کاراکترهایش پیش از پرده سینما، در قاب تلویزیون آشنا شدیم و از قبل آن‌ها را می‌شناختیم. در واقع رفتن به سینما برای تماشای شهر موش ها، برای کودک آن دوره و البته خانواده‌هایشان، تماشای چهره‌های آشنا بود، عروسک‌هایی که پیش از این دل برده بودند و حالا برای دلبری بر روی پرده‌ای بزرگتر به سینما برگشتند. ما به شوق تماشای عروسک‌هایی که می‌شناختیم و آن‌ها را در مدرسه، دیده بودیم به سینما رفتیم تا این بار آن‌ها را در قابی بزرگتر و در فضای شهر ببینیم. تبدیل مدرسه موش‌ها به شهر موش ها صرفا یک تغییر مدیوم نبود که از تلویزیون به سینما کوچ کند، بلکه با موقعیت و فضای متفاوت و تازه‌تری مواجه شدیم که در عین آشنا بودن عروسک‌ها با نوعی آشنایی‌زدایی هم همراه بود و اینکه عروسک‌ها را در موقعیتی خارج از مدرسه و در لوکیشینی جدید می‌دیدیم و حالا خصلت‌های ویژه هر کدام از موش‌ها در موقعیت جدید به ویژه ترس‌ولرز حمله گربه‌ها به شهر، تازگی داشت.

فیلم شهر موش ها

در واقع ما به عنوان مخاطب کودک از فضای بسته مدرسه موش‌ها به فضای باز شهر موش‌ها رسیدیم که این تغییر بافت جغرافیایی هم واجد جذابیت تازگی بود و هم کاراکترهای آشنا را با موقعیت جدیدی مواجه کرد که یک تعلیق درونی در خود پروراند و با رمزگشایی‌های تازه مواجه کرد. ضمن اینکه عناصر جدیدی هم به قصه اضافه شد و آن حضور گربه‌ها بود که در واقع می‌توان آن را اضافه کردن بدمن و ضدقهرمان به قصه دانست که بر التهاب و هیجان قصه افزود. داستان «شهر موش ها» از این قرار بود که یک گربه سیاه که موش‌ها به آن می‌گفتند «اسمشو نبر» به شهر موش‌ها حمله می‌کرد. به خاطر همین موش‌ها به یک شهر دیگر می‌روند. قرار می‌شود پدرها و مادرها از راه سخت و کوتاه بروند تا شهر را آماده کنند و بچه‌ها هم با معلم و آشپزباشی راه طولانی‌تر را انتخاب می‌کنند. فیلم با بودجه یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان ساخته شد که در سال ۱۳۶۴ بسیار مورد استقبال قرار گرفت. ضمن اینکه از صداپیشگان حرفه‌ای و صاحب نامی بهره برد که بر جذابیت و اعتبار فیلم افزود. حمید جبلی به جای «کپل»، ایرج طهماسب به جای «دم باریک»، راضیه برومند و مسعود کرامتی به جای «دم دراز» و فاطمه معتمدآریا به جای «نارنجی و خواهر عینکی» حرف می‌زدند که هر کدام از آن‌ها خود یک نوستالژی خاطره انگیزند و بر غنای هنری اثر افزودند. ضمن اینکه با یک مجموعه عروسکی مواجه بودیم که هم پر از کاراکتر بود و هم هر کدام از عروسک‌ها به دلیل خصلت‌های ویژه خود از جذابیت بالایی برای بچه‌ها برخوردار بودند. کپل، دم باریک، سرمایی، گوش دراز، نارنجی، دم دراز هر کدام کاراکترهایی بودند که هر یک از بچه‌ها ضمن علاقه به مجموعه آن‌ها با یکی از آن‌ها همذات پنداری و ارتباط بیشتری برقرار می‌کردند. کاراکترهایی که در عین اینکه یک تیپ عروسکی بودند به شخصیت هم نزدیک می‌شدند و همگی جذاب.

فیلم شهر موش هاجذابیتی که البته به مخاطب کودک محدود نمی‌شد و پدر و مادرها و بزرگترها هم به اندازه کودکان عاشق این عروسک‌ها بودند و پا به پای بچه‌ها از تماشای این اثر لذت می‌برند. اکنون همان کودکان دهه ۶۰ که خود به پدر و مادر بدل شدند همچنان به این مجموعه و عروسک‌هایش علاقه دارند که البته بخشی از لذت تماشای آن به تداعی خاطره‌انگیز این نوستالژی عروسکی برمی‌گردد. چه مدرسه موش‌ها و چه شهر موش‌ها در واقع مناسبات کودکانه در فضای درس و مدرسه را با قصه‌ای از جهان موش‌ها بازنمایی نمادین می‌کرد و از این طریق واجد کارکردهای تربیتی هم بود. بر این اساس فضای فانتزی حاکم بر این دنیای عروسکی صرفا موقعیت یا امر خیالی نبود بلکه ردی از واقعیت و جهان واقعی کودکانه را در جهان عروسکی بازتولید می‌کرد. به این موارد باید موسیقی متن شنیدنی و متناسب با فضای کودکانه اثر را هم افزود که همچنان به عنوان یک خاطره نوستالژیک در حافظه تاریخی کودکان دهه شصتی ثبت شده است. فیلمی که هرچند نتوانست جایزه‌های جشنواره‌ای به دست آورد، ولی در تاریخ سینمای کودک ایران تثبیت شد.

بنر فیلم شهر موش ها

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil