فیلم جاده یخی یا The Ice Road پایه و اساس دراماتیکی دارد و تعلیقی که ایجاد میکند از نوع درونی و انسانی است. برای نقد این فیلم با فیلیمو شات همراه باشید.
زمانی که تیزر فیلم جاده یخی یا The Ice Road برای اولین بار پخش شد و لیام نیسن را پشت فرمان کامیون دیدیم، همه ما فکر کردیم که شاید این فیلم نسخۀ بهروزشدۀ اثر کلاسیک فرانسوی ۱۹۵۳ یعنی مزد ترس (The Wages of Fear) باشد. یک ورژن آمریکایی از فیلمی درخشان و غیر انگلیسیزبان (فیلمی با کارگردانی آنری ژرژ کلوزو، دربارۀ کامیونهایی که بار نیتروگلیسیرین و مواد منفجره دارند و از جادههای خطرناک کوهستانی عبور میکنند)، که یکبار دیگر در سال ۱۹۷۷ در قالب فیلمی به نام جادوگر (Sorcerer) توسط ویلیام فریدکین بازسازی شد. حالا فیلم جاده یخی به کارگردانی جاناتان هنسلی ساخته شده و دو چیز در مورد آن روشن است:
۱- این فیلم بازسازی فیلم مزد ترس نیست و ۲- ایکاش که اینطور بود!
برای نقد و بررسی فیلم جاده یخی با فیلیمو شات همراه باشید.
داستان فیلم جاده یخی یا The Ice از انفجار متان در یک معدن الماس در کانادا آغاز میشود که طی این حادثه دهها نفر در معدن گرفتار میشوند. برای نجات این افراد از خفگی با متان، به یک چاه گازی ۳۰ تنی نیاز است. اما انتقال آن به این ناحیه دورافتاده امکانپذیر نیست؛ چون هواپیماهای بزرگ نمیتوانند آنجا فرود بیایند و هلیکوپتر هم نمیتواند چنین حجمی را حمل کند. بنابراین تنها راه، استفاده از کامیون است. کامیونها برای اینکه به آن منطقه برسند تنها یکراه دارند که آنهم عبور از جادۀ یخی است؛ درواقع همان مسیر منجمد روی دریاچههای شمالی که فقط در زمستان مورداستفاده قرار میگیرد تا اطمینان حاصل شود که یخ کاملاً متراکم و سفت باشد. اما حالا اواخر آوریل است و بیشتر رانندهها هم رفتهاند.
با این وجود، قهرمانهای قصه برای نجات معدنکاران دستبهکار میشوند. سه کامیون بهسوی منطقه راه میافتند که یکیشان را مایک مککان (با بازی لیام نیسن) و گرتی، دوست او و کهنهسرباز جنگ عراق (با بازی مارکوس توماس) میرانند. گرتی، مکانیک ماهری است اما از یک سری اختلالات عصبی رنج میبرد که از عوارض دوران جنگ هستند. کامیون دوم را جیم گولدنرود (با بازی لارنس فیشبرن)، صاحب شرکت و کامیون سوم را تانتو (با بازی امبر میدتاندر) میراند که یک آمریکایی بومی است و برادرش جزو معدنکارانی است که گیر افتادهاند. وارنای (با بازی بنجامین واکر) نیز که نمایندۀ شرکت بیمه است، او را همراهی میکند. احتمالاً خودتان هم تا الان حدس زدهاید که هیچکدام به مقصد نمیرسند.
البته این ایده به تنهایی میتواند تعلیق خوبی در فیلم جاده یخی یا The Ice Road ایجاد کند. اگر کامیونها خیلی آهسته حرکت کنند، فشاری که بار روی چرخها میآورد باعث ترک خوردن یخها میشود و اگر هم خیلی سریع حرکت کنند، موجی از فشار روی یخها ایجاد میشود و بازهم ترک میخورند. ناگفته پیداست که کامیونها اصلاً نباید در مسیر توقف کنند. واقعاً کار دشواری است، احتمالاً به همین خاطر شبکۀ History سریالی مستندی دربارۀ راننده کامیونهایی که در این جادههای صعبالعبور رانندگی میکنند، تولید کرد.
فیلم جاده یخی پایه و اساس دراماتیکی دارد. درست مثل فیلم مزد ترس، تعلیقی که ایجاد میشود از نوع درونی است. حتی زمانی که درگیر تنش و دشواریهای پیشِروی این رانندگان هستیم که سعی میکنند روی این جادۀ مرگبار دوام بیاورند، احساس میکنیم که با حقیقتی دربارۀ وجود انسان روبهروییم. درواقع هیچ شخصیت شروری در فیلم وجود ندارد و فقط انسانهای عادی هستند که با طبیعت بیرحم در نبردند. در نیمۀ ابتدایی فیلم، شخصیت نیسن ما را به یاد کاراکتر او در فیلم The Grey میاندازد، بنابراین این فیلم بیشتر دربارۀ وفاداری و تلاش برای زنده ماندن است تا زدوخورد و کتککاری فیلمهای اکشن.
اما هنسلی علاقۀ زیادی به صحنههای اکشن و خشونتآمیز دارد (یادتان نرود که او کارگردان فیلم آرماگدون است)؛ روایت او از انفجار متان بهدست اپراتورهای معدن و نقشۀ دغلکارانهشان برای لاپوشانی کردن این کار آغاز میشود و بعد، اتفاقات نیمۀ دوم فیلم رقم میخورد. بهعبارتدیگر، جادۀ یخی ترکیبی از تنش و حفرههای ریزودرشت فیلمنامه و دیالوگهاست.
نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که فیلم، فقط فیلمنامه و شخصیتهای آن نیست، بلکه مخاطب نگرشی را که پشت آن وجود دارد نیز درک میکند. اما به نظر میرسد که هنسلی توجه خاصی به این موضوع نداشته است. چنین فیلمی که با یک ایدۀ هوشمندانه ساخته شده نباید اینقدر ضعیف از آب بیاید.
منبع: Vulture
آقا یه سوال،اون تریلی که گازوئیلش تموم شد،چجوری دوباره راه افتاد؟(اواخر فیلم)
گاف بدی بود
اتفاقا خیلی هم اشتباه گفتید جوری که من رو پشیمون کردید فیلم رو ببینم، بعد از تماشا دیدم عالی بود پر از هیجان