سریال طنز ممیزی ساده به نظر میرسد اما یکی از بهترین آثار طنز چند سال اخیر است که بیحاشیه، بیسروصدا و فارغ از هرگونه ادعایی پیش میرود.
یک کارشناس (اگر بشود استاد را کارشناس در نظر گرفت!)، بازیگر مقابلش که نقش مراجعهکننده (خواننده یا کارگردان) را بازی میکند و چهرهاش دیده نمیشود، یک میز و یک خودکار، همین و همین! سریال طنز ممیزی روی کاغذ به همین اندازه ساده به نظر میرسد اما در اجرا، یکی از بهترین آثار طنز چند سال اخیر است که بیحاشیه، بیسروصدا و فارغ از هرگونه ادعایی پیش میرود و روز به روز مخاطب بیشتری را جذب میکند.

پیشینه ممیزی به آیتم کوتاهی در برنامه جوانی آزاد (رادیو جوان/۱۳۸۵) بازمیگردد که ایدهاش بعدها در برنامه ترکیبی شهرآورد (سال ۱۳۹۳) در قالب آیتمی تصویری ساخته و پخش شد و با گذشت زمان، به قالب و شکل فعلی درآمد. سازندگان ممیزی مخاطب را جدی میگیرند، شوخیهایشان سطحی و فراموششدنی نیست، از انتخاب سوژه و ایده اولیه هر قسمت تا اجرای نهایی، شوخیها و دیالوگها در مسیر درستی شکل میگیرند. حامد جوادزاده پیش از این در مصاحبهای اعلام کرده بود قصد دارد به سراغ ممیزی فیلم و سریال و کتاب هم برود که چند قسمتیست این اتفاق افتاده و آثاری همچون ابد و یک روز (سعید روستایی)، خشم و هیاهو (هومن سیدی)، عرق سرد (سهیل بیرقی) و … از زیر تیغ سانسور استاد گذشته و البته هر یک به اثر دیگری تبدیل شدهاند! حالا استاد دیگر تنها کارشناس حوزه موسیقی نیست و در مقام کارشناس فیلم و سریال “هم” فعالیت میکند. این”هم” یکی از همان شوخیهای تکراری ممیزیست که همچنان درست و بهجا از آن استفاده میشود. استاد ادعای تخصص و فعالیت در هر حوزهای را دارد (تاکید میکنم هر حوزهای، هر هنری و هر علمی!) و تا با تعجب مراجعهکننده روبهرو میشود به سرعت کارت عضویت در انجمن یا صنف موردبحث را رو میکند.
دنیا همان یک لحظه بود!
در هر قسمت از سریال ممیزی ایده پشت ایده مطرح میشود، آن هم ایدههایی که نه تنها بامزه هستند بلکه پشت هر یک از آنها تفکر و اندیشهایست که میزان تاثیرگذاری شوخیها را در نظر داشته و آنها را در موقعیت مناسب به کار گرفته است. شوخیها و ایدههای ممیزی تاریخ مصرف ندارند. هیچ ایدهای نه تنها رها نمیشود بلکه به درستترین شکل و در بهترین فضای ممکن در میان دیالوگها جا گرفته و در قسمتهای بعد (در صورتی که با سوژه تناسب داشته باشد) باز هم به شکل دیگری از آن استفاده شده و همچنان میشود، بدون آن که کارکرد خود را از دست بدهد یا بیمزه و سرسری به نظر برسد.
ایده مخالفت استاد با استفاده از اسامی دخترانه در متن ترانهها (که البته استاد اصرار دارد از واژه «سرود» به جای ترانه استفاده شود!) چه در زمان پخش آیتم ممیزی از تلویزیون و چه در حال حاضر بارها و بارها تکرار شده اما هربار در جایی درست و متناسب با فضای ترانه؛ نمونهاش اصرار استاد برای استفاده از واژه دیگری به جای «دنیا» در دنیا همان یک لحظه بود (مدار صفر درجه/ افشین یداللهی)ست که استاد هر پیشنهادی که میدهد به سرعت پس میگیرد: هستی؟! نه! گیتی؟! نه! عالم؟! نه! در نهایت به جایگزینی جهان به جای دنیا رضایت میدهد یا در مرغ سحر با تغییر نام ملکالشعرای بهار به ملکالشعرای یکی از فصول ماجرا ختم به خیر میشود (و البته در همین تصنیف هم مرغ سحر را به مرغ صَفَر تغییر میدهد با این توجیه که صفر نامی بوده که یک مرغ داشته!). تکتک این تغییرات، نشان از خلاقیت بالا و البته زمانیست که تیم ممیزی برای درآوردن هر کدام از شوخیها صرف میکنند تا به چنین نتیجه جذابی برسند.
با احترام به سعدی!
استاد (وحید آقاپور) به شکل دیوانهکنندهای(بخوانید روی اعصاب) دقیق و نکتهسنج است. با لحن آرام و اعتماد به نفسش میتواند طرف مقابل را دیوانه کند (و در بسیاری موارد موفق هم میشود) اما همچنان قلم به دست، نکته پشت نکته مطرح میکند، بدون آنکه ناراحتی یا خشم خواننده یا کارگردان بختبرگشته ذرهای برایش اهمیت داشته باشد. کم پیش میآید صدایش را بالا ببرد و با خونسردی کنترلشدهاش بعضی از مراجعهکنندگان را تا مرز جنون عصبانی میکند اما لحن خودش دچار هیچگونه تغییری نمیشود، بلکه همچنان بر اصلاحات عجیب و غریبش اصرار دارد. با این وجود، استاد به همان اندازه که حرص مخاطب را درمیآورد، شیرین و دوستداشتنیست. انگار درون این آدم سختگیر و تقریبا بیمنطق، یک کودک بازیگوش خودش را پنهان کرده؛ کودکی با دغدغهها و کنجکاویهای سطحی که بدون تعارف، به شدت پیگیر رسیدن به جواب آنهاست. نمونهاش کنجکاوی بیش از اندازه برای سردرآوردن از دستمزد بازیگران برای فیلمها و سریالهاست که ناگهان و میانه بحثی دیگر، آن را از بازیگر مقابلش(حامد جوادزاده) میپرسد به امید آنکه با این شیوه به جواب دست یابد.
استاد نمونه بارزیست از آدمهایی که برای منافع شخصی و حفظ موقعیت خود هر کاری میکنند؛ عینک آفتابی میزند ، دکمههای یقه را باز میگذارد و میرود تا شادمهر عقیلی را ببیند و به زور ترانهاش را اصلاح کند؛ آن هم با ژست خیرخواهانه که دوست دارد خوانندگان خارج از ایران را به وطن بازگرداند. وحید آقاپور با بازی درخشانش این دوگانگی (شما بخوانید چندگانگی) که هیچ، شخصیت استاد را با پرداخت جزییات به تصویر کشیده. استاد با هیچ ترانهسرا و شاعری شوخی و تعارف ندارد؛ حتی سعدی!(بله! حتی سعدی!) و تصنیف قلاب (همایون شجریان/سهراب پورناظری) را با تکرار چندینباره «با احترام به سعدی» چنان اصلاح میکند که اگر سعدی زنده بود هم پس از این حجم اصلاحات غزل خودش را نمیشناخت.
چشمها را باید شست!
استاد در یکی از قسمتها، خود را با میکلآنژ مقایسه میکند! با این توضیح که میکلآنژ اضافات اطراف یک سنگ را حذف میکرده تا به مجسمهای که در دل آن پنهان بوده برسد و خب استاد هم اضافات ترانهها را (از نظر خودش) حذف میکند تا به چیزی برسد که فقط موردپسند خودش است و بس. نتیجه نهایی هیچ شباهتی به اثر ابتدایی (پیش از حذف و سانسور) ندارد و حالا نتیجه چیزیست که استاد از آن راضیست و با متر و معیارهای ذهنی او مطابقت دارد. هر چند وزن و قافیه معمولا حفظ میشود اما از دل این تغییرات و اصلاحات ترکیبهایی متولد میشود که از نظر بیمعنا بودن در وصف نمیگنجند؛ استاد بلبل پر بسته (مرغ سحر) را به کرکس دلخسته و مار زبونبسته میرساند، وزن حفظ شده اما این کجا و آن کجا!
کارشناس تراز!
از ویژگیهای ممیزی، اشاره و پرداختن به اخبار روز است؛ آن هم نه با شکلی بیربط بلکه در جایی مناسب، میان سوژه مورد بررسی و مسائل روز یا حساس (مثل چندین بار اشاره به برنامه نود و عادل فردوسیپور) پل میزند؛ به عنوان نمونه، گروه ممیزی در اپیزود منتشرشده درباره فیلم خانه دختر (شهرام شاهحسینی) به سراغ نشست خبری فیلم قهرمان و صحبتهای اصغر فرهادی و همچنین حاشیههای پیشآمده در زمان پخش سریال میخواهم زنده بمانم رفتهاند. پل زدن میان اثری که آن را بررسی میکنند و جریان روز جامعه، فارغ از هر گونه اغراق و با ظرافت شکل میگیرد. انگار استاد به دنبال بهانهای ساده میگردد تا میان همه چیز ارتباط برقرار کند و در نهایت همه چیز را آنطور که میخواهد، مطابق سلیقه خودش تغییر بدهد و آنها را به معیارهای شخصی و ذهنیاش نزدیک و نزدیکتر کند. رسیدن از یک مصرع ساده به موضوعاتی کاملا بیربط به شعر و ترانه مطرح شده با طنزی ظریف و البته هوشمندانه بارها و بارها در قسمتهای مختلف ممیزی تکرار میشود. در شعر آهای خبردار (حسین منزوی) استاد بلافاصله بعد از «خوابی یا بیدار؟!» با چهرهای ذوقزده به ناتاشا (شخصیت رویا نونهالی در سریال خواب و بیدار) اشاره میکند. یا در اپیزود به من بخند عزیزم (گروه بمرانی) استاد تریبونی برای اعتراض به برنامه خندوانه پیدا میکند و حتی اسم خندوانه را هم به تبسم جمیل(!) تغییر میدهد. این ایدهها فقط در بازی کلامی اتفاق نمیفتد و در قسمت شب یلدا (علی مولایی) ماجرا بهطور کل به سمت و سوی دیگری میرود و استاد میکروفون به دست جلسه، صدور مجوز را به مراسم خاکسپاری تبدیل میکند!
احسنت نمیخوام!
ممیزی شبیه به همان رهروییست که آهسته و پیوسته و با نموداری رو به رشد پیش رفته و میرود. گروه سازنده ممیزی مخاطب را دستکم نگرفتهاند و در هر قسمت با طرح شوخیهای فکرشده و ایدههای تازه، به پیشرفت سریال کمک کردهاند. در حال حاضر، ممیزی از معدود سریالهای طنزیست که فارغ از هرگونه شوخی سطحی یا سخیف، با تمرکز بر ایده شکلگیری ابتدایی و رفتن به سراغ ترانهها و سوژههایی هماهنگ با فضای روز جامعه همچنان جذاب پیش میرود.
استاد تکیهکلامی دارد که به وقت تحسین شدن از سمت مراجعهکننده آن را تکرار میکند و به سرعت به کارش ادامه میدهد: «احسنت نمیخوام!» حکایت سریال ممیزی، حکایت همین جمله استاد است. حامد جوادزاده و وحید آقاپور به کار خود ادامه میدهند و ممیزی را پله به پله بالا میبرند، احسنت نمیخواهند و کارشان را در مسیر درستی پیش میبرند؛ مسیری که نتیجهاش رضایت مخاطب است و بس.