بدون شک سرجیو لئونه یکی از بهترینهای سینمای ایتالیا بود و از خلاقترین کارگردانهایی که نامش با ژانری متفاوت به نام «وسترن اسپاگتی» گره خورد که برخی به آن «وسترن ایتالیایی» هم میگویند. فیلمهای وسترن اسپاگتی معمولاً در ایتالیا ساخته و گاهی در اسپانیا فیلمبرداری میشدند. بهطور معمول گروه وسترن اسپاگتی از یک کارگردان ایتالیایی یا اسپانیایی بهره میبرد. لئونه با خلق این ژانر ویژه نه تنها آثار ماندگاری خلق کرد که یک الگو و مدل و میراث سینمایی از خود به جای گذاشت.
سرجیو لئونه کودکی سختی را از سر گذراند. کودکی و نوجوانی لئونه همزمان با ظهور فاشیسم و جنگ جهانی دوم بود که برای خانوادهی او که اهل هنر و سینما بودند روزگار سختی بودهاست. او فرزند کارگردان ایتالیایی «روبرتو روبرتی» (به ایتالیایی: Roberto Roberti) (با نام اصلی «وینچنزو لئونه») و بازیگر سینما «بیچه والرین» (به ایتالیایی: Bice Valerian) (با نام اصلی «ادویچ والکرنگی») بود. سرجو پس از مشاهده کار پدرش در مجموعههای فیلم، او حرفه خود را در صنعت فیلم در سن ۱۸ سالگی پس از ترک تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه آغاز کرد. سپس کار در سینمای ایتالیا را به عنوان دستیار ویتوریو دسیکا در فیلم دزد دوچرخه در سال ۱۹۴۸ ادامه داد و نوشتن فیلمنامه را در طول دهه ۱۹۵۰ آغاز کرد.
سرجیو لئونه تنها ۷ فیلم ساخت. یک فیلم تاریخی، ۵ وسترن و یک فیلم گانگستری در آخرین سالهای عمرش (یک وصیتنامه شگفتانگیز: «روزی روزگاری در آمریکا») اما چنان جریانساز بود و مولف که به بخشی از تاریخ سینما بدل شد. ساختارشکنی در ژانر وستر را باید مهمترین میراث سینمایی او دانست
سرجیو لئونه با خلق «وسترن اسپاکتی» صرفا خالق یک ژانر تازه نشد بلکه به نوعی ناجی سینمای ایتالیا هم شد. در ابتدای دهه ۶۰، فیلمهایی با مضمون حماسههای تاریخی از نظر مخاطبان سقوط کرد. اما سرجو توجه خود را به یک زیر سبک به نام وسترن اسپاگتی که منشأ آن در سینمای وسترن آمریکا بود، سوق داد و شروع به ساخت سهگانه معروف خود در گونه وسترن با هنرنمایی کلینت ایستوود کرد که هر ۳ فیلم در زمان اکران خود پرفروشترین فیلم شدند. با ساخت سهگانه لئونه روح تازهای به گونهی وسترن دمیده شد و زیرگونهی تازهای تحت عنوان وسترن اسپاگتی به وجود آمد. در واقع ژانری در سینمای ایتالیا ظهور کرد که فرسنگها با زندگی و زیست مردم ایتالیا تفاوت داشت.
لئونه را باید یکی از بهترین تکنسینهای سینمایی هم دانست که تکنیک سینما را به خوبی فرا گرفته بود و حتی باعث رشد آن هم شد. او که کارش را با دستیاری افرادی مانند ویتوریو دسیکا شروع کرده بود در اوج جوانی تکنسینی معرکه شد. در آن زمان استودیوی چینهچیتا در اوج معروفیت و محبوبیت بود و بسیاری از پروژههای بینالمللی سر از آن جا در میآورند و البته باعث میشدند تا عوامل سینمای ایتالیا هم در کار خود خبره شوند. سرجیو لئونه هم یکی از همین افراد حرفهای بود که سر از دستیاری برای کارگردان بزرگی مانند ویلیام وایلر در فیلم «بنهور» در آورد و بسیاری سکانس مهم ارابهرانی آن فیلم را هم محصول سخت کوشی و تلاش وی میدانند. این چنین لئونه راهی را طی کرد که در تعریف کردن قصه به اوج پختگی برسد و آماده شود تا جهان سینمایی خود را بر پا کند. ضمن اینکه او باعث رشد آدمهای دیگری هم شد و آنها را به شخصیت و نامهای مهمی در سینما تبدیل کرد. مهمترین آنها «انیو موریکونه» و «کلینت ایستوود» بودند که بعدها اولی به یکی از بهترین آهنگ سازان تاریخ و دیگری به یکی از مهمترین بازیگران و کارگردانان حال حاضر سینما تبدیل شد. او سرجیو لئونه را پدر معنوی و استاد خود میداند.
گرچه لئونه فیلمسازی ایتالیایی بود اما به خوبی سینمای آمریکا را میشناخت و در پیشبرد آن نقش موثری داشت. پس از فیلم به خاطر یک مشت دلار همواره با شخصیتهایی آمریکایی کار کرده و داستان فیلمهایش در آن سرزمین میگذرد. تمام فیلمهای این دوره کاری سرجیو لئونه نگاهی به تاریخ آمریکا وجود دارد که نام آن را میتوان تبارشناسی و واکاوی شکلگیری تمدن در این سرزمین نام نهاد. بدون شک نام او تا ابد با وسترن گره میخورد و شاهکارهای سهگانه او «به خاطر یک مشت دلار»، «به خاطر چند دلار بیشتر» و «خوب، بد، زشت» تکرار نشدنی است. او تنها ۷ فیلم ساخت. یک فیلم تاریخی، ۵ وسترن و یک فیلم گانگستری در آخرین سالهای عمرش (یک وصیتنامه شگفتانگیز: «روزی روزگاری در آمریکا») اما چنان جریانساز بود و مولف که به بخشی از تاریخ سینما بدل شد. ساختارشکنی در ژانر وستر را باید مهمترین میراث سینمایی او دانست.