فیلم سینمایی شاید وقتی دیگر ایده خوبی دارد اما همچنان کاراکترهای ساختگی و دیالوگهای تئاتری و غیرسینماییِ آن آزاردهنده هستند.
فیلم شاید وقتی دیگر ایده خوبی دارد اما همچنان کاراکترهای ساختگی و دیالوگهای تئاتری و غیر سینماییِ آن آزاردهنده هستند. رفتارها، کنشها و واکنشهای کاراکترها، اغراق شده، بیش از اندازه تاکیدی، بیتکلیف و بعضا کمیک اند. مدبر نیمه شب تمام لباسهای کیان را از درون کمد بیرون آورده و روی او پرتاب میکند. اما نهتنها کیان بیدار نمیشود، بلکه فردا صبح پس از بیدار شدن نیز واکنش خاصی ندارد. و انگار نه انگار که اتفاقی روی داده است. مشخص نیست کاراکتر کارگردان چرا به راحتی اقناع میشود که فیلم بخوابد. همچنین مشخص نیست او پس از یافتن چیزی در مورد هویت رانندهی استیشن، چرا هیچ وقعی به حال گرفتهی مدبر نمینهد و با خنده و شادمانی، خبر یافتن چیزی را در ماشین برای او میآورد. مشخص نیست مدبر چرا در اواسط فیلم، هنگامی که کیان تلفن را پاسخ نمیدهد، به ناگهان یک مونولوگ تئاتری و نمایشی میگوید. هنگامی که مدبر وحشیانه دست کیان را میگیرد و او را مجبور به پوشیدن مانتو میکند، کیان به شکلی بلاهتبار و شبیه به انسانهای کندذهن، کنش تند او را کاملا نادیده میگیرد، و از دیدن مانتو خوشحال میشود. این صحنه ها تبدیل به صحنههایی کمیک در فیلم شدهاند. تمام این کنشها جوری است که گویی این کاراکترها انسان نیستند و دنیای واقعی را لمس نکردهاند. تنها شکلی که امکان باورپذیری این صحنهها را فراهم مینمود، این بود که تمام این فضا، فضای ذهنی کیان باشد. اما این گونه نیست. چون به جز این که هیچ نشانی مبنی بر این خوانش در فیلم وجود ندارد، اگر این گونه بود، دیگر همراهی فیلم با مدبر در بسیاری از صحنهها بیدلیل است و برهم زنندهی زاویه دید روایی فیلم به حساب میآید.
نگاهی به فیلم بیپایان به کارگردانی اسکات اسپیر
برخی از این مشکلات البته محصول ایرادات فنی فیلم هستند. برای نمونه هنگامی که مدبر پس از مکثی طولانی ماهیِ بیرون افتاده از تنگ را از روی زمین برمیدارد، ضعف در مرحلهی تدوین است که به چشم میآید. این شکل از تدوین که گویی تدوینگرش قصد کش آوردن صحنه به وسیلهی آن را داشته است، شکلی ابتدایی پیدا نموده است. و شکل فیلمهای صامت را به فیلم میدهد. این شکل ر رویای پایانیِ فیلم، به شکلی تشدید شده خودنمایی میکند. و گویی فیلم در پایان، تبدیل به فیلمی صامت میشود. رویایی که بیش از حد کشدار است و ضعف روایی مهمی به حساب میآید. از این جهت که گویی کارگردان یا فیلمنامهنویس، با رویکردی کلاسیک، در تلاش بوده است که گذشتهی این دو خواهر، شکل جداییِ آنها، و دلیل ترس کیان از سگ را بیان کند. اما راه آن را نیافته است. و زمان زیادی هم برای آن نگذاشته است. و به سادهترین راه بسنده کرده است.

مشکل اینجاست که این ساختگی بودن، نمیتواند در تمام لحظات فیلم قدرت و قوت خود را نگه دارد. وگرنه ممکن بود شکل و هویت خاص خود بیضایی، که نمونهی خوب آن را در مرگ یزدگرد و چریکهی تارا میبینیم، در اینجا نیز دیده شود. اما مسئله اینجاست که بیضایی نه میتواند از فضا و دیالگهای شخصیاش دل بکند، و نه میتواند آنها را به طور کامل وارد دنیای واقعی امروز کند. در نتیجه آن دسته از فیلمهای بیضایی که در زمان گذشته نمیگذرند، فیلمهایی بیتکلیف و تئاترزده هستند. البته رگبار کمتر از فیلمهای دیگر او به این بیماری دچار است. و درک بهتری از سینما در آن دیده میشود.
اکران آنلاین فیلم سازهای ناکوک | عشق و نفرت زنانه
نکتهای در شاید وقتی دیگر هست که هم به فیلم آسیب زده است، و هم به خوبی آن را پیش میبرَد و در آن کشش ایجاد میکند. این نکته به زاویهی دید و شکل روایتگری بازمیگردد. در نیمهی اول فیلم، چنین به نظر میرسد که مدبر نقش اول فیلم است. اما در نیمهی دوم فیلم، کیان در مرکز توجه قرار میگیرد، و بارداری او، گذشتهاش و داستان کودکی او، تبدیل به مرکز ثقل فیلم میشود. این تمهید روایی، هم جلوی خسته شدن تماشاگر را میگیرد و تنوع در فضای فیلم ایجاد میکند، و هم از سویی برشهای روایی و حسی برای او ایجاد میکند و کمی مانع همراه شدن او با کاراکترها میشود.
شاید وقتی دیگر، البته محاسن زیادی هم دارد. برشهای زمانیِ خوب، و بعضا نماهای خلاقانه، گر چه گاهی بیش از حد نمایشی هستند، اما بعضا تحسینبرانگیز نیز هستند. شاید وقتی دیگر در آفرینش صحنههای کابوس و رویا، اگر نگوییم بهترین، قطعا یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است. اساسا بیضایی در آفرینش صحنههای رویا در فیلمهایش بسیار موفق و انتقال دهنده کار میکند. پایان فیلم بسیار گیراست و موقعیت برخورد دو خواهر، حسدار و فضاسازانه طراحی شده است. اما مهترین حُسن فیلمهای بهرام بیضایی، هویتمندی است. بهرام بیضایی که متاسفانه اکنون به خاطر سیاستهای ابلهانهی حکومتی، مجبور به جلای وطن شده است، مردی اندیشمند، پژوهشگر، و برای تاریخ ایران پر اهمیت است. و این هویتمندی و تشخص در آثار او، مسلما ریشه در بینش و شخصیت استوار او دارد؛ ویژگیای که در میان فیلمسازانِ نان به نرخ روز خورِ کنونیِ ایران، هر آینه شایستهی آفرین و ستایش است.
بالاخره سکانس نهایی فیلم، کشدار و شبیه فیلمهای صامت شده؟ یا گیرا و حس دار هست؟ ظاهرا تکلیف ناقد محترم معلوم نیست.
ایشون مشخصا جهان فیلم رو درک نکرده و به نکات علی و معلولی پرداخته.
نویسنده این نقد افتضاح کیست؟
سلام، به نظر من اصلا این فیلم به نام بلند آوازه ایی بنام بیضایی نمیخوره. فیلمبرداری، موسیقی، رنگبندی و دیالوگ و خیلی موارد به سینمای معمایی جنایی میخوره ولی کلا داستانی رو روایت میکنه ۲خطی و خیلی موارد دیگه که در حال حاضر حس و حال تایپ اش رو ندارم