فیلم رهایش کن ، اقتباسی موفق براساس رمان پرفروش لری واتسون از آب در آمده؛ اثریست که تماشاچیانش باید خود را برای ورود به دنیای آن آماده کنند.
در فیلم نئو-وسترن جنایی رهایش کن (با عنوان اصلی Let Him Go) صحنهای اساسی و تعیینکننده وجود دارد که بهعنوان آخرین پرده نمایش به تصویر کشیده میشود: صحنهای که درنهایت ماهیت حقیقی فیلمی را که تا آن لحظه مشغول تماشایش بودیم، آشکار میکند. در حرکتی خشونتبار، افسارگسیخته و تکاندهنده، فیلم که تا آن لحظه خود را در لباس اثر اقتباسیِ آرام، خوشساخت و مستعد دریافت جایزه نشان داده می دهد (البته با بازی بازیگری همراه است که یک جایزه و دو نامزدی اسکار در کارنامهاش دارد)، ناگهان به تریلری وحشتانگیز و یک بی-مووی انفجاری تبدیل میشود که وسعت و عظمت آتشهای شعلهوری که میبینیم، به پایان خونباری میرسد. فیلم، اقتباسی موفق از آب در آمده؛ اثریست که تماشاچیانش باید خود را برای ورود به دنیای آن آماده کنند و البته چند صحنه بیکیفیت ابتدایی فیلم را فراموش کنند. البته هرچه باشد مدل اقتباس این فیلم بسیار بهتر از اقتباس ساختهشده از مرد نامرئی است که بهجای آنکه تریلر صیقلخورده روانشناختی باشد، بیشتر به فیلم ترسناکی بنجل و بیکیفیت میماند.
۲۰ نمونه از بهترین فیلم های سینمایی ژانر وسترن قرن ۲۱ (تاکنون)؛ از جنگو تا رنگو
البته این گفته به آن معنا هم نیست که فضای فیلم براساس رمان پرفروش لری واتسون که در دهه ۱۹۶۰ میگذرد بنیان شده است و از خودش حرفی برای گفتن ندارد. فیلم میخواهد عمیقاً و مَجازاً جایزه اسکار را به سمت خود جلب کند. چندان انتظار نداریم که بهطور چشمگیری از حد متوسط به حد اعلا یا از قصهای پرتنش به داستانی معمولی برسد، تا بتواند خود را به مثابه چیزی متفاوت از فیلمهای مناسب برای تماشا در آخرهفته بدل کند. فیلم، قصه زن و شوهری، به نامهای جورج (با بازی کوین کاستنر) و مارگارت (با بازی دایان لین) را روایت میکند که زندگی خوش و آرامی در مزرعهشان در مونتانا دارند. اما هنگامی که پسرشان در یک تصادف کشته میشود و عروسشان یعنی لورنا (با بازی کایلی کارتر) مجدداً ازدواج میکند، آنها بالاجبار در شرایط سختی قرار میگیرند. دُنی (با بازی ویل بریتین) شوهر تازه لورنا، آدمی تروفرز و عصبیمزاج است که بی هیچ اطلاعی، لورنا و پسرش، یعنی نوه جورج و مارگارت را با خود میبَرد. این دو نفر هم دل به جاده میزنند و به سوی منزلگاه بدنام آباواجدادی دُنی، یعنی خانه خانواده ویبُوی روان میشوند؛ که در آن مادر خانواده، بلانش (با بازی لزلی منویل) رئیس خاندان است و نوهاش را بدون درگیری رها نخواهد کرد.
در زیر سطح صاف و صیقلخورده استودیویی، چیزی درباره فیلم رهایش کن وجود دارد که به شکلی قانعکننده با [استودیو و کارگردان فیلم] در تقابل و تضاد است. به طوری که ممکن است تماشاگر، از کسی که آثاری مثل خانواده استون یا مونت کارلو را به پرده سینما آورده، انتظار چنین تریلر خشنی را نداشته باشد. در بیشتر زمان فیلم، شاهد روابط گرم بین زوج اصلی به سبک و سیاق قدیمی هستیم و توماس بزوکای نویسنده و کارگردان یکبار دیگر شالوده اثر خود را بر تیم دونفره لین و کاستنر مستحکم کرده است، که سابقاً در فیلم مرد پولادین (محصول ۲۰۱۳) نیز نقش والدین را داشتند. سادگی خواسته آنها («بریم نوهمون رو برگردونیم») و نیروی پیشران روبهجلوی بخش اول فیلم، درگیر نشدن معمول در جریان اثر را سخت میکند؛ چیزی که دربارهی پویاییِ این زوج جالب است، این است که چطور لین هدایت ماجرا را در دست میگیرد، و انفعال کاستنر را تغییر میدهد. این انرژی نه تنها بهواسطه عشقی مادرانه پدید میآید، بلکه از خشمی عادلانه نیز سرچشمه میگیرد. عموماً زنانی که در فیلمها فرزندی از دست میدهند، آشفتهحال و مجنون تصویر میشوند، درحالیکه مردان بردبار هستند. بنابراین تماشای از دور خارج شدن این کلیشه مستعمل و جنسیتزده بسیار سرحالکننده است و لین (بازیگری که طرز بازیاش گاه کمی خشک و مکانیکیست) دربرابر چالش نقشی فرماندهنده و بعضاً عصیانگر قد علم میکند.
اما تنها زمانی که زوج قصه با سرنوشت نهاییشان ملاقات میکنند، فیلم واقعاً به هیجان میآید؛ آنها رودرروی دشمن رئیسمآب خانواده قرار میگیرند: نقش معرکهای برای منویل که از او کمی بعید بود البته نباید از یاد برد که نامزدی اخیرش در اسکار موید تواناییهای اوست. منویل در فیلم رهایش کن نقش کاراکتری پرهیاهو را بازی میکند؛ از آن دست شخصیتهای درحالفراموشی که در دهه ۵۰ بیشتر دیده میشدند و تهدیدهایشان بهاندازه اقدامات خشونتبارشان جدی بود. مثل تمام شخصیت منفیهای خوب، او بسیار کم و تنها در چند صحنه فیلم ظاهر میشود. منویل با حضورش فیلم را یکباره دچار تنش میکند و آن را از دست همبازیهای پرانرژیاش درمیآورد و آنها را با دیالوگهای نیشدارش میبلعد. درعینحال که با لهجهای نهچندان یکدست در قانع کردن زوج فیلم موفق نیست، هیجان بسیاری هم برای به نمایش گذاشتن این نکته دارد که خواسته قهرمانان قصه چندان اهمیتی ندارد؛ و این سبعیت بلانش است که با اجرای تمامآواییاش همراه میشود و فیلم را به سوی پرده وحشیانه آخرش میراند. روند نمایش آزار در فیلم بزوکا از یک اثر درجه یک به یک بی-مووی عوامپسندانه، روندی گیجکننده و سردرگم است. گویی فیلمساز تنها پس از آنکه رهایش کن بهواسطه پایانبندی خشونتباری واقعاً رها شده، توانسته نفسی تازه کند. تنها ایراد من به این بخش آن است که دلم میخواست زدوخوردی که وزنه مرکزی فیلم است، بیشتر باشد؛ که البته این اتفاق تقریباً خیلی دیر رخ میدهد.
با بازسازی زبردستانه و گران مقطع تاریخی فیلم، بستر محیط روستایی و وحشی آمریکا و بخش پایانی که تماشاگر را شوکه میکند، باعث ناراحتیست که خیلی از ما نمیتوانند لذت تماشای رهایش کن را بر پرده عریض سینما تجربه کنند؛ جایی که فیلم حقیقتاً به آنجا تعلق دارد. اما کسانی که موفق به این کار شدند، قطعاً در تجربه یک سواری پرچالش و وحشیانه شرکت کردهاند.
شاید برایتان جالب باشد: تحلیل و نقد سریال «یلواستون»؛ نزاعی خشونتبار بر سر مزرعهای بزرگ
منبع: The Guardian