در فیلیمو شات به ۱۰ فیلم پرداختهایم که در نگاه اول، دوست داشتنی به نظر نمیرسند؛ فیلمهایی که تنها با دیدن تبلیغات یا شنیدن در مورد آنها احساس میکنیم که جالب نخواهند بود.
به نظر میرسد که هر چه در دنیای گسترده سینما ماجراجویی میکنیم، برخی ژانرها، کارگردانها، بازیگران و سبکها بیشتر از دیگران ما را به خود جذب میکنند؛ اما خلاف این موضوع نیز اغلب اوقات رخ میدهد. گاهی پیش میآید که به هیچ قیمتی نمیتوانیم با یک ژانر کنار بیاییم، برخی بازیگران باعث میشوند آرزو کنیم که ایکاش کس دیگری این نقش را ایفا میکرد و برخی سبکهای خاص، همیشه آزارمان میدهند.
بااینحال، هنگامی که فیلمهای جدید اکران میشوند، گاهی بهسادگی از روی پوستر یا تریلر آنها را قضاوت میکنیم؛ ما بدون آن که فیلم را تماشا کرده باشیم حس میکنیم جذابیت لازم را ندارد یا بازیگران و سبک آن موردعلاقهمان نیست. مشکلی که این حس به وجود میآورد این است که قضاوت ما همیشه و بهطور کامل صحیح نیست. بنابراین در فیلیمو شات به ۱۰ فیلم پرداختهایم که در نگاه اول، دوست داشتنی به نظر نمیرسند؛ فیلمهایی که تنها با دیدن تبلیغات یا شنیدن در مورد آنها احساس میکنیم که جالب نخواهند بود. با ما همراه باشید.
۱- احمق و احمقتر ۲ ساخته برادران فارلی، محصول ۲۰۱۴
چرا فهرست خود را با فیلمی شروع نکنیم که درصد بالایی از شما را مجذوب خود کرده است؟ «احمق و احمقتر» به طرز عجیبی نوعی کمدی کلاسیک محسوب میشود؛ زیرا بسیاری از کودکان دهه ۹۰ با آن بزرگ شدهاند و این فیلم برای آنها یک نوستالژی محسوب میشود. این موضوع باعث شده است که فیلم هنوز هم زنده باشد و مورد استقبال قرار گیرد. هنگامی که خبر ساخت قسمت دوم این فیلم، یعنی «Dumb and Dumber To» اعلام شد، حتی استفاده از جیم کری (کسی که برای مدتی موردتوجه قرار نگرفته بود و حرفه شغلی او در سراشیبی سقوط قرار داشت) در کنار جف دانیلز که دو شخصیت اصلی احمق و دوست داشتنی بودند نیز مانع از حس بدمان درباره فیلم نشد.
اگرچه برادران فارلی پس از فیلم «احمق و احمقتر» بهطور فزایندهای منفور شدند، اما فیلم «مری یه جوریه» یا «There’s Something About Mary» یک استثناء بود و سود سرشاری را نصیب آنها کرد. این فیلم، اکنون هم هواداران خاص خود را دارد و دلیل اصلی این موضوع، طنزهای حال به هم زن فارلیها بود که سعی داشتند با استفاده ز آن مخاطب را شوکه کنند. اما با شدت گرفتن انتقادات به فیلم «Freddy Got Fingered (به فِرِدی تجاوز شده)» اثر تام گرین، این سبک از کمدی به اعماق سیاهچاله ای بدون بازگشت فرستاده شد.
نیازی به گفتن نیست اما کمدیهای حال به هم زن همانند یک فضای آخرالزمانی هستند؛ این فضا، مکانی خطرناک است که کارگردانان ریسکپذیر یا فرومانده، به امید یافتن چیزی ناخوشایند و عجیب که مخاطب را آزار ندهد در آن ماجراجویی میکنند. برادران فارلی سعی داشتند با فیلم «کودک دلشکسته» یا «The Heartbreak Kid» که بازسازی یک فیلم با همین عنوان به کارگردانی الین می بود، شانس خود را امتحان کنند. داستان فیلم در مورد مردی است که تنها برای این که درک کند زن دیگری را بیشتر دوست دارد با یک زن ازدواج میکند. بن استیلر در این فیلم یکی از نقشهای نفرتانگیز و پست تمام تاریخ را ایفا کرده است.
بنابراین، با گذشت بیست سال از فیلم قبلی و شکستهای تجاری و مهم این دوره زمانی، کسی منتظر تماشای احمق و احمقتر ۲ نبود. پس از اکران، منتقدان فیلم را دوست نداشتند (که تعجببرانگیز نبود) و نظر مخاطبان نیز با این موضوع فاصله زیادی نداشت. بااینحال، اکنون که این فیلم را نگاه میکنیم میتوانیم بهعنوان یکی از آخرین تلاشهای سبک کمدی ناخوشایند مجذوب آن شویم. امروزه این ژانر جایی بر پردههای سینما ندارد و کمدیهای ترسناک که از خون بهعنوان یک المان ترسناک برای متعادل کردن کمدی استفاده میکنند، محبوبیت بالایی کسب کردهاند. فیلم با یک شوخی بسیار بامزه شروع میشود، جایی که جیم کری به مدت ۲۰ سال هیچ حرکتی نکرده است تا دانیلز را دست بیندازد؛ آن دو راهی سفری میشوند تا دختر دانیلز را که تازه از وجودش باخبر شدهاند پیدا کنند.

۲- احضار ۲ ساخته جیمز وان، محصول ۲۰۱۶
اگرچه جیمز وان یکی از تحسینبرانگیزترین کارگردانان فیلمهای ترسناک در سالهای اخیر محسوب میشود، اما او بیشازحد به تکنیک ترساندن مخاطب از طریق سورپرایز کردن او با یک تغییر ناگهانی اتکاء کرده است. همچنین مسئولیتهای او در ساخت دنباله بسیاری از فرانچایز های ترسناک محبوب از جمله «توطئهآمیز» یا «Insidious»، «اره» یا «Saw» و «احضار» یا «The Conjuring» باعث شده است که در گذر زمان، موردانتقاد و تحقیر قرار گیرد؛ که البته وان سزاوار همه این انتقادات نیست اما بعضی از آنها قابلدرک هستند.
اگرچه وان معمولاً سعی دارد فیلمهای ترسناک خود را کاملاً جدی جلوه دهد، هنگامی که تصمیم گرفت «احضار ۲» یا «The Conjuring 2» را بسازد به نظر میرسید چیز کاملاً متفاوتی در ذهن دارد. ما تصور میکردیم او میخواهد تمامی مضامین قبلی را دور ریخته و یک فیلم ترسناک سرشار از انرژی با محیط باز و وسیع بسازد؛ فیلمی که با صداهایی خشن و دیوانه کننده یکی از بهترین فیلمهای ترسناک مدرن فرا طبیعی باشد و درنهایت، با سرگرم کردن مخاطب به یک فیلم موفق تبدیل شود.
متأسفانه، تبلیغات فیلم باعث شد تا همه فکر کنند که وان همان المانهای قبلی را بار دیگر تکرار کرده است. این موضوع باعث شد کسانی که از دیگر آثار وان لذت نبرده بودند، این فیلم جدید را نیز تماشا نکنند. اما از بین افراد بدبینی که یک شانس برای تماشای «احضار ۲» قائل شدند، بسیاری با خوشحالی و شگفتزدگی سالنهای سینما را ترک کردند.

۳- کلیک ساخته فرانک کوراکپیکسلهای، محصول ۲۰۰۶
آدام سندلر، بنا به دلایلی، هرگز موردپسند انبوه مردم نبوده است. بهعنوان بازیگری که انرژی زیادی به تمامی نقشهای خود تزریق میکند، او کمتر مورد تحسین قرار گرفته است و از بین این معدود فیلمها، نقشهای او بیشتر جدی بودهاند. در میان این نقشهای جدی میتوان به فیلمهای «عشق پریشان» یا «Punch-Drunk Love» به کارگردانی پل توماس اندرسن و «جواهرات تراش نخورده» یا «Uncut Gems» (که بهزودی اکران میشود و او نقش یک دلال الماس در نیویورک را بازی میکند) اشاره کرد. بازی او در فیلمهایی همچون «بزرگ شدهها ۲» با نام اصلی «Grown Ups 2»، «پیکسلها» یا « Pixels» و «آقای دیدز» یا «Mr. Deeds» نیز موردتوجه قرار گرفت؛ اما به نظر میرسد موفقیت او وابسته به داستان خوب فیلم بوده و سندلر تنها از نقش خود لذت برده است. بازی او در فیلم «کلیک» نیز کاملاً چشمگیر است.
داستان فیلم Click به یک مرد بخت برگشته میپردازد که در تصمیم خود برای انتخاب اختصاص زمان بیشتر به خانواده یا ترفیع شغلی مردد است. او در این بین، گرفتار کریستوفر واکن می شود؛ کسی که یک کنترل تلویزیون جادویی به سندلر هدیه می دهد تا او بتواند زندگی خود را کنترل کند. قدرت جادویی این کنترل در سریع کردن، کند کردن و متوقف کردن زمان است و سندلر مثل همیشه به طرزی وحشتناک با انجام کارهای اشتباه زندگی خود را نابود می کند. هیجانانگیز بودن این فیلم واقعاً تعجببرانگیز است، به ویژه در صحنه بیمارستان که یکی از هوشمندانهترین و عاطفیترین صحنههای آن است.
«کلیک» یک فیلم کاملاً عجیبوغریب و درعینحال دوست داشتنی است و شاید این حقیقت که مردم آن را تنها به چشم یک کمدی مضحک دیگر از آدام سندلر میبینند، باعث شده که در نگاه اول جذاب به نظر نرسد. همین احساس بد، احتمالا یکی از اصلیترین دلایل عدم موفقیت «کلیک» محسوب میشود. اما باید بگوییم که این فیلم تکاندهنده و فوقالعاده است، اما درک میکنیم که چرا مردم مایل به تماشای آن نیستند.

۴- تک تیرانداز آمریکایی ساخته کلینت ایستوود، محصول ۲۰۱۴
«تکتیرانداز آمریکایی» یا «American Sniper» به کارگردانی کلینت ایستوود، در درجه اول به دلیل تصور مردم از فیلم که آن را ستایش کریس کایل میدانند، بحثبرانگیز است. کریس کایل یک نظامی آمریکایی بود که در میان بسیاری از تماشاگران منفور بود. بااینحال، این فیلم اهمیت بالایی داشت اما توجه اسکار نسبت به آن نیز کمکی نکرد؛ زیرا مردم دلایل زیادی برای عصبانیت داشتند (در زمان اکران فیلم، بحث اخلاقیات و ایده آلهای آکادمی اسکار نیز مطرح شد).
ارتباطات عجیب کلینت ایستوود با سیاستهای جناح راست نیز به کمک شهرت فیلم نیامد و «American Sniper» حتی قبل از آن که اکران شود میان مردم منفور بود. اما استعداد بازیگری بردلی کوپر و کارگردانی ماهرانه کلینت ایستوود، درنهایت باعث شد که فیلم نجات یابد و در گیشه موفق باشد. شرمآور بود اگر یک فیلم دوست داشتنی پیش از اکران نابود میشد، اما خوشبختانه اینطور نشد. این موضوع باعث مطرحشدن این سوال میشود که چند فیلم دیگر که وضعیت مشابه «تکتیرانداز آمریکایی» را داشتهاند بهقدر کافی خوششانس نبودهاند تا توجه عموم را جلب کنند.

۵- آخرت ساخته کلینت ایستوود، محصول ۲۰۱۰
چرا این فیلم بسیار متفاوت و دوست داشتنی بهاندازه دیگر آثار ایستوود موردتوجه قرار نگرفت؟ موضوع جالبتوجه درباره «آخرت»، برانگیخته شدن حس کنجکاوی همه کسانی بود که در مورد فیلم و کارگردانی ایستوود شنیده بودند؛ این کنجکاوی از تناقض طرح داستان و مشارکت ایستوود برای ساخت آن نشئت میگرفت.
چه کسی انتظار داشت که ستاره فیلمهای وسترن و پلیس همیشه کثیف سینما که چهار مرتبه جایزه اسکار را برده است بهطور ناگهانی وارد پروژه ساخت یک مجموعه داستان سهقسمتی شود با محوریت معنویت و زندگی پس از مرگ که درنهایت به یکدیگر پیوند میخورند؟ پاسخ کوتاه این است که هیچکس. بنابراین هرکسی که از ساخت «Hereafter» آگاه میشد، انتظار یک افتضاح مطلق را در تصورات خود میپروراند. برخلاف این تصورات و علیرغم طرح مضحک داستان، ما با یک فیلم دوست داشتنی روبرو شدیم.
بااینحال، با عجیبترین و شوکه کننده ترین فیلم کلینت ایستوود مواجه هستیم. اگرچه منتقدان نظر مثبتی داشتند اما مردم قبل از تماشا حس خوبی نسبت به فیلم نداشتند. البته «آخرت» برای کسانی که به آن فرصت دادند، لذتبخش بود. این نشان میدهد که وقتی یک کارگردان سعی دارد چیزی غیر از آثار معمول خود را خلق کند، ما تماشاگران هم باید با ذهن باز آن را بپذیریم. این نظریه برای ایستوود صحت دارد؛ زمانی که اسپایک لی شروع به ساخت مستند کرد یا حتی زمانی که کریستوفر نولان یک سهگانه کمیک بوکی را ساخت، این نظریه برایمان به اثبات رسید.

۶- مسابقه سرعت ساخته خواهران واچوفسکی، محصول ۲۰۰۸
خواهران واچوفسکی قطعاً کارگردانهایی دوست داشتنی هستند؛ سهگانه «ماتریکس» یکی از محبوبترین آثار آنهاست. اگرچه تنها قسمت اول این سهگانه محبوبیت بسیار بالایی داشت، اما این داستان، هواداران مخصوص خود را پیدا کرد و به نوعی فرهنگ تبدیل شد. «محدودیت» یا «Bound» محصول سال ۱۹۹۶ نیز یکی از فیلمهای محبوب آنها محسوب میشود؛ فیلمی فوقالعاده که کاملاً مورد غفلت قرار گرفته است.
«مسابقه سرعت» یا «Speed Racer»، بر اساس یک سریال تلویزیونی با همین نام ساخته شد که در میان کودکان محبوب بود. این فیلم میتوانست هیجان زیادی در میان مخاطبان ایجاد کند اما این اتفاق رخ نداد. هنگامی که تیزرهای فیلم پخش شد و هواداران متوجه شدند که تقریباً کل فیلم با جلوههای ویژه بصری ساخته شده است، موجی از ناامیدی و ناراحتی آنها را فراگرفت.
اگرچه «مسابقه سرعت» بینقص نیست، اما جسارت بصری آن بسیار جذاب، برجسته و منحصربهفرد است. فیلم برای کسانی که آن را تماشا کرده بودند، دوست داشتنی بود؛ اگرچه این لذت با حس تعلیق اعتقادی همراه بود. شرمآور است که اکثر مردم تنها با تماشای یک تیزر تبلیغاتی، فیلم را موردانتقاد قرار دادند، اما بازاریابی یک امر ضروری و مهم برای تمامی استودیوها محسوب میشود. درست همانند «ماتریکس»، «مسابقه سرعت» نیز توانست هواداران منحصربهفرد خود را پیدا کند و اکنون بسیاری از آنها این فیلم را از صمیم قلب دوست دارند.

۷- ملاقات ساخته ام. نایت شیامالان، محصول ۲۰۱۵
هنگامی که ام. نایت شیامالان اولین اثر موفق خود یعنی «حس ششم» یا «The Sixth Sense» را در سال ۱۹۹۹ ساخت به یکی از محبوبترین کارگردانان موردتوجه منتقدان تبدیل شد. این موضوع تنها تا ساخت فیلمهایی همچون «آسیب ناپذیر» یا «Unbreakable» و «نشانهها» یا «Signs» ادامه یافت. پس از این سه فیلم، تمام فیلمهای او برای مدت ۱۰ سال موردانتقاد قرار میگرفت و در مقایسه با آثار دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ توانایی جذب مخاطبان را نداشت.
پس از فیلمهایی همچون «اتفاق» یا «The Happening» و «آخرین بادافزار» یا «The Last Airbender» تقریباً همه از دیدن فیلمهای او اجتناب میکردند. اگرچه این فیلمها بیشازاندازه و بیرحمانه مورد نفرت قرار گرفته بودند، اما تردید مردم برای کیفیت فیلمهای جدید ام. نایت شیامالان قابلدرک بود.
در سال ۲۰۱۵، او فیلم «ملاقات» یا «Visit» را اکران کرد که از همان ابتدا موردانتقاد گرفت. ساختهشدن فیلم در استودیو بلوم هاوس که در آن زمان محبوبیت چندانی نداشت، مزید بر علت بود. اگرچه این استودیو بعد ها با ساخت فیلمهایی همچون «برو بیرون» یا «Get Out» و «ما» یا «Us» به کارگردانی جوردن پیل محبوبیت زیادی کسب کرد. «ملاقات» در ژانر کمدی ترسناک و مضمون تصاویر پیداشده ساخته شده بود که تعجبآور نیست چرا در ابتدا موردعلاقه هواداران قرار نگرفت. خوشبختانه این فیلم دوست داشتنی یک شروع برای بازگشت شیامالان به دوران اوجش بود. اگرچه او شاید هیچگاه نتواند فیلمی به موفقیت «آسیبپذیر» یا «حس ششم» بسازد، اما حداقل ما میتوانیم دوباره فیلمهای خوبی از او ببینیم.

۸- جوخه انتحار ساخته دیوید آیر، محصول ۲۰۱۶
ما نیز با شما همعقیده هستیم که این فیلم افتضاح است. «جوخه انتحار» داستان مجموعهای از شرورهای دنیای دی سی را روایت میکند که اغلبشان منفور هستند. فیلم، بازاریابی خوبی داشت و حواشی پیرامون جوکرِ جرد لتو بسیار زیاد بود (بهویژه انتشار تصاویر پشتصحنه که او را دیوانه و مجرم نشان میدادند) و به ایجاد شور شوق در مخاطبان کمک کرد. هنگامی که فیلم اکران شد هواداران دی سی بار دیگر با فیلمی ناامیدکننده و دردناک روبرو شدند. کارگردانی پرپیچوخم، و تدوین افتضاح و بازیهایی که هیچگاه از سطح عادی فراتر نرفتند، فیلم «Suicide Squad» را به ورطه سقوط کشاندند. بازی جرد لتو، علیرغم تبلیغات و حواشی، لحظاتی کاملاً زننده ایجاد کرده بود.
این فیلم نیز همانند «بتمن در برابر سوپرمن» یا «Batman Vs Superman» که همان سال اکران شده بود، یک شکست دیگر برای دی سی محسوب میشد؛ لازم به ذکر نیست که سال ۲۰۱۶ سال بسیار بدی برای این کمپانی بود. بااینحال، فیلم «واندر وومن» در سال ۲۰۱۷ نشان داد که این شرکت قصد دارد رویکرد خود را تغییر دهد.

۹- پسران بد ۲ ساخته مایکل بی، محصول ۲۰۰۳
هر بار که یکی از فیلمهای مایکل بی را تماشا میکنیم دلزده میشویم و قسم میخوریم که دیگر آثار او را تماشا نکنیم؛ اما باید اعتراف کنیم که برخی از فیلمهای این کارگردان فوقالعاده بودهاند. ما نیز اذعان میکنیم که مجموعه فیلمهای «تبدیلشوندگان» یا «Transformers» (بهویژه قسمت «انتقام فالن» که تماشای آن تقریباً غیرممکن بود) جز آثار خوب او محسوب نمیشوند، اما هر دو فیلم «پسران بد» یا «Bad Boys»، علیرغم استفاده کاملاً توهینآمیز از کلیشهها و حمله به طیف اقلیتها، فیلمهایی دیدنی و دوست داشتنی هستند.
«رنج و گنج» یا «Pain and Gain» نیز فیلمی تعجبآور بود؛ بهویژه با توجه به این حقیقت که این فیلم از هیچ امتیاز خاصی بهره نمیبرد و تنها ایده طنز داستان باعث جذابیتش میشد. مایکل بی، یک کارگردان بااستعداد است اما به نظر میرسد که قصد ندارد از استعدادهایش استفاده کند و ترجیح میدهد که سینما را بهعنوان یک زمین بازی ببیند و همه تمرکزش را روی توان فنی و سرگرم کردن مردم بگذارد؛ حتی اگر این کار بدین معنا باشد که در طول فرایند ساخت فیلم، تمرکزش بر روایت داستان و حس شخصیتها را از دست بدهد.
بههرحال، پیش از اکران «پسران بد ۲»، مردم حس بدی نسبت به مایکل بی پیدا کرده بودند که دلیل اصلی آن اکران فیلم «آرماگدون» یا «Armageddon» با بازی بن افلک بود؛ اگرچه فیلم در گیشه بسیار موفق بود اما نظر منتقدان را جلب نکرد. داستان فیلم تا حدودی مسخره بود و حتی خود بازیگران نیز نسبت به آن حس خوبی نداشتند. این پیشزمینه باعث شد بسیاری از مردم از ساخت دنباله فیلم «پسران بد» که اولین و یکی از محبوبترین فیلمهای مایکل بی بود بترسند.
شروع فیلم با صحنهای که شامل کوکلوسکلان بود نیز کمکی به این حس بد نکرد، و طنز فیلم که در تیزرهای تبلیغاتی مشهود بود بسیار عجیبتر و توهینآمیزتر از فیلمهای قبلی مایکل بی بود. اما «پسران بد»، صرفنظر از نظرات کوبنده منتقدان همانند نظراتی که به بازی بن افلک در فیلم «آرماگدون» وارد بود، از نظر تجاری بسیار موفقیتآمیز بود. شاید موفقیت تجاری دلیلی باشد که هالیوود هنوز به افرادی مانند مایکل بی نیاز دارد تا سود سرشاری بهدست آورند و صدای نقد منتقدان بهقدری بلند نیست که مدیران استودیوها را از ساخت یک فیلم موفق تجاری منع کند.

۱- «گرفتن پلهام ۱۲۳» ساخته تونی اسکات، محصول ۲۰۰۹
تونی اسکات، که حرفه شغلی خود را با فیلمهای محبوبی همچون «تاپ گان» یا «Top Gun» و «گرسنگی» یا «The Hunger»، «جزر و مد سرخ» یا «Crimson Tide» و «داستان عاشقانه واقعی» یا «True Romance» (که البته موفقیت این فیلم به فیلمنامه خوب کوئنتین تارانتینو نسبت داده میشود، نه تونی اسکات) آغاز کرده بود، بهتدریج رشد کرد و از فرمول معمولی هالیوود فاصله گرفت. او با فیلمهایی همچون «جاسوسبازی» یا «Spy Game» و «مردی در آتش» یا «Man on Fire» که مطمئناً فیلمهای جذابی هستند و سپس ساخت «دومینو» یا «Domino»، که شاید ازلحاظ تجربی یکی از بهترین تدوینهای قرن هالیوود را داشته باشد (یکی از دیوانهوارترین چیزهایی که شما میتوانید در فیلم ببینید، سکانس تصادف خودروهاست.) این محبوبیت را ادامه داد.
درنهایت، او تصمیم گرفت فیلم «گرفتن پلهام ۱۲۳» یا «The Taking Of Pelham One Two Three» را بازسازی کرده، عنوان را تغییر دهد و جلوههای دیجیتالی را به آن اضافه کند و حتی فیلم را با کاوری از آهنگ «۹۹ مشکل» جی زی اکران کند. البته بسیاری از مردم با این تغییرات شدید در سبک مخالف بودند. اگرچه «مردی در آتش» یک فیلم موفق بود، اما هنگامی که «دومینو» برای مخاطبان حس بیگانگی ایجاد کرد، اکثر مردم کل آثار تونی اسکات را تحریم کردند و سراغ برادر او ریدلی رفتند (که این محبوبیت تا زمان اکران فیلم «پرومتئوس» ادامه داشت). این سبک جدید تونی اسکات با الهام از هنر پاپ بسیار هیجانانگیز بود و مرگ او در چند سال بعد، هوادارانش را ناامید کرد.

منبع: Taste of Cinema