پیشنهاد فیلم‌های خاص برای آدم‌های خاص

بهترین فیلم های فلسفی تاریخ سینما

نویسندگان و کارگردانان صرف‌نظر از فرم هنری فیلمسازی، اغلب از رسانه بصری موردعلاقه خود برای روایت یک داستان استفاده می‌کنند. ایدئولوژی‌ها، نظریه‌ها یا به‌طور خلاصه هر گونه‌ای از پیام همیشه به این امید در قالب رسانه بصری ارائه می‌شود که مخاطبان، آن پیام را درک کنند. راز ساخت یک فیلم موفق، به‌ویژه هنگام روایت یک داستان، اجتناب از موعظه است. از مل گیبسون و ست مک‌فارلن گرفته تا فدریکو فلینی، ریدلی اسکات و البته هیچکاک، فیلمسازان تلاش دارند با آثار خود و به‌واسطه داستان‌پردازی نمادین و دیالوگ‌های هوشمندانه، پیامی را انتقال دهند. آنچه در ادامه می‌خوانید فهرستی از بهترین فیلم های فلسفی است که در زوایای آشکار و پنهان خود پیامی فلسفی برای مخاطب دارند. توجه داشته باشید که ما این فیلم‌ها را صرفاً بر اساس زمان ساختشان مرتب کرده‌ایم. با فیلیموشات همراه باشید.

اینجا می‌خوانید نهفتن فهرست

۱- طناب محصول سال ۱۹۴۸ اثر آلفرد هیچکاک

برای انتخاب بهترین فیلم های فلسفی با چه کسی شروع کنیم بهتر از هیچکاک؟ هیچکاک، استاد تعلیق در سینما، در این فیلم نه‌تنها تماشاگران را به یک بازی دعوت می‌کند، بلکه با نیرنگ و اغوا آنها را در دنیایی شوکه‌کننده غوطه‌ور می‌سازد. «طناب» با عنوان اصلی «Rope» یکی از جسورانه‌ترین آثار هیچکاک است که با برداشت‌هایی بسیار طولانی در زمان حقیقی داستان را روایت می‌کند. این برداشت‌ها آن‌قدر طولانی هستند که هیچکاک با کمی ویرایش در مرحله پس‌تولید توانسته فیلمی تک‌برداشت ارائه دهد.

فیلم «طناب» یکی از بهترین فیلم های فلسفی و جزو آثار کلاسیک آلفرد هیچکاک است که بی‌شک آن‌طور که باید موردتوجه قرار نگرفته است. جیمز استوارت، فارلی گرنجر و جان دال بازیگران اصلی این فیلم هستند. با توجه به زمان ساخت فیلم «طناب»، هیچکاک اثری بی‌نظیر خلق کرده تا نمایشی از انسان‌های والا و فرومایه ارائه دهد. داستان فیلم از پرونده «لئوپولد و لئوب» در سال ۱۹۲۴ الهام گرفته شده است. در آن پرونده، دو دانشجوی حقوق که جزو افراد ثروتمند جامعه در شیکاگو بودند، فقط برای اثبات زیرکی و برتری خود، یک پسربچه ۱۴ساله به نام بابی فرانکس را دزدیده و او را به قتل می‌رسانند.

«طناب» یک فیلم ضد اگزیستانسیالیستی است؛ جایی که جیمز استوارت با وحشت متوجه می‌شود دو تن از دانشجویانش با پیروی از اصول اگزیستانسیالیسم، همکلاسی خود را به قتل رسانده‌اند و در پایان، درک می‌کند که وابستگی به این مکتب فلسفی چیزی جز رنج برای پیروانش و افراد پیرامون آنها به ارمغان نخواهد آورد. «طناب» نه‌تنها گریزی به تفکرات زیگموند فروید می‌زند، بلکه ارجاعاتی به فلسفه «ابرانسان» نیچه نیز مطرح می‌کند.

لیست بهترین فیلم های معمایی

۲- سرچشمه محصول سال ۱۹۴۹ اثر کینگ ویدور

فیلم «سرچشمه» با اقتباس از رمانی به همین نام اثر آین رند ساخته شده است؛ داستانی ملودرام راجع‌به فردگرایی که به سبک جذاب اکسپرسیونیسم آلمانی به تصویر کشیده شده است. گری کوپر در این فیلم نقش یک معمار مستقل را ایفا می‌کند که سعی دارد صداقت و درستی خود را حفظ کند. «سرچشمه»، نمایشی ماورایی از یک بیان زیبا‌شناختی است که معماری، اخلاق و اصول سیاسی آمریکا را تفسیر می‌کند.

بخش زیادی از جذابیت فیلم «سرچشمه» با عنوان اصلی «The Fountainhead» از بازیگران بااستعدادی نشئت می‌گیرد که تلاش می‌کنند با دیالوگ‌های بدیهی، عملکردی خیره‌کننده ارائه دهند. گیل وینارد (با بازی ریموند مسی، هنرپیشه فیلم «عمر خیام» با عنوان اصلی «Omar Khayyam») در طول داستان دچار تغییر و تحول می‌شود و همین موضوع او را به شخصیتی جالب‌توجه تبدیل کرده است. دراین‌بین، گری کوپر نیز در نقش روارک، مردی خودشیفته است که در انطباق با استاندارد‌های مرسوم به مشکل خورده است.

۳- مهر هفتم محصول سال ۱۹۵۷ اثر اینگمار برگمان

اینگمار برگمان فیلمسازی برجسته است که با آثاری همچون «پرسونا» (Persona)، «توت‌فرنگی‌های وحشی» (Wild Strawberries) و «فنی و الکساندر» (Fanny and Alexander) شناخته می‌شود. او در سال ۱۹۵۷ فیلم «مهر هفتم» را ساخت؛ مدلی سینمایی از مکتب اگزیستانسیالیسم در قالب داستان کندوکاو آخرالزمانی یک مرد برای معنای زندگی. «مهر هفتم» با عنوان اصلی «The Seventh Seal» قصه خارق‌العاده یک شوالیه را روایت می‌کند که مرگ را با یک بازی شطرنج سرنوشت‌ساز به چالش می‌کشد.

اگرچه «مهر هفتم» به درک سوالات ماورایی می‌پردازد، اما اینگمار برگمان (معروف‌ترین کارگردانی سوئدی سینما) همچنین می‌خواهد مخاطبان فیلم های فلسفی را با تجربه موضوعاتی همچون مسئله شر، فلسفه مذهب و اگزیستانسیالیسم همراه کند. او دردسرهای یک انسان با عقایدش، وجود یک خدای مطلق در جهان و شیوه قضاوت در مورد خود را به تصویر کشیده است.

«مهر هفتم» یکی از بهترین فیلم های فلسفی تاریخ است که شما را با دنیایی از سؤال روبرو می‌کند. البته فیلم قصد ندارد هیچ قشر خاصی را موعظه یا تحقیر کند. در عوض، برگمان تنها نظریات مختلف را بیان می‌کند و اجازه می‌دهد مخاطبان در مورد آنها بحث کنند.

۴- زندگی شیرین محصول سال ۱۹۶۰ اثر فدریکو فلینی

«زندگی شیرین» به کارگردانی فدریکو فلینی (خالق آثاری همچون «هشت‌ونیم» (½۸)، «آمارکورد» (Amarcord)، «رم» (Roma‎) و «ساتیریکون» (Satyricon)) حسی تاریک و تکرارشونده از شوخ‌طبعی در مورد سبک زندگی اسراف‌گرایانه مردم رم را به تصویر می‌کشد.

در فیلم «زندگی شیرین» با عنوان اصلی «La Dolce Vita»، مارچلو ماسترویانی نقش یک خبرنگار مجله‌های زرد و شایعه‌پرداز رم به نام مارچلو روبینی را بازی می‌کند. کاراکتر او قادر نیست در مورد آینده تصمیم بگیرد و حس می‌کند در یک جعبه کوچک به دام افتاده است. فلینی در یکی از بهترین فیلم های فلسفی تاریخ سینما سعی دارد با مخاطبانش ارتباط برقرار کند و با آنها در مورد هفت گناه مهلک صحبت کند؛ گناهانی که طی هفت شب آشفته و هفت سپیده‌دم رخ می‌دهند.

تمام اتفاقات فیلم بین بخش هفت تپه رم، در خیابان‌هایی پر از کلوب‌های شبانه و پیاده‌روهای کافه‌ها رخ می‌دهد. اگر واقعاً نمی‌توانید آنجا را تصور کنید، چشمانتان را ببندید و به نقاشی تراس کافه در شب اثر ونسان ون گوگ فکر کنید. فیلم‌های معدودی هستند که نسبت به زمان تماشا، دیدگاهی متفاوت از فلسفه، زندگی و مرگ را به مخاطبان ارائه می‌دهند و «زندگی شیرین» یکی از آنهاست. ممکن است چیزی به نام زندگی خوب وجود نداشته باشد، اما تصمیمی که شما در زندگی خود می‌گیرید تعیین‌کننده سرنوشت شما خواهد بود.

۵- شب من نزد مود محصول سال ۱۹۶۹ اثر اریک رومر

«شب من نزد مود» با عنوان اصلی «My Night at Maud’s»، داستان یک مهندس جوان به نام ژان (با بازی ژان لویی ترنتینیان) را روایت می‌کند که زنی جذاب و زیبا و از همه مهم‌تر کاتولیک را زیر نظر دارد. اما ماجرا زمانی جالب می‌شود که او در یک کافه با دوست مارکسیست خود، ویدال (با نقش‌آفرینی آنتونیو ویتز) برمی‌خورد و این دو تمام عصر را به مباحثه در مورد فلسفه می‌پردازند. آنها شب را به خانه زنی به نام مود (با بازی فرانسواز فابیان) می‌روند و ما در ادامه، شاهد بحث میان ژان و مود در مورد مذهب و عشق هستیم. این بحث‌ها و دیدار مجدد ژان با آن زن جذاب باعث می‌شوند او دیدگاه‌هایش را دوباره از نو بررسی کند.

یکی از مضامینی که در این فیلم به تصویر کشیده شده، مسئله شرط‌بندی پاسکال است. بلز پاسکال، ریاضی‌دان و فیلسوف فرانسوی معتقد بود صرف‌نظر از وجود یا عدم وجود خدا، صلاح عاقل این است که بر سر وجود خدا شرط ببندد. او این برهان را در مقابل موضع ندانم‌گرایی مطرح کرده بود؛ بدین‌صورت که اگر شما به خدا اعتقاد داشته باشید و او وجود داشته باشد آنگاه از پاداشی جاودانه در بهشت لذت خواهید برد. اما اگر خدا وجود داشته باشد و شما به او معتقد نباشید، در جهنم عذاب خواهید دید. این موضوع از جهات زیادی توسط مفسرانی زیاد به چالش کشیده شده است و اگر علاقه داشته باشید می‌توانید مطالعه بیشتری در مورد آن انجام دهید.

کاراکتر‌های فیلم «شب من نزد مود» باهوش، با اعتمادبه‌نفس، خوش‌مشرب و البته استادِ فریب هستند؛ گاهی آن‌قدر مهارت دارند که حتی خود را هم فریب می‌دهند. فیلمنامه‌‌ سرشار از دیالوگ‌های فلسفی بین شخصیت‌ها نقطه قوت فیلم را شکل داده است اما شاید کندی داستان برای کسانی که به مباحث فلسفی علاقه ندارند خسته‌کننده باشد.

۶- عشق و مرگ محصول سال ۱۹۷۵ اثر وودی آلن

وودی آلن با ذوق طنزپردازی منحصربه‌فرد خود یکی از بهترین فیلم های فلسفی تاریخ را با الهام از آثار هنری روس‌ها، از رمان‌های فیودور داستایفسکی گرفته تا فیلم‌های سرگئی آیزنشتاین، خلق کرده است. او در فیلم «عشق و مرگ» با عنوان اصلی «Love and Death»، ترکیبی از اضطراب نشئت‌گرفته از آثار فرانتس کافکا و وحشت ناشی از فلسفه سورن کی‌یرکگارد را در قالب فیلمی کمدی با خنده‌های بی‌وقفه در مورد جنگ و صلح، جنایت و مکافات و پدران و پسران ارائه داده است.

داستان فیلم «عشق و مرگ» در مورد مردی به نام بوریس (با بازی وودی آلن) است که تا قبل از سی‌سالگی نمی‌توانست بدون روشن بودن چراغ‌ها بخوابد. قرار است او به دلیل جرمی که مرتکب نشده اعدام شود. در طول فیلم، آلن گریزی به گونه‌های مختلف نمایش می‌زند و نقیضه‌هایی بر آثار کلاسیک روسیه را در قالب داستان حمله ناپلئون به روسیه و تسخیر موقت مسکو به تصویر می‌‎کشد.

در پایان فیلم، وودی آلن ما را با دیدگاه خود از عشق و مرگ آشنا می‌کند و چیزی که او به‌عنوان یک انسان از زندگی یاد آموخته را به ما منتقل می‌کند: «ذهن ما بسیار وسیع و بزرگ است اما جسم چیزی است که ما را سرگرم نگه داشته. ما فکر می‌کنیم خدا نسبت به ما قصور کرده است اما مرگ چیزی شبیه به یک داروی مسکن و التیام‌دهنده است.». این دیدگاه ما را به یاد یکی از آیات انجیل متی می‌اندازد: «پس آخرین بایستی اولین باشد و اولین بایستی آخرین باشد.»

۷- حضور محصول سال ۱۹۷۹ اثر هال اشبی

«حضور» با عنوان اصلی «Being There»، اقتباسی از رمانی به همین نام اثر یرژی کوشینسکی است که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. در این فیلم، پیتر سلرز نقش یک باغبان با روحیه‌ای کودکانه به نام چَنس را ایفا می‌کند که در طول عمرش هیچگاه بیرون از عمارت را ندیده و تمام چیزی که از دنیای بیرون می‌داند به‌واسطه تماشای تلویزیون به‌دست آمده است. ماجرا زمانی جالب می‌شود که صاحب‌خانه می‌میرد و حالا چنس باید از دنیای محدودی که برای خود ساخته خارج شود. پس از گشت‌وگذار در خیابان‌ها و مبهوت شدن از دنیای واقعی، چنس با زنی به نام ایو (با نقش‌آفرینی شرلی مک‌لین) و همسر بانفوذش (با بازی ملوین داگلاس) آشنا می‌شود. دوستی آنها، چنس را با افراد بزرگی همچون رئیس‌جمهور ایالات متحده و سیاست‌گذاران مهم آشنا می‌کند.

فیلم «حضور» یکی از بهترین فیلم های فلسفی سینماست که پیامد‌های اخلاقی و معنوی تلویزیون را به تصویر می‌کشد. البته هال اشبی در مقام کارگردان قصد ندارد به شکلی مهلک مخاطبانی که تحت تأثیر تلویزیون و یا حتی وابسته آن هستند را به باد انتقاد بگیرد. او ما را با دو جهان متضاد روبرو می‌کند؛ جهانی کوچک در قالب باغ که چنش بیشتر عمر خود را تنها در آن سپری کرده و با افرادی انگشت‌شمار در ارتباط بوده است و دیگری جهانی بزرگ پر از افراد مهم و مشکلات عظیم. نکته جذاب جایی بروز می‌کند که هر یک از این افراد بانفوذ به شکلی متفاوت صحبت‌های چنس را تفسیر می‌کنند.

نمایش مضامین خنده‌دار در عین تأکید روی جدیت داستان یا به تصویر کشیدن انسانیت کاراکترها تنها یکی از نقاط قوت هال اشبی در فیلم «حضور» است. او تا چهل‌سالگی هیچ فیلمی نساخته بود اما پس از این دوره طولانی شاهکار‌هایی همچون «هارولد و ماد» (با عنوان اصلی «Harold and Maude») و «آخرین مأموریت» (The Last Detail) را خلق کرد. چند سال بعد از این آثار، او فیلم کمدی هزلی «حضور» را ساخت؛ فیلمی که شما را با کوهی از ایده‌های نوآورانه و الهامات فلسفی تأثیرگرفته از مارتین هایدگر آشنا می‌کند.

۸- شامی با آندره محصول سال ۱۹۸۱ اثر لویی مال

«My Dinner with Andre» داستان قرار ملاقات دو دوست قدیمی در یک رستوران برای شام خوردن است؛ زمانی که یکی از آنها شروع به روایت تجربیاتش در زندگی می‌کند، دیگری به دیدگاه‌های متفاوت آنها اشاره می‌کند. آندره گرگوری و والاس شاون علاوه بر نویسندگی فیلمنامه، دو بازیگر اصلی فیلم هم هستند. اگرچه ممکن است ایده ساده فیلمنامه کمی کسل‌کننده به نظر برسد اما مطمئناً این طرح مینیمالیستی مباحثی را مطرح می‌کند که به‌شدت تفکربرانگیز هستند.

بحث میان این دو دوست درواقع تقابل جهان‌بینی ایده‌آل‌گرایانه و معنوی آندره با دیدگاه واقع‌بینانه و عمل‌گرایانه از سوی والاس است. آندره و والاس دو انسان متفاوت هستند اما تأکید فیلم بر نمایش امکان گفتگو میان آنها است. «شام من با آندره» یکی از آثار کلاسیک فهرست بهترین فیلم های فلسفی تاریخ سینماست که هواداران خاص خود را دارد. این فیلم با به تصویر کشیدن صحبت‌‎های مفهومی در مورد زندگی، شرایط انسان، مذهب و ارتباط، الهام‌بخش فیلم‌سازان زیادی شده است. «شامی با آندره» با زیبایی تمام نشان می‌دهد که هر دو نفر درآن‌واحد نظراتی درست و غلط دارند؛ موضوعی که علاوه بر نمایش معانی فلسفی عمیق، موجب شده منتقدان زیادی فیلم را تحسین کنند.

با ادامه یافتن گفتگو‌ها، آندره و والاس ازلحاظ شخصی و عاطفی درگیر مباحث می‌شوند و در سطحی فراتر از اغلب گونه‌های جامعه‌پذیری با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. «شامی با آندره» واقعی‌ترین تصویر از ارتباط انسانی را در یک رسانه تصویری ارائه می‌دهد و با اشاراتی هستی‌شناسانه ما را به اندیشه وا‌می‌دارد.

۹- بلید رانر محصول سال ۱۹۸۲ اثر ریدلی اسکات

فیلم «بلید رانر» با عنوان اصلی «Blade Runner» بر اساس رمان علمی تخیلی فیلیپ کی. دیک به نام «آیا آدم مصنوعی‌ها خواب گوسفند برقی می‌بینند؟» (Do Androids Dream of Electric Sheep?) ساخته شده است. داستان فیلم در لس‌آنجلس سال ۲۰۱۹ روایت می‌شود؛ جایی که مهندسان ژنتیک شرکت تایرل با هدف استعمار سیارات دیگر، روبات‌هایی به نام رپلیکانت را ساخته بودند اما حالا کنترل آنها از دست شرکت خارج شده و مدیران مجبور هستند برای از بین بردن یا به اصلاح بازنشسته کردن رپلیکانت‌ها افرادی زبده را استخدام کنند. به کسانی که این شغل را انجام می‌دهند بلید رانر گفته می‌شود. حوادث قصه پیرامون یک مأمور سابق پلیس به نام دکارد (با بازی هریسون فورد) رخ می‌دهند که حالا بلید رانر شده است.

«بلید رانر» نمایی از معنای انسانیت را در عصر سایبرنتیک ارائه می‌دهد. فیلم سؤالات زیادی را مطرح می‌کند؛ برای مثال، اگر هوش مصنوعی در بدنی قرار گیرد که کاملاً شبیه به انسان است و همانند او رفتار می‌کند، آیا می‌توان این ربات را انسان نامید؟ آیا آدم‌مصنوعی‌ها تفاوت زیادی با انسان‌هایی که خالقشان هستند دارند؟ پاسخ این سؤالات به‌واسطه مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم ارائه می‌شود.

در سال ۱۹۸۲ اکران همزمان فیلم مشهور «ئی.تی. موجود فرازمینی» (با عنوان اصلی «E.T. the Extra Terrestrial») با فیلم «بلید رانر» باعث شد اثر ریدلی اسکات کمتر موردتوجه قرار گیرد اما به‌مرورزمان این فیلم جایگاه والای خود را پیدا کرد و حالا در اکثر مدارس سینمایی تدریس می‌شود. محبوبیت «بلید رانر» رفته‌رفته آن‌قدر زیاد شد که در سال ۲۰۱۷ قسمت دوم آن با عنوان «بلید رانر ۲۰۴۹» نیز اکران شد.

۱۰- بارتون فینک محصول سال ۱۹۹۱ اثر برادران کوئن

جوئل و ایتن کوئن، برادرانی که فیلم‌های به‌یادماندنی زیادی همچون «فارگو» (Fargo)، «لبوفسکی بزرگ» (The Big Lebowski)، «جایی برای پیرمردها نیست» (No Country for Old Men) و «دهشت‌زده» (Blood Simple) را در کارنامه دارند، از ذوق و قریحه خود برای روایت کردن داستان مردی به نام بارتون فینک (با بازی جان تورتورو) استفاده کرده‌اند؛ کسی که طی قراردادی با یک استودیو هالیوودی باید چند فیلمنامه بنویسد. زندگی بارتون فینک به‌شدت تحت تأثیر غروری هنری او است و این موضوع او را به‌محض ورود به هالیوود نابود می‌کند.

فیلم، کاراکتر بارتون فینک را به عنوان مردی روشن‌فکر اما ناتوان به تصویر می‌کشد که خود را به مشتی دلار می‌فروشد اما مدام به خود گوشزد می‌کند که کار درست را انجام داده است. گاهی‌اوقات ما نمی‌دانیم که در آستانه فریب‌خوردن توسط عقاید فاشیستی زندگی روزمره هستیم. بنابراین فیلم «Barton Fink» تا حد زیادی خود را به عنوان یک استعاره برای بهشت و جهنم معرفی می‌کند.

این فیلم یکی از آثار کالت برادران کوئن است که متفاوت از جریان بدنه سینما ساخته شده و حالا هواداران خاص خود را دارد. مضمون فلسفی فیلم و جهان‌بینی خالقان آن در موشکافی لایه‌های این زندگی باعث شده تا با اثری مستقل از زمان روبرو باشیم و همین موضوع باعث ماندگاری فیلم شده است.

۱۱- اعتیاد محصول سال ۱۹۹۵ اثر آبل فرارا

کاتلین (با بازی لیلی تیلور) که در رشته فلسفه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده در شهر نیویورک زندگی می‌کند. یکی از شب‌ها، او به دام زنی خون‌آشام گرفتار می‌شود. این خون‌آشام که خود را کاسانوا (با بازی آنابلا شورا) معرفی می‌کند و با گفتن این جملات از کاتلین می‌خواهد برای نجات زندگی‌اش به التماس بیفتد: «به من بگو دور شم. از من نخواه مثل تو باشم؛ فقط به من بگو برم، از ته دل.»

بااین‌حال، کاتلین می‌خواست توسط کاسانوا گزیده و آلوده شود؛ او می‌خواست که یک خون‌آشام باشد. حالا او با سبک زندگی جدیدش، با تمام بیماری‌ها و آسیب‌های روحی‌اش، در شهر سرگردان شده و خون انسان‌ها را می‌مکد. به‌مرور، سؤالاتی در مورد اهمیت انسانیت در ذهن او شکل می‌گیرند و این مضمون فلسفی فیلم «اعتیاد» با عنوان اصلی «The Addiction» را به تصویر می‌کشد.

کاتلین فکر می‌کند فلسفه هیچ هدفی ندارد و تاریخ بشریت چیزی جز یک نقاب برای پنهان کردن ضعف و آشفتگی انسان نیست. تمدنی که ما از آن دم می‌زنیم چیزی جز انبوهی از اجساد مدفون‌نشده که روی مردگان ناشی از جنگ تلنبار شده‌اند نیست. آبل فرارا در «اعتیاد» یکی از سرگرم‌کننده‌ترین، مبهم‌ترین و جذاب‌ترین آثار فهرست بهترین فیلم های فلسفی تاریخ سینما را ارائه داده است.

۱۲- نمایش ترومن محصول سال ۱۹۹۸ اثر پیتر ویر

«نمایش ترومن» با عنوان اصلی «The Truman Show»، فیلمی با مضامین طنز و علمی تخیلی با بازی درخشان جیم کری است. او در این فیلم نقش مردی به نام ترومن را ایفا می‌کند که تمام دنیای پیرامون او جعلی است؛ رابطه‌ها، کار و زندگی او برای میلیون‌ها تماشاگر تلویزیون پخش می‌شود. اما سؤال این است که در این دنیا چه جیزی واقعی است؟ فیلم «ترومن شو» با داستانی متحیر‌کننده گریزی به اندیشه‌های فلاسفه بزرگی همچون دکارت، سارتر، شوپنهاور و افلاطون می‌زند و ما را به تفکر وا‌می‌دارد.

«نمایش ترومن» جزو آن دسته از فیلم‌های فلسفی است که شما را بسیار آشفته خواهد کرد؛ زندگی مردی با بیش از ۵۰۰۰ دوربین ضبط می‌شود و به‌طور ۲۴ ساعته، ۷ روز هفته و مستقیم برای مخاطبان پخش می‌شود. این‌طور به نظر می‌رسد که ما خدایی هستیم که آقای ترومن را خلق کرده و حالا او را نگاه می‌کنیم و هر آنچه انجام می‌دهد را زیر نظر داریم. اما متأسفانه آقای ترومن از این موضوع آگاه نیست و حتی نمی‌داند که او چرخ‌دنده اصلی دنیای پیرامونش است.

این یک آزمایش روان‌شناختی برای مخاطبان است تا در مورد آن بحث کنند و تصمیم بگیرند. فیلم «نمایش ترومن» اثری پیچیده است اما به تماشاگران اجازه می‌دهد با ماجراجویی در زندگی آقای ترومن، فرصتی برای قضاوت رفتارهای اجتماعی داشته باشند.

۱۳- ماتریکس محصول سال ۱۹۹۹ اثر خواهران واچوفسکی

شاید همه ما کیانو ریوز را برای بازی در فیلم «ماتریکس» بشناسیم. او در این فیلم نقش فردی به نام نئو را ایفا می‌کند که روزها مشغول برنامه‌نویسی کامپیوتر است و شب‌ها به هک کردن برنامه‌های دیگر می‌پردازد. زندگی نئو با دریافت یک پیام مرموز در کامپیوتر خود و شروع جستجوهایش به دنبال مردی به نام مورفئوس (با بازی لارنس فیشبرن) تغییر می‌کند. زمانی که او با مورفئوس ملاقات می‌کند، متوجه می‌شود که واقعیت بسیار متفاوت از چیزی است که او و اکثر مردم تصور می‌کنند.

«The Matrix» لبریز از نمایش نظریه‌های دینی و فلسفی گوناگون است؛ مکاتبی که طی سالیان دراز توسط صدها فیلسوف مطرح شده‌اند و هنوز در دانشگاه‌ها تدریس می‌شوند. افلاطون عقیده داشت آنچه ما در این دنیا می‌بینیم صرفاً سایه‌ای از واقعیت موجود است و برای دیدن دنیای واقعی نیازی به چشم نیست. واچوفسکی‌ها همچنین مفهوم آگاهی دوگانه که توسط ویلیام دوبوآ مطرح شده بود را در کنار ایده دکارت در مورد توانایی تفکر در مورد نفس خود به تصویر کشیده‌اند.

پس واقعیت چیست؟ در نظر داشته باشید که هیچ نیروی مخربی وجود ندارد که ما را از ماهیت واقعیت دور کند. این احساسات و تفکرات ما هستند که ما را گول می‌زنند. مجموعه فیلم‌های «ماتریکس» با ارائه پیام‌هایی منحصربه‌فرد می‌توانند درک ما از واقعیت را تغییر دهند. اطلاعاتی که در این فیلم‌ها به مخاطب ارائه می‌شود به او کمک می‌کنند تا مدل‌هایی فرضی از جهان بسازد؛ کاری که نشان‌دهنده قدرت ذهن ما است.

۱۴- یادگاری محصول سال ۲۰۰۰ اثر کریستوفر نولان

فیلم «یادگاری» یا «ممنتو» دومین فیلم بلند کریستوفر نولان، خالق آثاری همچون «تلقین» (با عنوان اصلی «Inception»)، «میان‌ستاره‌ای» (Interstellar) و سه‌گانه «بتمن» است. او با اقتباس از داستان کوتاه «ممنتو موری» نوشته برادرش، جاناتان نولان، فیلمی نئو نوآر و تفکربرانگیز ساخته است. «یادگاری» یک تریلر روان‌شناختی با روایت معکوس داستانی چالش‌برانگیز است که می‌تواند برای هرکسی جذاب باشد.

کریستوفر نولان دراین فیلم می‌خواهد مخاطبانش بخشی از زندگی لئونارد شلبی (با بازی گای پیرس) باشند. ازاین‌رو ما شاهد زندگی یک بازپرس سابق بیمه هستیم که طی یک حادثه، حافظه کوتاه‌مدت خود را ازدست‌داده است. آخرین چیزی که او به خاطر دارد تجاوز و قتل وحشیانه همسرش است و حالا می‌خواهد با کمک عکس، خالکوبی و یادداشت، قاتل را پیدا کند.

فیلم «ممنتو» یکی از بهترین فیلم های فلسفی و نمایانگر مضامینی همچون حافظه، ادراک، اندوه، خودفریبی و انتقام است. نولان سعی دارد با مخاطبانش در مورد اهمیت بدن، نفس و حس عملی زمان صحبت کند. لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف نامدار اتریشی، زمانی پرسیده بود: «یک سگ معتقد است که صاحبش به بیرون رفته است. اما آیا او باور دارد که صاحبش به خانه بازخواهد گشت؟» «یادگاری» قطعاً فیلمی پرابهام و پریشان‌کننده است و نقطه اوج دلهره در صحنه پایانی به مخاطب القا می‌شود؛ «آیا این پایان قصه لئونارد بود یا تمام ماجرا قرار است یک یادگاری دیگر برای او باشد؟»

۱۵- زندگی بیداری محصول سال ۲۰۰۱ اثر ریچارد لینکلیتر

اگر فیلم «یک پوینده تاریک» (با عنوان اصلی «A Scanner Darkly») را دیده باشید به خوبی با فیلم‌های ساخته‌شده با روش فیلم‌برداری دیجیتال و انیمیشن‌های روتوسکپی آشنا هستید. ریچارد لینکلیتر در مقام نویسنده و کارگردان ما را به یک ماجراجویی خارق‌العاده در مورد مردی بی‌نام‌ونشان دعوت می‌کند که در مجموعه‌ای از رؤیاهای متوالی گرفتار شده است. او از مخاطبان می‌خواهد تا خود را با ترکیب توانایی‌های منطقی و ظرفیت نامتناهی رؤیاهایشان به چالش بکشند؛ شبیه به فیلم «تلقین» اما نه دقیقاً مثل آن.

«زندگی بیداری» با عنوان اصلی «Waking Life»، فیلمی راجع‌به بیان فلسفه شخصی است. داستان تا حد زیادی در مورد الهاماتی است که لینکلیتر از دوستان و تفکراتش گرفته است و حالا ما باید در یک کشتی کنار او بنشینیم و تحت هدایتش، دنیای ادراکی او را تماشا کنیم. قصه فیلم در مورد مردی به نام وایلی ویگینز است که در سطوح مختلفی از رؤیا سفر می‌کند.

جزئیات دقیق رؤیاها آن‌قدر زیاد است که شاید بخواهید برای درک بیشتر، چندین بار فیلم را تماشا کنید تا به‌طور کامل مفاهیم و ایده‌های داستان را متوجه شوید. «زندگی بیداری» مکاتب فلسفی زیادی را موردبحث قرار می‌دهد: بودیسیم، اگزیستانسیالیسم، جبرگرایی و … . به خاطر داشته باشید که تک‌تک صحنه‌های فیلم پیام مخصوص به خود را دارد و هر بار که آن را نگاه کنید دیدگاه جدیدی پیدا خواهید کرد.

۱۶- قلب من هاکبی محصول سال ۲۰۰۴ اثر دیوید او. راسل

«قلب من هاکبی» با عنوان اصلی «I Heart Huckabees»، یکی از بهترین فیلم های فلسفی در مورد هستی‌گرایی و معنای زندگی است. جیسون شوارتزمن، داستین هافمن، ایزابل هوپر، جود لا و لیلی تاملین ستارگان فیلم هستند. فیلم، داستان زوج برنارد و ویویان (با بازی هافمن و تاملین) را روایت می‌کند که مدیران یک آژانس کارآگاهی هستند اما کارشان متفاوت از کارآگاه‌های معمولی است. آنها زندگی مشتریان خود را بررسی می‌کنند تا به حل شدن مشکلات، پریشان‌حالی و دل‌مشغولی‌هایشان در مورد معنای هستی کمک کنند. «قلب من هاکبی» مناظرات فلسفی بین فردگرایی و ارتباط درونی یک فرد نسبت به محیط، ایده‌آل‌گرایی و موفقیت را بررسی می‌کند. اما این تمام چیزی نیست که دیوید او. راسل به مخاطب ارائه می‌دهد.

فیلم «قلب من هاکبی» سرشار از ارجاعات به ایده‌های فلسفی و هنری، از سارتر و فروید گرفته تا سورئالیسم است. اما کارگردان اعتراف کرده که در ساخت این فیلم به‌شدت تحت تأثیر مکتب ذن در بودیسم و آثار رابرت تورمن درزمینه مکاتب هندو و تبتی بوده است. پس هدف این فیلم فلسفی نمایش چه چیزی است؟

افکار نامتناهی در برابر درد و رنج در زندگی؛ اگرچه در انتها کاراکتر آلبرت (با بازی شوارتزمن) کشف می‌کند که چیز دیگری مقدم بر این مسائل است و او می‌تواند روانشناسی افکار خود در مورد دشمن بزرگش را با نگاه کردن به آن فرد به‌عنوان کسی که رنج می‌کشد و تنها به دنبال معنای وجودی خود است معکوس کند. این همان‌جایی است که مکتب ذن در بودیسم ما را به شفقت در مورد یکدیگر دعوت می‌کند. 

۱۷- درخشش ابدی یک ذهن پاک محصول سال ۲۰۰۴ اثر میشل گوندری

«درخشش ابدی یک ذهن پاک» یا «Eternal Sunshine of the Spotless Mind» یک کمدی درام رمانتیک با بازی جیم کری و کیت وینسلت به کارگردانی میشل گوندری است. نویسندگی فیلمنامه بر عهده چارلی کافمن بوده است؛ کسی که آثار بی‌نظیری همچون «اقتباس» (Adaptation)، «بخش‌گویی، نیویورک» (Synecdoche, New York) و «جان مالکوویچ بودن» (Being John Malkovich) را خلق کرده است. داستان فیلم راجع‌به زوجی است که پس از یک جروبحث، خاطرات یکدیگر را از ذهنشان پاک می‌کنند اما پس از دو سال و به‌طور اتفاقی دوباره به یکدیگر علاقه‌مند می‌شوند.

«درخشش ابدی یک ذهن بی‌آلایش» فیلمی بسیار عمیق و غنی است. میشل گوندری با داستانی پیچیده روابط انسانی، ارزش حافظه و خاطرات، فقدان و ارتباط بین دو روح را به تصویر کشیده است. این فیلم یکی از بهترین فیلم های فلسفی معاصر است که به شکلی دقیق و صحیح، عشق، اصالت و سورئالیسم را ترکیب کرده است.

۱۸- چشمه محصول سال ۲۰۰۶ اثر دارن آرونوفسکی

«چشمه»، به کارگردان دارن آرونوفسکی خالق آثاری همچون «قوی سیاه» (Black Swan)، «پی» (PI) و «مرثیه‌ای بر یک رویا» (Requiem for a Dream)، فیلمی راجع‌به معنویت و جاودانگی، حیات و مرگ، عشق ماندگار، درخت زندگی و چشمه جوانی است. این فیلم سه داستان موازی و کاملاً پیچیده را روایت می‌کند که با گذشت ۱۴ سال، هنوز تازه و جذاب به نظر می‌رسد.

در فیلم «چشمه»، هیو جکمن نقش مردی به نام تامی را ایفا می‌کند که با انجام جراحی‌های تحقیقاتی روی میمون‌ها سعی دارد درمانی برای بیماری همسرش ایزی (با بازی ریچل وایس) پیدا کند. در میانه این داستان، قصه دیگری پدیدار می‌شود؛ قصه‌ای که در آن هیو یک جنگاور اسپانیایی است و ریچل او را برای پیدا کردن درخت زندگی و گرفتن شیره آن که زندگی جاویدان به انسان اعطا می‌کند فرستاده است.

در این میان، داستان دیگری نیز روایت می‌شود و در آن هیو در نقش یک فضانورد را بازی می‌کند که با درخت زندگی در فضا معلق مانده است. او اعتقاد دارد ایزی بخشی از درخت است و زمانی که به شیبالبا نبولا (دنیایی زیرزمینی که مایاها به آن اعتقاد داشتند) برسد، با ایزی دیدار خواهد کرد.

دانشمند، جنگجو و کاوشگر، هر سه داستان کاراکتر هیو جکمن را تکمیل می‌کنند؛ کسی که مرگ را چیزی جز یک دشمن برای غلبه کردن بر آن نمی‌بیند. در هر یک از قصه‌ها، او عشقی که درست روبرویش قرار دارد را از دست می‌دهد و اصرار دارد با معجزه به او برسد.

بهترین فیلم های فلسفی تاریخ سینما به این ۱۸ فیلم محدود نمی‌شود؛ ازجمله آثاری که شایسته حضور در این لیست بودند می‌توان به فیلم‌های زیر اشاره کرد:

  • «بیگانه» (با عنوان اصلی «The Stranger») محصول سال ۱۹۶۷ به کارگردانی لوکینو ویسکونتی
  • «تلقین» (با عنوان اصلی «Inception») محصول سال ۲۰۱۰ به کارگردانی کریستوفر نولان
  • «پرتقال کوکی» (با عنوان اصلی «A Clockwork Orange») محصول سال ۱۹۷۱ اثر استنلی کوبریک
  • «سولاریس» (با عنوان اصلی «Solaris») محصول سال ۱۹۷۲ به کارگردانی آندری تارکوفسکی
  • «راشومون» (با عنوان اصلی «Rashomon») محصول سال ۱۹۵۰ اثر آکیرا کوروساوا
  • «دریاچه آتش» (با عنوان اصلی «Lake of Fire») محصول سال ۲۰۰۶ اثر تونی کی
  • «کارتسیوس» (با عنوان اصلی «Cartesius») محصول سال ۱۹۷۱ به کارگردانی روبرتو روسلینی
  • «رستگاری در شاوشنک» (با عنوان اصلی «The Shawshank Redemption») محصول سال ۱۹۹۴ اثر فرانک دارابونت
  • «۱۲ مرد خشمگین» (با عنوان اصلی «۱۲ Angry Men») محصول سال ۱۹۵۷ به کارگردانی سیدنی لومت
  • «استاکر» (با عنوان اصلی «Stalker») محصول سال ۱۹۷۹ به کارگردانی آندری تارکوفسکی
  • سریال «دکالوگ: ده فرمان» (با عنوان اصلی «Dekalog: The Ten Commandments») محصول سال ۱۹۸۸ به کارگردانی کریشتوف کیشلوفسکی
  • «روز گراندهاگ» (با عنوان اصلی «Groundhog Day») محصول سال ۱۹۹۳ به کارگردانی هارولد ریمیس
  • «جان مالکوویچ بودن» (با عنوان اصلی «Being John Malkovich») محصول سال ۱۹۹۹ به کارگردانی اسپایک جونز

منبع: Taste of Cinema

بهترین فیلم های ولنتاین | زمانی برای دوست داشتن

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

3 نظر
  1. امیر می‌نویسد

    همه را تماشا کردم عالی ولی سرچشمه هیچ جا نبود

  2. عاطفه می‌نویسد

    اسم فیلم آخر که چشمه گفته شده بنظرم فواره ترجمه نزدیکتری واسه fountain میشه.

  3. علی می‌نویسد

    استاکر چرا انقدر پایین هستش؟

fosil