فیلم زنی پشت پنجره ماجرای زنی را روایت میکند که برای ۱۰ ماه در خانه مانده و با یک بیماری روانی هم دستوپنجه نرم میکند و تنها کسی است که شاهد یک قتل بوده است.
به دنبال مشکلاتی که طی شیوع بیماری کووید ۱۹ گریبانگیر صنعت سینما شد، فیلم زنی پشت پنجره (The Woman in the Window) هم مثل بقیۀ فیلمها منتظر اکران ماند و حالا در نتفلیکس منتشر شده است. اما شاید این انتظار به نفعش هم بود، چون حال و هوای آن با دوران قرنطینه و خانهنشینی کاملاً همخوانی دارد! برای نقد و بررسی فیلم زنی پشت پنجره با فیلیمو شات همراه باشید.
روایت فیلم زنی پشت پنجره در مورد زنی است که به مدت ۱۰ ماه از خانهاش خارج نشده و فکر میکند که از پشت پنجره شاهد یک قتل بوده است. اما داستان این فیلم پرستاره به همینجا ختم نمیشود. شاید بتوان گفت که این اثر، نسخۀ جدیدی از فیلم پنجره عقبی (Rear Window) و یک نوع بازآفرینی است. درهرحال، باوجود فضاسازی خوب و اجرای قدرتمند ایمی آدامز، بازهم فیلم نتوانسته تمام پتانسیل خود را شکوفا کند؛ تا حدی که ممکن است آخر فیلم بهجای اینکه شوکه یا غافلگیر شوید، با خودتان بگویید: «خب که چی!»
جو رایت کارگردان فیلم (و همچنین کارگردان فیلمهای تاوان و غرور و تعصب) اینجا هم قدرت فیلمسازی خودش را به رخ میکشد و در شخصیتپردازی نیز موفق است. او آدامز را بهعنوان شخصی که به کلاستروفوبیا دچار است، معرفی میکند که درعینحال بازهم تمایل دارد در فضای بستۀ خانهاش بماند. فیلمبردار بااستعداد این اثر یعنی برونو دلبونل (همچنین فیلمبردار فیلمهای درون لوین دیویس و یک نامزدی بسیار طولانی) روی نور صورتی و آبیرنگ اتاقهای خانۀ آدامز تأکید میکند، که نمادی از بیماری شیدایی و همچنین تنهایی او هستند. تریسی لتس، نویسندۀ مستعد و همچنین یکی از بازیگران فیلم، این داستان را از رمان ای. جی. فین که در سال ۲۰۱۸ جزو پرفروشترین رمانها بود اقتباس و تغییراتی در آن ایجاد کرده است. نکتۀ جالب اینجاست که شخصیت آنا فاکس (ایمی آدامز) نشان میدهد که باوجود افسردگی و آگورافوبیا (بیرونهراسی) همچنان حس شوخطبعیاش را دارد.
نقد و بررسی فیلم درون لوین دیویس
نقد و بررسی فیلم مرثیه دهاتی با بازی ایمی آدامز
آنا روانشناسی است که از مدتی قبل دچار تنهایی و افسردگی شده و روزهایش را با دیدن فیلمهای کلاسیک و خوردن داروهایش میگذراند. اما ترکیب همۀ اینها با تنهایی و انزوای آنا باعث میشود که از ابتدای فیلم نتوانیم چندان با او همذاتپنداری کنیم. اینکه آنا برای تشخیص تاریخ باید به کارتهایی نگاه کند که روزهای هفته رویشان نوشتهشده، کمی باورناپذیر است. تقریباً همهمان در این یکی-دو سال، اکثر روزها را خانهنشین بودیم و تنهایی و بیحوصلگی را کموبیش تجربه کردیم، ولی دیگر حساب روز و هفته که از دستمان درنرفت!
آنا دریکی از تماسهای تلفنی با همسر سابقش (با بازی آنتونی مکی) که پدر دختر کوچکشان نیز هست، با استیصال میخواهد تا او را وادار کند که از خانه بیرون برود. اِد با صبر و حوصله جوابش را میدهد و میگوید:
اما آنا بازهم این کار را نمیکند و سپس لتس، که روانکاو او است، به ملاقاتش میآید. ریتم جلسات مشاورۀ آنها و تکرار برخی جملات در کنار فضای ساکت و منزوی حاکم بر فیلم، کمک میکند که شخصیت آنا را بهتر بشناسیم. آدامز بیثباتی شخصیتی، حملات پانیک و شیدایی آنا را به بهترین شکل ممکن نشان میدهد و درعینحال به بیننده یادآوری میکند که آنا زنی باهوش است.
اما درونمایۀ ترسناک و دلهرهآور فیلم از جایی شروع میشود که لیوان نوشیدنی آنا از روی زمین میافتد و وقتیکه آن را پاک میکند، لکۀ نوشیدنی روی دستمال شبیه خون به نظر میرسد.
خانوادۀ راسل بهتازگی به خانهای در آنطرف خیابان نقلمکان کردهاند و آنا تمام حرکات آنها را زیر نظر دارد. یکی از سکانسهای چشمگیر فیلم زمانی است که سایۀ یک پردۀ توری زیر نور چراغ روی سمت چپ صورت آنا افتاده است. رایت و دلبونل حتماً بابت این وجه نوآر فیلمشان حسابی کیف کردهاند.
اولین باری که اتان، پسر نوجوان و مهربان خانوادۀ راسل (با بازی فرد هچینگر) آنا را میبیند و با او آشنا میشود میگوید: «من میتوانم از اتاقم خانۀ شما را ببینم.»
بااینحال او پسر سربهراهی به نظر میرسد و گویا قرار نیست خطری از طرف او متوجه آنا باشد، اما کمی بعد سروکلۀ جین، مادر راسل پیدا میشود. جولیان مور نقش خود را تمام و کمال بازی کرده است: درخشان و درگیرکننده. او آدمی شوخطبع و روراست است و همان جرقهای است که آنا به آن نیاز دارد. وقتی آنها باهم آشنا میشوند و مشغول خوردن نوشیدنی هستند، جین با خنده میگوید: «جداً تو یه روانشناسی؟ اصلاً انتظارش رو نداشتم!»
او زن فوقالعادهای است؛ طوری که سخت میشود باورش کرد. به خاطر همین وقتیکه آنا قسم میخورد که دیده است شوهر جین او را با ضربات چاقو در آشپزخانه به قتل رسانده با خودمان فکر میکنیم که نکند جین فقط ساختهوپرداختۀ ذهن آنا باشد.
اوضاع وقتی گیجکنندهتر میشود که شوهر عصبانی جین (با بازی گری اولدمن) به همراه پلیس و زنی که ادعا میکند همسرش است (با بازی جنیفر جیسن لی) به خانۀ آنا میآید: «او زنده است و اینجا ایستاده!» پس آنیکی زن چه کسی بود؟ الان کجاست؟ و یعنی چه ارتباطی میان مستأجر طبقه پایینی آنا با آن زن وجود دارد؟
اما خب جواب این سؤالها آنقدری که انتظارش را داریم غافلگیرمان نمیکند. تلاشهای آنا برای سردرآوردن از معمایی که درگیرش شده بهاندازۀ تردیدی که در مورد متوهم بودنش داریم جذاب و کنجکاوکننده نیست. آسیب روحیای که آنا با آن دستوپنجه نرم میکند تأثیرگذارتر از دیگر رویدادهای فیلم است. تلاش آنا برای سلامت و باثبات به نظر رسیدن و یادآوری اتفاقات گذشته که او را به این حالو روز انداخته برای بیننده غمانگیز است. لحظات احساسی مثل این بیشتر عامل موفقیت فیلم هستند تا رخدادهای دلهرهآور و ترسناک آن.
فیلم زنی پشت پنجره از آن فیلمهایی است که بیننده برای پایان میخکوب کنندهاش کلی انتظار میکشد و تمام اتفاقها را دنبال میکند، اما در عین ناباوری ناامید میشود.
منبع: RogerEbert
کلاستروفوبیا ؟؟!! بعد تمایل دارد در مکان بسته خانه بماند؟؟ دوست عزیز شما که مترجم هستی دیگه چرا این اشتباهات رو مرتکب میشی ؟ ایمی آدامز تو خود فیلم عنوان کرد آگورافوبیا یعنی برزن هراسی یا ترس از مکان های شلوغ و پرجمعیت داره بعد چجوری کلاستروفوبیا شنیدین ؟