بهروز وثوقی؛ همیشه ستاره
۲۰ اسفند سالروز تولد این بازیگر پیشکسوت سینمای ایران است
تاریخ سینما عموماً با ستارههایش مهربان است. کافی است یک حضور بهیادماندنی در کارنامه داشته باشید تا سینمادوستان هرگز شما را فراموش نکنند. زمان میگذرد و سلیقهها تغییر میکند اما ارزش یک خاطرهسازی سینمایی هیچگاه از بین نمیرود. بهروز وثوقی نه یک خاطره، بلکه خاطرات فراوانی برای تمام علاقهمندان ایرانی سینما ساخته است. شاید او تنها ستاره مرد سینمای قبل از انقلاب بود که به یک اندازه توانست نظر مثبت عامه تماشاگران و مخاطبان تخصصی را جلب کند.
بهروز وثوقی ستارهای بود که با بازی در فیلم قیصر، تاریخ بازیگری را در سینمای ایران ورق زد. بعد از قیصر بود که قهرمان اتوکشیده قبلی، جای خود را به ضدقهرمانی داد که حتی در احساساتیترین لحظات هم پر از عصیان بهنظر میرسید. وثوقی یکی از ستونهای جریان مهمی بود که با نام «موج نو سینمای ایران» شناخته میشود. در این مطلب نگاهی خواهیم داشت به مسیر کاری این ستاره فراموشنشدنی سینمای ایران و چکیده نظراتی که در طول سالها در مورد کیفیت نقشآفرینیهای او نوشته شده است.
اکبر رادی، نمایشنامهنویس بزرگ: «بهروز وثوقی در سینمای ما فیالواقع تکخالی است و گوشههای حیرتانگیز در خود ذخیره کرده است»
آغاز درخشش
وثوقی (متولد ۲۰ اسفند ۱۳۱۶ در شهر خوی) پیش از شهرت در مقام بازیگر، بهعنوان دوبلور فعالیت داشت. او در سال ۱۳۴۰ با بازی در یک فیلم کمدی بهنام صد کیلو داماد (عباس شباویز) وارد عرصه بازیگری شد. وثوقی، حتی پیش از اینکه با بازی در قیصر (مسعود کیمیایی) به یکی از بزرگترین ستارههای سینمای ایران تبدیل شود، توانسته بود اسمی برای خودش دستوپا و در چند فیلم پرفروش نقشهای مهمی را ایفا کند. با این وجود، پیش از آغاز همکاری با کیمیایی، عدهای در این که وثوقی بتواند بهعنوان یک بازیگر ویژه مورد توجه قرار بگیرد، تردید داشتند. بهعنوان مثال، میهن بهرامی در یادداشتی که در نشریه «ستاره سینما» (۱۱ بهمن ۱۳۴۶) بر فیلم زنی به نام شراب (امیر شروان) نوشت، اینچنین به کیفیت کار بهروز وثوقی اشاره کرد: «و اما پسر، با آن کلوزآپهای بیشمار و ژستهای قالبی، با توالت زنندهای که در تصویر درشت، بدجور خود را نشان میداد، تصویری بود مبهم و بیشکل. کار وثوقی فقط در زمینههای گسترده مثل صحرا و خیابان خوب است. چهره او هرگز نمیتواند نرمش و انتقال یک جوان قابل تحسین را برای تماشاچی داشته باشد».
با این وجود، عدهای اعتقاد دارند که از همان زمان متوجه استعداد ویژهای در وثوقی شده بودند. مهدی رئیسفیروز (کارگردان سرشناس دهههای ۳۰ و ۴۰) یکی از این افراد است. رئیسفیروز، در کتاب زندگینامهاش با عنوان «دوربین، حرکت… کات: آنچه بر من گذشت» (انتشارات سرزمین اهورایی، چاپ اول: ۱۳۹۴) به دورانی اشاره کرد که وثوقی هنوز شهرت چندانی نداشت. طبق این خاطره، رئیسفیروز پس از مدتی دوری میخواست دوباره به سینما بازگردد و تصمیم گرفت فیلم را با هنرپیشگان ناشناس بسازد. او در یکی از عکسهای دستهجمعی استودیو، چهره وثوقی را (که، بهگفته رئیسفیروز، در آن زمان دوبلوری گمنام بود) پسندیده و با او قرار گذاشت.
رئیسفیروز در مورد این قرار چنین نوشت: «من همیشه وقتی میخواستم کسی را از نظر استعداد بازیگری آزمایش کنم هیچوقت به او نمیگفتم فلان نقش را بازی کن بلکه با او درباره مسائل گوناگون حرف میزدیم و در میان همان گفتوگو میفهمیدیم که طرف دارای چه تواناییهایی است. در مورد بهروز هم به همین روش رفتار کردم. پس از اینکه حدود ربع ساعت در حیاط استودیو با هم قدم زدیم و گفتوگو کردیم متوجه شدم او یک بازیگر معمولی نیست. در وجودش دریایی از ذوق و استعداد موج میزند. فقط باید خلاقیتهایش را کشف کرد و شناخت. از این رو به او گفتم آقای وثوقی میخواهم چیزی برایتان بگویم. ممکن است باور نکنید. شاید شما این نقش را بازی بکنید یا نکنید. یا دیگر ما همدیگر را ببینیم یا نبینیم. ولی به یک چیز عقیده دارم که این است: اگر شما کار هنرپیشگی را با عشق دنبال کنید و آن را جدی بگیرید ایمان دارم روزی شهرتتان از مرزهای ایران فراتر خواهد رفت و مبدل به یک هنرپیشه بینالمللی خواهید شد».
حاصل آن ملاقات، همکاری وثوقی با رئیسفیروز در فیلمهایی چون بیست سال انتظار (۱۳۴۵)، ایمان (۱۳۴۶) و گرداب گناه (۱۳۴۷) بود. با این وجود، هر چند شاید عدهای از آن زمان به استعداد ویژه وثوقی باور داشتند اما او کماکان منتظر فرصتی بود تا قابلیتهایش را به دیگران اثبات کند؛ فرصتی که بالاخره پس از آشنایی با یک فیلمساز تازهکار و پرشور برای وثوقی فراهم شد.
بیگانه بیا، قیصر و تغییر مسیر
بیگانه بیا، اولین فیلم مسعود کیمیایی که بهروز وثوقی نقش اصلیاش را ایفا میکرد، نه از نظر تجاری موفق بود و نه تحسین چندانی در منتقدان ایجاد کرد. با این وجود، گروهی از منتقدان هم رگههای استعداد را در کار کیمیایی شناسایی کردند و هم متوجه ویژگیهای کمیابی در بازی وثوقی شدند.
پرویز دوایی، با تیزبینی همیشگیاش، یکی از این منتقدان بود که در یادداشتی در مورد بیگانه بیا در نشریه «سپید و سیاه» در سال ۱۳۴۷، بازی وثوقی را چنین توصیف کرد: «فیلم در اخذ بازی از هنرپیشهها بسیار موفق است. سپاس بیشماری است که باید نثار بازیگران شود خاصه بهروز وثوقی که با وجود هنرپیشۀ محبوب فیلمهای محبوب بودن، رضا به بازی در یک چنین اثری داده است که حتماً میدانسته فیلم محبوبی (به آن میزان و حساب) نخواهد بود. بهروز وثوقی با چهره قابل انعطاف و هوش ذاتیاش، با تسلطی که بر جسم خود دارد و با تجربهای که (شگفتا) از بازی در فیلمهای محبوب به دست آورده برای فیلمسازان ما نمیتواند یک تکخال قابل اتکا نباشد. چه بازی تمیز و راحت و بیاغراقی دارد این مرد!» در کنار تشخیص قابلیتهای وثوقی در مقام یک بازیگر، دوایی در این بخش از یادداشتش به نکته مهم دیگری هم اشاره کرده بود که در سالهای بعد به یکی از خصوصیات مهم وثوقی بدل شد: شجاعت او در انتخاب نقشهایی ویژه و متفاوت با تصویر شکلگرفته از او.
یک سال بعد، با نمایش دومین فیلم مسعود کیمیایی بهنام قیصر، مسیر سینمای ایران برای همیشه تغییر کرد. در دورهای که ایدهآل بسیاری از فیلمسازان سینمای ایران چیزی بیش از ساخت کپی رنگورو رفته گنج قارون (سیامک یاسمی) نبود، کیمیایی شخصیتی ساخت که هم از نظر فکری و استراتژیک درست نقطه مقابل شخصیتی مثل علی بیغمِ گنج قارون قرار میگرفت و هم تفاوتهای عمدهای با تصویرِ همیشگی افراد متعلق به جنوب شهر در سینمای ایران داشت.
حمیدرضا صدر در کتاب «درآمدی بر تاریخ سیاسی سینمای ایران (۱۲۸۰-۱۳۸۰)» (نشر نی، چاپ اول: ۱۳۸۱) این تفاوت را چنین توضیح داده است: «قیصر (بهروز وثوقی) نیز مثل فرمان (ناصر ملکمطیعی) از جامعه سنتی برمیخاست و معیارهای این قشر را میشناخت. ولی برخلاف ملکمطیعی و همتایانش خوشبین نبود، مثل فردین آواز نمیخواند و خنده را نمیفهمید. عزتنفس برای او مترادف با مبارزه خونینی بود، و مرگ برایش فضیلتی بهشمار میرفت. قیصر زخمپذیر بود و شکست را هم لمس میکرد. پای ضریح اشک میریخت و مرد سرسختی بود که گریه را عار نمیدانست».
صدر بهخصوص بر اهمیت حضور بهروز وثوقی در مقابل ناصر ملکمطیعی تأکید کرد: «حضور ناصر ملکمطیعی ستاره سینمای ایران در قیصر – که از بهروز وثوقی ستاره جدیدی ساخت – کلیدی بود. دو مرد با یک نسل فاصله از یک بستر فرهنگی با دو تلقی متفاوت از زندگی و دنیا در برابر هم قرار گرفتند. قیصر قهرمان سنتی دیروز سینمای ایران را کنار میگذاشت و ضدقهرمان روز این سینما را جایگزینش میکرد. ملکمطیعی در همان صحنههای اولیه، قهرمان نمونهای کلاهمخملی سینمای ایران را با همه نشانههای آشنایش ارائه داد… حیرتانگیز بود ولی قیصر در پانزده دقیقه آغازین، قهرمان شکستناپذیر و دوستداشتنی سینمای ایران را از بین برد و حذف کرد. صحنه حمل جسد او توسط برادران آبمنگل روی پشتبامهای کاهگلی، تشییع جنازه جاهل/ لمپن سنتی سینمای ایران بود».
حضور وثوقی نوعی زمختی، خشم و عصیان همیشگی به قهرمان عدالتجو اضافه کرد که حتی در روابط عاطفی شخصیت هم نمود پیدا میکرد. حتی در احساسیترین لحظات هم با فردی عبوس روبهرو بودیم که انگار امنیت را در مخفیکردن احساسات میجست. با این ویژگیها، وثوقی به قهرمان خواستنی نسلی تبدیل شد که معیارهای ساده گذشته را نمیپذیرفت.
حضور قدرتمند و سنتشکن وثوقی در قیصر با تحسینی تقریباً همهجانبه روبهرو شد. بهعنوان مثال ابراهیم گلستان در یادداشتی که در سال ۱۳۴۸ در روزنامه «کیهان» بر فیلم قیصر نوشت، ضمن ستایش بازی وثوقی بر اهمیت کار کیمیایی در بالفعل شدن تواناییهای وثوقی تأکید کرد: «بهروز وثوقی جبرانکننده یک گوشه نقص قیصر… است، اما مقایسهای بین او در این قیصر با فیلمهای جاری دیگر که او در آنها هست، گویای احتیاج او به کارگردانیست. چیزی که در این فیلم او به دست آورده است». وقتی نیم قرن بعد از نمایش قیصر، دیوید تامسون – منتقد مشهور – این فیلم را کشف کرد و مطلبی در مورد قیصر در شماره دسامبر ۲۰۲۱ نشریه سایتاندساوند نوشت، به این اشاره کرد که کیمیایی و وثوقی هنگام ساخت قیصر با همدیگر در حال اختراع سینمای ایران از نو بودند و برای تأکید بر اهمیت و پویایی حضور وثوقی در سینمای دهه ۱۹۷۰ ایران، حضور او را با موفقیت شان کانری بعد از بازی در نقش جیمز باند مقایسه کرد. وثوقی برای بازی در فیلم قیصر جایزه بهترین بازیگر مرد را از دومین دوره جوایز سینمایی سپاس دریافت کرد. حالا او آغازگر جریان جدیدی از بازیگری در سینمای ایران بود.
دوران ستارگی
در پربارترین دوره تاریخ سینمای ایران، وثوقی درخشانترین ستاره بود. فهرست فیلمهای مهمی که وثوقی بین سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۶ در آنها ایفای نقش کرد حیرتانگیز است. پنجره (جلال مقدم)، رضا موتوری (کیمیایی)، طوقی (علی حاتمی)، داشآکل (کیمیایی)، فرار از تله (مقدم)، بلوچ (کیمیایی)، دشنه (فریدون گله)، تنگسیر (امیر نادری)، خاک (کیمیایی)، نفرین (ناصر تقوایی)، ممل آمریکایی (شاپور قریب)، گوزنها (کیمیایی)، ذبیح (محمد متوسلانی)، کندو (گله)، همسفر (مسعود اسداللهی)، بت (ایرج قادری)، ماه عسل (گله)، ملکوت (خسرو هریتاش) و سوتهدلان (حاتمی) تنها تعدادی از این آثار محسوب میشوند.
نگاهی به همین فهرست نشان میدهد که وثوقی قابلیت بازی در طیف وسیعی از نقشها را داشت. کسب جایزه بهترین بازیگر مرد از سومین دوره جشنواره سپاس برای فیلم رضا موتوری و دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد از سومین جشنواره جهانی فیلم تهران (که در آن دوران جایی برای خود در میان جشنوارههای معتبر سینمایی دنیا باز کرده بود) برای بازی در فیلم گوزنها از جمله موفقیتهای وثوقی در این سالها به شمار میآیند.
وثوقی در دوران اوج خود با انواع تحسینها از سوی افراد مختلف روبهرو شد. اکبر رادی، نمایشنامهنویس بزرگ، زمانی در یادداشتی بر فیلم داشآکل چنین توصیفی از وثوقی بیان کرده بود: «در سینمای ما فیالواقع تکخالی است و گوشههای حیرتانگیز در خود ذخیره کرده است» («نامههای همشهری»، مهر ۱۳۵۰). این ستایش بههیچ وجه بیراه نبود. توانایی وثوقی محدود به ایفای طیف محدودی از نقشها نبود. او بارها خود را به چالش کشید، تجربیات ارزندهای را به کارنامه پربار خود افزود و در این راه بارها نشان داد که کیفیت کار برایش اولویت بیشتری نسبت به مسائل مادی دارد.
ناصر تقوایی در مورد یکی از این تجربیات متفاوت (نفرین) چنین گفته است: «بهروز وثوقی خیلی کمک کرد. حاضر شد با دستمزد ۱۰۰ هزار تومان در فیلم بازی کند و از نفوذش هم برای پیشبرد کارها استفاده کرد. ابتدا قرار بود شخص دیگری این نقش را بازی کند. تهیهکنندگان فیلم گفتند حال که قرار نیست فیلم تجاری باشد، دست کم یک بازیگر معروف را بگذار. پذیرفتم و از کار وثوقی خیلی هم راضی هستم» («… به روایت ناصر تقوایی»، احمد طالبینژاد، انتشارات روزنه کار، چاپ اول: ۱۳۷۵).
جایزهای که وثوقی برای بازی در فیلم گوزنها از سومین دوره جشنواره جهانی فیلم تهران دریافت کرد، نشاندهنده این بود که کلاس بازی او میتواند در سطحی فراتر از مقیاس محلی مورد ستایش قرار گیرد. جمشید اکرمی در یادداشتی که در بررسی فیلمهای بخش مسابقه سومین دوره جشنواره جهانی فیلم تهران نوشت، بازی وثوقی را در گوزنها چنین ستایش کرد: «بازی بهروز وثوقی، و سهم تردیدناپذیر کیمیایی در هدایت او و خلق کاراکتر سید، مهمترین ارزش گوزنها را میسازد. این امتیاز از چشم ژوری جشنواره پوشیده نماند، و جایزۀ بهترین آکتور جشنواره، در عین عدالت و انصاف نصیب بهروز وثوقی شد – که سرانجام ارزشهای سخت بهدست آمدهاش را در یک مقیاس گسترده جهانی به چشم رساند» (نشریه «سینما ۵۳»، شماره ۱۴، دی و بهمن ۱۳۵۳).
سالهای دور از خانه
نفسبریده (سیروس الوند، ۱۳۵۷) آخرین فیلمی بود که بهروز وثوقی در ایران بازی کرد. آثاری که وثوقی در این چهار دهه در خارج از کشور بازی کرد، هیچکدام در اندازههای تواناییهای بازیگری او نبودند. با این وجود، خاطره درخشش وثوقی هرگز از یاد سینمادوستان پاک نشد. فهرست پرتعداد افرادی که در سالهای اخیر از وثوقی نام برده و او را ستایش کردهاند محدود به سینماگران نیست و چهرههای مشهور غیرسینمایی (از غلام کویتیپور تا محمود احمدینژاد) را نیز شامل میشود. همین گستره وسیع نشاندهنده تأثیر وثوقی بر خاطرات چند نسل از علاقهمندان ایرانی سینما است. بهروز وثوقی یکی از ستونهای مهم تاریخ سینمای ایران است. سینمادوستان ایرانی هرگز بازیهای درخشان وثوقی را فراموش نخواهند کرد؛ همانگونه که هیچتلاشی نتوانست نام بازیگرانی چون محمدعلی فردین و ناصر ملکمطیعی را از تاریخ سینمای ایران پاک کند.
مقاله عالی بود👌🏻دستخوش
مخصوصا عکس هاش.
نه فقط بهروز وثوقی بلکه همهی سلبریتیها و هنرمندان و مردم عام خارج از کشور باید به کشورشون برگردند
بذارید برگرده به وطن خجالت بکشید بعد از چهل سال از یه پیر مرد میترسید
میترسید مردم رو به شورو شر بندازه این اسطوره دنبال این کارها نیست بذارید برگرده به وطن خجالت بکشید بعد از چهل سال از یه پیر مرد میترسید
بذارید برگرده بابا این پیرمرد دوست داشتنی با برگشتش به ایران اتفاق خاصی نمی افتد نترسید نمی تونه تاثیر رو مردم بذاره و یا اینکه مردم جمع سن دوسش داشته باشن و ولی شما را دوست نداشته باشند نترسید بابا ما که دیگه همه چیز را فهمیدیم حفظ نظام و یا خدای نکرده شکست نظام به هیچ وجه به دلیل سورش عادی مردم نبوده نترسید بابا بذارید برگرده خجالت بکشید ایران قوی است و باین مسائل پیش و پا افتاده به هیچ وجه به خطر نخواهد افتاد