ده حقیقت شگفتانگیز درباره مارلون براندو
۳ آوریل ۱۹۲۴ روز تولد این بازیگر محبوب و بینظیر تاریخ سینماست
از من اگر بپرسید، براندو بهترین بازیگر مرد تاریخ سینماست. اگر با صفت «بهترین» هم موافق نباشید، احتمالا موافقید که براندو بود که قواعد بازیگری را تغییر داد و به عنوان پرچمدار بازیگران سبک متد، دنیای بازیگری را به قبل و بعد از خودش تبدیل کرد.
از تولد اسطوره چند روزی گذشته، اما پرداختن به او مناسبت و تاریخ نمیشناسد؛ مارلون براندو حتی با سالمترین سبک زندگی ممکن هم بعید بود به ۹۸ سالگی برسد و در هرحال امروز بین ما نبود، اما به خاطر حضور ماندگارش در شماری از بهترین فیلمهای تاریخ سینما ۱۰ حقیقت درباره زندگی او گردآوردی کردهایم که احتمالا پیش از این نخوانده باشید.
مارلون براندو نابغه بود و نبوغ اگر کنترل نشود، تبدیل میشود به اسباب خودویرانگری. در شرایطی که امثال دنیرو، پاچینو یا داستین هافمن همچنان در نودمین دهه زندگیشان در فیلمهای درجهیک هالیوودی ایفای نقش میکنند، براندو خیلی زود اوج گرفت و بهترین نقشها را درو کرد و خیلی زود هم دوران اوجش تمام شد و افتاد در ورطه اضافه وزن و وضعیت روانی نابهنجاری پیدا کرد، اما حتی در بدترین فیلمهای دوره حضیض بازیگریاش نیز «آنی» دارد که نشان میدهد شیر همیشه شیر است، ولو اگر بییالوکوپال باشد.
یاغیگری مارلون براندو در مدرسه
مارلون براندو از دبیرستان اخراج شد، چون یکروز با یک موتورسیلکت راه افتاد و رفت وسط راهروی مدرسه! پدرش هم محض تنبیه او را به یک مدرسه نظامی فرستاد تا ادب شود. استاد ادب نشد که هیچ، در شبی که همه خواب بودند از برج ناقوس کلیسای مدرسه بالا رفت، چکش ۶۸ کیلویی داخل زنگ را جدا کرد و بعد از طی ۲۰۰ متر بهصورت پیاده، آن را دفن کرد.
بعد هم چون نابغه بود فردای آن شب خودش کمیتهای تشکیل داد تا ببیند چه کسی مسئول سرقت چکش بوده و هیچوقت هم گیر نیفتاد. هرچند مدتی بعد به دلیل تخلفات دیگر از مدرسه نظامی هم اخراج شد تا تحصیلاتش نیمهتمام باقی بماند.
مشاغل سطح پایین
او کارش را به عنوان یک متصدی آسانسور شروع کرد؛ در شهر نیویورک و در یکی از شعب فروشگاههای بزرگ Best & Co. بعد مدتی پیشخدمت رستوران شد، دوره کوتاهی آشپزی کرد و ساندویچزدن را یاد گرفت و زمانی را هم به عنوان نگهبان شب یک کارخانه سپری کرد تا بتواند امورات زندگیاش را بگرداند.
دستبهآچار و فنی
تنسی ویلیامزِ معروف، نویسنده نمایشنامه مشهور اتوبوسی به نام هوس بود که مارلون براندو در هر دو نسخه تئاتری و سینمایی آن در نقش اصلی ظاهر شد. زمانی که براندو برای دادن تست بازیگری به خانه ویلیامز رفته بود، لوله توالت ویلیامز گرفته و فیوزهای خانهاش خراب شده بود و منزل او عملا نه نور داشت و نه توالت!
براندو بعد از پرسیدن قضیه اول فیوزها را تعمیر کرد و بعد ترتیب گرفتگی توالت را داد و در آخر بخشهایی از نمایشنامه را جوری خواند که ویلیامز گفت: «باشکوهترین خوانشی بود که در تمام عمرم شاهد آن بودم.»
دماغ شکسته مارلون براندو
دماغ شکسته و کج استاد محصول یکی از تفریحات احمقانهاش بود! در طول یک سالی که براندو در نقش استنلی کوالسکی در نمایش اتوبوسی به نام هوس رو صحنه رفت، چون حوصلهاش از تکرار نقش سر رفته بود گاهی در پشت صحنه نمایش با یکی از کارکنان صحنه که بوکسور آماتوری مبارزه میکرد.
این کارکن صحنه همیشه مراعات براندو را میکرد تا اینکه براندو یکبار از او خواست واقعا مثل یک بوکسور بجنگد. او هم مراعات را کنار گذاشت و با مشت جوری توی صورت براندو خواباند که چشمش کبود شد و دماغش شکست. براندو با دماغی خونین و چشمی کبود روی صحنه رفت و بازیگر زن مقابلش هم که از دیدن چنین صحنهای شوکه شده بود، مجبور شد به شکل بداهه وانمود کند که کاراکتر استنلی از یک دعوای خیابانی بازگشته است!
بعد از اتمام اجرای تهیهکننده نمایش که یک خانم بود به براندو پیشنهاد داد بینیاش را در یک بیمارستان محلی جا بیاندازد، اما براندو خوشبختانه این کار را نکرد و بعدها هم گفت که این بینی شکسته عامل جذابیت و کسب ثروتش شده است.
شورشی فراری از شورش بیدلیل!
سال ۱۹۴۷ وقتی زمزمههای ساخت فیلم شورش بیدلیل شروع شد، مارلون براندو برای بازی در آن تست داد. فیلم اقتباسی از یک کتاب از یک نویسنده جنایی بود و براندو با اینکه برای بازی در نقش تست داد، مضمون فیلم را نپسندید.
در کتاب «شورش بیدلیل: هیپنوآنالیز یک مجرم روانپریش»، شخصیت داستان تحت هیپنوتیزم یک روانپزشک متوجه میشود که در دوره نوزادی شاهد نزدیکی والدینش بوده و از آن به بعد تبدیل شده به یک شخصیت شورشی. براندو پیشنهاد دریافت هفتهای سههزار دلار دستمزد برای بازی در فیلم را از طرف کمپانی برادران وارنر رد کرد تا نقش به جیمز دین برسد.
البته فیلم در سال ۱۹۵۵ ساخته شد و وقتی هم روی پرده رفت، منتقد وقت نیویورک تایمز نوشت که بازی دین بهشدت تحت تاثیر براندو است و دین از براندو تقلید میکند.
تنفر از «تری مالوی»
مارلون براندو دوبار فیلمنامه فیلم در بارانداز را نخوانده پس فرستاد. سازندگان فیلم هم تصمیم گرفتند فرانک سیناترا اسطوره خوانندگی را جایگزین او کنند و حتی برای سیناترا لباسهای مناسب هم دوخته شد. اما بعد از اینکه سام اشپیگل تهیهکننده فیلم مخ براندو را زد و او را متقاعد کرد که سیاستمداری را کنار بگذارد و دوباره با الیا کازان کارگردان بدنام* هالیوود که نسخه سینمایی اتوبوسی به نام هوس را هم کارگردانی کرده بود کار کند، براندو متقاعد شد.
میگویند براندو وقتی اولین بار فیلم را روی پرده دید، از بازی خودش چنان افسرده شد که نیمهکاره سالن را ترک کرد. جالب اینجاست که او اولین اسکار زندگیاش را بهخاطر بازی در همین فیلم گرفت.
*کازان در آن سالها در برنامهای که FBI برای کمونیستزدایی از آمریکا ترتیب داده بود شرکت کرد و علیه تنی چند از همکارانش که ظن کمونیست بودن در موردشان میرفت شهادت داده بود.
اسکاری که قسمت مارلون براندو نبود
ظاهرا چون مارلون براندو دل خوشی از بازی در فیلم در بارانداز نداشت، مجسمه اسکارش او را ترک کرد! براندو هیچوقت نفهمید چه بلایی سر مجسمه آمده و چطور گمشده، تا اینکه سال ۱۹۹۴ وکیلش به او اطلاع داد دارند مجسمهاش را در یک حراجی در لندن به فروش میرسانند!
دشمنی مارلون براندو با فرانک سیناترا
سیناترا که برای خودش غولی بود، از اینکه نقش «تری مالوی» را از او گرفته بودند کینه به دل گرفته بود و بارها از براندو به عنوان یک شخص «غرغرو» یاد کرد. او همچنین گفته بود که هیچوقت سراغ براندو و سبک بازیگری مزخرفش نمیرود! ایندو در نهایت در فیلم «مردها و عروسکها» باهم همبازی شدند. براندو شروع کرد به اذیت کردن سیناترا، چون میدانست او از تمرین کردن و فیلمبرداری چندباره متنفر است، از قصد موقع فیلمبرداری گاف میداد که صحنهها تکرار و سیناترا عصبی شود!
مثلا یکبار در صحنهای که قرار بود سیناترا چیزکیک بخورد، براندو باید دیالوگی میگفت. او عمدا ۹ بار دیالوگش را بد گفت تا صحنه تکرار شود، دست آخر هم سیناترا پیشدستی حاوی چیزکیک را به زمین کوبید و گفت: «این بازیگرای مزخرف نیویورکی! به نظرتون تا کی باید چیزکیک بخورم؟» بعدها براندو درباره سیناترا گفت «از آن دسته آدمهاست که وقتی بمیرد بلافاصله میرود سراغ خدا و شروع میکند به غر زدن در مورد اینکه چرا او را کچل آفریده است!.»
روخوانی از روی پوشک!
حضور او در فیلم سوپرمن بسیار جنجالبرانگیز بود. مارلون براندو مجموعا کمتر از ۵ دقیقه در فیلم حضور داشت (۱۲ روز کاری) و بابت همین حضور، ۲.۲۵ میلیون دلار دستمزد گرفت که تا آن زمان بالاترین دستمزد دادهشده در هالیوود بود.
براندو اساسا اعتقادی به حفظ کردن دیالوگ نداشت و برای اینکه حسش موقع حفظ کردن دیالوگها خراب نشود، از کارکنان صحنه میخواست دیالوگهایش را در جاهای مختلف صحنه جاسازی کنند تا آنها را در لحظه ببیند. در سوپرمن هم عوامل صحنه مجبور شدند دیالوگهای او هنگام گذاشتن سوپرمن نوزاد روی سیاره زمین را روی پوشک بچه بنویسند که براندو برای حفظ کردن آن چند خط به زحمت نیفتد!
ناکامی در عجیبترین فیلم
فیلمهای Scary Movies را یادتان هست؟ همان سری فیلمهای کمدی-ترسناکی که کارشان هجو فیلمهای ترسناک مشهور هالیوود بود! مارلون براندو قرار بود در دومین قسمت این فیلم در نقش یک کشیش حاضر شود و ۲.۲ میلیون دلار هم به عنوان دستمزد پیشپیش گرفت، منتها به ذاتالریه مبتلا و راهی بیمارستان شد.
بعد که با ماسک اکسیژن سر صحنه حاضر شد، سازندگان فهمیدند اوضاع خیتتر از آن است که بشود براندو را با آن شرایط سر صحنه نگه داشت و او را مرخص کردند. جالب اینجاست که در همان یک روز هم براندو دستیاری داشت که دیالوگهایش را با یک گوشی در گوشش میخواند!
اعجوبه جذاب و دوست داشتنی
من هنوز هیچ کس رو در حد بازیگری مارلون براندو ندیده ام و نخواهم دید….او یک نابغه بود