درباره مینی‌سریال خفگی smother

رازها و دروغ‌ها

شاید اگر مینی‌سریال خفگی را به جای بی‌بی‌سی، یکی از پلتفرم‌های مطرح این روزها همچون نتفیلیکس تهیه کرده بود، حالا این سریال جمع و جور و جذابِ ایرلندی را در جمع اسامی مطرحی چون بازی مرکب و خانه کاغذی رصد می‌کردیم.

کیت اوریوردان که پیش از این او را با نویسندگی سریال مسترسلفریج می‌شناختیم، در مینی سریال خفگی با مهارتی مثال زدنی، چنان پیچش‌های غافلگیرکننده‌ای در مسیر درام قرار داده است که تماشاگران ایرانی علاقمند سینمای اصغر فرهادی در فیلم درباره الی را از هر نظر سیراب می‌نماید. او پا را از این هم فراتر گذاشته و با هم‌آمیزی عناصر معمول سینمای هیچکاک و رازآمیزی داستانهای آگاتا کریستی، به ترکیب جذابی رسیده که در آن جزئیات رفتار و حرفهای کاراکترها اهمیتی تعیین کننده در مسیر درام به دست می‌آورند.

خفگی با مرگ یکی از کاراکترهایش در ابتدای داستان، فرم روایی و معمول قاتل کیست در سری آثار پلیسی جنایی را به ذهن تماشاگرش می‌رساند و با گرته برداری از مشهورترین داستان کارآگاهی آگاتا کریستی (قتل در قطار سریع السیر شرق) بسیاری را هم در مظان اتهام قرار می‌دهد. اما این مینی سریال غافلگیرکننده، در همین سطح باقی نمانده و با اتکا به کاراکتر محوری خود (با بازی تحسین برانگیز درولا کروان در نقش مادری میانسال) که با اراده‌ای مصمم می‌کوشد تک تک اعضای خانواده را از اتهام به قتل برهاند و آن‌ها را یکبار دیگر بر سر یک میز دور هم جمع کند، به گستره‌ای عمیق‌تر و درگیرکننده‌تری ورود می‌کند که مفهوم خانواده را در سایه شخصیت‌پردازی هوشمندانه‌اش به چالشی عمیق می‌کشاند.

خفگی جزء معدود آثار تلویزیونی است که علیرغم تعداد زیاد کاراکترهایی که در آن حضور دارند، به دامِ زیاده‌گویی بیهوده نیفتاده و با پرداختی مناسبی که نسبت به شخصیت‌ها دارد، تمام آن‌ها را در مسیر اصلی درام و پیچش‌های داستانی، تاثیرگذار نشان می‌دهد. گفت‌وگونویسی کوتاه و موجز و طراحی سکانس‌ها و حوادثی که حتی نوه‌های نوجوان داستان را هم در پیچش‌های قصه دخیل و موثر قرار داده است، باعث شده که این مینی سریال ۶ قسمتی، تعلیق و کشش بی‌همتایی برای تماشاگر به همراه داشته باشد

برای ما که عادت کرده‌ایم مفاهیمی چون خانه و خانواده را بیش از هر جامعه دیگری در آثار و سریالهای آمریکایی پیگیری نماییم، مواجهه با یک سریال اروپایی که آخرین تصویر تیتراژ ابتدایی خود را به عکسی از خانه بزرگ و زیبای کاراکترهای اصلی‌اش اختصاص داده و مادرِ میانسالی که الویت اصلی‌اش را خانواده در حال فروپاشی خود می‌داند و برای حفظ کانون خانواده‌اش از عشق و علایق درونی خودش عبور می‌کند، کمی غافلگیر کننده به نظر می‌رسد.

اینجا است که سریال، از روند معمولِ آثار جنایی فاصله گرفته و به مجموعه‌ای خانوادگی تبدیل می‌شود که در آن هر یک از اعضای خانواده رازهای مخصوص به خود را دارند که افشای آن‌ها مسیر درام و داستان را به سمت و سوی دیگری سوق می‌دهد.

خفگی جزء معدود آثار تلویزیونی است که علیرغم تعداد زیاد کاراکترهایی که در آن حضور دارند، به دامِ زیاده‌گویی بیهوده نیفتاده و با پرداختی مناسبی که نسبت به شخصیت‌ها دارد، تمام آن‌ها را در مسیر اصلی درام و پیچش‌های داستانی، تاثیرگذار نشان می‌دهد. گفت‌وگونویسی کوتاه و موجز و طراحی سکانس‌ها و حوادثی که حتی نوه‌های نوجوان داستان را هم در پیچش‌های قصه دخیل و موثر قرار داده است، باعث شده که این مینی سریال ۶ قسمتی، تعلیق و کشش بی‌همتایی برای تماشاگر به همراه داشته باشد.

شاید بتوان هوشمندانه‌ترین گزینه تیم تولید سریال را درانتخاب لوکیشن و روستای کوچک محل رخداد حوادث (دهکده لاهینچ در جمهوری ایرلند) دانست که هوای همیشه ابری، دریای هممواره متلاطم و باد شدیدی که به شکل مداوم در جای جای آن در حال وزیدن است، حال و روز خانواده بحران زده داستان را بیش از هر چیزی برای تماشاگر نمایان می‌سازد. گویی که مبارزه پر تلاش مادربرای گردهم‌آوردن دوباره خانواده در کنار یکدیگر، همچون آسمان تیره و تار و ابری آن دهکده که شعاعی از تلالو خورشید را در آن نمی‌توان یافت، نا امیدانه و بی‌ثمر جلوه می‌نماید.

خفگی بیش ازآن که اثری در رابطه با یک قتل و انگیزه‌های قاتل باشد، اثری درباره روابط انسانی است. روابطی که تحت تاثیرعلایق، احساسات و منافع ما، پای گذشته و اعمال و رفتار سالهای دورِ ما را هم وسط کشیده و همه ما را در دوراهی انتخاب میان اخلاق و منفعت قرار می‌دهد. شاید همین انتخاب‌های دشوار ما در زمان‌های خاص باشد که شخصیت ما را به خودمان و دیگران به نمایش می‌گذارد.

پایان غیره منتظره و غافلگیرکننده خفگی، که تمام حدسیات و گمانه‌زنی‌های مخاطب را نقش بر آب می‌کند، از آن دست شگردهای هیجان‌انگیزی است که از فیلمنامه و متن دقیق سریال حکایت می‌کند. شاید همین تاکید بر روی جزییات و روابط میان کاراکترها است که آن را در رشته‌های بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم و تلویزیون ایرلند نامزد کرده و برای بازیگر نقش اول آن (درولا کروان) جایزه بهترین بازیگر زن را به ارمغان آورده است.

خفگی بار دیگر ثابت می‌کند که سینما و تلویزیون این روزها، در کنار یک متن هوشمندانه و قابل اعتنا، با کمترین هزینه می‌تواند بیشترین تاثیر را بر روی تماشاگرانش داشته باشد و بعنوان اثری موفق معرفی شود. نکته مهمی که نشانه‌های آن را می‌توان در موافقت تهیه کننده سریال، برای تولید فصل دوم آن نیز ردیابی کرد.

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil