۲۷ سال بعد از ایجاد رعب و وحشت در شهر دِری، «پنیوایز» به شهر بازگشته است.
۲۷ سال بعد از ایجاد رعب و وحشت در شهر دِری، «پنیوایز» دلقک کلهگنده (با بازی بیل اسکارشگورد) به شهر بازگشته است. بهمحض برگشتن او، تعداد مفقودیها و گمشدههای شهر افزایش مییابد. با تحقیق درباره تاریخچه این هیولای وحشتناک، مایک هنلن (با بازی عیسی مصطفی) به دنبال اعضای رنجدیده «باشگاه بازندگان» میگردد؛ اعضای این باشگاه، بچههایی هستند که در قسمت اول فیلم از این هیولا آسیبدیدهاند و خاطرات بدی دارند. مایک قصد دارد آنها را دورهم جمع کند تا به قولی که به یکدیگر داده بودند عمل کنند: یکبار دیگر جنگیدن با این هیولا. در نقد و بررسی فیلم «آن: بخش دوم» با فیلیمو شات همراه باشید.
بخش اول فیلم «آن» که موفقیت چشمگیرش باعث به وجود آمدن قسمت دوم شد، نقاط قوت خودش را داشت. این فیلم، یک اقتباس یا نیمه اقتباس از کتابی محبوب بود و ردپای یک فیلم تلویزیونی مشهور و خاطرهانگیز را دنبال میکرد و به موج بیپایان نوستالژیهای دهه هشتاد میلادی تکیه داشت.

فیلم «آن»، با نقشآفرینی گروهی از بازیگران خردسال درخشید و به خوبی از پس به تصویر کشیدن کاوشهای کلاسیک استیون کینگ درباره آسیبها و رنجهای مردم شهر برآمد. درحالیکه فیلم «آن» از بعضی جوانب، چندان وحشتناک نبود، توانست شمایل یک لولو یا هیولا را در ذهن تماشاگران جا بیندازد و برای سالها ماندگار کند؛ بیل اسکارشگورد، لباس پنیوایز را مانند پوست دوم خودش پوشید و فیلم «آن» با وحشتی باورکردنی، سالنهای سینما را به تصرف درآورد. دومین خط زمانی داستان رمان، با نمایش اینکه گروه بازندگان رشد کرده و بالغ شدهاند و به میدان مبارزه با دلقک کلهگنده برگشتهاند، قیدوبندها را از سر راه اندی موشیاتی ( کارگردان) برداشت و دست او را برای ساخت فیلم «آن: بخش دوم» باز گذاشت.
«بعضی وقتها، ما همان چیزی هستیم که آرزوی فراموش کردنش را داریم.»
در فیلم «آن: قسمت دوم» شاهد یک مرور سریع از قسمت اول توسط مایک هستیم؛ او میگوید: «بعضی وقتها، ما همان چیزی هستیم که آرزوی فراموش کردنش را داریم.»
مایک در شهر دری باقی مانده، اما در ۲۷ سالی که از ماجراهای فیلم اول گذشته است، بقیه اعضای گروه بازندگان از هم جداشده و از آن شهر رفتهاند؛ آنها با یکدیگر در ارتباط نیستند و همگی به دنبال زندگی خودشان رفتهاند، هرکدام به طریقی و بهنوعی.
وین دیزل به حضور جان سینا در سریع و خشن ۹ اشاره کرد
اعضای گروه بازندهها (که حالا بزرگسال شدهاند)، به شکل ایده آلی معرفی میشوند. اندی موشیاتی (کارگردان) و گری دابرمن (فیلمنامهنویس)، شخصیتهای گروه بازندهها را بهعنوان افرادی که حدود ۳ دهه از هم دور بوده و باهم تماس نداشتهاند، به طرز دقیقی در سکانسهای مجزا معرفی میکنند. مایک با نگاه وسواس گونهای که به حوادث اتفاق افتاده در دری دارد، تصمیم میگیرد با اعضای گروه تماس بگیرد و آنها را از اتفاقات ترسناک و ترس و اضطراب حاکم بر شهر باخبر سازد: از ریچی (با بازی بیل هیدر) که در حال حاضر یک کمدین ماهر است و با طنز و حرفهای کنایهآمیزش روی صحنه ظاهر میشود و مردم را میخنداند، تا بورلی (با بازی جسیکا چستین) که هنوز از آثار روانی تجاوز رنج میبرد، و بیل (با بازی جیمز مک آووی)، فیلمنامهنویس حساسی که در شخصیتپردازی و نوشتن داستان بسیار موفق است. همه این کاراکترها بهسرعت جان میگیرند و به جنبوجوش و تکاپو درمیآیند.

اما خوشیها در همینجا بهپایان میرسد. قبل از اینکه ما دور هم جمع شدن اعضای گروه بازندهها را ببینیم، فیلم در شهر دری و بهصورت وحشیانهای آغاز میشود. حملات خشنی که در فیلم «آن: بخش دوم» نمایش داده میشوند، از هر چیزی که در قسمت اول «آن» دیده بودیم آزاردهندهتر است. این نشان میدهد که کارگردان فیلم با کسی شوخی ندارد. شروع فیلم، دارای هر چیزی است که یک اثر در ژانر ترسناک باید داشته باشد. هنوز زمان زیادی از شروع نگذشته است که تماشاگر از ترس میلرزد؛ موشیاتی کموبیش این روند را در سرتاسر فیلم به مدت تقریبا به سه ساعت حفظ میکند.
روایت منطقی و عاقلانه فیلم «آن: بخش دوم» در نوع خودش میدرخشد، درست به مانند کتابی که از آن اقتباس شده است؛ استیون کینگ (نویسنده کتاب)، عقیده دارد که «آن» را میتوان بهعنوان آزمون نهایی ژانر وحشت در نظر گرفت. به نظر میرسد که موشیاتی، به دههها فیلمسازی در ژانر وحشت بدهکار است بهخصوص که فیلمهای دهههای ۷۰ و ۸۰ تاثیرات ویژهای بر روی او داشتهاند. ترس و وحشت با روشهای مختلف ایجاد میشود: از چیلرهای گردان و چرخندهای که با تمام قدرت کار میکنند تا پسزمینه ناآرام و وحشتناک؛ با اثری مواجهید که هم درجه یک و هم منزجرکننده است. همه چیزهایی که در فیلم میبینید به شکلی مبتکرانه طراحی شدهاند تا شما را بترسانند. اما همه اینها نمایشهایی جانبی و فرعی هستند؛ فعالیتهایی که برای یک سرخط داستانی وحشتناک و دلهرهآور زمینهسازی میکنند.
در این فیلم، پنی وایز یک موجود خبیث و بدذات واقعی است. حرامزادهای کاملا وحشتناک در جلد دلقک. اولین حضورش به طرز حیرتانگیزی زشت و زننده است؛ درست مانند بقیه صحنههایی که در آنها حضور دارد. دلیل عمده تاثیرگذاری این شخصیت را میتوان به نحوه بازی بیل اسکارشگورد مربوط دانست؛ او چنان در نقشش فرورفته است که به پنی وایز اجازه درخشیدن میدهد. این سطح از مسلط بودن به نقش، به بازی هیث لجر در نقش جوکر در فیلم «شوالیه تاریکی» شباهت دارد. اسکارشگورد بازیگری چنان توانمند است که تا درجههای شیطانی و اهریمنی شخصیت پنی وایز فرو میرود. هم صحنههای که اسکارشگورد نقش را ایفا میکند و هم لحظاتی که از جلوههای ویژه رایانهای برای نمایش چهرهاش استفاده شده است، درخشان هستند. در صحنهای از فیلم، یکی از چشمان پنی وایز در یک لحظه بهآرامی خاموش میشود و این لحظه، بسیار وحشتناک است. در ادامه داستان، از هیچ پروتزی برای طراحی چهره او استفاده نمیشود؛ فقط اسکارشگورد را میبینیم با چهرهای سفید که به طرز وحشتناکی مخوف است.

فیلم «آن: بخش دوم»، یک کاوش عمیق روانشناختی نیست؛ اما بهاندازه خودش عمیق و ژرف است. این فیلم، به موضوع رویارویی با مشکلات میپردازد: موضوعات بدی که از ذهنتان پاک نکردهاید، مسائلی که آنها را سرکوب کردهاید، از مواجهشدن با آنها اجتناب نمودهاید و از آنها فرار کردهاید. پنی وایز از این نقاط ضعف که مانند شیاطینی در درون ما حضور دارند، بهعنوان طعمه استفاده میکند اما راه و روشهای او، بسیار ابتداییتر از قبل هستند. موشیاتی در فیلم اول، ترسهای کودکانه را موردبررسی قرارداد؛ در قسمت دوم میبینیم که این ترسها با رشد افراد بزرگ شدهاند و حالا سالهایی از ترس و وحشت وجود دارد که پنی وایز بخواهد به آنها چنگ بیندازد. او برای دست انداختن اعضای گروه بازندهها دلایل و علتهای عمیق و دهشتناکی دارد و چرخ زدن در کابوسهای آنها، برای او جذاب به نظر میرسد. در فیلم اول، نبود ارتباط بین قطعات داستانی مجموعه وجود داشت، اما در فیلم «آن: بخش دوم» پنی وایز رفتاری یکپارچهتر دارد و به خوبی در داستان حل میشود.
همه این موضوعات، به شما یادآوری میکند که استیون کینگ در نوشتن داستانهایی در این ژانر تا چه میزان خوب و توانمند است. موشیاتی در این فیلم به اصل خودش برمیگردد اما این دی.ان.ای کینگ است که در داستان فوران میکند. کینگ، موشیاتی را به پایبند بودن به اصل کتاب و تمرکز بر آن وادار میکند؛ کتاب چنان کامل است که کارگردان نمیتواند از جزئیات آن صرفنظر کند. با وجود هفت عضو گروه بازندهها و دو خط زمانی متفاوت برای هر یک از آنها، که درواقع باعث فلش بکهایی به گذشته میشود، جزییات زیادی برای پرداختن وجود دارد. از آنجایی که که کتاب ۱۱۳۸ صفحه دارد، کینگ فرصت داشته است تا به تمام جزییات بپردازد و موشیاتی در ساخت نسخه سینمایی، کاری میکند که این روش و رویکرد موثر و کارآمد واقع شود. فلشبکهای موشیاتی، امروز و زمان حال را بهدرستی برای ما تعریف میکند: دو دوره زمانی در حال کشوقوس، شفافسازی و شرح دادن یکدیگر هستند و در این راه مسائل عاطفی و احساسی را تشدید و برانگیخته میکنند. در بخشی از فیلم، به نظر میرسد که از کیفیتش کاسته میشود و بیشتر به سمت فضای فانتزی و تخیلی میرود؛ در آن لحظه، احساس میکنیم که فیلم در دریایی از صحنههای احمقانه در حال غرق شدن است. نگران نباشید؛ کارگردان با اقداماتی حسابشده، فیلم را نجات میدهد.

اعتمادبهنفس و خودباوری در فیلم «آن: بخش دوم» موج میزند. موقعیت زمانی تقریباً معاصر فیلم به معنای تحمل کمتر نوستالژیهای سطحی است و به موشیاتی اجازه میدهد که هر چه بیشتر فیلم را تحت تملک و اختیار خودش بگیرد؛ چنین شرایطی، برای کارگردان ایده آل است. جدا از شوخطبعی و موقعیتهای کمدی موجود در فیلم که در اکثر مواقع به طرز موفقیتآمیزی ترس را از بین میبرد، اندکی روشنایی هم در این اثر پوشیده از سایه و سیاهی وجود دارد. همه جزییات دستبهدست هم دادهاند تا تماشاگر را میخکوب کنند و در این راه، از هیچ تلاشی دریغ و صرفهجویی نمیشود. سیاهی و پلیدی موجود در موقعیتهای عجیب داستان بهقدری قابلباور است که میتوانید آنها را لمس کنید؛ ترس و غافلگیری را بهطور همزمان تجربه میکنید و این غیرقابلتوصیف است.
فیلم «آن: بخش دوم» پایان، عاقبت و سرانجامی بیرحم به لحاظ روحی و روانی دارد؛ هر چیزی که در این فیلم وجود دارد، همانطوری هست که باید باشد: عمیق، ترسناک و سرگرمکننده. بهویژه که موشیاتی در مقایسه با قسمت اول، پا را فراتر گذاشته است و به شکلی کاملا ماهرانه ما را به دنیای فیلمش هدایت میکند.
منبع: Empire Online
عالی