نقد و بررسی فیلم «جوجو خرگوشه»: آغازی نو برای نازی‌ها

«جوجو ربیت» آشکارا در مورد نازی‌های خوبی است که در لحظه‌های حساس، به شکل منحصربه‌فردی در برابر نهادهای قدرتمند مقاومت می‌کنند.

فیلم جدید تایکا وایتیتی، «جوجو خرگوشه» یا «جوجو ربیت» آشکارا در مورد نازی‌های خوبی است که در لحظه‌های حساس، به شکل منحصربه‌فردی در برابر نهادهای قدرتمند مقاومت می‌کنند. برای نقد و بررسی فیلم «جوجو خرگوشه» با فیلیمو شات همراه باشید.


سرانجام فیلمی که مکس بیالی‌استاک و لئو بلوم، کاراکترهای فیلم «تهیه‌کنندگان» محصول سال ۱۹۷۶ به کارگردانی مل بروکس، پس از بیرون آمدن از زندان می‌خواستند بسازند ساخته شد. البته در این میان باید به نکته‌ای اشاره کرد: درحالی‌که آنها می‌خواستند فیلم «بهار برای هیتلر» را به‌عنوان یک پروپاگاندا (جوسازی تبلیغاتی) برای هواداران نازی بسازند و آن را به‌عنوان ناخوشایندترین کمدی جهان به یک شکست بزرگ تبدیل کنند تا از طریق سرمایه‌گذاران درآمد بیشتری داشته باشند، «جوجو خرگوشه» با عنوان اصلی «Jojo Rabbit» به‌عنوان یک فیلم ضد نازی ناخوشایندترین کمدی جهان است که با هدف موفقیت ساخته شده است.

اگرچه در فیلم «جوجو خرگوشه» سوژه طنز مشخصاً نازی‌ها هستند اما فیلم به‌شدت ولی ناخواسته، خود و همچنین سازندگانش و به‌طور کلی صنعت فیلم‌سازی که این فیلم را لایق تولید، انتشار و تحسین دانسته‌اند را به سخره می‌گیرد. «جوجو ربیت» اگرچه توسط تایکا وایتیتی (کارگردان و نویسنده‌ای مشهور)، ساخته شده و توسط یک استودیو بزرگ منتشر شده است، اما ترکیب آن با طنز شدیداً احمقانه (برای مثال کاراکتر کاریکاتورگونه آدولف هیتلر با بازی تایکا وایتیتی) و به تصویر کشیدن دولت ظالم آلمان باعث شده است تا ما بیشتر با فیلمی کمدی-فانتزی ساخته شده برای هفته‌نامه فکاهی دی آنین (The Onion) روبرو باشیم. فیلم به‌قدری بی‌معناست که تصور می‌کنم هالیوود و صاحبان آن در حالی فیلم را برای اکران تایید کرده‌اند که قبل از تماشای آن چشم‌بندهایشان را روی صورت خود گذاشته‌اند.

داستان فیلم، در آخرین سال جنگ جهانی دوم روایت می‌شود. در روستایی در آلمان، یک پسر ده‌ساله به نام جوجو (با بازی رومن گریفین دیویس) که به‌تازگی عضو سازمان جوانان هیتلری شده است، به همراه مادرش رُزی (با نقش‌آفرینی اسکارلت جوهانسون) زندگی می‌کند. پدر جوجو در خانه نیست – رزی می‌گوید که او به جنگ رفته است، اما بزرگسالان دیگر به جوجو می‌گویند که پدر او یک ترسو است – پس از مدتی متوجه می‌شویم که او احتمالاً از جنگ فرار کرده است.

رزی چیزی بروز نمی‌دهد اما میتوان گفت که با نظام نازی مخالف است. بااین‌حال، جوجو اتاق خود را با پوسترهای هواداری نازی تزئین کرده است. جوجو یک دوست خیالی دارد و این دوست خیالی کسی نیست جز آدولف هیتلر (تایکا وایتیتی) که در لحظه‌های حساس عاطفی سراغ جوجو می‌آید، شجاعت او را تحریک می‌کند یا احساس حقارت را از او دور می‌کند. از اولین صحنه‌ای که شاهد حضور هیتلر هستیم، او از جوجو می‌خواهد تا با اعتمادبه‌نفس بیشتری «سلام نازی» را ادا کند.

تیپ جوانانه هیتلر جوجو، با لباس یونیفورم و رنگ‌بندی با نشاط ما را به یاد فیلم «قلمرو طلوع ماه» به کارگردانی وس اندرسن می‌اندازد. شخصیت‌های بزرگسال دیگری نیز در فیلم حضور دارند. کاپیتان کلنزندورف (با بازی سم راکولفرد فینکل (با بازی آلفی آلن)، و فراولین رام (با بازی ربل ویلسون) که بیانگر کینه‌جویی، تمسخر و نفرت از یهودیان هستند و کودکان را به سمت نوعی بی‌رحمی هیولاگونه سوق می‌دهند. برای این که کودکان یاد بگیرند چگونه انسان‌ها را برای پیشوا به قتل برسانند، آنها به یکی از پسربچه‌ها – جوجو – دستور می‌دهند تا یک خرگوش را در دستانش نگه دارد و گردن آن را بشکند. جوجو نمی‌تواند این کار را انجام دهد. یکی از سردسته‌های گروه به او طعنه زده و می‌گوید که اگر او نمی‌تواند یک خرگوش را بکشد پس شاید خودش یک خرگوش ترسو باشد. باقی بچه‌ها با تکرار کلمه «جوجو خرگوشه» او را مسخره می‌کنند. با شنیدن این حرف‌ها، جوجو به سمت جنگل فرار می‌کند. هنگامی که او در میانه جنگل با خود خلوت کرده است، هیتلر خیالی به سراغ او آمده و یادآوری می‌کند که خرگوش بودن چیز بدی نیست. خرگوش‌ها باهوش و زیرک هستند؛ آنها هرروز با مشکلات زندگی‌شان مبارزه می‌کنند.

اما پس از آن‌که که جوجو تحت تأثیر دوست خیالی‌اش هیتلر، یک نارنجک را جلوی پای خود منفجر می‌کند و آسیب می‌بیند، وظایف بی‌خطر و دور از صحنه نبرد را به او واگذار می‌کنند. او حالا بیشتر اوقات خود را تنها در خانه سپری می‌کند و گاهی اوقات وظیفه چسباندن پوسترها در شهر را انجام می‌دهد. زمانی که صدایی از طبقه بالای خانه به گوشش جوجو می‌رسد، با کنجکاوی سعی می‌کند منبع این سروصدا را کشف کند. او با چاقویی که از سازمان جوانان هیتلری جایزه گرفته است، برشی در دیوار چوبی ایجاد می‌کند و به یک مخفیگاه می‌رسد. زمانی که در حال نگاه کردن به فضای این مخفیگاه است ناگهان با دختری نوجوان روبرو می‌شود که در آنجا پنهان شده است. البته بعدها متوجه می‌شویم که رزی این دختر را در آنجا پنهان کرده است. تاریکی مخفیگاه و ناگهانی بودن این آشنایی، باعث می‌شود جوجو از دختر بترسد و فرار کند. او فکر می‌کند که این دختر یک روح است؛ زمانی که دختر روح بودن خود را انکار می‌کند، می‌گوید: «من روح نیستم، چیزی بدتر هستم، تو می‌دو نی من چیم مگه نه؟» جوجو پاسخ می‌دهد: «یک یهودی».

این دختر (با بازی توماسین مک‌کنزی) که السا نام دارد، دوست خواهر مرحوم جوجو، اینگ است. علیرغم نفرت جوجو از یهودیان، پسرک تنها و کنجکاو داستان فیلم «جوجو خرگوشه»، با السا دوست و با داستان زندگی او آشنا می‌شود. با وجود تفاوت سنی میان این دو نوجوان (جوجو ده سال دارد و السا تقریباً شانزده‌ساله است)، جوجو حسی عاشقانه به السا پیدا می‌کند. این موضوع زمانی برای تماشاگر ملموس می‌شود که جوجو عشق خود را با نوشتن نامه‌هایی نشان می‌دهد که در آنها، خود را به‌جای دوست‌پسر سابق السا(یک مبارز مقاومت یهودی به نام ناتان) جا می‌زند.

مقاومت در همه‌جا دیده می‌شود: از همان ابتدا آشکار شده است که رزی تنها یک مخالف پنهانی نسبت به تفکرات نازی‌ها نیست، او یک مبارز فعال است؛ هرچند مبارزه او (تا جایی که فیلم نشان می‌دهد)، خشونت‌آمیز نیست. در صحنه‌ای شاهد بحث جوجو و مادرش بر سر میز شام هستیم. این صحنه یکی از دوست‌داشتنی‌ترین صحنه‌های فیلم است. زمانی که جوجو از نبود پدر گلایه می‌کند و به مادرش می‌گوید: «اگر پدر بود، متوجه منظورم می‌شد.» رزی با دوده شومینه روی صورت خود ریش می‌کشد و نقش پدر را برای پسرش بازی می‌کند. شوخی‌هایی که میان جوجو و مادرش اتفاق می‌افتند، عشق میان این مادر و فرزند را به خوبی نشان می‌دهند.
در صحنه‌ای دیگر، این دو را در کنار یک پل می‌بینیم. رزی از گذشته پل و این که آنجا پاتوق عشّاق بوده است با جوجو حرف می‌زند. اما جوجو تحت‌تأثیر آموزش‌های سازمان جوانان هیتلری می‌گوید: «ما در جنگ هستیم. الان وقت عشق و عاشقی نیست.» اما رزی سعی دارد پسرش را آرام کند و ذهن او را به سمت زندگی هدایت کند: «همیشه وقت عاشقیه. خودت یه روزی این رو می‌فهمی. کافیه فقط اون نفر خاص رو پیدا کنی.»

در این بین، هیتلر همچنان به دیدارهای فانتزی خود با جوجو ادامه می‌دهد و رابطه دوستی میان السا و جوجو نیز هرروز عمق بیشتری پیدا می‌کند. پس از آن که جوجو جوک رهبران سازمان جوانان هیتلری را درباره سختی شناخت یهودیان می‌شنود، از السا در مورد صفات یهودیان سوال می‌پرسد تا بتواند یک کتابچه راهنما همراه با کاریکاتورهای مضحک و تصورات خشن در مورد این موضوع بنویسد. جوجو در مورد نژاد یهودیان سوال می‌پرسد و السا جواب می‌دهد: «نژاد ما و شما یکسان است، با این تفاوت که ما انسان هستیم.» هنگامی که جوجو در مورد شاخ یهودیان سوال می‌پرسد، دخترک جواب می‌دهد که شاخ‌های او هنوز رشد نکرده‌اند. سپس السا در مورد مردم یهود که موردعلاقه خدا هستند رجزخوانی می‌کند، در حالی که جوجو و دیگر نازی‌ها «توسط مردی کوچک و ضعیف انتخاب شده‌اند که حتی سبیلش کامل رشد نمی‌کند.»

با وجود این که فضای فیلم همیشه عجیب‌وغریب و آمیخته به نفرت است، ما اولین صحنه‌ی ترسناک و جدی فیلم را زمانی شاهد هستیم که گشتاپو به سراغ خانواده جوجو آمده است. اعضای گشتاپو، اگرچه تهدیدی مهلک محسوب می‌شوند اما شخصیت‌پردازی آنها تا حدودی کاریکاتورگونه صورت گرفته است. زمانی که یکی از آنها (با بازی استیون مرچنت) دکور مطابق با مکتب نازی اتاق جوجو را می‌بیند، می‌گوید: «آرزوم اینه که پسربچه‌های بیشتری مثل تو تعصب کورکورانه داشته باشن.»

اگرچه داستان فیلم «جوجو خرگوشه» در مدت جنگ جهانی دوم روایت می‌شود، اما سوژه طنز فیلم بدیهی‌تر است: هدف طنز فیلم، چیزی فراتر از جزئیات درام آن است؛ «جوجو ربیت» مردمی که بر اساس قومیت از دیگران متنفر هستند، قدرت پروپاگاندا و رهبرانی که چنین نفرتی را در کودکان ایجاد می‌کنند را به استهزاء می‌گیرد و یک پیشنهاد برای درمان نهایی این نفرت ارائه می‌دهد: روابط شخصی می‌تواند انسانیت اقلیت مورد ظلم قرارگرفته را اثبات کند.

فیلم از علل تاریخی این‌که چگونه یهودیان آلمانی به شکلی عمیق در جامعه آلمان جا افتادند و احتمال آن که آلمانی‌های زیادی، نازی‌های زیادی همسایگان یهودی خود را خوب بشناسند صرف‌نظر می‌کند. این جزء غم‌انگیز از تاریخ، در مستند «ما قبلاً بسیار محبوب بودیم» محصول سال ۱۹۸۶ به خوبی نشان داده شده است؛ اثری از مانفرد کریکهایمر، فیلمساز نیویورکی که در سال ۱۹۳۶ به‌عنوان یک پناهنده آلمانی-یهودی وارد ایالات‌متحده شده بود. عنوان این مستند، به رابطه محبت‌آمیز آلمانی‌ها با همسایگان یهودی خود اشاره دارد. در فیلم «جوجو خرگوشه»، نازی‌ها به‌عنوان نماد اصلی نفرت و نسل‌کشی، نماینده کسانی هستند که در روزگار امروز از انسان‌های دیگر متنفر هستند.

اگرچه نازی‌ها سوژه‌های خوبی برای طنزپردازی هستند اما نیازی نیست هیتلر و نزدیکانش به استهزاء گرفته شوند. آنها در دوران خود باید سوژه طنزپردازی قرار می‌گرفتند و البته این کار به‌ویژه در هالیوود صورت گرفت. برای مثال می‌توان به فیلم «بودن یا نبودن» محصول سال ۱۹۷۲ اثر ارنست لوبیچ، کارگردان آلمانی یهودی نام برد. امروزه مسخره کردن هیتلر و دارودسته‌ او اگرچه آسان اما بی‌هدف است زیرا او دیگر تهدیدی برای دنیا به شمار نمی‌رود. وایتیتی به مبارزه کسی رفته که دیگر زنده نیست.

نفرت‌پراکنانی که باید مورد تمسخر قرار گیرند، حالا بر مسند قدرت نشسته‌اند اما امروزه ساخت یک فیلم بلند که آزادانه رئیس‌جمهور، اطرافیان و یا حامیان او را مسخره کند، ریسک بالایی به همراه دارد و یک فیلم‌ساز یا استودیو مهم آن را نمی‌پذیرد؛ مگر آنکه رئیس‌جمهور، دیگر این مقام را نداشته باشد (برای مثال فیلم «معاون» محصول سال ۲۰۱۸ که حتی نمی‌توان آن را فیلمی کمدی دانست، سال‌ها بعد از اتمام فعالیت سیاسی دیک چینی داستان زندگی او را روایت می‌کند).

در عوض، «جوجو خرگوشه» با ترکیب احساسات و اوضاع عجیب‌وغریب، چیزی شبیه به یک منظره از زندگی روزمره آلمان نازی را به تصویر می‌کشد. فیلم، نه‌تنها وحشی‌گری‌ها و ظلم و ستم آن دوران را به رخ بیننده می‌کشد، بلکه دیدگاهی از مقاومت گسترده را نیز نشان می‌دهد. فیلم «جوجو ربیت» در قالبی طنز تلاش‌های نظام برای انطباق ذهنی و پیروی عملی شهروندان از ایدئولوژی و اقدامات مربوط به نسل‌کشی یهودیان را نشان می‌دهد.

اما محور اصلی فیلم، به تصویر کشیدن آلمانی‌های خوب است؛ افرادی مانند رزی و همراهانش که فعالانه با نظام مقابله می‌کردند. فیلم همچنین روی اقدامات آشکار نازی‌هایی تمرکز کرده است که اگرچه مسئولیت عمومی دارند اما با وجود این، شجاعت فداکارانه‌ای از خود نشان می‌دهند و بارها با تصمیمات قاطعشان نقاط عطف فیلم را شکل می‌دهند. «جوجو خرگوشه»، فیلمی در مورد حضور نازی‌های خوبی است که در لحظات حساس، به گونه‌ای منحصربه‌فرد با نهادهای قدرت مقابله می‌کنند.

اگرچه داستان فیلم «جوجو ربیت» در گذشته روایت می‌شود اما یک ایدئولوژی سیاسی برای زمان حاضر ارائه می‌دهد. در تبلیغات فیلم، شاهد عبارت «یک طنز ضد نفرت» هستیم نه «یک طنز ضد نازی» و می‌توان خوشحال بود که اتفاقی کم‌نظیر در صنعت تبلیغات رخ داده و ما با یک تبلیغ صادقانه روبرو هستیم. فیلم اساساً در مورد آلمان نازی نیست اما از آن به‌عنوان یک تمثیل برای نشان دادن وضعیت امروزی جهان و سیاست‌های نفرت‌پراکنی استفاده می‌کند.

تایکا وایتیتی در نشان دادن داستان خانواده جوجو که شامل مهربانی‌های مادر، بدخلقی‌های پسر، غیبت پدر و بی‌رحمی‌های او در گذشته است (این بی‌رحمی تنها با دادوفریادهای او به تصویر کشیده می‌شود، نه برخوردهای فیزیکی؛ زیرا فیلم فضایی برای هیچگونه تعارض عاطفی در نظر نگرفته است)، نوعی انسانیت رنگ‌پریده را به تصویر کشیده است که در آن پیروی متعصبانه جوجو از مکتب نازی به نظر قابل‌بخشش، یا حداقل قابل‌درک است؛ زیرا این مکتب بازتابی از مشکلات روانی و شخصی او است. «جوجو خرگوشه»، در کنار «جوکر» یکی دیگر از فیلم‌هایی است که بر این مضمون تاکید می‌کند:

«افرادی که مورد آزار و اذیت قرار گیرند، به دیگران آزار می‌رسانند.»

مهم‌تر از همه، پیام فیلم «جوجو خرگوشه» درواقع «قضاوت نکردن یک نازی از روی ظاهر او است.» وایتیتی قصد دارد این پیام را انتقال دهد که هیچگاه یک نازی را به‌واسطه یونیفورم یا وفاداری‌ها یا اعلامیه‌ها و یا حتی اقدامات آنها قضاوت نکنید. اولاً، خطر جدی مقاومت در برابر یک رژیم استبدادی را بپذیرید و با مردم عادی همدردی کنید؛ زیرا آنها تنها سعی دارند زندگی روزمره خود را انجام دهند و علیرغم حس واقعی خود، مجبور هستند حین انجام شغل خود از دستورات پیروی کنند یا وانمود کنند که به نظام متعهد هستند. ثانیاً، سعی کنید دردی را درک کنید که آنها برای حمایت از قوانین یک دیکتاتور خونخوار متحمل شده‌اند. درواقع، این دیکتاتور بوده است که آنها را به سمت نفرت از یک گروه قومی دیگر سوق داده است. همین موضوع باعث شده است که یک فرد ساده و آسیب‌دیده، هیتلر را به‌عنوان یک مرد خوب تصور کند. ثالثاً، اعتماد داشته باشید، یا کلمه‌ای را موردتوجه قرار دهید که در هالیوود بسیار مورداستفاده قرار می‌گیرد و استیون سودربرگ در فیلم‌های خود با دیدگاهی طنز به آن پرداخته است: «امید». امید داشته باشید که وقتی اوضاع به حد بحرانی برسد، نجابت و انسانیت ذاتی یک نازی بروز پیدا خواهد کرد و مایه نجات مردم خواهد شد.

چیزی که فیلم «جوجو خرگوشه» قصد دارد برای مخاطبان امروزی سینما انجام دهد ترغیب آنها به نگاهی با همدردی به نازی‌ها، نماد «بدترین موجودات در سینما» است. هدف واقعی «جوجو ربیت»، تاثیر گذاری بر نفرت‌پراکنان نیست، بلکه تحت تاثیر قرار دادن آنهایی است که از نفرت‌پراکنان متنفر هستند. این فیلم، قصد ندارد تنها به تمسخر نازی‌ها بپردازد یا فقط صفات خوب آزادی‌خواهان را نشان دهد، بلکه قصد دارد نشان دهد که آدم‌های خوب در هر دو جناح وجود دارند. پس برای قضاوت در مورد هر کس باید نهایت احتیاط را به‌کار برد.

«جوجو ربیت» در اسکار ۲۰۲۰ موفق به دریافت جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی شد.


منبع: The NewYorker

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

3 نظر
  1. حمید می‌نویسد

    چه نقد چرتی…
    دیگه نیویورکر نخونید

  2. S.h.mousavie می‌نویسد

    میان گریه میخندم چون شمع …..
    فیلم امیدوارانه و مثبتی بود که سیاست را در برابر عشق پاک کودکانه به سخره میگیرد، اینکه نسلهای جدید وجدان معصومی دارند که حتی دشمنان هم عاشق هم میشوند. سربازان آینده باهم دوست خواهند شد و حتی اگر جنگ، خانواده بچه ها رو اعدام هم بکنند اما یتیمان جنگی از هر دو طرف، جای خانواده را برای هم پر خواهند کرد. آلمانی ها با این فیلم از حیثیت خودشان دفاع کردند بالاخره.
    فیلم بسیار ارزشمندی که با حماسه به جنگ تراژدی میره، اشک گریه را به اشک خنده، تبدیل میکنه، مگه چندتا فیلم اینجوری میشه در تاریخ سینما پیدا کرد؟ سخت ترین کار دنیا اینه که وسط خنده، بگریانی یا بالعکس. سکانس اوج عالی فیلم، بچه در جستجوی مادرش، از کفش های قرمز جنازه بر سر دار اعدام، بوی مادر را شنیده و بندهای کفش وی را بسته و بخانه برمیگردد. فقط حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید ….
    خوش بحال بچه ها و غنچه ها …..

  3. امیر ارسلان پوراسدی می‌نویسد

    نکته قابل توجه این است که ما در تاریخ سینما و رسانه هیچ گاه شاهد نقد و سوگیری ضد یهود نبوده ایم در حالی که وجود نژادپرستی افراطی و جنایات علیه دیگران در سوابق آنها از دیرباز تا به امروز غیر قابل انکار است

fosil