بررسی فیلم شوالیه سبز | دو پاتل در جست‌وجوی سرنوشت

فیلم شوالیه سبز یک حماسه‌ گرم و صمیمی است که با خودباوری، داستان قهرمانی را روایت می‌کند که در هر گام، برای کشف می‌جنگد. برای بررسی این اثر با فیلیمو شات همراه باشید.

ماجراجویی قرون‌وسطایی دیوید لاوری در فیلم شوالیه سبز (The Green Knight)، سورئال، هذیانی، درخشنده و یک عاشقانه‌ اشرافی و حماسی به‌یادماندنی است. برای نقد و بررسی فیلم شوالیه سبز با فیلیمو شات همراه باشید.


فیلم شوالیه سبز داستانی از نوعی بلوغ قرون‌وسطایی استعاری و مسحورکننده دارد که در آن برادرزاده جوان و ناآرام شاه آرتور متوجه می‌شود جهان پیچیده‌تر و عجیب‌تر از آن چیزی است که او فکرش را می‌کرده. فیلم شوالیه سبز یک حماسه‌ گرم و صمیمی است که با خودباوری، داستان قهرمانی را روایت می‌کند که در هر گام برای «کشف» می‌جنگد. فیلمی هذیانی و وهم‌آلود که با تسلط بر الگوهای ژانری فیلمبردای شده و جان بورمن به آن افتخار خواهد کرد. فیلم شوالیه سبز همچنین یک اثر کمیاب است که دقیقا می‌داند چیست و به شکلی کاملا زیرکانه و ساده پیش می‌رود، اما نمی‌دانیم دقیقا چه چیزی است.

نبوغ سورئال دیوید لاوری در اقتباس از یک اثر عاشقانه اشرافی از نویسنده‌ای ناشناس، آنجایی است که ماهیت حل‌نشده منبع اصلی قرن چهاردهمی خود را به طور کامل تایید می‌کند. تفسیرهای متناقضی که بیش از نیم هزاره در هماهنگی نسبی با یکدیگر وجود داشته‌اند. آیا این یک داستان مشرکانه درباره سقوط انسان است یا جست‌وجویی مسیحایی درباره امید به رستگاری؟ آیا به‌عنوان یک حامی شریف در برابر طبیعت حقیقی انسان به جوانمردی تعظیم می‌کند یا این ایده که شوالیه‌گری می‌تواند دفاعی مستحکم در برابر خواسته‌های عمیق‌تر او باشد را دست می‌اندازد؟ آیا این یک شعر زن‌ستیزانه درباره جادوگران حیله‌گر است یا یک قصیده اصیل فمینیستی از قدرت زنان در برابر مردان؟

لاوری به همه این پرسش‌ها و موارد دیگر با اشتیاق و هیجان پاسخ می‌دهد: بله! اما آنچه که باعث می‌شود فیلم شوالیه سبز چند روز پس از تماشای آن همچنان در ذهن شما باقی بماند (مانند خزه، مانند پوسیده شدن)، این است که لاوری در طول سفر سر گاوین از میزگرد به دژ جنگی، جایی که سرنوشت او انتظارش را می‌کشد، هرگز در هیچ لحظه‌ای دوپهلو و با ابهام پیش نمی‌رود. در عوض، او گره‌های در هم پیچیده‌ای که این حماسه را برای قرن‌ها به تخیل جمعی ما پیونده زده را محکم می‌کشد و همه آن‌ها را به یک رویای جاودانه، درباره مبارزه‌ برای معنا بخشیدن به این جهان ناسازگار، مرتبط می‌کند. از یک شروع هیجان‌انگیز هیپنوتیزم‌کننده تا یک پایان کوبنده، و حال و هوای هوی‌متال حاکم برجهان فیلم که باعث شده همه‌چیز در تاریکی مانند یک پوستر بلک لایت در زیرزمین یک خانه، برق بزند. فیلم شوالیه سبز شاید با ۶۰۰ سال تاریخ ناآرام گران‌بها به سینماها بیاید، اما لاوری با رنگ‌آمیزی تازه یک داستان شخصی، سعی کرده حس و حال جدیدی به آن بدهد. داستانی درباره شخصی که سعی می‌کند آدمی شود که می‌تواند جهان اطرافش را به‌درستی درک کند، حتی اگر به بهای مرگش تمام شود.

انرژی شوم، مبهم و درگیرکننده فیلم شوالیه سبز از همان نخستین تصویر آن در معرض نمایش کامل قرار می‌گیرد. جایی که گاوین جوان (با بازی دو پاتل) درحالی‌که بر تخت پادشاه آرتور نشسته، معرفی می‌شود. او منتظر است تا افسانه خودش روایت شود. هنگامی‌که روایت آغاز می‌شود، غرش شیطانی راوی اعلام می‌کند که نباید در انتظار یک داستان ساده از شکوه و افتخار باشیم. به‌این‌ترتیب فیلم شوالیه سبز شروع خوبی دارد. دوربین اندرو دروز پالرمو با حرکتی سینوسی، گاوین را پیدا می‌کند که از وظایف سلحشورانه خود شانه خالی کرده و روز کریسمس را در خانه می‌خوابد. درحالی‌که معشوق زیبای او اِسل (با بازی آلیسیا ویکاندر) کلمات عاشقانه‌ای را در گوشش زمزمه می‌کند. فریاد ٰ«مسیح متولد شد!» آن‌ها را از طریق راهروهای نمور دنبال می‌کند، اما هیچ نشانه‌ای از عیسی در اینجا نیست.

شخصیت گاوین آن‌قدرها هم که پژوهشگران قرون‌وسطی به یاد می‌آورند، خداپرست نیست. یک وارث جوان و شایسته تاج‌وتخت، که می‌ترسد برای عظمت و بزرگی‌ای که از او انتظار می‌رود مناسب نباشد. این گاوین کم‌تر از کندال روی به پادشاه آرتور شباهت دارد. غرور و تکبر گاوین در لحظه پیوستن او به شوالیه‌های افسانه‌ای که تالار غذاخوری عمویش را پرکرده‌اند، از بین می‌رود. از آنجایی که اصطلاح سندروم ایمپاستر هنوز تا چند قرن دیگر مورداستفاده قرار نمی‌گیرد، گاوین مجبور است که احساس‌ نالایق بودن خود را به‌گونه‌ای هدایت کند که گویی اولین فردی است که آن‌ها را زیر جوشن (پوششی از زره‌های فلزی که سربازان به تن دارند) خود پنهان می‌کند.

آرتور (با بازی یک شان هریس مهربان و فوق‌‌العاده انسانی) و گوئینویر او که در افسانه‌های آرتوری، به‌عنوان همسر شاه آرتور شناخته می‌شود (با بازی کیت دیکی) می‌خواهند درباره برادرزاده خود بیشتر بدانند، اما گاوین اصرار می‌ورزد که هیچ داستانی برای گفتن ندارد. سپس، مادر افسونگر گاوین (با بازی ساریتا چودری) که انگار دعاهای پسرش را از راه دور اجابت می‌کند، اولین فصل خود را برای او می‌نویسد؛ زیرا او یک جنگجوی غول‌پیکر را فرامی‌خواند تا سوار بر اسب به سمت قلعه برود و از شجاع‌ترین روح آنجا یک بازی دوستانه درخواست کند.

شوالیه سبز در فیلم لاوری با صدای بی‌نظیر رالف اینسون ستاره فیلم جادوگر (The Witch)، مخلوق شگفت‌انگیزی است که پیش‌بینی می‌کند اعجوبه جذاب خیال‌انگیز در بسیاری از قصه‌های آینده نفوذ خواهد کرد. این موجود قوی‌هیکل جنگلی، به رنگ سبز زمردی است و با بدن یک غول و سر یک اِنت (گونه‌ای از موجودات افسانه‌ای در داستان‌های جی. آر. آر تالکین که ظاهری شبیه یک درخت دارند) خیرخواهی از خود ساطع می‌کند که در اصطکاک با تهدید هر فردی که در مسیر او می‌ایستد، قرار می‌گیرد. شمایل او تداعی‌کننده خدایان انیمه شاهزاده مونونوکه (Princess Mononoke) است، حتی پیش از آنکه ببینیم چگونه علف از زمین زیر پایش جوانه می‌زند. هنگامی‌که شوالیه یک حمله آزاد به او پیشنهاد می‌دهد، با این هشدار که یک سال دیگر دقیقا همان ضربه را به او بازخواهد گرداند، پسر ما گاوین در مقابلش می‌ایستد و به‌طور موقت سر شوالیه را قطع می‌کند. فقط در یک حرکت ماهرانه، عطش گاوین برای جاودانگی تنها به مدت ۱۲ ماه برای او باقی می‌ماند.

رد و نشانی از رابرت فورد در رسوایی پر سروصدای گاوین وجود دارد و موسیقی عالی دنیل هارت، رشته‌های عصبی فولادی و کابوس‌های پرهیاهوی سازهای کوبه‌ای در سایه تهدیدآمیز آرشه ویولن، بافت پر جزئیات اجرای تأثیرگذار پاتل را غنی می‌کند. تعداد کمی از بازیگران توانسته‌اند، مردی که با تمام وجود خود در جنگ است را بهتر تجسم کنند. هنگامی‌که گاوین به دنبال پیدا کردن شوالیه سبز است، هیجان بسیار زیاد ما از این ناشی می‌شود که او چگونه امیدهای ما را در این فرایند جست‌وجوی شخصیت خود، پیچیده و بغرنج می‌‌سازد. آیا می‌خواهیم که او از راهی دشوار درس شرافت بیاموزد و به خاطر جسارتش سر خود را از دست بدهد، یا اینکه ترجیح می‌دهیم او که به شکل قهرمانانه‌ای سر خود را فدا کرده به نحوی از تاوان دادن اجتناب کند؟ به نظر می‌رسد که حتی خود گاوین نمی‌داند شایسته چه سرنوشتی است. شاید هم او برای لقب شوالیه شدن بیشتر از آنچه انتظار می‌رود، ارزش قائل باشد. جای تعجب نیست که این داستان درباره شخصی که به خاطر میزان شهرت و تاثیر اجتماعی از فضیلت خود می‌گذرد، به شکلی طبیعی مدرن و امروزی به نظر برسد.

همچنین بخش زیادی از شور و هیجان ما از لذت رویایی ناشی می‌شود که لاوری در هر صحنه از سفر گاوین گنجانده است. پلان‌های طولانی و آرامی که در آن پاتل در حومه ایرلند به سیاحت می‌گذارند، جادویی را به وجود می‌آورد که ضربان قلبتان را کند، می‌کند و ذهن شما را برای ابهام خیال‌‌انگیز ماجراجویی‌ای که در ادامه می‌آید، مهیا می‌سازد. این از آن فیلم‌هایی است که اصرار دارد باید یک اسکار برای بهترین لوکیشن فیلمبرداری، برایش در نظر گرفته شود. برخورد کوتاه گاوین با یک بی‌وجدان نترس (با بازی بری کیوگن) در یک میدان نبرد پر از جنازه معادل بخش‌هایی از فیلم بیا و بنگر (Come And See) است. درحالی‌که برخورد هیجان‌انگیز با قبیله‌ای از غول‌های طاس از فیلم سیاره شگفت‌انگیز (Fantastic Planet) رنه لالوکس وام گرفته شده است. همان‌طور که نیمه اول نسبتا معقول فیلم، جای خود را به یک فانتزی گیج‌کننده در نیمه دوم می‌دهد.

حقه‌های بصری تکنولوژیکی سطح پایین، مثالی بی‌نقص هستند که لاوری چگونه یک جهان شگفت‌انگیز آرتورین می‌آفریند که درباره قرن بیست‌ویکم بدون تسلیم شدن در برابر آن، صحبت می‌کند. برخی از نشانه‌های آشکار گرافیک رایانه‌ای (CGI) اینجاوآنجا وجود دارد، همراه با روباه گاوین که توسط WETA طراحی شده و نتیجه مطلوبی نمی‌دهد که غیرواقعی بودن آن را توجیه کند، اما این نشان می‌دهد که قدرتمندترین لحظات فیلم در دوربین تولید شده‌اند. به‌ویژه می‌توان به یک نمای به‌یادماندنی، جایی که گاوین با طناب بسته شده و در کف جنگل قرار دارد، اشاره کرد. چراکه دوربین در جهت عقربه‌های ساعت ۳۶۰ درجه می‌چرخد تا کشف کند که گاوین به یک اسکلت تبدیل شده است. سپس با چرخشی خلاف عقربه‌های ساعت به‌عقب، به‌جایی که همه‌چیز در آنجا بود، این سِحر را خنثی می‌سازد. فیلم شوالیه سبز حتی در ساده‌ترین حالت خود، با یک هشیاری وهم‌انگیز نسبت به داوری زمان تسخیر شده، به‌نوعی ترسناک به نظر می‌رسد؛ آدمی که شاید فردا به آن تبدیل بشویم مخالف چیزی است که اکنون هستیم.

صحنه ملاقات وهم‌آور گاوین با شبح مقدس، همان هیجان و اضطراب مبهمی را در خود دارد که در پانزده دقیقه خیره‌کننده بدون دیالوگ پایانی، به‌طور کامل نمایش داده می‌شود. وینفرد (با بازی ارین کلیمن) به دنبال جمجمه خود است. چراکه مردمی که دیروز بودیم در آمیزه‌ای از آنچه که در آینده هستیم نیز لحاظ می‌شوند. در فیلم شوالیه سبز هیچ‌کس هرگز فقط یک‌چیز نیست. به‌عنوان مثال، اجرای جذاب ویکاندر در نقش اِسل فقیر، بعدتر با ظاهر شدن در نقش یک زن اغواکننده از طرف دیگر طیف اقتصادی (درواقع این‌بار در نقش زنی ثروتمند) بسیار قدرتمندتر می‌شود. آنچه که ممکن است در ظاهر نفسانی‌ترین جنبه فیلم باشد، در واقع تبدیل به روحانی‌ترین بخش آن می‌شود. چراکه مردانگی گاوین به‌گونه‌ای تحت‌فشار و آزمایش قرار می‌گیرد که او را متعجب می‌سازد که شاید فضیلتی که او آرزویش را دارد، نوعی از خشونت مخصوص به خود را به وجود بیاورد.

مانند همه سوال‌هایی که گاوین در مسیر ارگِ سبز با آن‌ها روبه‌رو می‌شود، او در نهایت مجبور است که جوابی برای خودش پیدا کند. فیلم شوالیه سبز با تناقض‌های بسیاری که برای چند صدسال با شعر همراه بوده‌اند، دست‌وپنجه نرم می‌کند. اما زیبایی بی‌رحمانه فیلم، قلب تپنده و هسته اصلی آن، در این حقیقت ابدی ریشه دارد که زندگی آن‌قدر غیرقابل پیش‌بینی و ناآرام است که نمی‌تواند با خودش سازگار باشد. هیچ راه و رسم شرافتمندانه‌ای نمی‌تواند همه خودخواهی‌ها را از بین ببرد. هیچ قانون انسانی‌‌ای نمی‌تواند خارج از محدوده طبیعت وجود داشته باشد. هیچ واقعیتی بدون فانتزی لازم برای تقویت آن، محقق نمی‌شود.

در فیلم شوالیه سبز مانند افسانه‌ای که از آن الهام گرفته، هرگونه تعاملی به‌نوعی مبادله نابرابر بستگی دارد. اقتباس فراموش‌نشدنی لاوری از انجام دادن هرگونه محاسبه‌ای برای ما امتناع می‌کند. اما این هیجان‌انگیزتر است که چگونه اصرار دارد تنها ارزش واقعی یک‌چیز در این جهان، آن چیزی است که خودمان در آن پیدا می‌کنیم. «آیا تو واقعی‌ای یا روح هستی؟» گاوین درجایی در طول مسیر خود، در بین یک بچه لوس و یک افسانه آرتورین، از وینفرد مقدس می‌پرسد: «چه تفاوتی‌ دارد؟» او خروپف کنان پاسخ می‌دهد: «من فقط به سرم احتیاج دارم».


منبع: IndieWire

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

3 نظر
  1. احمد می‌نویسد

    خو برادر یه جوری مینوشتی بفهمیم مفهوم نماد ها و سکانس ها رو. برام یه جوری گنگ بود فیلم

  2. داریوش می‌نویسد

    نقد و شرح محشری بود.ممنون

  3. Arash می‌نویسد

    فیلم خوبیه

fosil