گفت‌وگوی جذاب با واکین فینیکس و حضورش در فیلم زود باش زود باش

شیفته مصاحبه با کودکان شدم!

واکین فینیکس بازیگر ۴۷ ساله امریکایی و برند‌ه اسکار میانه خوبی با خبرنگاران و مصاحبه ندارد؛ اما خودش می‌گوید بازی در فیلم «زودباش زودباش» C’mon C’mon باعث شده نظرش درباره این حرفه و افراد شاغل در آن عوض شود. او در این فیلم به کارگردانی مایک میلز نقش خبرنگاری رادیویی به نام جانی را بازی می‌کند که برای پروژه‌ای به گوشه‌وکنار ایالات متحده سر می‌زند تا با کودکان درباره آینده مصاحبه کند. او برحسب تصادف، مجبور می‌شود خواهرزاده‌اش جسی (وودی نورمن) را هم همراه خودش ببرد؛ و این سرآغاز دوستی پرافت‌وخیزی است که جنبه‌های مختلف پنهان و آشکاری از زندگی خانواده جانی را پیش چشم مخاطب قرار می‌دهد.

واکین فینیکس در این گفت‌وگو درباره دلیل علاقه‌مندی‌اش به بازی در فیلم زودباش زودباش C’mon C’mon و تجربه بازی در کنار بازیگر کودکی تازه‌وارد و احتمال ساخت دنباله «جوکر» صحبت می‌کند. البته همان‌طور که انتظار می‌رود، او گاهی جدی و عمیق درباره مسائل حرف می‌زند و گاهی هم شیطنت می‌کند و از زیر پاسخ سرراست به سوال‌ها فرار می‌کند. این مصاحبه جذاب را بخوانید.

نقد محمدرضا مقدسیان بر فیلم زود باش زود باش

  • واقعاً به مایک میلز به عنوان یک کارگردان علاقه دارم و سوالم این است که آیا تو هم همین حس را داری یا فیلمنامه باعث شد که به بازی در این فیلم علاقه‌مند شوی. چه‌طور شد وارد این پروژه شدی؟

معمولاً فیلم‌های قبلی کارگردان برایم چندان اهمیتی ندارند – نکته‌ای که درباره این فیلم هم صدق می‌کند – و بیش‌تر برایم مهم است که وقتی با کارگردان دیدار داشته‌ام از او خوشم آمده باشد. معیار تصمیم‌گیری‌ام واقعاً همین قدر ساده است. به همین خاطر، با میلز دیداری داشتم و البته واضح است که در وهله اول آن‌قدر از فیلمنامه خوشم آمده بود که بخواهم او را ببینم؛ اما دلیل اصلی در اوقاتی بود که با یکدیگر گذراندیم و با خودم فکر می‌کردم که «آره، می‌توانم دور و بر این آدم باشم و چند ماهی با او کار کنم.»

واکین فینیکس: تصور می‌کنم در نهایت یک نکته مرا جذب کرد: من شیفته ایده گوش دادن بدون واسطه به حرف‌های کودکانی واقعی درباره تجربه‌ها و احساسات‌شان درباره زندگی‌شان و آینده شدم. بیشتر اوقات برای نوشتن حرف‌های بچه‌ها یک نویسنده پیدا می‌کنند. به نظرم مایک میلز هم می‌توانست به‌سادگی تصور کند که آن بچه‌ها چه خواهند گفت و متن را خودش بنویسد اما نظر او این بود که «نمی‌خواهم ایده‌های خودم را به آن‌ها تحمیل کنم بلکه می‌خواهم نظرات‌شان را از زبان خودشان بشنوم.» به همین خاطر آن‌چه ما فیلمبرداری کردیم، واقعی بود

  • پس از آن دسته افرادی هستی که روند کار برایت مهم است؟ بیش‌تر افرادی که به نکته‌های مشابهی اشاره می‌کنند معمولاً بیش‌تر به تجربه علاقه نشان می‌دهند تا محصول نهایی. مادامی هم که حین تولید محصول به آن‌ها خوش بگذرد، همه چیز روبه‌راه است.

چه بگویم، تو آزادی برداشت خودت را داشته باشی. کی اصل ماجرا را می‌داند، رفیق؟ ما مصاحبه می‌کنیم. حرف‌هایی می‌زنیم… مثلاً می‌گوییم: «آثار قبلی فرد نقش چندانی در تصمیم‌گیری برای همکاری با او ندارد.» اما گفتن چنین حرفی خیلی دقیق نیست چون مطمئن هستم که آن‌چه در اطراف ماست روی ما تاثیر می‌گذارد، حتی اگر همیشه واکنشی آگاهانه به آن‌ها نشان ندهیم. من موقعیت را این‌طور تصور می‌کنم که الف) آیا طرف‌های مقابلم، به نظر خلاق هستند و می‌تواند الهام‌بخش من باشند؟ و ب) آیا من می‌توانم الهام‌بخش آ‌‌ن‌ها باشم؟ تا در نتیجه بتوانیم رابطه‌ای دوجانبه و جذاب در این دنیایی که آن‌ها قصد خلقش را دارند داشته باشیم و من هم بخشی از آن باشم. به نظرم، بیش‌تر از هر چیزی به این نکته علاقه‌مندم.

  • خُب، به طور کلی داستان یا فیلمنامه چه ویژگی‌هایی داشت که برای تو کافی بود تا به پیشنهاد حضور در این پروژه‌ جواب مثبت بدهی.

نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد، شاید لحظه‌ای مثل «یافتم، یافتم» (ارشمیدس) حین خواندن فیلمنامه رخ داده باشد، هرچند چنین لحظه‌ای یادم نمی‌آید. روند کار آرام پیش رفت. اولین نکته، صحبت کردن با مایک بود؛ از این‌که احساساتی که بروز می‌داد با عواطف درونی‌اش یکی بود خوشم آمد. از نگاه کردن به او لذت می‌بردم. از مدل لباس پوشیدنش خوشم آمد. مدل موهایش را دوست داشتم. بعد هم که درباره مدل لباس و موی شخصیت صحبت می‌کنید و به‌مرور حس می‌کنی که قرارست با چه افرادی سر صحنه کار کنی. هرچه باشد او همان کسی است که افرادی را که من سر صحنه با آن‌ها تعامل و همکاری نزدیک خواهم داشت، استخدام خواهد کرد. بعد می‌شنوی که او می‌گوید: «ما در لوکیشن‌های واقعی فیلمبرداری می‌کنیم. قرار است با وسایل صحنه واقعی کار کنی.» این‌جاست که پیش خودت می‌گویی جریان خیلی فرق دارد. دستگاه ضبط صوت در اختیار تو می‌‌گذارند و تو باید کار کردن با آن را یاد بگیری. به نظرم، تمامی این نکته‌ها باعث شد به دنیای فیلم علاقه‌مند شوم؛ اما تصور می‌کنم در نهایت یک نکته مرا جذب کرد: من شیفته ایده گوش دادن بدون واسطه به حرف‌های کودکانی واقعی درباره تجربه‌ها و احساسات‌شان درباره زندگی‌شان و آینده شدم. بیشتر اوقات برای نوشتن حرف‌های بچه‌ها یک نویسنده پیدا می‌کنند. به نظرم مایک میلز هم می‌توانست به‌سادگی تصور کند که آن بچه‌ها چه خواهند گفت و متن را خودش بنویسد اما نظر او این بود که «نمی‌خواهم ایده‌های خودم را به آن‌ها تحمیل کنم بلکه می‌خواهم نظرات‌شان را از زبان خودشان بشنوم.» به همین خاطر آن‌چه ما فیلمبرداری کردیم، واقعی بود.

  • کار با آن‌ بچه‌ها بدون متن قبلی حتماً خیلی جالب بوده؛ همه آن‌ها نظرهای عمیقی در فیلم ارائه می‌دهند.

بله، تمامی حرف‌هایی که می‌زدند واقعاً متعلق به خودشان بود. من از این فرصت که بروم و با این بچه‌ها حرف بزنم، بسیار خرسند بودم. البته این کار به‌نوعی برایم ناآشنا بودم اما تو به عنوان یک ژورنالیست همیشه مشغول این کار هستی، تنها فرقش هم در این است که مخاطبان من بچه‌ها بودند، برعکس تو که خُب باید با یک عوضی مثل من حرف بزنی. تجربه واقعاً جالبی برای من بود. البته هیچ‌وقت نتوانستم به طور کامل متوجه مسئولیت واقعی‌ام حین مصاحبه با افراد، به‌ویژه کودکان، بشوم. به نظرم دل‌مان نمی‌خواهد که تحت هر شرایطی فقط فهرستی از سوال‌ها داشته باشیم و آن‌ها را بپرسیم؛ بلکه می‌خواهیم سوال‌هایی که می‌پرسیم بدون آن‌که ایده‌ای به مصاحبه‌شونده تحمیل کنند، صرفاً به مصاحبه سمت‌وسو بدهند و دست آن‌ها را در پاسخ باز بگذارند. این همان موازنه بی‌همتایی است که سعی داری به آن برسی و حفظش کنی.

فینیکس در فیلم زود باش زود باش

آنچه واقعاً به من کمک کرد، تجربه همراهی با مالی وبستر در ابتدای کار بود (وبستر، ژورنالیستی اهل نیویورک است که با دابلیواِن‌وای‌سی همکاری می‌کند و در این فیلم نقش راکسن، همکار جانی (فینیکس) را بازی می‌کند). ما چرخی زدیم و چند مصاحبه گرفتیم و او واقعاً در انجام کارش فوق‌العاده بود. مثل روز روشن است که من‌ بی‌نهایت مضطرب بودم. تمامی سوال‌هایم را نوشته بودم و مدام در این فکر بودم که «ببینم، الان باید بپرم وسط حرف‌شان و خودم حرف بزنم؟» شاید تو هم الان همین احساس را داشته باشی که «ده دقیقه است که همین طور حرف می‌زند و من سوال‌های دیگری دارم و باید بپرم وسط حرفش»… الان دارم آن‌چه را که در ذهنت می‌گذرد به تو می‌گویم و این‌که پیش خودت من را احمق فرض می‌کنی (می‌خندد).

  • واکین، به نظرم تو آن‌قدر به هنر مصاحبه تسلط پیدا کردی که می‌توانی جای من بشینی؛ اما خارج از شوخی، وقتی به نکته‌ای که گفتی فکر می‌کنم، می‌بینم یکی از پایه‌های اصلی بازیگری را توصیف کردی: گوش دادن و واکنش نشان دادن، که به نظرم خوب مصاحبه کردن هم در همین خلاصه می‌شود؛ یعنی همراه با مصاحبه پیش بروی، به هر سمت‌وسویی که می‌رود.

من حین کار هیچ‌وقت به حرف‌های کسی گوش نمی‌دهم (می‌خندد). شوخی می‌کنم. با وجود این، حق با توست، گوش دادن بخش مهمی از… (مکث می‌کند)

  • خُب، بازیگری، واکنش نشان دادن است. این‌طور می‌گویند.

رفیق، من نمی‌دانم، نمی‌دانم بازیگری چیست؛ اما، فکر می‌کنم همین طور است.

راستش را بخواهی، اغلب آرزو می‌کنم بتوانم به آن روزهایی برگردم که اطلاعات کمی درباره این حرفه و صنعت سینما داشتم و چیز چندانی درباره روند فیلمسازی نمی‌دانستم. حسی کنترل‌نشده، رها و زیبا درباره چنین حالتی وجود دارد. به همین خاطر، در اطراف وودی بودن الهام‌بخش بود چون او بسیار باهوش است. او واقعاً می‌فهمید که این شخصیت چه دوره‌ای را تجربه می‌کند و چه‌طور باید از نظر عاطفی به این شخصیت نزدیک شود

  • از کار با وودی نورمن (جسی) بگو؛ چون در این فیلم با دو دسته از بچه‌ها طرف هستی؛ آن‌هایی که سوژه مصاحبه هستند و کودکانی واقعی هستند و بعد این بچه تازه‌وارد که هم بازیگر است و هم به نظر شخصیتی پیچیده دارد.

راستش را بخواهی، اغلب آرزو می‌کنم بتوانم به آن روزهایی برگردم که اطلاعات کمی درباره این حرفه و صنعت سینما داشتم و چیز چندانی درباره روند فیلمسازی نمی‌دانستم. حسی کنترل‌نشده، رها و زیبا درباره چنین حالتی وجود دارد. به همین خاطر، در اطراف وودی بودن الهام‌بخش بود چون او بسیار باهوش است. او واقعاً می‌فهمید که این شخصیت چه دوره‌ای را تجربه می‌کند و چه‌طور باید از نظر عاطفی به این شخصیت نزدیک شود. این‌طور نبود که این بچه در اطراف بچرخد و ما مدل فیلم‌های مستند از او تصویر بگیریم. او دقیقاً می‌دانست دارد چه کار می‌کند. این حالت از بعضی جهات برای من هم جالب بود چون گاهی وقت‌ها زمانی که بازیگر و پروتاگونیست یک فیلم هستی، احساس می‌کنی مسئولیت کامل پیش بردن همه چیز با توست. حین تجربه کار با وودی گاهی وقت‌ها پیش می‌آمد که اجازه می‌دادم او خودش را نشان بدهد و به اتفاق‌های جاری در صحنه واکنش نشان بدهد، بدون آن‌که بخواهد کنترل کار را در دست بگیرد. همبازی بودن با او بسیار برایم لذت‌بخش بود و بسیار او را تحسین می‌کنم. بازی در این فیلم کار بزرگ و سنگینی برای کودکی با این سن‌وسال بود. البته مرا یاد خودم هم انداخت که بازیگری را از سن پایین شروع کردم.

  • قبل پایان مصاحبه این سوال را هم بپرسم؛ دوباره از گوشه‌وکنار شنیده می‌شود که تحرکاتی درباره ساخت دنباله «جوکر» مشاهده شده است. آن‌چه می‌گویند واقعیت دارد؟

خُب، نمی‌دانم. با توجه به حرف‌هایی که حین ساخت فیلم زدیم، بله، این آدم شخصیت جالبی است و می‌توانیم داستان‌های دیگری با حضور او روایت کنیم و گوشه‌های دیگری از ذهنش را به تصویر بکشیم؛ اما آیا واقعاً چنین اتفاقی می‌افتد؟ نمی‌دانم.

  • به نظرم این نکته که تو آماده بازگشت به قالب این شخصیت هستی، خیلی مهم است. چنین نیست؟

دقیقاً منظورت چیست؟

  • منظورم این است که مشکلی با حضور در این مدل فیلم‌ها نداری؟

کدام مدل؟

  • بی‌خیال! این‌که موافق حضور در دنباله فیلمی الهام‌گرفته از دنیای ابرقهرمان‌ها باشی؛ این مدل فیلم‌ها!

چه‌جور چیزهایی؟ شخصیتی جالب، فیلمی جالب؟

  • خُب، منظورت را متوجه شدم. از این‌که دوباره با تو صحبت کردم، خوش‌حال شدم.

 

منبع: پلی‌لیست – رودریگو پرز

تماشای آنلاین فیلم زود باش زود باش

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil