۷ سال از آخرین باری که مایکل مان، سازنده فیلمهای تحسینشده و مطرحی مانند نفوذی و مخصمه، اثری را کارگردانی کرده است میگذرد. با نخستین اپیزود سریال جنایی درام توکیو وایس (با عنوان اصلی Tokyo Vice) سرانجام این انتظار به پایان میرسد. سریالی که عنوانش یادآور سریال کلاسیک دهه هشتادی مان، میامی وایس است. اگرچه مایکل مان فقط اپیزود اول توکیو وایس را کارگردانی کرده، اما حضور او به عنوان مدیر اجرایی تولید و همچنین تصاویر منتشر شده از سریال، همگی حکایت از یک دنیای مایکل مانی داشتند. انتظاری که البته با پخش همان سه قسمت اول سریال ثابت شد بیراه نبوده است. بطوریکه میتوان گفت، حداقل اپیزود اول سریال یک ضیافت تماشایی از جهان آشنای مایکل مان برای مخاطبان به ارمغان میآورد. با فیلیمو شات و معرفی و نقد سریال توکیو وایس همراه باشید.
خلاصه داستان سریال توکیو وایس
داستان سریال توکیو وایس Tokyo Vice در دهه ۱۹۹۰ رخ میدهد. جایی که یک خبرنگار آمریکایی به نام جیک ادلستاین زیر نظر پلیس توکیو برای یک روزنامه ژاپنی گزارشهای جنایی مینویسد و با یکی از بزرگترین و قدرتمندترین رهبران یاکوزا روبرو میشود. یک سریال درام جنایی که داستان آن از خاطرات جیک ادلستاین واقعی الهام گرفته شده است.
مقدمهای کوتاه درباره سریال Tokyo Vice
سریال توکیو وایس از چندین سال قبل در حال توسعه بود و در این مدت خبرهای متفاوتی درباره آن به گوش میرسید. از جمله، طبق خبرهای اولیهای که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد قرار بود که دنیل رد کلیف، ستاره هری پاتر، نقش اول اقتباسی از کتاب غیر داستانی جیک ادلستاین را ایفا کند. همچنین در آن زمان حرف از ساخت یک فیلم سینمایی بلند بود و هنوز بحث اقتباس تلویزیونی مطرح نشده بود. جی. تی. راجرز، خالق توکیو وایس، در ابتدا یک فیلمنامه سینمایی از کتاب ادلستاین مینویسد. حتی نام آنتونی مندلر به عنوان کارگردان مطرح و شروع تولید اواسط ۲۰۱۴ عنوان میشود.
در ژوئن ۲۰۱۹ مجدد خبر تولید این پروژه این بار در قالب یک سریال تلویزیونی برای اچبیاو مکس مطرح شد. مایکل مان و گروه تولید علیرغم شیوع پاندمی در شرایطی سخت میتوانند سریال را در ژاپن فیلمبرداری کنند. در توکیو وایس چهرههایی مانند بازیگر نامزد اسکار کن واتانابه، انسل الگورت، رینکو کیکوچی، ریچل کلر، الا رامپف، هیدهآکی ایتو، شو کازاماتسو و توموهیسا یاماشیتا حضور دارند.
توکیو وایس بر اساس کتاب خاطرات سال ۲۰۰۹ جیک ادلستاین، روزنامهنگار تحقیقی آمریکایی ساکن ژاپن، ساخته شده است. ادلستاین در این کتاب، خودش را به عنوان اولین روزنامهنگار غیرژاپنیای معرفی میکند که برای یکی از بزرگترین روزنامههای ژاپن یعنی یومیوری شیمبون کار میکرده است. ادلستاین به مناسب انتشار کتابش در سال ۲۰۰۹ در مصاحبهای درباره چالشهای خبرنگار آمریکایی بودن در ژاپن صحبت میکند:«ژاپن در واقع آزادتر و پذیراتر از آن چیزی است که مردم درباره آن فکر میکنند. با اینحال، برای اینکه عضوی از این جامعه باشید، باید به زبان گفتاری و نوشتاری آنها تسلط پیدا کنید. زبان نوشتاری برای من یک کابوس بود. خارجی بودن بیشتر یک مزیت بود. یاکوزاها در جامعه ژاپنی آدمهایی بیگانه هستند و شاید همین باعث پیوند عجیب و غریب میان ما شد».
مروری بر نظر منتقدان درباره سریال توکیو وایس
Collider | امتیاز: ۱۰۰ از ۱۰۰
نکته واقعا شگفتانگیز درباره این سریال، شیوه برخورد آن با آدمهای پیچیده و چندلایهاش است. سریالی که یک داستان فوقالعاده را روایت میکند.
ورایتی | امتیاز: ۸۰ از ۱۰۰
توکیو وایس خود را به عنوان یک مدخل مهم و جدید در زیرژانر جنایی-درام نشان میدهد. سریالی با فیلمبرداری زیبا و هنرمندانه که گاهی بنظر برسد فراتر از فیلمنامه خود عمل میکند. اپیزود اول، مطابق با خط داستانی حضور یک شخص در موقعیتی نامتناسب، به شکل موثری احساس گمگشتگی و تازگی یک مکان جدید را تجسم میبخشد.
Vulture | امتیاز: ۷۰ از ۱۰۰
انسل الگورت در نقش جیک ادلستاین روزنامهنگار، معمولی است. … در حالیکه واتانابه و دیگر بازیگران ژاپنی سریال – در درجه اول رینکو کیکوچی، شو کازاماتسو و هیدهآکی ایتو – حضوری برجستهتر دارند. بازیهای آنها و داستانهای پسزمینه شخصیتهایشان بقدر کافی قانعکننده و جذاب هستند که بر دیالوگهای کمی تکراری و کارگردانی گاهی اوقات کلاسی سریال غلبه کنند.
رولینگ استون | امیتاز: ۶۰ از ۱۰۰
توکیو وایس قطعا لحظات جذاب خود را دارد. از جمله یک سکانس اکشن طولانی یاکوزا که در آن شمشیرها در نهایت مفیدتر از اسلحهها هستند. اما سخت است این احساس را نداشته باشیم که لحظات هیجانانگیز سریال میتوانست خیلی بیشتر از اینها باشد.
نقد بلندی بر سریال توکیو وایس از ای.وی.کلاب
مت شیمکوویتز | نزدیک به ۴۰ سال پیش، مایکل مان، رابطه میان پلیسهای مخفی و گانگسترها را در میامی وایس بررسی کرد. او بعدها در دهه دو هزار این پدیده تلویزیونی را به پرده بزرگ سینما آورد و اکنون نیز در تولید توکیو وایس شبکه اچبیاو مکس مشارکت دارد. سریالی که یک جهان زیرزمینی آغشته به نئون را این بار تحت رهبری یاکوزا به تصویر میکشد.
این تریلر جنایی برگردانی آزادانه از خاطرات یک خبرنگار جنایی آمریکایی به نام جیک ادلستاین است که داستان خود را با روزهای اول حضور جیک (انسل الگورت) در بخش جنایی بزرگترین روزنامه داستانی ژاپن، میچو شیمبون (همان یومیوری شیمبون در دنیای واقعی) ، شروع میکند. او تنها خبرنگار خارجی این روزنامه محسوب میشود. روایت توکیو وایس از میانه آغاز میشود. در حالیکه دو سال از شروع به کار جیک میگذرد، او و کارآگاه هیروتو کاتاگیری (کن واتانابه) با سران یاکوزا به رهبری توزاوا ملاقات میکنند. به این ترتیب، قبل از اینکه ناگهان به سال ۱۹۹۹ برگردیم – زمانی که موهای جیک ژولیده و آیندهاش نامشخص بود -، برای لحظاتی با جیک حرفهای و کارکشته همراه میشویم.
مان که پایلوت را کارگردانی کرده است و همچنین به عنوان مدیر اجرایی تولید در پروژه حضور داشته، برای افزایش تنش هیچ وقتی تلف نمیکند. در یکی از صحنههای ابتدایی قسمت اول، نمایی از روی زمین شروع میشود، سپس با ورود کاتاگیری به قاب، دوربین حرکت میکند، از زمین فاصله میگیرد و درست روی شانه او میایستد و در نهایت به کلوزآپهای از واتانابه میرسد. قاببندی در اینجا به قدری فشرده و متراکم است که میتوانید قطرههای عرق را در منافذ واتانابه ببینید. ما در حالی از هرچ و مرج دنیوی میچو شیمبون به فضای لوکس و تجملی آیندهگرایانه باشگاه شبانه میرویم که موسیقی هیجانانگیز و محرک ساندر جورجیان و دنی بنسی این تصاویر را همراه میکند.
بنابراین، شباهتهای سریال با کارهای مان فراتر از عنوان آن پیش میرود. جیک به عنوان یک آدم معتاد به کار و بیش از حد مشتاق، یک قهرمان کلاسیک مایکل مانی است. او مانند شخصیت اصلی فیلمهای بلکهت (Blackhat)، مخمصه (Heat) و همچنین تریلر خبرنگاری نفوذی (The Insider)، با درونی کردن قوانین و رویهها به شبکهها نفوذ میکند.
قابل درک است که مخاطبان شاید در برخورد با سریالی درباره ژاپن که از دیدگاه یک ستاره سفیدپوست روایت میشود و اپیزود نخست آن را یک کارگردان سفیدپوست به عهده داشته و خالقش یک سفیدپوست است (جی.تی. راجرز)، اظهار تعجب و شگفتی کنند. البته این اتفاق چندان تازهای نیست. به عنوان نمونه جزیره سگها (Isle Of Dogs) وس اندرسون را به یاد بیاوریم. این سریال اگرچه مانند توری گردشگری از توکیو بنظر میرسد اما به ندرت به گردشگری فرهنگی مایل میشود. در عوض، به زندگی درونی شخصیتها فضایی برای جان گرفتن داده میشود. به عنوان مثال، کاتاگیری در برخوردهای خود با دو فرزندش، عشق و مهربانی را ساطع میکند. با تماشای او زمانی که برای فرزندانش آهنگ میخواند، قلبها باید ذوب شوند.
قسمت دوم به کارگردانی جوزف کوبوتا ولادیکا نشان میدهد که با از بین رفتن آتشبس موقت میان دو باند یاکوزای رقیب، چیکارا و توزاوا، جنگی در آستانه رخ دادن است. همچین در این قسمت جیک مورد توجه کاتاگیری و ساتو (شو کازاماتسو) قرار میگیرد و خود را در مسیر دنیای مخفی یاکوزا میبیند. در اینجا باید به نکتهای اشاره کنیم؛ از میان تبهکاران یاکوزا، ساتو جذابترین آنها است. او اگرچه خودش را خونسرد و آرام نشان میدهد، اما احساس ناامنی و شکنندگیاش را میتوان در زیر این حباب ظاهری لمس کرد.
جیک در میچو، زیر نظر سردبیر کهنهکاری به نام امی (رینکو کیکوچی) کار میکند. امی با دیدن پشتکار و سرسختی جیک، به تحقیقات او درباره افزایش خودکشی آدمهای بدهکار به یک شرکت وامدهنده کلاهبردار یاکوزا، کمک میکند. هیکاری (یکی از کارگردانهای سریال) در قسمت چهارم که الهام گرفته از همه مردان رئیسجمهور(All The President’s Men) است، بهترین استفاده را از کیکوچی میکند. جایی که او به شکل استادانهای، وسواسهای فرایندمحور مان را با اجرای شگفتانگیز بازیگر متعادل میسازد.
الگورت که به دو زبان انگلیسی و ژاپنی صحبت میکند، کاریزما و جذابیتی را که قرار بود با خود به بیبی درایور (Baby Driver) و داستان وست ساید (West Side Story) بیاورد را در اینجا به شکل تمام و کمالی براورده میکند. او راه خود را از طریق دنیای زیرزمینی تبهکاران توکیو پیش میبرد، در حالیکه چهرهاش از هیجان میدرخشد. اما بهترین لحظات حضورش در زمانهایی اتفاق میافتد که دور یک میز روبروی همکارانش مینشیند و نوشیدنی، سوشی و سیگار را با داستانهای ترسناک معامله میکند (در ازای خرید این چیزها از آنها داستانها و اطلاعاتی درباره جرم و جنایتهای شهر دریافت میکند).
زندگی خصوصی جیک ضعیفترین بخش سریال است. جی. تی. راجرز، رگ و ریشههای میسوری جیک را دست میاندازد، زیرا او از تماش گرفتن با مادرش و گوش دادن به پیامهای خواهرش که در یک نوار ضبط شدهاند، طفره میرود. ما نیاز داریم انگیزههای جیک برای کار کردن در ژاپن را متوجه بشویم، اما این جزئیات کوچک و پراکنده به این نیاز پاسخ نمیدهند. راجرز ما را به سمت یک افشاگری بزرگ هدایت میکند، اما در درگیر کردن ما با پیشینه و سابقه شخصیت جیک شکست میخورد.
سریال توکیو وایس در بهترین لحظههای خود، دست مخاطب را میگیرد و او را با خود به درون رستورانها، کوچهها، خیابانها، دفاتر و خانههایی متعلق به طبقات اجتماعی مختلف و جوامع متفاوت شهر میکشاند. در نتیجه، سریال تصویری کامل و متنوع و فضایی خاص از توکیو خلق میکند که برای کشف و سیاحت در آن هیجان زیادی داریم. این همان کاری است که روزنامهنگاری خوب باید انجام بدهد. اینطور نیست؟ اینکه دنیا را به جلوی در خانه شما بیاورد. توکیو وایس این کار را با سبکی چشمنواز، انرژیزا و هیجانانگیز انجام میدهد.
امتیازهای سریال توکیو وایس (فصل اول)
- میانگین امتیاز کاربران در سایت IMDB آیامدیبی: ۸.۳ از ۱۰
- میانگین رضایت بر اساس نظر منتقدان سایت راتن تومیتوز: ۸۵ درصد بر اساس ۴۰ نقد
- میانگین رضایت بر اساس نظر کاربران سایت راتن تومیتوز: ۹۰ درصد براساس ۸۶ رای
- میانگین رضایت بر اساس نظر منتقدان سایت متاکریتیک: ۷۵ درصد براساس ۲۵ نقد
- میانگین رضایت ر اساس نظر کاربران سایت متاکریتیک: ۶.۸ از ۱۰
گفتوگو با بازیگران سریال توکیو وایس
انسل الگورت: چند دوره روزنامهنگاری گذراندم
من مجبور شدم چند دوره کوتاه و فشرده روزنامهنگاری را بگذرانم. مایکل مان من را با یک روزنامهنگار بازنشسته که قبلا با لسآنجلستایمز کار میکرد و اکنون تحقیقات خصوصی انجام میدهد، آشنا کرد. او برای من یک دوره کوتاه گذاشت. پس از آن به لسآنجلس تایمز رفتم و در آنجا در قالبی شبیه به یک روزنامهنگار تحقیقی فعالیت کردم. ما واقعا به خیابانها رفتیم و روزنامهنگاری تحقیقی انجام دادیم و با مردم مصاحبه میکردیم. در آنجا یاد گرفتم که چگونه باید مردم را جذب خود کنید تا با شما حرف بزنند. همچنین من فیلم همه مردان رئیس جمهور را تماشا کردم. کار کردن با مایکل مان از این نظر عالی بود. زیرا او به عنوان کارگردان میخواهد همه چیز ریشه در واقعیت داشته باشد و میخواهد که بازیگرانش احساس کنند که در یک مسیر واقعی قرار گرفتهاند.
سعی میکردم تا آنجا که ممکن است خودم را در فضای آنجا غرق کنم. در زمان شیوع پاندمی آنجا بودم، زمانی که کمتر آدم غیرژاپنیای را در اطراف دیده میشد. در پارک با بچههایی که انگلیسی بلد نبودند بستکبال بازی میکردم و بعد با هم بیرون میرفتیم و غذا میخوردیم. هیدهآکی ایتو به سختی انگلیسی صحبت میکرد. بنابراین زیاد به زبان ژاپنی با یکدیگر صحبت میکردیم و او میدانست که چقدر برایم مهم است زبان ژاپنیام را تمرین کنم. بسیاری از ژاپنیهای که در آنجا با آنها بودم، بسیار سخاوتمندانه به من کمک میکردند.
کن واتانابه: با مایکل مان هیچ نیازی به بازی ندارید!
داستان طولانیای دارد و مربوط به زمانی میشود که پادشاه و من را در برادوی بازی کردم. در آنجا بارتلت شر کارگردان، من را با جی.تی. راجرز آشنا کرد و به من گفت:«او یک پروژه بزرگ و خوب دارد. آیا میتوان به آن بپیوندی؟» سپس درباره داستان شنیدم. داستان پلیسهایی که باندهای خلافکار را متلاشی میکنند یک داستان معمولی و کمی خستهکننده است. اما دو نکته مهم وجود داشت: یک پسر جوان آمریکایی که از ایالات متحده میآید و در قالب یک نویسنده روزنامه برای ملاقات با جنایتکاران و پلیسها وارد دنیای زیرزمینی میشود. این یک ایده خیلی خوب بود. همچنین داستان در دهه ۹۰ رخ میداد. دههای که یک تغییر بزرگ برای جامعه است. علاوه بر تغییر از آنالوگ به دیجیتال، احساسات مردم نسبت به جامعه در این دهه دچار تغییر میشود. دههای که همه چیز در آن شبیه یک هرج و مرج بنظر میرسد. این دو نکته مهمی بود که من را برای پیوستن به این پروژه متقاعد کرد. کاراکتری که جی.تی. راجرز برای من نوشته، واقعا مرموز است. او نه سفید و نه سیاه، بلکه خاکستری است و این در میانه بودن، او را برای من جذاب میکرد.
مایکل مان همیشه سعی میکرد احساسات غیرواقعی را در صحنه فیلمبرداری پنهان کند. افراد همه بخشها خیلی سخت کار میکردند و نمیتوانستند بخوابند، اما همه آنها از کار با مایکل لذت میبردند. برای ما بازیگران نیز اینطور بود. هنگامی که شما با مایکل مان کار میکنید هیچ نیازی به بازی کردن ندارید. شما فقط باید سعی کنید روی صحنه و مقابل دوربین زندگی کنید. در دنیای جی. تی. راجرز هر شخصیتی یک پسزمینه بزرگ و عمیق دارد. از ایفای نقشم لذت بردم.
جی. تی. راجرز: الهامبخش قصه سریال توکیو وایس دوست من است
من جیک ادلستاین واقعی که خاطراتش الهامبخش سریال بود را از زمان دوران دبیرستان در میسوری میشناسم. او یکی از دوستان من است. چند سال پیش یک گانگستر ژاپنی که سعی داشت جیک را تهدید کند دفترچه آدرس نزدیکان و عزیزان او را میدزدد. یکی از آدمهایی که او به آنها زنگ زد و تهدیدشان کرد من بودم و به این ترتیب بود که به این داستان کشیده شدم. خاطرات جیک، همان کاری را میکند که یک کتاب خاطرات خوب انجام میدهد. فکر میکنم تقریبا ۲۰ یا ۱۵ سال را پوشش میداد و از ۱۹۹۳ شروع میشد.
با تایید جیک بخشهایی از آن را گلچین کردم و بخشهایی نیز از خودم به آن افزودم با این امید که برای یک قصهگویی تصویری، مناسب باشد. اما ما شروع داستان را به اواخر دهه ۹۰ بردیم. بخاطر اینکه این دوره از ژاپن واقعا برای من جذاب است و همچنین به این دلیل که میخواستم داستان به دوران مدرن نزدیک باشد، هرچند در آن برهه هنوز در دوران قبل از آیفون هستیم. توکیو در آن زمان هنوز شهری بود که حتی ساکنان همیشگی آن میتوانستند در مسیرهای فرعی، بیراههها و کوچه پس کوچههایش گم شوند. خصیصهای که به عنوان استعارهای از آنچه که سریال درباره آن است، عمل میکند. اگر جیک آیفون بردارد و بفهمد مشکل کجا است، درام پایان مییابد. میخواستم همه چیز برای شخصیت اصلی همچون یک جستوجوی مدام و کشف باشد. این یک دلیل دیگر برای انتخاب این بازه زمانی بود.