مصاحبه با شان پن درباره فیلم روز پرچم، کار با فرزندانش و فعالیتهای بشردوستانه در دوران شیوع کرونا را در فیلیمو شات بخوانید.
شان پن، پسر لئو پن (بازیگر/کارگردان) و ایلین رایان (بازیگر زن)، امسال با اکران فیلم روز پرچم (Flag Day) در جشنواره کن سنت خانوادگیشان را حفظ کرد. این فیلم بر اساس خاطرات جنیفر وُگل در سال ۲۰۰۴، داستان شخصی او در تحسین پدرش که سارق بانک و کلاهبردار است را دنبال میکند. شان پن کارگردانی و بازی در نقش پدر را بر عهده دارد، در حالی که دخترش دیلن، در نقش جنیفر بازی میکند. هاپر فرزند دیگر شان پن، نقش برادر جنیفر را بازی میکند. روز پرچم پس از آن اتفاق میافتد که پن سال گذشته را به توزیع آزمایشها و واکسن کووید -۱۹ از طریق کُر که مخفف عبارت تلاش سازماندهیشده توسط جامعه است، اختصاص داد؛ یک پروژه بشردوستانه که وی در سال ۲۰۱۰ پس از فاجعه زلزله هائیتی تأسیس کرد.
در ادامه مصاحبه ددلاین با شان پن را درباره فیلم روز پرچم میخوانید؛ با فیلیمو شات همراه باشید.
- چه مدت بود که روز پرچم را بهعنوان ایده در ذهن داشتید و چقدر طول کشید تا احساس کردید که دخترتان دیلن برای بازی در نقش جنیفر فوگل مهارتهای لازم را داراست و میتواند نقش مقابل شما را بازی کند؟
شان پن: در اصل، فیلمنامه توسط مارک رایلنس به نمایندگی از جز باترورث برای من ارسال شد. مارک گفت: «این چیزی است که جز از شما میخواهد که در آن بازی کنید یا کارگردانی کنید، هر کاری که دوست دارید انجام دهید.» هنگامیکه آن را خواندم، فکر کردم این چیزی است که من ممکن است در آن بازی کنم. آن را نزد آلخاندرو گنزالز آوردم و او برای مدتی کمی با جز درگیر شد و سپس همانجا متوقف شد.
بیل هوربرگ اولین کسی بود که ابتدا کار را بهعنوان تهیهکننده آغاز کرد و وقتی من و او درباره کارگردان صحبت کردیم، درباره دیلن نیز صحبت کردیم. در یک نقطه مشخص، من او را میدیدم و میدانستم که اگر بروم و این نقش را بازی کنم، بازیگر هرکسی باشد، تمام مدتزمان خود را صرف جستجوی چهره دخترم در چهره او میکنم. فقط به نظر میرسید که او صاحب این نقش است.
ما در انتخاب کارگردان مناسب برای فیلم روز پرچم، مشکل داشتیم و پروژههای دیگری پیش آمد و دیلن کمی اکراه داشت، زیرا احساس میکرد تجربه کافی ندارد. من نمیخواستم او را تحتفشار قرار دهم و در آن زمان نمیتوانستم تصور کنم که بدون او این کار را انجام میدهم. من به بیل گفتم شاید شما باید ادامه دهید، نمیخواهم سرعت شما را کم کنم و دوست دارم که این فیلم ساخته شود. سپس، دوباره برگشت. همانطور که میگوییم، هر فیلمی راه و مسیر خود را دارد. اما این یکی، بهجایی رسید که همه ما احساس میکنیم قرار بود باشد. من هرگز، هرگز فکر نکرده بودم که خودم را در هیچ فیلمی کارگردانی کنم و نمیدانم که آیا میتوانم دوباره این کار را انجام دهم یا نه.
- چرا نه؟
همانقدر سنگین است که فکر میکردم ممکن است باشد. وقتی میبینم افراد دیگر این کار را انجام میدهند، با خودم میگویم نمیدانم چگونه این کار را انجام میدهند. من افرادی را دیدهام که مانند بردلی کوپر و بن استیلر کارهای بزرگی انجام میدهند و من احترام زیادی برایشان قائل هستم. اما آنچه من در اینجا داشتم که بسیار منحصربهفرد بود، دخترم بود و همانطور که شما گفتید، در زمانی که او مهارتهای لازم را برای این کار داشت. این فیلم درباره زندگی او در بازگشت از مدرسه و گفتن داستانها و جلو آوردن شخصیتهای مدرسه است؛ نه به شکل تقلید صرف، بلکه نوعی از ارتباط که در آن واقعاً این سوال برایتان پیش میآید که آن شخص کیست؟ من فکر میکنم این استعداد و غریزه یک بازیگر است. مدتها قبل از اینکه او علاقهای به بازیگری داشته باشد، من همیشه فکر میکردم که او بازیگر است؛ و این اتفاق نیفتاد تا زمانی که ما متوجه این حقیقت شدیم که او میتواند یک هنرپیشه باشد.
- شما زودتر بازیگری را شروع کردید. او ۳۰ ساله است. شما بهعنوان پدری که همه جنبههای این شغل را دیدهاید، نسبت به بازی فرزندان خود چه احساسی داشتید؟
سؤال خوبی بود. بگذارید شما را به صحنهای در فیلم بین او و کاترین وینیک در آشپزخانه ببرم.
- در آن صحنه بین آنها درگیری فیزیکی وجود دارد.
من این را به شوخی میگویم، اما بهگونهای احساس کردم به خاطر بلاهایی که پس از گرفتن آن صحنه سر او آمد، احتمالاً باید خودم با خدمات حفاظت از کودکان تماس بگیرم. ببینید، کسبوکار میتواند هرکدام از ما را شکست دهد، همه ما را در برخی مواقع شکست میدهد. ما را بلند میکند، ما را زمین میزند، ما خودمان را بلند میکنیم، خودمان را زمین میزنیم. بخش سخت بازیگری برای من این است که آنها را در حرفهای تشویق کنید که در مسائل ذهنی تمام جنبههای آن را دیدهاید و در طول چند سال اگر کسی راهی واقعی برای زمینهسازی آن پیدا نکند، واقعاً میتواند جان خود را از دست بدهد و باید توانایی این را داشته باشند که مسائل کار را جدا از زندگی شخصی نگهدارند و مسائل اساسی مثل این را رعایت کنند. مانند هر صنعتگری، هر حرفهای که در دنیای احساسات شدید فعالیت میکند، باید مکانی سالم برای قرار دادن آن پیدا کند. اگر دغدغهای برای بچههایم دارم، بیشتر از آنکه در مورد آن حرفه باشد، نسبت به آن مکان است. من آنها را در هر مسیری که بخواهند در پیش بگیرند تشویق میکنم و در حال حاضر، فیلم برای هر دو فرزندم بسیار جذاب است؛ نه فقط بهعنوان بازیگر، بلکه میدانم که دخترم علاقه زیادی به نوشتن دارد تا خودش کارگردانی کند.
- بهعنوان یک فیلمساز، بازیگر بودن چه مزیتی دارد؟
من همیشه احساس میکنم وقتی فیلمنامهای مینویسم، این نویسنده است که میتواند در صحبت با بازیگران مزیتی نسبت به دیگران داشته باشد، زیرا شما بهعنوان نویسنده، نسخهای از آن را در تخیل خود هنگام تایپ کردن ساختهاید. شما موسیقی آن را میشنوید. مادامی که در تلاش هستید تا در شرایطی مساعد با شخصی صحبت کنید، من فکر میکنم این مزیت از بودن در درون اثر میآید که نویسنده بخشی از آن است. من بازیگر هستم، فکر نمیکنم این مزیت بزرگی به من بدهد، زیرا بازیگران همه در نحوه برخورد با چیزها بسیار متفاوت هستند. اگر من کارگردانی میکردم، بله، این یک مزیت بهحساب میآید، اما در کارگردانی دیگران فکر میکنم به سمت نویسندگی میروم و با هر فیلمنامهای که ننوشتهام، مانند روز پرچم، تنظیماتی روی آن انجام میدهم، بهطوری که وقتی کارم تمام شد سعی میکنم خودم را متقاعد کنم که آن را من نوشتم و با نوشته جز باترورث خودم را ستایش میکنم اما واقعاً اینگونه است که من بهاندازه کافی موسیقی خود را در قالب آن نوشته میریزم تا چیز مشابهی ساخته شود.
- بزرگترین چالشهای مطرح کردن خود بهعنوان کارگردان، بازیگر و پدر دیلن درصحنه فیلمبرداری چه بود؟
من به شما میگویم، چالشهایی وجود داشت. او یک زن قوی و جوان است و من پدرش هستم و بنابراین، بله، گاهی اوقات چالشهایی وجود داشت. اما من خیلی تحت تاثیر او قرار گرفتم. البته میزان غروری که من بهطور روزانه تجربه میکنم، مثلا در هر روزی که ممکن است دیلن بازی داشته باشد … بگذارید اینطور بیان کنم، من اخیراً با کارگردانی کار میکردم که میگفت تنها سه فکر وجود دارد که یک بازیگر بعد از هر برداشت و زمانی که کارگردان سعی میکند با یادداشتهایش او را هدایت کند، در سرش دارد: «لعنت به تو، من مزخرفم و آن یادداشت دقیقا چه بود؟» اما در پایان آن روز، من میبینم که دیلن عملکرد فوقالعادهای ارائه میدهد و البته فکر میکنم من بارها توانستهام مفید باشم، اما بسیاری اوقات او نوعی غریزه ذاتی داشته است. او یک شخص بسیار شهودی است و بنابراین یک بازیگر شهودی است.
اما تجربهای هیجانانگیز بود، میدانید… در پایان آن روزها وقتی تصاویری که او در شکلگیریشان نقش داشت را جمع کرده بودیم واقعا لذتبخش بود.
- این یازدهمین فیلم شماست که در جشنواره کن اکران میشود. شما برنده جایزه بهترین بازیگر مرد شدید و ریاست هیئتداوران ۲۰۰۸ را بر عهده داشتید. چقدر مهم است که در این جشنواره شرکت کنید که نشاندهنده بازگشایی کسبوکار نمایش فیلمها در سالن سینماست که اساساً در جریان پخشهای آنلاین و دوران همهگیری شکست خورده است؟
من نمیگویم که جشنواره کن تنها جشنواره فیلم و تنها نشاندهنده آنچه میخواهم بگویم است، اما هیچکدام بهتر از کن آن را نشان نمیدهند. در ابتدا ژیل ژاکوب بود و اکنون تیری فرمو. آنها معتقد به سلولار هستند، عاشق سینما بر یک پرده نمایش بزرگ، سینمای تئاتریکال، در مقابل جریان دیگر و آنچه به نظر میرسد آن تهدید را میکند، به ویژه فیلمهایی که به نوعی متفکرانه هستند، یا شخصیت محور هستند. کن فقط یک جشن بزرگ با این منظور است. وقتی با یک فیلم به عنوان بازیگر یا کارگردان به آنجا میروید، برنامه شما اجازه نمیدهد که به طور کلی در جشنواره شرکت کنید. بهترین زمانی که من در جشنواره کن تجربه کردم، زمانی بود که در هیئتداوران بودم و تجربه این ازدحام سینمای بینالمللی و سینمای عالی را داشتم. این چیزها بسیار هیجانانگیز به نظر میرسند و داشتن آن و دانستن اینکه در جریان ساختن فیلمها چه اتفاقی افتاده و شما با دیگر فیلمسازان بخشی از آن هستید، واقعاً هیجانانگیز است.
- به نظر میرسد شما یک انسان بسیار سرسخت هستید، اما آیا میتوان پیشبینی کرد که وقتی دختر و پسرتان را در فرش قرمز روز پرچم در جشنواره کن سهیم میکنید، کمی اشک بریزید؟
هیچ ضمانتی بههیچوجه وجود ندارد. این برای من یک اتفاق بزرگ است، یک اتفاق بزرگ. بامزه است، ما یک تمرین برای این داشتیم، زیرا من یکبار قبلا با آنها به عنوان مهمانهایم به کن رفتهام، اما در این مورد که هر دوی آنها در فیلم هستند، متفاوت است و حالا که دیلن نقش اصلی فیلم هم هست، بله، این بسیار هیجانانگیز است. من برای او بسیار هیجانزده هستم. جایی که ممکن است، آینده برای هیچیک از ما فرصتهای زیادی برای نمایش چنین فیلمی در سینماها فراهم نکند؛ فقط برای دانستن اینکه او این تجربه را داشته است. از آنجا که مردم ممکن است از یک فیلم و همه این چیزها، خوششان نیاید، اما اگر شما با اعتقاد راسخ به آن به آنجا بروید و با شرایط خودتان وارد آن شوید، بدون توجه به آنچه اتفاق میافتد، یک جادوی خاص در آن وجود دارد.
- پدر شما بازیگر و فیلمساز بود، مادر شما بازیگر بود. آنها چه نوع نفوذی روی شما داشتند؟
بیان آن سخت است. من در خانهای بزرگ شدم که در آن، کار در تئاتر، کار در فیلم و نمایش بسیار مورد احترام بود. به ذهنم خطور نکرد که میخواهم تا اواخر نوجوانی، سال آخر دبیرستان، درگیر آن شوم. من فکر میکردم میخواهم وکیل شوم و در ساخت فیلمهای سوپر ۸ مشارکت کردم و خوره آن به جانم افتاد. وقتی وارد این کار شدم، در آن سنی بودم که تا آن زمان معمولا با والدین ارتباطی برقرار نمیشود، بنابراین من هیچوقت ارتباط مستقیم را تا اواسط ۲۰ سالگی احساس نکردم. اگرچه، وقتی کار تئاتر را شروع کردم، پدر و مادرم میآمدند. سرانجام این امر بسیار دلگرمکننده شد، اما مادرم، وقتی من را بر صحنه دید، اولین چیزی که گفت این بود: «تو باید به دانشگاه بروی، باید چیزی داشته باشی که به آن تکیه کنی.» این وحشتناک بود! اما در نهایت کاملاً دلگرمکننده شد.
پدر، فیلمساز بود. جالب است؛ من فقط یک دیویدی از اولین فیلم بلند او را که در سال ۱۹۶۵ ساخته بود، سفارش دادم و گرفتم؛ فیلمی به نام مردی به نام آدم. میخواستم خودم را سرزنش کنم. من آن را در مقطعی دیده بودم که به کارهایی که کارگردانان انجام میدادند توجه نمیکردم. اما اکنون به آن نگاه میکنم و میگویم … اگر بخواهید همان فیلم را امروز فیلمبرداری کنید، خوششانس خواهید بود که این انتخابها را انجام دهید. این یک فیلم خارقالعاده است و … ایکاش میتوانستم بنشینم و در مورد آن فیلم با او صحبت کنم. من هرگز چنین کاری نکردم و ایکاش این کار را میکردم.
- شما در میان بازیگران جوان گروه تپز، همراه با افرادی که رشد سریعی داشتند مانند تیم هاتون و تام کروز، حضور داشتید. رقابتپذیر بودید؟
تام واقعا انسان صادقی بود، استعداد او را نادیده گرفتم. من به شما خواهم گفت که او را دوست داشتم و فکر میکردم او در این کار هیچ شانسی ندارد. زیرا او در آن زمان بسیار مودب و نجیب و بهظاهر سادهلوح بود. البته، او بهواسطه نیروی درونیاش به یک حرفهای تبدیل شده است. من به همان اندازه که در تپز خوب بود، استعداد او را کاملاً دستکم گرفتم؛ چیزهایی که بعداً اتفاق افتادند واقعاً فوقالعاده هستند و او واقعاً مثل یک ماشین است.
- به مادرت اشاره کردی که گفت بهتر است به دانشگاه بروی. چقدر برای بچهها در مورد تمام کردن مدرسه سختگیرتر از والدینت بودید؟
من فکر میکنم در مورد آنها سختگیرتر بودم، اما آنها نیاز داشتند… این متفاوت بود و شخصیت آنها بسیار متفاوت است، بنابراین انتظارات زیاد بود. هاپر بهعنوان یک دانشآموز، خیلی شبیه من بود. میدانید، بسیار بیشتر به دوران کودکیاش علاقه داشت تا تحصیلاتش. دیلن از نظر همه این موارد با خودش خیلی سختگیرتر بود. او مدتی به یواسسی رفت و یکشب فقط تماس گرفت و گفت: «بابا، این به درد من نمیخورد.» سپس او شروع کرد به نوشتن و تماشای فیلم. اما میدانید، من از اینکه این فرصت را از دست دادم پشیمان هستم. یادم میآید که فکر میکردم دانشگاه به دردم نمیخورد. اما برای آموختن باید آماده و گرسنه باشید و من در آن سن برای یادگیری تشنه نبودم. برای من کمی دیرتر این اشتیاق پیش آمد.
- پدر شما مأموریتهایی در جنگ جهانی دوم انجام داده بود و پس از آن به دلیل شرکت در جلسات حمایت از اتحادیهها و امتناع از ذکر اسامی سایر افرادی که در آن نشستها شرکت کرده بودند، بهعنوان بازیگر از سوی مرکز کمیته فعالیتهای ضدآمریکایی در لیست سیاه قرار گرفت. من برای کسانی که از دستاوردهای مستمر شما و سازمان امداد شما در هائیتی پس از زلزله شوکه نمیشوند، ارزشی قائل نیستم. چه چیزی در درون شما باعث میشود در این ماموریتهای نجات بشردوستانه بهظاهر غیرممکن فروبروید، جایی که اکثر ما درگیر منافع خودمان هستیم؟ چقدر از پدرتان در شماست که این تلاشها را رهبری کند؟
از یک لحاظ، من میتوانم به این سوال خیلی زیاد پاسخ دهم. زیاد. من با پدرم بهطور روزمره در گفتگو هستم، زیرا او برای همه ما قهرمان بود. من در مورد مسائل مربوط به جنگ صحبت نمیکنم، منظورم فقط در مقام یک انسان است. او بسیار خوب، مهربان، شایسته، بااستعداد، باهوش و با مردم بسیار سخاوتمند بود و از دیگران بسیار حمایت میکرد. بنابراین، میدانید، با توجه به اینکه او چنین بود، آنچه در تجربه جنگیدن در جنگ انجام میداد، داوطلبانه بود. او در ۳۷ ماموریت رکورد زد و دو بار سقوط کرد که توانسته بود هواپیما را قبل از بیرون پریدن به پشت خطوط خودی برگرداند؛ پس از انجام این کارها با یک ارتباط عمیق باورنکردنی و درک آمریکایی بودن، اینکه این رویا چه میتواند باشد، وطنپرستی … فکر کنید به کشوری بازمیگردید که برای آن جنگیدهاید و زندگی خود را به خطر انداختهاید و به شما میگویند که دیگر نمیتوانید کار کنید. من فکر میکنم او حدود پنج سال را به شکلی که نتوانست به خاطر حضور در لیست سیاه کار کند، گذراند. او هرگز در مورد آن با تلخی صحبت نکرد. او همیشه آن را بهعنوان دردهای فزاینده کشور نادیده گرفت. قسمتی از او که به ارث نبردهام. اگر من بودم از دست آن عوضیها عصبانی شده بودم و این من را عصبانی میکند که در مورد آن چیزها که در مورد پدرم صدق میکند فکر کنم، همانطور که امروزه در مورد افراد مختلف به شکلهای گوناگون، روشهای جدید و فراگیر صدق میکند. انسان بودن، امروز سخت است و این یکی از چیزهایی وجود دارد که در ارتباط با فیلمسازی عالی است. این جایی است که ما میتوانیم در مورد آن به معنای واقعی کلمه، مستقیم و یا فقط با بیان کردن چیزی، صحبت کنیم.
- اینطور به نظر میرسد که پدر شما به طرز عجیبی بار آنچه را که برایش اتفاق افتاده بر دوش گرفته است. مشاهده زخمها چگونه شما را شکل داد؟
من نمیدانم که آنچه من مشاهده کردم زخم بود، زیرا شخصی که در آن دوران به اوضاع زندگی ما رسیدگی میکرد، مادرم بود. او میتوانست کار کند. او مدتی در یک کارخانه پلاستیک کار کرد، اما مادرم دلیل بازگشت آنها به کالیفرنیا بود، چون در آن زمان کارهای تلویزیونی زیادی آنجا وجود داشت؛ او توانست با کار کردن بهعنوان بازیگر مهمان در حوزه توایلایت یا بونانزا یا هر چیز دیگری از خانواده حمایت کند.
- من شخصاً از تماشای تکامل شما بهعنوان یک هنرمند لذت بردم، اما همچنین شما را تماشا کردم که از شخصی که قوانین را زیر پا میگذارد و به پاپاراتزیها حمله میکند، همانطور که یکبار خودتان گفتید، به این مردی میرسید که کارهای بشردوستانه زیادی انجام داده است. چه چیزی رویکرد شما را تغییر داد؟
این یک سوال پیچیده است زیرا همانطور که دن هاردی، کارگردان فیلم همشهری پن، خیلی خوب نشان داد، من میتوانم از تسلیم و اظهار ندامت درباره این موضوع واقعاً ناامید و خسته شوم، و با این حال، این دست موارد مانند بسیاری چیزهای دیگر است. منظورم این است که مطمئناً زمانهای زیادی وجود دارد، زمانی که عصبانیت شما رو به ازدیاد است و فریاد میکشید و این ممکن است تبدیل به فیلم خوبی شود. من فکر میکنم که بهطور طبیعی برای همه ما بهطور فزایندهای آشکار میشود که در هر کاری که انجام میدهیم باید به دنبال رفتاری مهربانانهتر باشیم. پس از آن خیلی بیشتر با توجه بهجایی که کشور ما در حال حاضر است، اینکه فقط میجنگیم یا فقط دستور میدهیم، اینکه فقط تظاهر شما به حقانیت باید معتبر دانسته شود، به نقطه کاهش بازده (بازده نزولی) رسیده است.
بنابراین، من میخواهم بگویم که بسیاری از اتفاقاتی که در طول این سالها افتادند و ناشی از پرخاشگریهای من بودند، بهجایی رسیدند که بازدهی نزولی در نحوه برخوردم ایجاد شد. شاید هم این فقط بازی یک انسان بیتجربه و جوان در این مسیر باشد.
- مثالی وجود داشت که در آن تمایل به بیرون رفتن از چارچوبهای روتین، پیامدهای بسیار محسوسی داشت. ما شاهد این بودیم که شما در تلویزیون به دلیل رابطهتان با هوگو چاوز، رئیسجمهور فقید ونزوئلا، که دولت ایالاتمتحده همیشه با او روابط تیرهوتار داشت، مورد انتقاد قرار گرفتید. وقتی شنیدید که پس از زلزله در هائیتی، قطع دست و پای شکسته با ابزاری دارای سختافزار اولیه و بدون بیهوشی در حال انجام است، با درخواست از چاوز خیلی راحت مورفین و سایر داروهای بیهوشی دریافت کردید. این غیرقابلباور بود.
خوب ، من داشتم … میدانید، این یکچیز امن بود، زیرا حدود شش روز قبل از زلزله، مدونا مستند خود را در مورد مالاوی برای من ارسال کرده بود و من آن را اینجا در خانه تماشا کردم و این بهنوعی معارفه من با پل فارمر بنیانگذار موسسه پارتنرز این هلث (همکاران سلامت) بود. موسسهای که بهطور قابلملاحظهای در هائیتی کار میکند، البته آنها در سراسر جهان کار میکنند. پل یک پزشک فوقالعاده با مدرکی از هاروارد است که ۳۰ سال قبل از رسیدن من به هائیتی، یک سازمان غیردولتی باورنکردنی در آنجا تأسیس کرد. او در آن مستند مصاحبهای داشت و من خیلی تحت تأثیرش قرار گرفتم، او را نگاه کردم و دیدم که او کیست.
هائیتی در فکر من بود هفتهای که زمینلرزه آنجا رخ داد، من فکر کردم کاری در آنجا انجام بدهم، شرط میبندم پل فارمر آنجا باشد. من از طریق مدونا توانستم شماره او را بگیرم و مطمئن شدم که او آنجاست. از او پرسیدم چه چیزی نیاز است و او به من گفت: ۳۵۰،۰۰۰ ویال مورفین. این همیشه شوخی من بوده است، یک بازیگر در هالیوود میداند کجا مواد مخدر پیدا کند اما اکثر آنها نمیدانند کجا مواد مخدر را بهصورت عمده پیدا کنند. در کشوری مانند ونزوئلا شرایط متفاوت است. هیچکس در عرصه سیاست، از مقام یک رئیسجمهور به پایین، وزیر بهداشت خود را مجبور به کاری نمیکند و به او نمیگوید: «سلام، این فرد هیچ اعتباری ندارد برای این که مورفین داشته باشد یا حتی نزدیک آن شود، اما ما به او مورفین میدهیم.»
ما آن را از ایالاتمتحده نیاوردهایم، آن را از ونزوئلا به سفارت ونزوئلا با وسیله نقلیه نظامی آوردند. ما آن را برداشتیم و سپس شروع به توزیع آن کردیم.
- درسی که از قطع نکردن مکالمه با رهبران کشورهایی که با دولت ایالاتمتحده در حال قطع رابطه هستند، گرفتهاید، چه بوده است؟
خوب، این یکچیز بسیار خاص بود و این گفتگوی طولانیتری خواهد بود. اما مطمئناً، بهطورکلی، من طرفدار گفتگو هستم.
برخی از افراد از نظر اجتماعی و اقتصادی امکان سفر کردن را ندارند. برخی از افراد متعصباند و حس کنجکاوی برای سفر ندارند. اما من افرادی را در جناح راست سیاسی یا افراد جناح چپ و یا افرادی در میان این دو طیف را میبینم، کسانی که در سرویس خارجی کار کردهاند واقعاً جهان را میشناسند و از منظر فرهنگهای دیگر به کشور ما نگاه کردهاند. در این افراد تحمل و اعتقاد بیشتری به گفتگو وجود دارد.
من دوستان فوقالعادهای دارم که بسیار محافظهکار هستند و عمر طولانی در خدمات عمومی داشتهاند. ما اشتراکات زیادی در درک خود از مقوله گفتوگو با این افراد داریم؛ فیدل کاسترو باشد یا هوگو چاوز یا اوو مورالس. این بدان معنا نیست که این یک مکالمه برای توجیه کار آنها باشد، یک مکالمه بسیار پیچیدهتر از این حرفها است.
- ایالاتمتحده اخیراً به سمت بهتری حرکت کرده است، اما شیوع همهگیری در کشورهای فقیر همچنان ادامه دارد. در این زمینه سازمان کُر (CORE) چه اقداماتی انجام خواهد داد؟
خب… ما در حال حاضر در زاغههای برزیل هستیم و کار کلینیکهای واکسیناسیون را انجام میدهیم. ما در هند هستیم. و بسیاری از کارها در پشتصحنه امر توزیع واکسن را انجام میدهیم. ما بسیار نگران رساندن واکسن به هائیتی هستیم که در آنجا اوضاع رو به وخامت است. برای مدتی هائیتی از این مخاطرات مصون بود، تا حدی به دلیل عدم وجود گردشگری قبل از پیدایش کووید و هنگامیکه پاندمی کووید اتفاق افتاد هم هجوم زیادی از خارج از کشور را نداشتید. اما اکنون این مسئله به یک مسئله بزرگتر تبدیل شده و بنابراین ما خیلی سخت تلاش میکنیم.
در همه این موارد، کُر نمیتواند … تهیه مورفین در زلزله یک موقعیت بسیار منحصربهفرد بود. بهنوعی … من نمیخواهم بگویم بیقانونی. اما این نیز وجود داشت، البته این درک وجود داشت که باید از بسیاری چیزها چشمپوشی کرد و بهگونهای متفاوت به آنها نگاه کرد. کُر نمیتواند بدون اختیار مطلق و کاغذبازیهای رسمی این چیزها (واکسن) را به کشور بیاورد و همینطور شرایط و دمای خاص برای نگهداری آنها موردنیاز است.
آنچه ما انجام میدهیم این است که کارهای مربوط به تحویل آن را انجام میدهیم و سپس در اجرای آن با وزارت بهداشت هائیتی همکاری کنیم. پزشکان خود را گرد هم بیاوریم تا بتوانیم تزریق را انجام دهیم. این همان چیزی است که ما در حال انجام آن هستیم و من فکر میکنم که در آن سرزمینها بمانیم و سپس تا آنجا که ممکن است گسترش پیدا کنیم؛ تا زمانی که پایان این ماجرا را در هر قسمت کوچکی از جهان ببینیم.
منبع: DeadLine