دیزنی ورلد در سال ۱۹۷۱ در فلوریدا افتتاح شد. این دومین پارک تمدار دیزنی بود که اولین پارک، دیزنیلند در کالیفرنیا بود که سال ۱۹۵۵ افتتاح شد.
کریستف بروکانسکی این سوال را مطرح میکند که آیا ما در حال زندگی در یک پارک تمدار جهانی هستیم.
دنیای والت دیزنی در سال ۱۹۷۱ در فلوریدا افتتاح شد. این دومین پارک تمدار دیزنی بود که اولین پارک، دیزنیلند در کالیفرنیا بود که سال ۱۹۵۵ افتتاح شد. دیزنی ورلد یک پارک تمدار نیست، بلکه مجموعهای از چهار پارک تمدار، دو پارک آبی و چندین هتل است که همگی در ارلاندو قرار دارند. این مکان یکی از پربازدیدترین جاذبههای گردشگری جهان است و فراتر از یک پدیده منحصر به آمریکاست. پارکهای تمدار دیزنی در شهرهای پاریس، توکیو و هنگ کنگ در دیگر نقاط جهان قرار دارند و به تازگی اعلام شده است که پارک جدید دیگری هم در شانگهای افتتاح میشود. اما پارک تمدار دیزنی چیست؟ یک آرمانشهر است؟ یا هتروتوپیا (جهانی متشکل از چند جان جزئی که همسو هستند)؟ یا چیز دیگری است؟ همینطور که در این مقاله خواهید دید، درک کردن دیزنی ورد نیازمند انعکاس عمیقی از فرهنگ، تاریخ و واقعیت است.
دیزنی ورلد به عنوان اتوپیا

لغت اتوپیا (آرمانشهر) از دو لغت یونانی او «عدم وجود» وتوتوک «مکان» تشکیل شده است. یعنی مکانی که وجود ندارد، مکانی که خیالی و غیرواقعی است. به نظر منطقی است که فکر کنیم دیدگاه والت دیزنی ورلد آرمانشهری است. دیزنی ورلد جادویی اما جعلی است. دیزنی ورلد مفهوم دنیایی از شادی که از قصههای پریان ساخته شده است را ترویج میدهد.
لغت اتوپیا توسط توماس مور در سال ۱۵۱۶ معرفی شد که در واقع عنوان کتابی بود که در آن جزیرهای خیالی را توصیف میکند که سیاستهای آن کاملا تحت کنترل منطق هستند. فقط کافی است که جلد اصلی کتاب او را با نقشههایی که در ورودی پارکهای تمدار دیزنی توزیع میشوند مقایسه کنید تا قانع شوید که دیزنی دیدگاهی اتوپیایی دارد. این دنیاها هر دو دارای قلعه، کوه و دیگر جاذبههای بصری هستند. هر دو قلمروهای طبیعی با رودهای جاری را نمایش میدهند که از باقی دنیا جدا هستند. اما اگر از بالا به دیزنی ورلد نگاه کنید، میبینید که درواقع از ساختمانهای سیمانی بزرگی ساخته شده است که اسباببازیها، مغازهها و رستورانها را احاطه کردهاند. طبیعت درون دیزنی ورلد به اندازهای که روی نقشه نشان داده میشود وحشی و افسار گسیخته نیست و جلوههای بصری مانند قلعه داستانهای پریان در واقع در مقایسه با باقی پارک بسیار کوچک هستند. در جزیره اتوپیای خیالی توماس مور هم به طرز مشابهی طبیعت به شدت کنترل شده است و شهرها بسیار شبیه به هم هستند. در هر دو مورد نقشهها برداشت شخص از واقعیت را به شدت اصلاح میکنند. با این وجود، حتی اگر دیدگاه دیزنیورلد اتوپیایی باشد، این پارک نمیتواند اتوپیا باشد، چرا که واقعی است، موقعیتی قابل لمس دارد و بیشتر آن از سیمان درست شده است. به همین دلیل به مفهوم دیگری برای توصیف والت دیزنی ورلد نیاز داریم، یعنی مفهوم هتروتوپیا.
نقد و بررسی پیشتازان فضا : عرشه های زیرین | کارتونی طنزآلود و بهشدت تخیلی
دیزنی ورلد به عنوان هتروتوپیا

مفهوم هتروتوپیا توسط میشل فوکو در یک کلاس درس برای دانشجویان معماری در سال ۱۹۶۷ معرفی شد.
هتروتوپیاها چیزی مانند ضد مکانها هستند؛ نوعی اتوپیای واقعی شده که در آن اماکن واقعی (تمام اماکن واقعی دیگری که میتوانید آنها را در فرهنگ پیدا کنید) به صورت مشابه ارایه میشوند و در تضاد با هم قرار میگیرند.
بنابراین هتروتوپیا مکانی است که به گونهای تحریف شده نمایانگر جامعه است و جنبههای ایدهآل فرهنگی جامعه را به نمایش میگذارد. قبرستان یک نوع هتروتوپیا است زیرا قبرها گونهای شهر ایدهآل را برای مردگان تشکیل میدهند که در آن هر کدام از آنها با توجه به جایگاه اجتماعی خود قرار گرفته و نمایش داده شدهاند. قبرستان به بازدیدکنندگان خود این توهم را میدهد که بستگان درگذشته آنها هنوز هم وجود دارند و برای خود جایگاهی دارند که به واسطه سنگ قبر آنهاست. این یک اتوپیای قلابی از زندگی پس از مرگ است اما در عین حال نماینده جهان واقعی هم است که در آن روابط خونی، ثروت و قدرت نقشی کلیدی را ایفا میکنند. به عنوان مثال تور گردش در قبرستان پرلاشز پاریس میتواند هر کسی را قانع کند که قبرستانها انعکاسی از جامعه هستند و ما از تاریخ مطلع میکنند. یکی دیگر از مثالهای هتروتوپیا، باغ است. باغهای انگلیسی نمایانگر بیقاعدگی طبیعت هستند؛ خطوط مستقیم باغهای رسمی فرانسوی، تسلط انسان بر طبیعت را نشان میدهند؛ در عوض باغهای ژاپنی نمایانگر ایده تعادل در طبیعت هستند. هدف از ایجاد باغها این است که یک طبیعت اتوپیایی ایدهآل را بازسازی کنیم و در عین حال، آنها نمایانگر اعتقادات افراد همدوران خود نیز هستند که باعث میشود به هتروتوپیا تبدیل شوند.
والت دیزنی هم به گونهای یک هتروتوپیا است. در ادامه به این مسئله میپردازیم که چطور جامعه مصرفکننده غربی را نمایش میدهد.
فرهنگ دنیای دیزنی

دیزنی ورلد در اصل پیروزی مصرفگرایی تودهای است. بازدیدکنندگان این مکان در ازای مبلغی که در ورودی شهربازی میپردازند، چیزهای خیلی بیشتری دریافت میکنند. بازدیدکنندگان میتوانند اسباببازیهایی را تجربه کنند که ساخت آنها میلیونها دلار هزینه دارد. میتوانند شاهد رژه و نمایشهای مختلفی باشند، با شخصیتهای کارتونی برخورد کنند و از ناوگانی از وسایل نقلیه عجیبوغریب استفاده کنند. درحالیکه هزاران نفر برای اجرای تمام اینها کار میکنند. بعد از تجربه چنین نمایش فوقالعادهای از مصرفگرایی تودهای در عمل، چطور ممکن است کسی به تمام خوشی و لذتی که میتواند به ارمغان بیاورد باور نداشته باشد؟
به عنوان مثال میکی ماوس را در نظر بگیرید. چرا اینقدر با کودکان خوب است؟ بهخاطر این که کودکان کاری کردهاند که لایق توجه او هستند؟ چون میکی در حس و حال خوبی است؟ چون با والدین آنها دوست است؟ هیچ کدام از اینها دلیل معتبری نیستند. تنها دلیل این که میکی اینقدر برای کودکان شادی به ارمغان میآورد این است که به او برای این کار پول داده میشود که البته به لطف تمام مبالغ جمعآوری شده از والدین کودکان است. این تجربه تنها به این دلیل ممکن است که دیزنی ورلد فضای بستهای است که هزینهی ورودی دارد. (در تمام هتروتوپیاها به یک سیستم بازگشایی و بستن نیاز است تا بتوانند یگانگی خود را حفظ کنند.)
یکی از نمادینترین جاذبههای پارکهای تمدار دیزنی این است که یک دنیای کوچک هستند. در این پارکها، بازدیدکنندگان سوار قایقهای کوچک میشوند تا به اکتشاف مجموعهای از اتاقها بپردازند که پر از کودکان انیماتوری از تمام کشورها هستند که آهنگ “این دنیای کوچکی است” را به زبان محلی خود میخوانند. در نمایش جهانی EPCOT که یکی از پارکهای تمدار دیزنی ورلد است، غرفههایی که نمایانگر ملتهای بسیاری هستند هم نسخه فشردهای از جهان را به بازدیدکنندگان نشان میدهند. دوباره مفهوم کار این است که این دنیایی کوچک است. هر غرفه دارای آهنگ پسزمینه و نمای خارجی مصنوعی مخصوص خود است. چیز دیگری که بین آنها مشترک است، مغازهای است که کالاهای ملی آنها را میفروشد یا رستورانی که غذاهای محلی آنها را ارایه میدهد. پیام هر دو مفهوم «اینجا دنیایی کوچک است» و «نمایش جهان» این است که لباس، سنت و زبان ما هر چه که باشد، تمام ما ارزشهای بنیادین یکسانی داریم. همچنین ادعا میشود که در هر نقطهی تاریخ، در هر فرهنگ و موقعیتی که به آن نگاه کنیم، تبادل آزاد و تجارت بین مردم و ملتها همیشه پرسود بوده است. فرهنگ درواقع نمای خارجی است که نباید منافع مصرفگرایی را تحتالشعاع قرار دهد. بنابراین دیزنی ورد نهتنها نمایانگر کل جهان است، بلکه آن را برای شما تفسیر میکند.

«استفان ام فجلمن» انسانشناس در کتاب «برگهای وینیل» خود پیغام دنیای والت دیزنی ورلد را با جزییات بیشتری میشکافد. او میگوید:
زندگی ما تنها در صورت خرید کالا به خوبی میگذرد (یا اصلا میگذرد). درحالیکه کالا تبدیل به بخش اساسی فرهنگ میشود، فرهنگ برای استفاده به نفع کالاها در دسترس قرار میگیرد و بهکل سیستم مشروعیت میبخشد. ما باید یاد بگیریم که این خوب، منطقی، عادلانه و طبیعی است که وسایل ضروری برای زندگی تنها از طریق بازار، قابل دسترسی هستند.
برای درک بهتر این موضوع یکی از کالاهای فرهنگی دیزنی که علاقه بسیاری را جلب کرد را در نظر بگیرید. بهعنوان مثال فیلم داستان اسباب بازی. اگر یک کالا مناسب تجارت باشد (یعنی با رویکرد مصرفکننده در یک سو باشد)، نهتنها در تمام سینماها، بلکه در تمام مغازهها هم آن را میبینید؛ درنتیجه داستان اسباب بازی تبدیل به یک ارجاع فرهنگی بزرگتر میشود و جاذبههایی با تم داستان اسباب بازی احتمالا به پارک تمدار دیزنی افزوده میشوند.
این مکانیزم بهصورت دیگری هم کار میکند. یک محصول محبوب را در نظر بگیرید، بهعنوان مثال اسمارتیز. اگر این دارایی با ارتقاء کالاهای فرهنگی همسو باشد (بهعنوان مثال همراه با عروسکهای داستان اسباببازی فروخته شود)، به موفقیت بیشتری دست پیدا میکند و برای مصرفکنندگان تبدیل به محصول شناختهشدهتری میشود.
از سوی دیگر، یک دارایی فرهنگی که برای خانوادهها و کودکان مناسب نیست کمتر میتواند توده مصر کنندگان را جذب کند و بنابراین احتمال اینکه تاثیر فرهنگی کمتری داشته باشد، بیشتر است. این مسئله برای هر کالایی که نتواند از داراییهای فرهنگی استفاده کند صادق است. اینگونه و به همین دلیل است که فرهنگ محبوب (یا همان فرهنگ دیزنی در این مورد) به مصرفگرایی رضایتمندانه تمایل دارد.

مصرفگرایی در تاریخ هم نقش مهمی ایفا میکند. ناپلئون یکی از شخصیتهای شناخته شده تاریخی در سطح جهان است که البته این اواخر کمی مورد غفلت فرانسویان قرار گرفته است. یک مطالعه بازاریابی نشان داد که برند ناپلئون روی میزان بازدید چینیها از فرانسه تاثیر خیلی زیادی داشته است. در عوض، اماکن میراث فرهنگی تلاش کردند تا ارتباط با امپراتوری فرانسه را برجسته کنند. ناپلئون به دلیل نقشی که در تاریخ داشت به یاد آورده میشود یا به خاطر اینکه میراث او تبدیل به یک کالا شده است؟
احتمالا شکلهای جدی فرهنگ، از الگوی مشابه ارتقاء فرهنگی دستچین شده پیروی میکنند. بهعنوان مثال، در موزهها مرتب در مورد تاریخ هنر بحث میشود. موزهداران تصمیم میگیرند که کدام شیء ارزش حفظ و ارتقا جایگاه را دارد و کدام یکی ندارد. موزهها بهصورت مصنوعی تعریف میکنند که مصنوعات ساخته دست انسان چگونه با هم در ارتباط هستند و بین هنر باستانی و معاصر یا بین مصنوعات و آثار هنری مناطق جغرافیایی مختلف ارتباط ایجاد میکنند. آنها میتوانند داستانی ایجاد کنند که تمام خلاقیت بشر را از ابتدا خلاصه و به هم مرتبط میکند. موزهها به همین دلیل هتروتوپیا هستند: اماکنی واقعی که اتوپیایی از تاریخ فرهنگی یکپارچه جهانی را نمایش میدهند.
جادوی دنیای دیزنی

دیزنی ورلد روایت خود را با استفاده از جادو ارایه میکند. استفان فجلمن در برگهای وینیل توضیح میدهد که جادوی دیزنی ورلد درواقع اضافهباری شناختی مرتبط با مفهوم زدایی است. اضافهبار شناختی یعنی حواس بازدیدکنندگان مرتب توسط محرکهای مختلف لبریز میشود. محرکهایی مانند موسیقی، داستان، انیمیشن، شخصیتهای ناز، ساختمانهای قشنگ، سواریهای مهیج، شبیهسازیها و موارد دیگر. بازدیدکنندگان محو این چیزها میشوند و بخشی از ظرفیت تحلیل اطلاعات یا تفکر خود را از دست میدهند. علاوه بر این، دیزنی ورد یک نمونه جعلی عظیم از قلعههای قرون وسطایی، تاریخ استعماری، فناوریهای آینده، دایناسورها، فیلمها، حیوانات و مقاصد عجیبوغریب است. هرکدام از این عناصر بهصورت بیربط ارائه شدهاند و بنابراین بخشی عظیمی از معنای اصلی خود را از دست میدهند. این مفهوم زدایی است.
استفاده از این جادو والت دیزنی را قادر ساخته است که دنیا را با استفاده از ذرات کوچک واقعیت بازسازی کند تا یک داستان یا حتی تاریخ را ایجاد کند. داستان هتروتوپیایی دیزنی ورلد یکی از مصرفگراییهای شاد و رضایتمندانه است که به واقعیت تبدیل شده است. ولی درست مانند تمام هتروتوپیاها، این تنها از طریق تصور خالقان خود اتفاق نمیافتد، بلکه بازدیدکنندگان هم در این رویداد نقش پررنگی دارند. همانطور که فجلمن بیان میکند:
از ما خواسته شده است تا به تعلیق آگاهانه ناباوری در منافع ظاهری یک تجربهی سرگرمی کامل متعهد شویم.
تمام بازدیدکنندگان میدانند از دیزنی ورلد چه انتظاری داشته باشند؛ مکانی که در آن همهچیز بهگونهای محاسبه شده است تا باعث شود بازدیدکنندگان از اقامت خود در آنجا لذت ببرند. هیچچیز تصادفی نیست؛ همهچیز بهگونهای ایجاد شده است تا میلیونها نفر بتوانند پارک را به همان شیوهی مطلوب تجربه کنند. همانطور که «اومبرتو اکو» در «ایمان به جعلیات: سفر در فرا واقعیت (۱۹۸۶)» توضیح میدهد:
دسترسی به هرکدام از جاذبههای دیزنی توسط دالانی از ریلهای آهنی که هر فرد تنهایی را مغلوب خود میکنند، تنظیم شدهاند. نیروهای این رویا بهصورت درستوحسابی لباس فرمی را پوشیدهاند که مناسب هرکدام از جاذبههای خاص است که نهتنها بازدیدکننده را به مرز بخش منتخب میکشانند، بلکه در موارد موفقیتآمیز، تمام حرکات او را هم تنظیم میکنند. اگر بازدیدکننده این بها را بپردازد، نهتنها میتواند اصل ماجرا را تجربه کند، بلکه میتواند فزونی حقیقت بازسازیشده را هم حس کند.
آینههای والت دیزنی ورلد دنیا را تغییر میدهد و به شیوهای مصرف گرایانه تفسیر میکند. اما تمام هتروتوپیاها به شیوه خود تفسیر و تحریف میکنند و اغلب تحت تاثیر مصرفگرایی هستند. چگونه میتوانیم تصمیم بگیریم که کدام روایت، کدام هتروتوپیا، بهتر نمایانگر واقعیت است؟ (البته اگر باشند) و آیا اضافهباری شناختی اکنون تقریبا در همهجا ارائه نمیشود؟ هر شیء، هر فعالیت، بهصورت فرهنگی اشباع شده است. مسئله فقط این است که در دیزنی ورلد اشیاء و فعالیتها عجیبوغریبتر هستند. مفهوم زدایی هم ظاهرا موضوعی است که در همهجا به چشم میخورد؛ ترکیب فرهنگها در شهرهای بینالمللی، اخبار کوچک در رسانهها و غذاهای وارداتی در سوپرمارکتها، همگی شامل مفهوم زدایی هستند. آیا این یعنی این اماکن هم همگی هتروتوپیا هستند؟

فراواقعیت و دیزنیسازی جهانی
ژان بودریار در «شبیهسازیها (۱۹۸۱)» گفت که:
دیزنی لند بهعنوان سرزمینی خیالی ارائه شده است تا کاری کند که باور کنیم باقی چیزها واقعی هستند. درحالیکه کل لسآنجلس و آمریکای حول آن دیگر واقعی نیستند. بلکه فراواقعی و شبیهسازی شدهاند.
این مبحث میتواند بهراحتی برای کل دنیا صادق باشد. چند نفر میتوانند تفاوت بین یک ساختمان قرون وسطایی و یک ساختمان گوتیک را متوجه شوند، حتی اگر بازسازیهای اروپا پس از جنگ جهانی دوم را در نظر نگیریم؟ میزان خیلی اندکی از محیط ما اصیل است، بیشتر آن شبیهسازی از چیزی است که واقعیت باید باشد. باغها و مناطق روستایی چیزی هستند که به آن طبیعت میگوییم. معماری عاشقانه همان چیزی است که به آن سنخیت میگوییم. آیا تمام ما در یک پارک تمدار، مدلی از واقعیت، زندگی میکنیم؟ چه چیزی در اطراف ما هتروتوپیا نیست؟
«میشل فوکو» در نوشتههای خود از دنیایی جانبداری کرد که هتروتوپیاهای فراوانی دارد. او میگوید:
«بسیاری از اماکن دیگر، از سر همبستگی یا عصیان، از اقتدارگرایی فرار میکنند. به نظر من هتروتوپیاها لزوما از اقتدارگرایی فراری نیستند، اما بهشدت به لزوم وجود هتروتوپیاهای مقابل باور دارم. تاریخ و فرهنگ بهقدری غنی هستند که نمیتوان آنها را به یک روایت خلاصه کرد. به نظر من به خاطر همین غنی بودن است که میتوانیم آزادانه وجود داشته باشیم و آزادانه آیندهی خود را بسازیم.»
دیزنیسازی همان مفهوم زدایی واقعیت است و به شکلی مناسب و ساده که برای مصرفگرایی تودهای ایدهآل است، درمیآید. من والت دیزنی ورلد را دوست دارم. بدون قضاوت اینکه آیا مصرفگرایی خوب است یا نه، بدون شک این مکان یک گزاره اجتماعی جذاب است و ایدهآلسازی آن در دیزنی ورلد از لحاظ انسانشناسی منطقی است. من بهشخصه تا زمانی که حقایق واقعی را انکار نکنند هیچ مشکلی با زندگی در چند کپی از واقعیت نمیبینم اما کپی واقعیت، مدلها و نقشهها باید متنوع و متناقض باشند و به هم متصل نباشند. ماجرا جایی خطرناک میشود که اجازه بدهیم واقعیت بهطور کامل دیزنیسازی شود.
منبع: Philosophy Now