نقد فیلم «دولیتل»؛ اقتباسی دوباره از داستانی قدیمی

به‌طور دقیق، نمی‌توان گفت که مشکل این فیلم از کجا آب می‌خورَد! شاید علت اصلی آشفتگی فیلم «دولیتل» را بتوان در کارگردانی استیون گیگان جست.

به‌طور دقیق، نمی‌توان گفت که مشکل این فیلم از کجا آب می‌خورَد! داستان، جالب است و به‌خوبی نیز به اثری بصری تبدیل شده است. ماجرا دربارۀ دکتری عجیب‌و‌غریب است که می‌تواند با حیوانات صحبت کند و حالا این دکتر خُل‌وضعِ قصۀ ما گرفتار ماجراهای عجیب‌و‌غریب‌تری هم می‌شود و اتفاقات جالبی را از سر می‌گذراند؛ داستانی بی‌عیب‌و‌نقص و عالی که بر اساس سری کتاب‌های محبوب هیو لافتینگ ساخته شده، که در سال‌های دهۀ ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، به‌طور منظم، برای کودکان چاپ می‌شدند. این فیلم البته اولین اقتباس از این کتاب‌ها نیست، بلکه در طی سال‌ها، نسخه‌های دیگری نیز در قالب فیلم سینمایی، مجموعۀ تلویزیونی، انیمیشن و حتی لایو اکشن از آن‌ها ساخته شده است؛ اما نسخۀ فعلی آن با بازی رابرت داونی جونیور در نقش اصلی، دکتری خوش‌قلب و پُرشر‌و‌شور، مانند گردابی آشفته است که انسجام لازم را ندارد و برای هدایت آن به مسیر درست نیز مدیریتی به چشم نمی‌خورد. برای نقد و بررسی فیلم «دولیتل» با فیلیمو شات همراه باشید.


شاید علت اصلی آشفتگی فیلم «دولیتل» را بتوان در کارگردانی استیون گیگان جست. شهرت گیگان به دلیل نویسندگی فیلم‌نامۀ فیلم‌های «سیریانا» (با نام اصلی «Syriana») و «ترافیک» (با نام اصلی «Traffic») است؛ اما احتمالاً برای کارگردانی فیلم «دولیتل» (با نام اصلی «Dolittle»)، گیگان بهترین انتخاب ممکن به‌شمار نمی‌آید. در ابتدای فیلم، در مقدمه‌ای کارتونی، با صدای اما تامسون در نقش پولینزیای طوطی ، داستان مرگ همسر دولیتل روایت می‌شود؛ او در پی سفری اکتشافی با کشتی به نقطه‌ای دور‌دست رفته و دیگر برنگشته است و حالا دولیتل که نمی‌تواند از غم مرگ همسرش رها شود، خود را در خانه‌اش مخفی کرده و روزگار می‌گذراند. تنها همدم مرد غمگینِ عزلت‌نشین، با آن ریش بلند و پریشان، دوستان حیوان او هستند: اردکی با صدای کمیل نانجیانی، خرس‌قطبی با صداپیشگی رامی ملک، یک گوریل با صدای سلنا گومز، شترمرغی با صدای اکتاویا اسپنسر و چندین حیوان دیگر؛ اما کنج عزلت او با حضور دو نفر، که طی اتفاقاتی ساده، در یک روز به ملاقاتش می‌آیند، بر هم می‌خورد: تامی استابینز (با بازی هری کولت) که سنجابی زخمی را پیش دولیتل می‌آورد و دیگری، لیدی رُز (با بازی کارمل لانیادو) که دولیتل را برای کمک در درمان ملکه ویکتوریا به قصر فرا می‌خواند. اگر دولیتل به ملکه کمک نکند، زمینی را که عمارتش بر آن بنا شده، از وی می‌گیرند و حیواناتش در آستانۀ فصل شکار بی‌خانمان و آواره می‌شوند. پس به ملاقات ملکه (با بازی جسی باکلی) می‌رود و پس از معاینۀ او متوجه می‌شود که احتمالاً وزیرهای بدجنسش (با بازی جیم برودبنت و مایکل شین) او را مسموم کرده‌اند. تنها راه درمان ملکه پادزهری است که از شکوفه‌های درخت باغ بهشت به‌دست می‌آید و این درخت فقط در جزیره‌ای دور‌دست می‌روید. حالا دولیتل همراه با گروه همراهان عجیب‌و‌غریبش، که از حیوانات تشکیل شده‌اند، به سفری در اقیانوس‌ها می‌روند تا برای نجات ملکه، به‌موقع با پادزهر برگردند. آن‌ها به جزیره‌ای می‌رسند که مقر دزدان دریایی است و رهبرشان دشمن قدیمی دولیتل با بازی آنتونیو باندراس است و بدین ترتیب، داستان پیچیده و پیچیده‌تر می‌شود!


هفت فیلم برتر ویم وندرس این‌هاست

 


در فیلم «دولیتل»، فیلم‌برداری بعضی صحنه‌ها گیج‌کننده هستند و از طرفی، چنان نادرست در کنار هم چیده شده‌اند که حتی پس از چندین‌بار دیدن، احساس معلق‌بودن در فضایی فاقد مفهوم و احساس را به بیننده القا می‌کنند. انگار همه‌چیز وارونه است و صدای شخصیت‌ها بی‌هدف و نامشخص از میان همهمۀ محیط به گوش می‌رسد. در این فیلم، گویی کسی چندین صحنۀ مختلف را کاملاً اتفاقی انتخاب و به هوا پرتاب کرده است و سپس آن‌ها را به همان ترتیبی که روی زمین ریخته‌اند با مکالمات عجیب‌و‌غریب بی‌حاصل و بی‌پایان به هم متصل کرده است! تازه این مکالمات از جایی بسیار دور به گوش می‌رسند؛ به‌طور کلی، نمی‌توان تشخیص داد که کدام حیوان در حال صحبت است و صدای او از کجا به گوش می‌رسد. صدای همۀ شخصیت‌ها، حتی صدای داونی جونیور، به‌شکلی عجیب، از فیزیک آن‌ها جداست؛ انگار که هاله‌ای بین صدا و جسم شخصیت قرار گرفته و مانع از تطبیق آن‌ها با یکدیگر است. با توجه به اینکه بیشتر فیلم شامل صحنه‌های گروهی و حرّافی حیوانات و دولیتل است، مشکل صدا موجب ایجاد گسست میان صدا و تصویر می‌شود و ارتباط‌گرفتن با فیلم را مشکل می‌سازد. مضاف بر آن، بیشتر حیوانات با کامپیوتر طراحی شده‌‌اند و این موضوع نیز بر غیر‌واقعی بودن صحنه‌ها می‌افزاید.

 


در سال ۱۹۶۷، از این داستان نسخۀ موزیکالی با هنرمندی رکس هریسون ساخته شد که در تاریخ و هالیوود شکستی تمام‌عیار به‌شمار می‌آید و تماشای آن، هنوز هم که هنوز است، پس از سال‌ها، مانند تجربه‌ای سورئال از هدر‌دادن پول و بودجه محسوب می‌شود. در سال ۱۹۹۸ و ۲۰۰۱، ادی مورفی در دو نسخۀ دیگر از این داستان ایفای نقش کرد. این فیلم‌ها اقتباسی بامزه و البته کمی متهورانه از این داستان بودند و روی‌هم‌رفته، دوست‌داشتنی قلمداد می‌شوند؛ اما فیلم «دولیتل»، با وجود تلاش بسیار، به هیچ‌کدام از نقاط‌قوت اقتباس‌های قبلی دست نیافته است. البته باید اذعان داشت که مایکل شین در نقش پُرسر‌و‌صدا و بدجنس خود می‌درخشد و سنجاب هم با آن روحیات جنگجویانه بسیار بامزه است. بنا به برخی گزارشات، پس از اتمام فیلم‌برداری، کارگردانان دیگری به گروه سازندگان فیلم «دولیتل» اضافه شدند که احتمالاً همین موضوع و البته سه هفته تکرار فیلم‌برداری برخی صحنه‌ها، باعث ایجاد مشکلات موجود در این فیلم شده است. این اتفاقات از وجود مسائل و مشکلات جدی در روند تولید این فیلم حکایت دارند که موجب تعویق چندماهۀ زمان اکران آن نیز شد. با وجود این‌ها، اگر پریشانی چشمگیری در کلیت فیلم وجود نداشت، می‌شد از سایر مشکلات آن چشم‌پوشی کرد، که متأسفانه چنین نیست!


منبع: Roger Ebert

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil