فیلم «سوغات» به کارگردانی و نویسندگی «جوانا هاگ» درباره یک دانشجوی فیلمسازی است.
فیلم سوغات درامی اجتماعی به کارگردانی و نویسندگی «جوانا هاگ» (Joanna Hogg)
بهندرت اتفاق میافتد که وقتی فیلمی میبینیم، آرزو کنیم که ای کاش هیچوقت تمام نشود. یک راه برای اندازهگیری موفقیت یک فیلم، که فقط بیننده قادر به تشخیص آن است: نشان دادن یک احساس عجیبوغریب به شکلی دروغین است: آیا من میتوانم دوباره به زندگی عادیام بازگردم ، یا در دنیای نمایش، تصاویر و داستانها گیر کرده و مسحور شدهام.
فیلم «سوغات» (The Souvenir) جوانا هاگ، یک درس سینمایی بهیادماندنی است؛ داستانی که کاملا غنی و مفصل بوده و بهتر است بهجای دیدن آن، آن را زندگی کنیم. احساس سرمستی و اشتیاق عاطفی موجود در آن، به خاطر این است که عاشق شدن برای بار اول را به تصویر کشیده است. درواقع این فیلم حولوحوش رابطه در حال شکلگیری یک زن جوان به نام جولی است که Honor Swinton Byrne نقش او را بازی میکند و یک مرد جوان به نام آنتونی است که Tom Burke نقش او را بازی میکند. جولی، در اوایل دهه ۸۰ یک دانشجوی رشته فیلمسازی در لندن است. در فیلم سوغات، همانطور که با خواستهها و آرمانهای او آشنا میشویم، متوجه میشویم که فیلم سوغات به همان اندازه که درباره موضوع اولین تجربه عشقی است، درباره به خاطر آوردن و یادآوری آن نیز هست: خاطرهای در شکل داستان ولی کاملا منحصربهفرد و شخصی؛ چراکه این فیلم توانسته همه المانها و عناصر یک فیلم اوریجینال را با کیفیت بالا درباره یک اتوبیوگرافی ارائه دهد.
نگاهی به فیلم تمام روز و یک شب |سرنوشتی اجتنابناپذیر که جامعه رقم زده است
جوانا هاگ قبل از فیلم سوغات ، سه فیلم دیگر هم ساخته است: نامرتبط (۲۰۰۷)، مجمعالجزایر (۲۰۱۲) و نمایشگاه (۲۰۱۳) – البته پس از اینکه مدتی بهعنوان یک کارگردان تلویزیونی مشغول به کار بود. جوانا هاگ پس از اینکه از مدرسه ملی فیلم و تلویزیون لندن در سال ۱۹۸۶ فارغالتحصیل شد، فیلم کوتاهی به نام کاپریس (Caprice) را بهعنوان پایاننامه خود ساخت که بازیگر نشناختهای به نام تیلدا سوئینتن (Tilda Swinton) که دوست صمیمی هاگ بود، در آن نقش بازی کرد. بازیگری که بعد از آن، خیلی زود با فیلم کاراوجوی (Caravaggio) درک جارمن (Derek Jarman) بهطور جدی وارد عرصه بازیگری شد. در مورد این فیلم کوتاه علمی تخیلی، اطلاعات چندانی وجود ندارد و چیزهای کمی درباره آن میشود پیدا کرد: دختری که خودش را در یک مجله مد پیدا میکند. سیوسه سال بعد در فیلم سوغات، دختر ۲۱ ساله سوئینتن، هونور(Honor) در اولین نقش اول خود ظاهر میشود و سوئینتن بزرگ، نقش مادر سوئینتن کوچک را بازی میکند. از بعدی دیگر در فیلم سوغات ، هاگ بهطور کامل و به معنای واقعی، زندگی شخصی خود را به تصویر کشیده است تا فیلمی درباره تجربهای که او را به یک فیلمساز تبدیل کرده است بسازد. درواقع، فیلم صدای فیلمساز جوانی است که در حال بیان خلاصهای از فیلم اولش است.
نگاهی به فیلم همسر از دست رفته | داستانی پر از جزئیات
عنوان فیلم برگرفته از عنوان یک نقاشی به نام سوغات است که اثر ژان-هونوره فراگونار (Jean-Honoré Fragonard) است که در کلکسیون والاس به نمایش درآمده است. در یکی از اولین قرارهای این دو نفر، آنتونی دریک گالری ممتاز برای دیدن آثار هنری، جولی را همراهی میکند. آنها در این موزه، نقاشی «The Souvenir» را که اثری از «ژان اونوره فراگونارد» است بررسی میکنند. در این نقاشی ، زنی به نام جولی دیده میشود که ردایی بلند بر تن دارد و در حال تراشیدن اولین حروف اسم معشوقهاش روی تنه درختی است.
در فیلم سوغات هم مانند فیلمهای دیگر هاگ، شخصیتها، در میان تعاملات تصادفی و گاه و بی گاه و رویدادهای زندگی بهطور مساوی در حال تغییرند. درست مانند فیلمهای قبلی او، بهخصوص نمایشگاه (۲۰۱۳)، روایت، روایتی مرموز است که با اطلاعاتی برملانشده همراه است و پرشهایی که در سراسر فیلم وجود دارد. برای اولین بار زمانی با آنتونی ملاقات کردهایم، که قبل از آن، جولی را با دوستان دانشجوی هنرش در آپارتمانش در نایتسبریج دیده بودیم که دور هم جمع میشوند. آنتونی، کارمند نسبتا جوان وزارت امور خارجه بریتانیاست که با جولی اختلاف سن نسبتا زیادی دارد. او کتوشلوار میپوشد و پاپیون میزند و علیرغم اینکه کاراکترش با روحیه هنرمندانه جولی خیلی فاصله دارد، اما، درباره هنر و فیلم برای خودش نظرات متقنی دارد. در یکی از این اولین قرارهای این دو نفر، جولی توضیح میدهد که چقدر دوست دارد شخصیتها و طبقه کارگر را در فیلمش به واقعیترین شکل ممکن به تصویر بکشد.
آنتونی یک جوان آراسته و شیکپوش با لباسهای عجیبوغریب است و کفشهای راحتی مخمل ورزشی و جورابهای راهراه به سبک پل اسمیت،(طراح مد معروف) میپوشد. او کارهای «مایکل پاول» و «امریک پرسبرگر» را دوست دارد و برای اینکه ایده جولی در مورد یک سینمای رئال و واقعگرا را زیر سوال ببرد، به فیلمهای بینظیر این دو کارگردان استناد کرده و به جولی میگوید: «نباید زندگی را آنطوری که هست نشان دهیم.»!
جولی میگوید:«من فکر میکردم که آنها در کارشان، بهشدت به حقیقت پای بندند». آنتونی بهآرامی به جولی میگوید همه میتوانند پاک و صادق باشند اما این کار، چه فایدهای دارد»؟!
ما میدانیم که خود هاگ و کارهایش، بهشدت تحت تاثیر این دو کارگردان بریتانیایی است، اما در جایگاه یک فیلمساز، به اظهارات آنتونی به شیوهای پاسخ میدهد که مخالفتش را با این عقیده نشان میدهد. داستانهای یک زندگی واقعی را میتوان از طریق کنار هم گذاشتن قطعات تصادفی و یک نگاهی سریع و اجمالی درست مانند مرور حافظه تعریف کرد. سبک و ویرایش فیلم سوغات بهگونهای است که ماهیت ویژه و فردی «زندگی را آنطور که هست» در زمانی که آن را در ذهن خود تکرار میکنیم منعکس میکند. این فیلم در عین حال، این امکان و فرصت را برای بینندگان فراهم میکند تا شکاف و پرشهای فیلم را پر کنند و خودشان تصمیم بگیرند. این فیلم توانسته به یک تجربه مشترک تبدیل شود، فرضی که با جهانی که توسط هاگ به نمایش درآمده رقابت میکند. اگر میتوانستیم امروز فیلم سوغاتی را به آنتونی نشان دهیم، قطعا این فیلم به او ثابت میکرد که ازدواج موفق یعنی چه: میشود زندگی را همانطور که هست نشان داد و روراست بود، ولی این کار، هر بار از تخیل یک ناظر جدید و در دنیایی متفاوت اتفاق بیفتد و درنتیجه زندگی متفاوتی خلق شود.
رابطه عاشقانه جولی و آنتونی با گامهای کلاسیک و به شیوه معاشقه مدرن شکل میگیرد. آنتونی لباسهای جذاب و چشمگیر به جولی هدیه میدهد، اما به خاطر موهای عجیبوغریب جولی، او بازهم تبدیل به موجود خواستنی نمیشود. جولی، آنتونی را به پدر و مادر ثروتمند خود معرفی میکند. آنها با سگهای شکاری خود در یک ویلای ییلاقی حومه شهر زندگی میکنند، ویلایی که با نقاشیهای تزئینی فرش شده است. ویلایی که برای آنها در حکم یک پیله دنج و راحت است و با توجه به اینکه آدمهای اجتماع گریزی هستند، جای فوقالعادهای برایشان بهحساب میآید.
آنتونی، جولی را در یک سفر لوکس و عاشقانه به مقصد ونیز همراهی میکند. هر دوی این موارد (لوکس و عاشقانه) به سبک زندگی کلاسیک و سبک گراند تور (گراند تور، یک تور فرهنگی به اروپا برای اشرافزادههای دهه ۸۰ میلادی است که برای بهبود وضعیت آموزش آنها انجام میگرفت.) او اشاره دارد و دلیلی برای رفتار خودخواهانه و اشرافیگرانهایه که در راه برگشت به خانه، دچارش میشوند.
درحالیکه آنتونی با حالتی عجیبوغریب و مرموز که توصیف آن مشکل است به سمت آپارتمان جولی حرکت میکند، طراحی مجموعههای موجود در صحنه (که به شکلی استادانه توسط Stéphane Collonge ساخته شده است.) توانسته به خوبی این تغییر و تهاجم را نشان دهد. اثاثیه آپارتمان مرتب شده است، چلچراغها، با چراغهای ساده جای خود را عوض کردهاند، یک تخت بزرگ و مجلل چوبی در اتاقخواب قرار گرفته است. هنگامیکه جولی اینهمه تغییر و تهاجم را در آپارتمان خود میبیند، به ناگاه جولی ساده شروع به برداشت نکاتی میکند و به چیزهایی بو میبرد که ما قبلا آن را فهمیدهایم: پول قرض گرفتنهای مکرر آنتونی، ناپدید شدن گاهوبیگاه او و جزئیات بسیار کمی که جولی از زندگی خصوصی آنتونی میداند. تا این که یک شب، آنتونی، دوستش را برای صرف شام به همراه خود به خانه میآورد، او یک فیلمساز به طرز چندشآوری مغرور است. ( بازیگر مهمانی که Richard Ayoade کمدین انگلیسی، نقش او را بازی کرده است.) او در حرفهایش موضوعات و حقایق زیادی از زندگی آنتونی را برملا میکند؛ چیزهایی که جولی از آن خبر نداشته و حتی جرات فکر کردن به آن را هم نداشته است. ازجمله چیزهایی که دوست آنتونی لو میدهد درباره اعتیاد آنتونی به هروئین است.
رفتارهای انگل وار آنتونی باعث میشود که جولی از او دست بشوید و حواس خودش را از رویاها و آرزوهای قبلیاش پرت کند. حالا دیگر جولی بیشتر تلاش میکند تا هویتش را در نویسندگی پیدا کند. جستجو برای دست یافتن به ثباتی که در حال حاضر در حال فروریختن است.
نامههای آنتونی بوی جدایی و قطع رابطه میدهد. نامهها، با صدای آنتونی روی منظرهای مهآلود از طبیعت شمال انگلستان خوانده میشود، سبکی که توانسته این موضوع را به بهترین شکل به تصویر درآورد.
روابط آنها با این وسایل ارتباطی و دیگر دستگاههای ارتباطی، به بازگو کردن داستان بدون نشان دادن آنها در صفحهنمایش کمک میکند. هاگ به این شیوه طراحی علاقهمند است: در فیلمهای قبلی او برای حفظ فاصله از تلفن و آوابر استفاده شده است. گفتگوها یک طرفه است و گاهی اوقات ما نمیشنویم کسی که در طرف دیگر خط است چه میگوید. اما در فیلم سوغات، فرم تغییر کرده است: تصمیم جولی برای ساخت پروژه فیلم جدیدش در یک لیست علامتگذاری شده است. یک فیلمساز مشتاق که بیشتر پشت ماشین تحریرش نشسته تا پشت دوربین. علیرغم سن کمش، ساختارشکنی و توجیه محصولات هنریاش، در حال حاضر بخشی از شخصیت او شده است. که این قضیه، به موضوع تکراری دیگری درباره هاگ اشاره میکند: خوشفکر بودن و داشتن ذهنی خلاق در کارش و بهطور معمول در تجسم بخشیدن به تصویر یک زن و فعالیتهای احساسی و شناختی.
این دستگاههای تولید متن هاگ مانند ماشین تحریر، بهطور حتم نماینده دورهای است که فیلم در آن ساخته شده است. اما ممکن است به فیلمنامه خود هاگ هم اشاره داشته باشد که بهطور مفصل در سی صفحه نوشته و تصویر شده است. این فیلمنامه شامل تصاویر و طراحیها است و همچنین توصیفاتی از زندگی داخلی شخصیتها است… درواقع، این نوعی مرجع برای من است. فیلم با عکسهای سیاهوسفید از ساندرلند، شهری بندری در شمال شرقی انگلستان شروع میشود، جایی که جولی قصد دارد درباره طبقه کارگر کشتیسازیهای آن تحقیق کند و فیلم بسازد.
بهجز کار فیلمسازی، او به کار صداپیشگی هم علاقهمند است و همیشه رویای آن را در سر میپروراند. او با صدای آرامش در ایستگاه رادیوی محلی صحبت میکند و به بیان تفاوتهایی که بین سوابق خانوادگیاش (که از خانواده متمول و ثروتمند است) و موضوعات موردعلاقه عکاسیاش که اغلب درباره قشر کارگر است میپردازد. در حقیقت، این اسلایدها توسط خود هاگ گرفته شده است، هنگامیکه هاگ بیستساله بود. از همان ابتدای کار، استفاده از چنین مصنوعات بصری، ارتباط بین عناصر اتوبیوگرافیکال و داستانپردازی را تقویت میکند. در دفعات متعددی، دوربین از پنجره آپارتمان جولی به بیرون خیره میشود، جایی که پشتبام ساختمانهای مرکز لندن، کمکم از مرکز توجه آسمان نیلی خارج میشوند و سر به آسمان میسایند. این مناظر نیز تصویری از نمای آپارتمان هاگ است، در زمانی که او دانشجوی فیلمسازی بود. طراحی مجموعهها به یک ترکیب واقعی از خاطرات و داستان تبدیل میشود: خلق زمان، از طریق فضاسازیهایی که به خوبی فراتر از قلمرو بازسازی تاریخی گسترش یافته است.
جولی درحالیکه یک روز صبح در کنار پنجره آپارتمانش ایستاده بود، از انفجار مهیب انفجاری که در سال ۱۹۸۳ در فروشگاه هارودوز رخ داده، شگفتزده میشود. قرار دادن منبع تراژدی خارج از کادر و انتقال آن از طریق صداهای تقویتشده یا کجومعوج، استراتژی جدیدی برای هاگ نیست. در طول فیلم سوغات ، بهدفعات اخباری از بمبگذاری و اقدامات تروریستی مختلف در سراسر لندن به گوش مخاطب میرسد، درحالیکه خانم هاگ مستقیما بر روی هیچکدام از آنها تاکید نمیکند. اما آنقدر به این موضوعات اشاره میشود که بیننده، بهطور کامل فضای تاریخی-سیاسی اثر را درک کند تا بتواند جهانبینی جولی را بهتر درک کند.
هاگ در دو فیلم اول خود یعنی فیلمهای Unrelated و Archipelago، از صداهای خارج از صحنه برای به شکل درام درآوردن صحنههای کلیدی استفاده کرده است. این رویکرد در توالیهای صرفا دیداری تکرار میشود، با حذف یا پنهان کردن حضور فیزیکی بازیگران و اجازه دادن آرایش فضای فیلم (شکل غیرمعمول فضای بیرونی در برابر فضای داخلی، وضوح در برابر تاری و کنتراست نور) که درباره احساسات شخصیتها صحبت میکند. زبان سینمایی هاگ به چارچوب سادهای تکیه دارد که اغلب توسط معماری داخلی و ترکیب پشتیبانی میشود. او خیلی بهندرت دوربین را زوم کرده یا حرکت میدهد – و وقتی این کار را انجام میدهد، قدرت افشا و آشکارسازی را دارد.
خانم هاگ در فیلم سوغات هم مثل فیلمهای قبلیاش از دوربینی ثابت و بدون حرکت استفاده کرده است تا موجودات زنده را به دنیای درونیشان تبدیل کند. نکته جالب این موضوع جایی است که کارگردان و فیلمبردار، دیوید رادکر، چگونه توانستهاند این تعداد زاویه دوربین در داخل خانه جولی پیدا کنند؛ خانهای که با همه جزییات از روی خانه قدیمی هاگ الگوبرداری شده است.
نمایش آشوب و آشفتگی سیاسی خارج از صفحهنمایش هم نشاندهنده آگاهی هاگ از جایگاه خود در طبقات اجتماعی است. جولی در حال تلاش برای تبدیل شدن به یک هنرمند مردمی است؛ درحالیکه هنوز والدینش اجاره آپارتمان او را میپردازند. او هیچ دردی ندارد. با این حال، کسی که بیشترین خیرخواهی و دلسوزی را در حق او انجام میدهد، استادان او هستند که به او هشدار میدهند که از محیط و طبقه اجتماعیاش بسیار دور شده است، اما او بهعنوان یک فیلمساز به آن علاقهمند است. جوانا برای رشد و بلوغ خود مجبور بود این انتقاد را بخشی از ذات و طبیعت خود قرار دهد. همه فیلمها، بهطور معمول در خانههایی که متناسب با شخصیت آن طبقه تجهیز شدهاند ساخته شده است و میتوان آنها را بهعنوان اتاق نمایش و یا ویترین طبقه بورژوایی (سرمایهداری) بریتانیا توصیف کرد. به همین دلیل، بسیاری از مکالمات فیلم با لحن نرم و یکنواختی آغاز میشود. بهجز در فیلم سوغات که گفتگوهای بسیار مهیج آن از فقدان موزیک اصیل بریتانیا رنج میبرد – گرچه هاگ از آهنگهای پاپ و راک انگلیسی در موزیک متن فیلم استفاده کرده ست و این اولین باری است که کارگردان از این سبک از موسیقی برای کار روایی استفاده کرده است. موسیقی به روایت فیلم سوغات کمک کرده است.
بخشهایی از فیلم سوغات واقعیتهایی از جامعه را به تصویر کشیده است، در جاهای دیگر، رگههای غیرمنتظرهای از طنز را نشان میدهد. این ترکیب اصیل درام فیلم سوغات را به فیلمی تلخ تبدیل کرده است که میشود با آن ارتباط برقرار کرد.
عنوان بخش دوم این فیلم هم به همان زبان پیچیده قبلی است که هم با فرهنگ عامیانه وهم فرهنگ روشنفکری متناسب است. این فیلم در عین حال که رگههایی از طنز دارد، سرشار از پیچیدگی هم هست و به بیننده اطمینان میدهد که فیلم دارای عمق بیشتری است: مثل این که ما فیلم جیمز باند و یا اونجرز را به سخره بگیریم و در عین حال به بیننده اطمینان بدهیم که این تجربه هنوز تمام نشده است و این همه ماجرای فیلم نیست.
ادامه فیلم سوغات در حال ساخت است. قصد و تصمیم جوانا هاگ برای ساخت یک نیمه سریال (سریال کوتاه) ما را به یاد کارهای ادبی Annie Ernaux میاندازد، آنی نویسنده فرانسوی است که ۲۰ سال از هاگ بزرگتر است. Annie Ernaux، نتیجه جستجو و تحقیقات همه عمر خود را در قالب داستانسرایی جمعی و از طریق موضوعات اتوبیوگرافیکال به شکل دهها کتاب، عرضه کرده است. Ernaux در یکی از صدها خاطرهاش، در مورد از دست دادن معصومیت دخترانهاش در اوج جوانی مینویسد: ما چطور میتوانیم از عهده شرایطی که در ابتدای زندگی به ما تحمیل میشود بربیایم. زندگی ابتدا بهعنوان تعهد و وظیفه، انجام کاری را به ما اجبار میکند، سپس در لحظه انتخاب و درنهایت، احساس بودن یا نبودن، به این فکر میکنیم که آیا در جایی که قرار بود در آن باشیم هستیم؟ بر این اساس و با توجه به این توضیحات، آنتونی مانند یک منشور در دنیای جولی به نظر میرسد. او یک بازیگر است: یک نمایش همیشگی از وقار و آرامش و شدیدترین شکل از تجلی نومیدی. جولی به آنتونی میگوید: «دروغ نگو» و در همین لحظه، او هنر از بین بردن و تعلیق بیاعتقادی را یاد میگیرد. اشتیاق او، حس او به دروغ و واقعیت و آگاهی او از خودش همه و همه نشان میدهد که داستان جولی، صرفا داستان تبدیل شدن به یک انسان و یک هنرمند نیست، بلکه تولد یک ایده جدید سینمایی است. ایدهای که خوشبختانه تکتک ما هم بخشی از آن هستیم.
منبع: Reverse Shot
فیلم خوبی بود چون دلم میخواست سرنوشت دختر را دنبال کنم. البته پایان فیلم قابل پیش بینی بود اما هنر یعنی همین که ملال را خواستنی جلوه بدهی. نکته دومش نوستالژی دهه هشتاد و ماشین تحریر و فیلم آنالوگ بود و خلاقیتی که در صحنه ها داشت و حس خوبی که میداد و نکته آخر اینکه مثل عر فیلم یا داستان خوبی مایه الهام بود. ممنون
فیلم کسل کننده ای بود… ممنون بابت نقد این فیلم
فیلم سوونیر یا سوغات قطعا بهترین اثر هنری سینمایی سال است.شاهکار شاهکار.
ممنون از نقد هر چند میتونستین زوایای بیشتری از اثر رو مورد بررسی و تحلیل قرار بدین چون واقعا این فیلم عمیق و درخشان است.