فیلم نوآر با عناصر ظاهری چون کارآگاه خصوصی بدبین، زن اغواگر، فساد سازمانیافته، نورپردازی اکسپرسیونیستی و خیابانهای تاریک شناخته میشود.
بدون شک یکی از مهمترین سبکها و لحنهای سینمایی فیلم نوآر (Noir) است، تا جایی که خیلی وقتها به اشتباه آن را ژانر و گونه سینمایی در نظر میگیرند؛ ماجرا برمیگردد به سالهای پس از جنگ جهانی دوم. بعد از وقفهای طولانی دوباره فرصت نمایش فیلمهای آمریکایی در فرانسه فراهم میشود. تماشای یکباره مجموعهای از فیلمها که در دهه سی و اوایل دهه چهل ساخته شده بودند، منتقدان فرانسوی را تحت تأثیر قرار داد. فضای تیره و تار و بدبینانه فیلمها به حدی بود که منتقدان از عبارت نوآر (به فرانسوی یعنی سیاه) برای توصیف این جریان سینمایی استفاده کردند و در ادامه لفظ نوآر به اصطلاحی رایج در سینما تبدیل شد.
کاملترین مرجع برای شناخت انواع ژانر سینمایی
فیلمهای نوآر چه در فرم بصری و چه در الگوی روایی ویژگیهای ثابت و تکرارشونده دارند و همواره با توطئههای تودرتو مواجه میشویم که شخصیت اصلی را به هلاکت نزدیک میکند. فیلم نوآر معمولاً با عناصر ظاهری و آشکاری چون کارآگاه خصوصی بدبین، زن اغواگر (فم فتال)، فساد سازمانیافته، نورپردازی اکسپرسیونیستی، خیابانهای تاریک و خلوت و… شناخته میشد. سالها بعد جریان نئونوآر از راه رسید که مشخصهها و قراردادهای نوآر را به صورتی تازه در فرم و روایت به کار میگرفت.
در فیلیمو شات مروری داریم بر چند نمونه معروف از فیلمهای نوآر و نئونوآر از دهه سی تا عصر حاضر.
کاملترین مرجع برای شناخت انواع ژانر سینمایی
۱- خشم یا Fury محصول ۱۹۳۶

اولین تجربه فریتز لانگ بعد از مهاجرت به هالیوود که بهعنوان یکی از نمونههای اولیه و تاثیرگذار روی جریان فیلمهای نوآر نیز شناخته میشود. لانگ که در آلمان یکی از مهمترین چهرههای جریان سینمای اکسپرسیونیستی بود، برای اولین فیلم آمریکاییاش در نظر داشت که نقش اصلی داستان را به یک سیاهپوست بسپارد که از دست لینچ کنندگان فرار میکند. استودیو نه تنها با این مسئله موافقت نکرد بلکه در فیلم دست برد و پایان آن را هم تغییر داد و به یک هپی اند رایج نزدیک کرد. نقش اصلی فیلم را اسپنسر تریسی ایفا میکند که یکی از کارهای ماندگار کارنامه اوست. لانگ دو دهه دیگر هم به فیلمسازی در هالیوود ادامه داد و طی این سالها اکثر آثار او مانند خیابان اسکارلت (Scarlet Street)، تعقیب بزرگ (The Big Heat)، برخورد در شب (Clash by Night)، فقط یک بار زندگی میکنید (You Only Live Once) و ورای یک شک معقول (Beyond a Reasonable Doubt) بهعنوان نمونههای شاخص جریان نوآر در نظر گرفته میشود.

۲- شاهین مالت یا The Maltese Falcon محصول ۱۹۴۱

خیلی از مورخان و نظریهپردازان سینمایی اعتقاد دارند که جریان فیلم نوآر رسما با شاهین مالت (The Maltese Falcon) آغاز میشود. جان هیوستون در اولین تجربه کارگردانی خود به سراغ رمان معروف دشیل همت رفته و بنای بسیاری از قراردادهای نوآر را در سینما گذاشته است. یک کارآگاه خصوصی تلخ و بدبین، زنی فتانه یا همان فم فتال، نقشههای تودرتو و هزارتوی دروغ و شخصیتهایی که به هیچ چیزی غیر از منافع خودشان فکر میکنند. شاهین مالت تمام این عناصر را کنار هم قرار میدهد و الگویی را میسازد که بعدا در خیلی از فیلمهای دیگر نیز مورد استفاده قرار گرفته است. یکی از منابع اصلی برای نوآرهای دهه چهل و پنجاه، رمانهای جنایی و عامهپسند آمریکایی بود، مانند نوشتههای دشیل همت و ریموند چندلر. جالب اینجاست که همفری بوگارت در شاهین مالت نقش سم اسپید کارآگاه خصوصی مخلوق دشیل همت را ایفا کرده و بعدا نیز به فلیپ مارلو کاراکتر معروف رمانهای چندلر جان بخشید. بیدلیل نیست که بوگارت شخصا یکی از نمادهای فیلم نوآر به شمار میآید.

۳- گذرگاه تاریک یا Dark Passage محصول ۱۹۴۷

این تریلر معمایی بیش از هر چیز به دو دلیل شهرت دارد: رویارویی زوج همفری بوگارت و لورن باکال، زوج واقعی آن سالها که چهار بار مقابل هم جلوی دوربین ظاهر شدند؛ و بخش آغازین قصه که در قالب نمای نقطه نظر شخصیت اصلی روایت میشود و چهره قهرمان داستان را برای مدتی اصلا نمیبینیم. داستان درباره مردی است که اشتباها به قتل همسرش محکوم شده. از زندان فرار میکند و با جراحی پلاستیک چهرهاش را تغییر میدهد تا بتواند قاتل واقعی همسرش را به دام بیاندازد، در حالی که خودش تحت تعقیب قرار دارد. تا پیش از تغییر چهره، هرگز صورت شخصیت اصلی (همفری بوگارت) را نمیبینیم که با این ترفند، روایت این فیلم نوآر تاثیر بیشتری پیدا میکند.
دلمر دیوز کارگردان گذرگاه تاریک یکی از فیلمسازان پرکار استودیویی بود که علاوه بر این، در کارنامه عریض و طویلش فیلمهای موفق دیگری مانند کمان شکسته (Broken Arrow) و قطار سه و ده دقیقه به یوما (۳:۱۰ to Yuma) نیز دیده میشود. فیلمهای دیوز با گذر زمان ارج و قرب بیشتری نزد سینماییها پیدا کرد.

۴- مرد سوم یا The Third Man محصول ۱۹۴۹

از این فیلم نوآر بهعنوان بهترین فیلم بریتانیایی در تمام ادوار یاد میشود، اما از سویی دیگر به دلیل فرم بصری و شیوه فیلمبرداری، نورپردازی اکسپرسیونیستی و استفاده از نماهای داچ انگل (نماهایی که در آن دوربین قاب را به صورت کج ثبت میکند) حکم شناسنامه فیلم های نوآر را دارد. یک نویسنده معروف به دعوت دوست قدیمیاش به اتریش میرود، در دورانی که جنگ جهانی دوم شهر را دو پاره کرده. در بدو ورود پی میبرد که دوستش در اثر تصادف کشته شده. کنجکاوی و شرایط مشکوک ذنشان میدهد که مرگ تصادفی نبوده. هرچه بیشتر برای فهمیدن واقعیت تلاش میکند، بیشتر با ذات واقعی دوستش و جنایتی که در جریان است آشنا میشود…. فیلمنامه را گراهام گرین رماننویس معروف نوشته و حضور کوتاه اورسن ولز در نقش هری لایم یکی از معروفترین شرورهای تاریخ سینما را خلق کرده؛ البته منفعتطلبی و بیاخلاقی لایم که از طریق تجارت مرگ ثروت و قدرت بههمزده آن زمان تکان دهنده بود و الان به رویهای معمول و روزمره بدل شده و دوروبرمان پر است از شرورهایی به مراتب خطرناکتر که ذرهای رحم و وجدان در وجودشان نیست.

۵- ریفیفی یا Rififi محصول ۱۹۵۵

گرچه منتقدان فرانسوی را کاشف و مبدع اصطلاح فیلم نوآر میدانند و عموماً نوآرها از نظر مخاطبان سینما فیلمهای آمریکایی هستند، خارج از هالیوود هم میتوانید نوآر پیدا کنید. نمونه معروفش ریفیفی ساخته ژول داسن است که طرفداران و تحسینکنندگان بیشماری دارد. ریفیفی به عنوان یک فیلم سرقتی شناخته میشود و بیشتر شهرت خود را مدیون بازی با قراردادها و انتظارات مخاطب از چنین آثاری است؛ یک فیلم سرقتی که آنچه قبل و بعد از خود سرقت اتفاق میافتد اهمیت بیشتری دارد. ریفیفی در تاریخ سینما به عنوان اثری تاثیرگذار شناخته میشود تا جایی که راجر ایبرت منتقد سرشناس کشتن اثر استنلی کوبریک و سگهای انباری کوئنتین تارانتینو را وامدار این فیلم فرانسوی میداند.

۶- نشانی از شر یا Touch of Evil محصول ۱۹۵۸

با وجود اینکه اورسن ولز تا پایان عمر زیر سایه غولآسای همشهری کین گیر افتاد، خیلیها نشانی از شر را جزو بهترین ساختههای او میدانند. بخشی از شهرت فیلم، مدیون آغاز حیرتانگیز آن است که در قالب یک پلانس-سکانس سخت و طولانی روایت میشود؛ بیست دقیقه بدون کات. داستان این فیلم نوآر درباره جنایتی است که در مرز مکزیک اتفاق افتاده و پای یک کارآگاه پلیس فاسد (با نقشآفرینی خود اورسن ولز) به ماجرا باز میشود که برای بستن پروندهها از پاپوش درست کردن برای متهمها و دستکاری صحنه جرم ابایی ندارد. در ادامه داستان به تقابل دو قطب درام، ولز و چارلتون هستون، تبدیل میشود که هر یک به شیوه خود سعی دارند تا عدالت را اجرا کنند اما با آشکار شدن حقایق، به پایانی غیرمنتظره میرسیم که ضربه نهایی را به تماشاگر میزند. طبق معمول این بار هم ولز بر سر فیلم با استودیو مشکل پیدا کرد و اختلاف نظر خود را در رسانهها جار زد. این هم بخشی جداییناپذیر از شیوه کار ولز به شمار میرفت.

۷- محله چینیها Chinatown یا محصول ۱۹۷۴

معروفترین نئونوآر تاریخ که چه از نظر فیلمنامه و چه در اجرا الگویی مثالزدنی به حساب میآید. قضیه از فیلمنامه مفصل رابرت تاون شروع شد که بعد از اضافه شدن رومن پولانسکی به پروژه، تا حدودی تغییر کرد. به نحوی که تا به همین امروز هم بر سر اینکه چقدر از ایدههای فیلم مدیون تاون یا پولانسکی است دعوا داریم. قصه این فیلم نوآر برمیگردد به لسآنجلس سالهای دور و شرارت را با نحوه رشد و توسعه این شهر پیوند میزند. جیک گیتز (جک نیکلسون) یک کارآگاه خصوصی است که برای چوب زدن زاغ سیاه یک شوهر خیانتکار از سوی همسر او استخدام میشود. بعد از رسوایی شوهر، معلوم میشود که از جانب همسر واقعی استخدام نشده بوده و وسط یک توطئه گیر افتاده. تلاش برای حل این معما مدام ماجرا را سختتر و پیچیدهتر میکند، تا جایی که دیگر راه نجاتی باقی نمیماند. استودیو اول در نظر داشت که محله چینیها را در شکل و فرمی یادآور نوآرهای کلاسیک تهیه کند اما پولانسکی در اجرا رویکرد متفاوتی را پیش میگیرد که در ادامه به رونق گرفتن جریان نئونوآرها منجر میشود.

«محله چینیها» و «راننده تاکسی»؛ منابع الهام مت ریوز برای ساخت «بتمن»
۸- بلید رانر یا Blade Runner محصول ۱۹۸۲

جدای از اینکه به عنوان نمونه معروفی از نئونوآر در نظر گرفته میشود، خیلیها به دلیل مایههای علمی-تخیلی آن را تکنوآر میدانند. یکی از مهمترین ساختههای ریدلی اسکات که جزو مهمترین فیلمهای کالا تاریخ سینما نیز هست. داستان از رمان معروف آیا آدم مصنوعیها خواب گوسفند الکتریکی میبینند؟ فیلیپ کی. دیک اقتباس شده و البته خط داستانی را تا حدود زیادی تقلیل داده است. ماجرا در آینده اتفاق میافتد، زمانی که جو زمین رو به نابودی رفته و موجودات مصنوعی در کنار انسانها حضور دارند. در این میان چند ریپلیکنت (انسانهای مصنوعی شبیهسازی شده) با قدرتهای فراانسانی فرار کردهاند و یک مامور به نام دکارد (هریسون فورد) وظیفه دارد که آنها را به دام بیاندازد و از پا در بیاورد. سفری که دکارد را به ترکی تازه از ماهیت انسان و موجودیت خودش میرساند.
این فیلم نوآر به دلیل دخالتهای استودیو در آمادهسازی نسخه نهایی به شدت آسیب دید و سالها بعد با عرضه نسخههای دیگر و نزدیکتر به نظر اسکات محبوبیت بینظیری را کسب کرد. فضاسازی و اتمسفر منحصر به فرد بلید رانر باعث شده تا کسی با فیلمنامه نه چندان کامل و بینقص آن مشکل نداشته باشد. چندی پیش هم قسمت دوم فیلم با عنوان بلید رانر ۲۰۴۹ ساخته دنی ویلنوو به نمایش درآمد و با وجود استقبال منتقدان در گیشه نتیجه نگرفت تا مجموعه بلید رانر مدعی کسب لقب بهترین فیلمهای شکستخورده تاریخ باشد.

نقد و بررسی فیلم بلیدرانر؛ یک شعر فوق مدرن
۹- محرمانه لسآنجلس یا L.A. Confidential محصول ۱۹۹۷

در بحث نئونوآرها همواره از این فیلم به عنوان یک مثال شاخص یاد میشود: توطئه، قتل، پلیسهای فاسد، نقشههای تودرتو، فحشا، مطبوعات مزدور و…؛ هر آنچه که از یک فیلم نوآر انتظار دارید در محرمانه لسآنجلس پیدا میشود. فیلم اقتباسی است از رمانی با همین نام نوشته جیمز الروی که به واسطه آثار جنایی و معمایی شهرت دارد و محرمانه لسآنجلس یکی از داستانهای نوآر او با محوریت شهر لسآنجلس است. استودیو دنبال یک فیلم پرفروش و سرگرم کننده در اقتباس از رمان بود اما کرتیس هنسون که عموما به عنوان فیلمسازی غیرمولف در نظر گرفته شده، کوشید تا فیلمش را به اثری تمام و کمال تبدیل کند. نتیجه هم موفقیت گسترده و تبدیل شدن آن به یکی از بهترین آثار دهه نود است که اگر از شانس بد نمایش آن با تایتانیک همزمان نمیشد، حتما مراسم اسکار را با جوایز بیشتری ترک میکرد.
در محرمانه لسآنجلس با یک پرونده جنایی سروکار داریم که زوایای مختلف و توسط سه پلیس با رویکردهای متفاوت دنبال میشود: راسل کرو، گای پیرس و کوین اسپیسی. در ترکیب جذاب بازیگران اصلی فیلم آن زمان ستارهها شهرت امروز خود را نداشتند. البته به آنها باید چهرههای دیگری مانند کیم بیسینگر و دنی دویتو را هم اضافه کرد.

۱۰- راندن یا Drive محصول ۲۰۱۱

بعد از تجربیات عجیب و دیوانهوار با سری فیلمهای موادفروش و برانسون، نیکلاس ویندینگ رفن به آمریکا رفت تا کنترلشده و خوددارترین فیلمش را بسازد. راندن جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم کن را به همراه داشت و جایگاه رایان گاسلینگ را به عنوان یک ستاره در هالیوود ارتقا داد. فیلم ظاهری شبیه به محصولات رده بی و درامهای جنایی ارزان دهه هفتادی دارد اما هوش و سلیقهای کمنظیر در ساخت آن به کار رفته. داستان درباره یک راننده حرفهای است که با خلافکاران برای فرار آنها از صحنه جرم همکاری میکند. به تدریج بین راننده و زن همسایه خود رابطهای نزدیک برقرار میشود. وقتی سروکله شوهر خلافکار زن پیدا و معلوم میشود که وسط یک معامله قاچاق گیر افتاده، تصمیم میگیرد که برای نجات زن به او کمک کند. اما هیچ چیز طبق برنامه پیش نمیرود و بحرانی بزرگتر ایجاد میشود که بدون خونریزی و کشتار راه نجاتی از آن نیست. این فیلم نوآر پر است از لحظات درخشان و فراموش نشدنی که قدرت کارگردانی ویندینگ رفن را به رخ میکشد.

۱۰ فیلم برتر درام دهه اخیر | از شبکه اجتماعی تا گرگ وال استریت