سری فیلمهای تنها در خانه از آن دسته فیلمهایی هستند که معلوم نیست به چه انگیزه و امیدی دوباره و دوباره ساخته و تکرار میشوند. اولین فیلم از این سری (تنها در خانه یک تولید سال ۱۹۹۰) داستان بامزه و تازهای داشت از کودکی که در خانه جا میماند و با هوش و مهارتهای شخصیش میتوانست حسابی حال افرادی که برای دزدی به خانهشان زده بودند را جا بیاورد. اما موفقیت این داستان بامزه و دوست داشتنی در هیچ کدام از فیلمهای بعدی تکرار نشد. این فیلمها برخلاف اغلب آثار دنبالهها که با حفظ شخصیتهای اصلی، درامهایی به کلی جدید خلق میکنند همان رویه داستانی قسمت اول را تکرار میکردند. بازسازی همان قصه کلی که جان هیوز خلقش کرده بود. وفاداری و تعهدی بیدلیل که نه تنها در خدمت فیلم نبود که خاطره خوب اولین فیلم را هم مخدوش میکرد.
۷ نکته غافلگیرکننده درباره فیلم تنها در خانه (اورجینال)
تنها در خانه ۶ هم از این قاعده مستثنی نیست و همان راه اسلافش را دنبال میکند. داستان، تکراری و موقعیتها نخنما و برای مخاطب از پیش مشخص است. حتی تریکها و حقههای پسربچه هم تقریبا عین به عین همان قبلیها هستند. چیزهایی روی سر دزدها میافتد، روی زمین میلفزند و کلهپا میشوند، پایشان به نخی نامریی گیر میکند و با مخ به زمین میخورند و اتفاقاتی از این دست اتفاقها تا اشک دزدها را مکرر در بیاورد. ماجراهایی که بیننده در قسمتهای قبلی همه آنها را دیده است. این در حالی است که این بار بازیگران و کاراکتری که برایشان تعریف شده هم دوستداشتنی و جذاب نیستند.
فیلم از جنبه بصری هم انگیزهای برای دنبال کردن این ماجراهای تکراری به بینندهاش نمیدهد. کلوزآپهای متعدد از مادر پسربچه (الکس) با آن شخصیت پسزننده، در حالتهای زشت و ترسناک با چشمهای بیرون زده و حفرههای بینی و دهان بزرگ غیر قابل تحمل است. میمیکهای نمایشی و زشت زن و شوهر به ظاهر سارق هم نه تنها بامزه نیستند که بیننده را پس زده و منزجر میکنند. به خصوص که انتخاب چنین بازیگرانی و تاکید بر بیقوارگی صورتهایشان بیدلیل هم به نظر میرسند. آنها این بار آدم بدهای قصه نیستند و چهرههای غیرفتوژنیک و حالتهای دوست نداشتنیشان توجیهی ندارد. بیننده هم از همان اول بی گناهی آنها را میداند و قرار نبوده فیلم مخاطب را در موقعیت قضاوت اولیه اشتباه قرار دهد و بعدتر بهشان رودست بزنند.
این بار سازندگان تلاش کردهاند با تغییر جایگاه آدم خوبها و آدم بدهای قصه به نحوی این «تنها در خانه» را متفاوت کنند.. این بار زن و مردی که به خانه الکس میروند، در واقع مالباختگانی هستند که برای بازپس گرفتن عروسگ ارزشمندشان راهی اینجا شدهاند. زوجی که برای حفظ خانه و تامین هزینههای زندگی، راهی جز پیدا کردن همین عروسک ندارند. به این ترتیب مخاطب در این قسمت گمان میکند که الکس دزد است. بچهای شکمو و پررو و نه چندان دوستداشتنی.
برای بیننده، تنها حس متفاوت تنها در خانه ۶ با بقیه در این است که این بار شیطنتها و موفقیت پسر خوشحالش نمیکند (البته اگر هنوز دنبال کردن این وضعیت برایش جالب باشد). برعکس تمام سکانسهای شکنجه و شکست زن و مرد وارد شده به خانه برایش آزاردهنده است. رویکردی اشتباه در طراحی جزئیات متفاوت
این تغییر ویژگیهای شخصیتی پسربچه از کودکی معصوم و باهوش به کاراکتری نچسب، تمهید دیگری برای متفاوت کردن فیلم و لابد دیدنیتر کردنش بوده است. کاراکتر الکس در این داستان « فرزند محبوب خانواده» نیست. پسری است تپل و غرغرو که مدام با مادرش کلکل میکند و اعصابش را به هم میریزد. چندان مودب نیست و رفتار و خوی بیملاحظهای دارد. اما این تغییرات تنها در خانه ۶ را نه تنها مقبولتر از بقیه قسمتها نمیکند که حتی آن را غیرقابل تحملتر کرده است.
این جزییات تازه منجر به تغییری در مسیر روایی داستان نشدهاند و هیچ کدام اتفاقات جدیدی را رقم نمیزنند، آنچنان که بدنه اصلی قصه (یعنی درگیری پسر و متجاوزان) شکل تازهای پیدا کند. در واقع تمام این تغییرات مخلفاتی هستند برای ارائه یک غذای تکراری و ماسیده که دیگر از فرط گرم شدن چندباره مزه اولیهاش را هم از دست داده است. لهجه انگلیسی الکس، چهره آسیایی شخصیتهای فرعی و عوض شدن جای دزد و دزد زده، چیزی به درام اولیه اضافه نمیکنند و تمهیداتی ناکارآمد برای تازه کردن این درام تکراریاند.
برای بیننده، تنها حس متفاوت تنها در خانه ۶ با بقیه در این است که این بار شیطنتها و موفقیت پسر خوشحالش نمیکند (البته اگر هنوز دنبال کردن این وضعیت برایش جالب باشد). برعکس تمام سکانسهای شکنجه و شکست زن و مرد وارد شده به خانه برایش آزاردهنده است. رویکردی اشتباه در طراحی جزئیات متفاوت و ساخت شخصیتهای نچسب و نادان، که باعث شده فیلم علاوه بر کسالتبار بودن، دردناک هم بشود. تلاشی بیهوده که به رنگ کردن کلاغ هم شبیه نیست.