فیلم قصر شیرین، بهعنوان برنده جایزه سودای سیمرغ جشنواره فیلم فجر، فیلم قابل تاملی است.
رضا میرکریمی را با نگاه ویژهای که به مقوله خانواده دارد، میشناسیم. او چارچوب خانواده را قاب گرفته و به ارتباط میان تکتک افراد آن موضوعیت میبخشد. او این سیر و سیاحت در ساحت خانواده را از «خیلی دور خیلی نزدیک» شروع کرده و با خلق یک فضای خانوادگی گرم و شیرین در فیلم «یه حبه قند» ادامه میدهد. تجربههایی که با انتخاب شخصیتهایی متفاوت از یک خانواده بهعنوان نقش اصلی خانواده و مشکلاتش را بستر روایت قرار میدهند و هرکدام به اندازه دنیایی که میسازند ملموس هستند. در فیلم «به همین سادگی» با طاهره، مادری تنها و خانهدار، و در فیلم «دختر» با پدری عبوس و غیرتی که نماینده شخص اولی از یک خانواده سنتی است، همراه میشویم. میرکریمی در فیلمهای اخیرش از میان افراد خانواده به سراغ شخصیت پدر رفته است و داستانهایش از زاویه پدر خانواده روایت میشود . کاراکتری که در جامعه ایرانی با رگههایی از مردسالاری و غیرت شناخته شده و سهم بهسزایی در شکلگیری کانون و بنیه اجتماعی و فرهنگی خانواده دارد. در سینمای ایران، نمونههای متفاوتی از نقش پدر و روابط پدر و فرزندی در فیلمهای کارگردانانی چون ابراهیم حاتمیکیا موجود است، اما میرکریمی به شکل ویژهای به آن گوشه از قاب عکس خانوادگی میپردازد که رابطه پدر و فرزندان را نشان دهد. انتخاب این کاراکتر برای تعریف یک مشکل یا مبحث خانوادگی زاویهای منحصربهفرد است که تمام مسئولیتها و نقشهای این فرد را به چالش میکشد. آخرین فیلم میرکریمی فیلم قصر شیرین بهعنوان برنده جایزه سودای سیمرغ جشنواره فیلم فجر فیلم قابل تاملی است. شروع فیلم که بی شباهت به فیلم «وراث» نیست، با ملودرام مرگ شیرین و بازگشت پدر آغاز میشود.

جلال پدری تیپیکال است. پدری که محبتش را از بچههایش دریغ میکند و درعینحال حسرت خانواده را در دل دارد. دلش برای آنها تنگ شده، ولی این دلتنگی را بروز نمی دهد، شاید چون خودش را در نقش یک پدر مسئول نپذیرفته و با نقش جدیاش در زندگی با همسرش، شیرین کنار نمیآید. شاید مشکلش با شیرین بزرگتر از آن است که او را ببخشد. جلال که در حادثه رانندگی از صحنه تصادف گریخته و مدتی خود را پنهان کرده بود، با تماس شیرین با پلیس، جایش لو داده میشود. او شیرین را مقصر سالهای زندان رفتنش میداند. شاید اگر شیرین جای او را لو نمیداد او همان پدر مهربانی بود که در قالب خانوادهاش میگنجید، ولی اکنون سالها گذشته و هیچکدام از انتخاب مسیرشان پشیمان نشدند. چرا که جلال پس از آزادی زندگی جدیدی تشکیل داده، با زنی دیگر ازدواج کرده و شیرین جای خالی جلال را با ساختن داستانهایی برای بچهها پر کرده است. جلال هنگامی به زندگی شیرین بازمیگردد، که در گوشه بیمارستان در ورطه مرگ است. او باید به زندگیای برگردد که هیچ حس مسئولیتی نسبت به آن ندارد. در ابتدای فیلم و با نمایش سکانسهای اولیه مطمئن میشویم که او برای مطالبات مادیاش برگشته و فقط به دنبال ماشین و اموال مشترکی بوده که از این زندگی میتوانسته به دست بیاورد. ولی میراث شیرین با ارزشتر از چیزهایی است که جلال برای آنها بازگشته است. فرزندانش، علی و سارا میراث اصلی شیرین هستند.
نقد و بررسی مستند خانه ای برای تو ؛ پریشانبازیهای سینمایی
شیرین که با وجود زندگی سخت و دستتنها هیچوقت حاضر نشده تصویر پدر در ذهن بچهها را مخدوش کند و همواره داستانهایی ساخته و پرداخته، تا پدر را در ذهن بچهها زنده نگه دارد. پدری که در قصری رویایی زندگی می کند، قصری که هیچگاه وجود خارجی نداشته، ولی فانتزی آن علی و سارا را به وجود پدری خانواده دوست دلگرم میکند. به همین علت، بچهها با وجود غیبت در این سالها که در ابتدا منجر به سردی روابط و حالتی دوگانه در رفتار به ویژه علی با پدر شده، از او کینهای به دل ندارند، و گویی بیشتر چشم انتظارش بودهاند. مانع بزرگ جلال در ارتباط با فرزندانش حضور نجمه، همسر جدید جلال است. نجمه با بازی ستایشبرانگیز ژیلا شاهی به هیچکدام از زنباباهای سینمای ایران شباهت ندارد. زنی ساده که هنوز بر سر مسائلی با جلال به تفاهم نرسیده و حالا با حضور بچه ها بهعنوان آثار زندگی مشترک شیرین و جلال کنار نمیآید. او به شیرین، که حالا مرده و در زندگی جلال نیست، حسادت می کند. همانند نقصی که در توصیف رابطه جلال با شیرین وجود دارد، و تمام اطلاعات ما به یک رابطه متناقض عشق و نفرت و غیرت ختم میشود، رابطهی جلال و نجمه هم گویا و شفاف نیست. رابطهای که قرار است فقط در صحنههای قهر نجمه و تاکسی گرفتن و صحبتهای کنایه آمیزشان در ماشین و گلخانهی آقای داوودی با زیر و بم آن آشنا شویم. و در آخر به این نتیجه برسیم که حضور نجمه برای نمایشِ فاصلهای است که مابین زندگی قدیمی جلال و زندگی کنونیاش افتاده، و پتانسیل بیشتری برای توصیف زندگی آشفته و متفاوت از قبل جلال ندارد. زندگیای که شاید هنوز میراثخوار زندگی قبلیاش مانده و این هم از دلخوریهای نجمه میفهمیم که جلال علاقهای به داشتن فرزندی از او ندارد. ولی آیا نجمه میداند که جلال قلب شیرین را فروخته تا دستمایهای مالی برای زندگی جدیدش باشد؟ صحنهی درگیری جلال و برادرهای شیرین و اعتراف او به فروش قلب شیرین صحنه شوک آوری است. جایی که شخصیت خودخواه جلال، او را از مسئولیتِ هر دو خانوادهاش جدا میکند. جلال که آنقدر خودخواه و جاه طلب است، که حالا نه پدر است و نه همسر.

بازی در بازی؛ درباره شکل فکرشده روایت در فیلمنامه ایده اصلی
در نیمه دوم فیلم قصرشرین با حذف نجمه از داستان بهعنوان نماینده اصلی تجدید فراش پدر و به وجود آمدن گرههایی که با مشارکت جلال و فرزندان حل می شود، رابطه میان پدر و فرزندان گرمتر میشود. از نقاط قوت فیلمهای میرکریمی شخصیتپردازیهای به قاعده و درست است. حضور عنصر غایب ، کسی که در فیلم عملا دیده نمی شود، ولی کارگردان او را بهواسطه ی صدا و ارتباطاتش در ذهن مخاطب تصویرسازی می کند. مانند شخصیت شیرین که در اول فیلم به علت مرگ مغزی میمیرد و او را نمی بینیم، ولی همواره با روابط و آثارش در زندگی جلال توصیف میشود. شخصیتی که پیش از این نیز در فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» با آن برخورد کردهایم. سامان پسر دکتر عالم که در فیلم هیچ تصویر مشخصی از او وجود ندارد، ولی او را از طریق صحبتهایش با پدرش میشناسیم.
فیلم قصر شیرین از دو جهت وامدار «خیلی دور خیلی نزدیک» و بازگشتی به آن شکل از سینما است: به راه آمدن پدری غافل از فرزند و استفاده از سفر جادهای برای شکلگیری درام. هر دو فیلم در فضای یک خانواده از هم پاشیده روایت میشوند، پدر و فرزندانی که از هم جدا بودند و بهواسطه یک اتفاق دوباره به وصال هم میرسند. همچنان که هر دو فیلم از بند روایتی در چارچوب زمان و مکانی خاص رها هستند و از خاصیت فراغت از زمان و مکان و سیالیت سفر برای پردازش موضوع اصلی ارتباط سود میجویند. هر دو فیلم در مسیرجاده روایت می شوند؛ در «خیلی دور خیلی نزدیک»، مسعود رایگان در نقش دکتر عالم در پی یافتن پسرش سامان، دل به جاده می زند. مسیری که علاوه برشناخت پسرش، مسیر مکاشفه خودش را نیز میسر میسازد. در فیلم قصر شیرین در مسیری از یاسوج به سمیرم همسفر جلال و خانواده ی قدیم و جدیدش هستیم. دعواها، شوخیها، ابهامات و شناخت این جمع همه در همین مسیر اتفاق میافتد. ولی برخلاف «خیلی دور خیلی نزدیک» که این مسیر به سرانجامی (وصال پدر و پسر) ختم میشود، در فیلم قصر شیرین سیر تحول رفتاری جلال با فرزندانش تنها نتیجه سفر است، چرا که فیلم به انتهایی نمیانجامد و پایانبندی مشخصی ندارد. گویی میرکریمی ترجیح میدهد بیننده را با استیصال جلال در انتخاب آیندهای نامعلوم تنها بگذارد و این نکته همچنان ناگفته باقی میماند که قاب عکس خانوادگی جلال، با حضور فرزندان شیرین و نجمه پر میشود، یا بدون آنها.
چه فیلم تلخی بود…..