شرایط بغرنجتان را درک میکنیم آقای کرانستون!
چهارشنبهها؛ سریالبازی
چارهای نیست؛ از هر طرف که وارد شوید و هر کاری بکنید، بازهم سریال جناب قاضی Your Honor با Breaking Bad مقایسه خواهد شد. این را مطمئنا سازندگان سریال هم میدانستهاند. رفتن سراغ برایان کرانستون و برای نقش قاضی محترم و عادلی که کمکم تبدیل به هیولا میشود، هر آدم کمهوشی را به یاد Breaking Bad میاندازد. در چنین وضعیتی کار سختتر خواهد بود و باید دست پرتری داشته باشید تا در این مقایسه بازنده مطلق نباشید.
اما قاضی مایکل دزیاتو یا همان برایان کرانستون توانسته کار را از آب دربیاورد یا نه. سریال ارزشش دیدنش را دارد یا نه. اگر هنوز سراغ Your Honor نرفتهاید و دودل هستید، این توصیه را جدی بگیرید و حتما تماشایش را شروع کنید. سریال در ابتدای کار و در یکی دو اپیزود اول مثل بهترین کارها شروع میشود و نوید یک مینی سریال درجه یک را میدهد. احتمالا شما هم مثل من بعد از گذشت کمی از ماجرا نظرتان تغییر خواهد کرد و خواهید گفت که داستان همانقدر که پرشور و توفانی شروع شده ادامه پیدا نکرده. اگرچه که حداقل میتوانید دیدن فصل اول سریال جناب قاضی را تا انتها ادامه دهید. به خصوص اگر از فضاهای مافیایی و فیلمهایی مثل پدرخوانده و همان Breaking Bad یا سریالهای پلیسی و دادگاهی لذت ببرید. اما اگر قرار بر مقایسه باشد و Defending Jacob را دیده باشید، ترجیح میدهم بگویم سریال عالیجناب یا جناب قاضی بیشتر شبیه این یکی است. کمی درام و کمی معما و مقدار قابل توجهی خون و جنایت و خانوادههای فاسد و پلیسهای فاسد و روابط عاشقانه. اما همه اینها آخرش که چی. این ساخته شبکه Showtime را ببینیم یا نه.
چرا از دیدن سریال عالیجناب لذت میبریم؟
راستش غیر از شروع جاندار و پرکشش سریال که گفتیم، فضای سریال و چالشهای فلسفی-اخلاقی که به خصوص خود قاضی دزیاتو و مایکل پسرش به آن دچار هستند، باعث میشود داستان را جدیتر بگیریم و بتوانیم دنبالش کنیم. پدری که بین عشق فرزند و وظایف اخلاقیاش گیر کرده (و عدهای را یاد داستان حضرت ابراهیم و اسماعیل) انداخته و عذاب وجدانها و کشمکشهای درونی افراد که ظاهرا از تمایلات شکسپیری پیتر موفات نویسنده داستان سرچشمه میگیرد، میخواهد سطح سریال را از یک اثر صرفا سرگرمکننده بالاتر ببرد.
پیتر موفات نویسنده برنده بفتاست که سناریوی سریال انگلیسی «عدالت جنایی» را نوشته و خیلیها برداشت امریکایی آن سریال به نام «آن شب» یا The Night Of با بازی پیمان معادی را دیدهاند. اما سریال جناب قاضی در فضایی کاملا آمریکایی، در لوییزیانا با همان تیپها و فضاسازیهای مرسوم از باندهای قاچاق و گروههای تبهکار سیاهپوست و پلیس و شهردار پدرسوخته پیش میرود. تا جایی که خط اصلی داستان ادامه دارد، یعنی دوربین اتفاقی که برای پسر میافتد و درگیر شدن پدر قاضی و وارد شدن خاندان بکستر و تهدیدها و بحرانهای قاضی را نشان میدهد، همه چیز ملتهب و نفسگیر است و میتوانید سریال را با سوپرانوز یا Mayor of Kingstown مقایسه کنید. اما سریال در اواخر فصل اول و برای جمع شدن کمی گیج میزند و انگار گفتهاند پول تمام شد و کار را جمع کنید!
چرا احتمالا زیاد با تماشای سریال جناب قاضی حال نکنید؟
برگردیم به اول متن. اگر از آنهایی هستید که خیلی با Breaking Bad خاطره دارید، برایان کرانستون در تقش قاضی دزیاتو توی ذوقتان خواهد زد. او بازیگر خوبی است. به نظر میرسد زورش را هم زده تا بهترین بازیاش را ارائه دهد، اما نقش یک جاهایی بلاتکلیف است. معلوم نیست او قرار است نقش قهرمان را بازی کند یا ضدقهرمان را. این را خودش هم نشان میدهد. یکطورهایی مثل آخر فیلم کازابلانکا در زمان ساخت که فیلمنامهای در کار نبود و کسی نمیدانست آخرش قرار است چی بشود و همه سعی میکردند وسط بازی کنند، اینجا هم همه چیز کمی روی هواست.
آدم بدها زیاد بد نیستند و خوبها چندان خوب به نظر نمیرسند و این به خاطر خاکستری بودن شخصیتها نیست. بیشتر روشن نبودن تکلیف نویسنده و کارگردان با کاراکترهاست. این بالا و پایین شدن را در روند ماجرا هم میبینید. داستانی که انگار دارد تلوتلو میخورد. گاهی زیادی جنایی میشود و بعد دوباره برمیگردد و عاطفی میشود. بیچاره برایان کرانستون این وسط نمیداند باید سوپرمن باشد یا نقش پدر روحانی را بازی کند. بعد هم در سریالی با این ابعاد، نقش «اتفاق» در پیشبرد قصه زیادی پررنگ است. حالا تصادف و شرایط مایکل دزیاتو و بقیه حوادث اول فیلم را میشود هضم کرد (دقیق نمیگویم که اسپویل نشود)، ولی بقیهاش افراط است. آدمهایی که دست برقضا در خیابان به هم برمیخورند، این که پسره اتفاقی به پست دختر خانواده دشمن میخورد و عاشقش میشود. این که قاضی تصادفی جیمی بکستر با بازی مایکل استالبرگ را در مرکز پلیس میبیند…
باید اعتراف کنم خوشحالم که فصل دوم سریال جناب قاضی دارد تمام میشود و طبق اخبار بنایی هم بر تمدید سریال نیست. خود اساتید هم فهمیدند که دیگر جای کش دادن ندارد و نباید وقت تماشاگر و بازیگر و سازندگان را بیش از این گرفت.