در شرایطی که هنوز و همچنان فیلمنامههای سینمایی و تلویزیونی ایرانی دچار مشکلات بنیادین هستند، اقتباس میتواند گره این کلاف پیچ در پیچ را شُل کند.
مکبث: درین کار بیش از این پیش نخواهیم رفت. او تازه مرا جاه بخشیده و مردم از هر گروهی مرا به زیور زرین رای نیکوی خویش آراستهاند که تا در اوج درخشندگیاند میباید به خود زد نه آن که چنین زود دورِشان افکند.
لیدی مکبث: کجا شد آن ردای امیدی که خود را در آن پیچیده بودی؟ نکند امیدت از سرمستی به خواب فرورفته است و اکنون چشم گشوده تا رنگ وروباخته در بیپرواییهای خود بنگرد؟ ازین پس عشق تو را نیز به خود همچنین خواهم شمرد. تو را چه بیمی است از آن که در کردار و دل به دریازدن همان باشی که در آرزو کردن؟ تو هم خواهان داشتن آن چیزی که ارجاش میگذاری و زیب زندگیاش میشماری و هم گرامی داشتن ترس خویش و با ترس روزگار گذاشتن، همچون آن گربهی مسکینی که میگوید: «ماهی خوش است، اما کو دل به آب زدن…»
*بریدهای از تراژدی مکبث، ویلیام شکسپیر، ترجمه داریوش آشوری
در شرایطی که هنوز و همچنان فیلمنامههای سینمایی و تلویزیونی ایرانی دچار مشکلات بنیادین هستند، اقتباس میتواند گره این کلاف پیچ در پیچ را شُل کند.
اولین سریال محمدحسین مهدویان براساس رمان بیست زخم کاری نوشته محمود حسینیزاد ساخته شده است. رمانی که با نگاهی به تراژدی جاودان مکبث ویلیام شکسپیر نوشته شده.
قسمت اول این سریال برخلاف سایر سریالهای ایرانی مانند پایلوتهای سریالهای جهانی خیلی سریع مخاطب را با داستان درگیر و با توزیع متناسب اطلاعات و تعلیق درست، مخاطب را مشتاق دیدن قسمتهای بعدی میکند.
مالک مالکی با بازی خوب جواد عزتی مکبثی امروزی است که تحت نفوذ همسرش سمیرا (بخوانیم لیدی مکبث آزخواه) بر اساس فشارها و حقارت درونیاش قطبنمای درونیاش را از دست داده است. سکانس اول و آخر قسمت اول مانند یک دایره، نفوذ سمیرا و حقارت مالکی را تبیین میکند. در سکانس اول، مالک در وان پر از یخ دراز کشیده و از سرما به خود میپیچد. سمیرا مانند مادری شماتتگر نفوذ خود بر همسرش را نشان میدهد. انگار به صورتی نمادین این زن نه تنها التهابهای درونی مرد را التیام نمیبخشد، بلکه او را در دوزخی سرد و سیاه رها کرده. در سکانس آخر هم به جای آنکه در پی حل مشکل شوهرش باشد، او را کتک میزند تا آزخواهی و خشم درونیاش را به شکلی انفجاری نشان دهد. بازی خوب رعنا آزادیور و نگاههای مهبوت و گیج عزتی نوید این را میدهند که ارتباط بیمارگونهی این زوج در قسمتهای آینده فرجامی خونین پیدا خواهد کرد.
کارگردانی مهدویان مانند آثار پیشینش مبتنی بر استراتژی زوم است. هرچند که به تبع داستان امروزی، دیگر خبری از آن تصاویر مستندنما نیست و دوربین روی سهپایه است. یکی از نقاط ضعف قسمت اول، ارائه اطلاعات مستقیم از طریق دیالوگ بود. اصلیترین وظیفهی دیالوگ اطلاعرسانی و پروردن شخصیتهاست. به شرط اینکه دیالوگ به صورتی غیرمستقیم اطلاعات بدهد، شخصیت را بشناساند و داستان را پیش ببرد. با این وجود، روایت جذاب، موسیقی درست که گاهی پرحجم هم هست و بازیهای باورپذیر و روایتی که در مرز داستانی رئالیستی و نمایشی در نوسان است (دختر پیشگو را به یاد بیاوریم که جایگزین جادوگران نمایشنامه مکبث شده)، نوید یک سریال خوب و جاندار را میدهند. باید منتظر قسمتهای بعدی این سریال بمانیم و ببینیم آیا همه قسمتها میتوانند این تناسب را رعایت کنند یا خیر؟
استقبال مخاطبان از قسمت اول زخم کاری
مثل همیشه بسیار جالب و جذاب نوشتید