«یک زندگی پنهان» با عنوان اصلی «A Hidden Life»، داستانی واقعی درباره یک معترض باوجدان را روایت میکند که در جنگ جهانی دوم از مبارزه برای نازیها سر باز میزند. این فیلم، یکی از بهترین و پرطرفدارترین آثار ترنس مالیک، کارگردان فیلم «درخت زندگی» است. «یک زندگی پنهان»، شما را برای نزدیک به سه ساعت سرگرم نگه میدارد و باید گفت که تماشای آن نیازمند سطحی از تمرکز برای درک معماهای فلسفی است.
این فیلم نیز همانند «مرد ایرلندی» مارتین اسکورسیزی بهنوعی قصد دارد عصارهای از المانهای مخصوص به سبک ترنس مالیک در طول ۵ دهه فیلمسازی را به تصویر بکشد. کارگردان، به خوبی توانسته است شوخطبعی ترسناک صحنههای واقعی (در ابتدا و انتهای فیلم) را با سبک منحصربهفرد خود از کاتهای سریع و مونتاژ صدا روی تصویر ترکیب کند؛ صحنههای ابتدایی فیلم، هواداران را به یاد آثار کلاسیک مالیک همچون «زمینهای لمیزرع» و «روزهای بهشت» میاندازد. «یک زندگی پنهان» یکی از بهترین و متمایزترین فیلمهای سال ۲۰۱۹ است؛ اگرچه مخاطبان این اثر به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی که عاشق فیلم خواهند شد و گروهی که با آن مخالف خواهند بود و در برابرش احساس بیگانگی میکنند.
آگوست دیل، نقش فرانتس ییگراشتتر، یک قهرمان متواضع در دنیای واقعی را ایفا میکند که در فیلمهای مدرن بهندرت ستایش میشوند. او سیاستمدار نیست؛ بلکه مردی مشتاق، انقلابی و برونگرا است. کسی که مجموعهای از عقاید را برای خود اصل قرار داده است و تا پای جان به آنها وفادار باقی میماند. زندگی او شباهت زیادی به داستان «بارتلبی، محرّر» اثر هرمان ملویل دارد؛ یک کاتولیک میانهرو از خدمت در ارتش آلمان، سوگند خوردن برای وفاداری به هیتلر یا حتی درود فرستادن به او سر باز میزند؛ این تصمیم، پیامدهایی به دنبال دارد اما این دشواریها نهتنها موجب شکست خوردن فرانتس نمیشوند، بلکه عزم او را برای پافشاری روی تصمیماتش راسختر میکنند.
این داستان، تنها یک پایان دارد؛ زیرا دیکتاتوری فاشیستها با شهروندان معترض مهربان نخواهد بود. فرانتس ییگراشتتر در سوگند نخوردن برای وفاداری به هیلتر از یک کشیش کاتولیک به نام فرانتس راینیش الگو گرفته و حتی حاضر است همانند او اعدام شود.
حوادث فیلم در سال ۱۹۳۹ رخ میدهند؛ زمانی که پایههای حکومت هیتلر در حال استوارشدن است. فرانتس به همراه همسرش فرانزیسکا یا همان فانی (با بازی والری پاکنر) در یک روستای کوچک در آلمان زندگی میکند. آنها همراه با دخترانشان روی مزارع کار میکنند و دام پرورش میدهند. فرانتس پیش از این به ارتش آلمان فراخوانده شده اما هیچگاه به جنگ اعزام نشده است. در سال ۱۹۴۳ ارتش دوباره فرانتس را فرامیخواند، اما حالا او صاحب همسر و فرزند است و آلمان چند کشور را فتح کرده، میلیونها انسان را به قتل رسانده و قصد دارد عملیاتهای کشتارجمعی را آغاز کند. وجدان فرانتس، اجازه حضور او در این عملیاتها را نمیدهد. او بهطورکلی با جنگ مخالف است اما این عملیاتها بسیار متفاوت از جنگ معمولی هستند.
گرفتن این تصمیم، آسان نیست و فیلم مالیک حسی پرآشوب از عواقب شوم این تصمیم را به مخاطب القا میکند. تأثیر این تصمیم روی ازدواج فرانتس پیچیده است: او قبل از آشنایی با فانی خود را درگیر سیاست نمیکرد اما پس از ازدواج، به فردی اصولگرا و وفادار به اصولش تبدیل شد. حالا فانی در موقعیتی دلهرهآور قرار گرفته است؛ او نمیداند به استواری فرانتس بر سر عقایدش افتخار کند یا از تاثیری که بر او گذاشته پشیمان باشد. اگر فرانتس به مخالفت خود با ارتش ادامه دهد، قطعاً به زندان خواهد افتاد و شکنجههایی دردناک را تجربه خواهد کرد. پایان این ماجرا، چیزی جز اعدام نخواهد بود و اگر این اتفاق رخ دهد، فانی دیگر کسی را برای تکیه کردن نخواهد داشت؛ کودکانشان یتیم خواهند شد، درآمد خانواده به صفر خواهد رسید و اهالی روستا، که هیتلر را مانند یک خدا میپرستند آنها را مورد آزار و اذیت قرار خواهند داد.
فیلم «یک زندگی پنهان»، داستان تقابل یک کشاورز با نازیها را روایت میکند. مخاطب در حین تماشا به این موضوع فکر میکند که آیا او نیز در چنین شرایطی شجاعت کشاورز را دارد یا خیر. فیلم، قصد ندارد ایدئولوژی خود را به خورد تماشاگر دهد، بلکه سعی دارد همانند یک استاد الهیات یا فلسفه با بیان داستان و برانگیختن سوال در ذهن مخاطب، او را به تفکر و تأمل دعوت کند؛ برای مثال؛ «آیا از نظر اخلاقی صحیح است که یک مرد با سرسختی روی اعتقاداتش باعث رنج و عذاب همسر و فرزندانش شود؟ آیا این سرسختی بهترین تصمیم برای خانواده، جامعه و یا خود او است؟ آیا میتوان در کنار احترام به عقاید خود با تصمیمات اشتباه حکومت کنار آمد؟ آیا در چنین شرایطی فکر کردن به حفظ جان خود گناه است؟ چه اقداماتی برای حفظ جان خود صحیح هستند و کدام اعمال بزدلانه در نظر گرفته میشوند؟»
در طول فیلم، شاهد آن هستیم که افرادی با فرانتس صحبت میکنند و سعی دارند او را به سمت تسلیم شدن سوق دهند اما گاهی نشانههای جالبی میبینیم. نشانهها، این فرض را تایید میکنند که تحمل سختیها از جانب فرانتس موجب میشود که این افراد احساس گناه کنند؛ چرا که در چنین شرایط حساسی، راحتی خود را ترجیح دادهاند. هنگامی که فرانتس در ابتدای داستان تصمیم خود را با کشیش محلی مطرح میکند، کشیش سعی نمیکند با هشدارهای جدی او را از مخالف با دولت بازدارد؛ این در حالی است که اکثر رهبران مذهبی از هیتلر حمایت میکردهاند. به نظر میرسد کشیش در مورد فرانتس و خانوادهاش نگران است، اما در چهره آشفته او، نشانهای از خودآزاری دیده میشود.
در صحنهای طولانی و برانگیزنده در میانه فیلم، میبینیم که فرانتس در زندان نظامی است و مرتباً توسط نگهبانان شکنجه میشود. یک وکیل به فرانتس پیشنهاد میکند که اگر راضی به حمل اسلحه و پوشیدن یونیفورم نظامی نیست، میتواند کفش سربازان آلمانی را واکس بزند و وسایل آنها را آماده کند. فرانتس به هرکجا که میرود با افرادی آشنا میشود که با او همعقیده هستند اما جسارت مخالفت آشکار و عمومی با نازیها را ندارند.
سخاوتمندی روحی فیلم بهقدری است که حتی اجازه میدهد برخی از نازیها لحظاتی از تردید را تجربه کنند؛ اگرچه این تردید هیچگاه به یک عمل مثبت ختم نمیشود. هنگامی که یک قاضی (با بازی برونو گانتس) فرانتس را به دفتر خود دعوت میکند، از او در مورد تصمیماتش سوال میپرسد و با بیانی آشفته عمیقاً در مورد آنها فکر میکند. زمانی که فرانتس از صندلی خود بلند میشود و اتاق را ترک میکند، قاضی روی صندلی او مینشیند و سعی میکند خود را بهجای فرانتس تصور کند.
«یک زندگی پنهان»، فیلمی است که ما را در اعماق وضعیتی دشوار قرار میدهد و موقعیت را از نقطهنظر انسانی بررسی میکند. فیلم قصد ندارد با داستانی ساده، برتری اخلاقی یک فرد نسبت به شرورترین افراد تاریخ را به تصویر بکشد. چیزهایی که در اینجا اهمیت دارند وقایع نیستند، بلکه احساس قهرمان داستان و عزیزانش هنگام وقوع اتفاقات، سوالاتی که ذهن آنها را مشغول کرده و استدلالهایشان است.
صرف نظر از مدتزمان طولانی فیلم، چیزی که این داستان را به یک حماسه تبدیل میکند، توجه فوقالعاده کارگردان، نویسنده، بازیگران و تمامی افراد تیم به پسزمینههای دنیوی پیرامون تصمیمات قهرمان داستان است. همانطور که در اغلب آثار ترنس مالیک شاهدش هستیم، «یک زندگی پنهان» به جزئیات فیزیکی حیات اشاره دارد؛ این موضوع، در صحنههایی برجسته است که شاهد چنین چیزهایی هستیم: حرکات موزون داسی که چمنهای مزرعه را برش میدهد؛ سایههایی که به واسطه عبور خورشید از پشت درخت روی دیوارها ایجاد شدهاند؛ و آویزان بودن پاهای کودکی خردسال هنگامی که پدرش او را در آغوش گرفته است.
ترنس مالیک به شکلی مشابه با «روزهای بهشت»، فیلمی شگفتانگیز در مورد کار، بارها و بارها کارکردن (پشت میلههای زندان یا در مزارع روستا) را مقدس میشمارد و اجازه میدهد نمایی طولانی بدون موسیقی (و گاهی بدون برش) این حس را در مخاطب ایجاد کند که چگونه مبارزات سیاسی یک فرد در زندگی روزمره او تاثیر میگذارد.
فیلم «یک زندگی پنهان» به خوبی توانسته حس دلهره را با به تصویر کشیدن لحظاتی زودگذر به مخاطب القاء کند. این لحظات، بهقدری قابلدرک و گاهی اوقات عجیب، شگفتانگیز و واقعی هستند که تماشاگر فوراً باورشان میکند؛ برای مثال، در یکی از این صحنهها فرانتس که در بازداشت نظامی است به همراه دو نگهبان وارد یک قهوهخانه میشود و هنگام خروج، چتری را در مقابل در ورودی قرار میدهد. چند لحظه بعد، نمایی از نقطه دید فرانتس در پشت یک ماشین به تصویر کشیده میشود: یکی از نگهبانان در حال رقص روی پیادهرو است؛ کاری که او احتمالاً در همه حال عادت به انجام آن دارد، چه در یونیفورم و چه در لباس شخصی.
فرانتس روگوفسکی، ستاره فیلم «ترانزیت» محصول سال ۲۰۱۸، نقشی کوتاه و تأثیرگذار را در قالب کاراکتر والدن ایفا کرده است؛ سربازی که به یک معترض باوجدان تبدیل میشود. روگوفسکی با چشمانی تاریک و غمگین، صدایی لطیف و تصوراتی که او را به یک تکگویی احساسی هدایت میکنند، چهرهای عمیق از نجابت را بر پرده سینما به تصویر کشیده است. در هر دقیقه از فیلم، شاهد یک مکاشفه جدید هستیم؛ این مکاشفهها اغلب اوقات با صحنهای از پیادهرو یا درب پشتی ادغام شدهاند. «یک زندگی پنهان» قدرت خود را در فضاسازی پسزمینه به رخ میکشد. فیلم شما را به تفکر وامیدارد؛ بهخصوص درباره تغییر و تحوّلی که باعث شد سربازی که قرار بود فرانتس را اعدام کند، در انتهای داستان کنار او اعدام شود. زمانی که به او کاغذ و قلم میدهند تا آخرین سخنانش را بنویسد، میگوید: «چه بنویسم؟»
ترنس مالیک در این فیلم نشان میدهد که چگونه شهروندان عادی، زورگوییهایی حکومتی را درک میکنند. زمانی که سربازان آلمانی (که غالباً جوان هستند) با چهره فرانتس روبرو میشوند، به او توهین کرده یا شکنجهاش میکنند، ژستی به خود گرفتهاند که نشان میدهد مطمئن هستند که فرانتس توان مبارزه با آنها را ندارد و این ژست قلدرانه باعث میشود مخاطب فیلم، آنها را محکوم کند. فیلم «فهرست شیندلر» نیز در به تصویر کشیدن این موضوع موفق عمل کرده بود.
در صحنهای میبینیم که فرانتس به محل اعدام برده شده است و سربازان نازی با چهره لاغر و نحیفشان او را لعن و نفرین میکنند. آنها با فریاد کشیدن پافشاری میکنند که اعتراضات او هیچ معنایی نداشته است؛ اگر این اعتراضات معنایی نداشتند، پس چرا سربازان فریاد میکشند؟
پدیدهای که در آن شهروندان عادی غرورشان را حفظ میکنند و ارزشمندی بودن خود را باور دارند، برای مخاطبان به خوبی قابلدرک است. مالیک در این مورد مصاحبهای نداشته اما من فکر میکنم نیازی به توضیح نیست که چرا او چنین فیلمی را در سال ۲۰۱۹ منتشر کرده است؛ زمانی که ایالاتمتحده بر سر پیروی از یک شخص به نزاع افتاده است. اما فیلم آنقدر غنی و استوار است که میتوان موضوع داستان را به کشورهای دیگر نیز تعمیم داد و نمیتوان گفت که این داستان در دوران معاصر یا در کشورهای دیگر باورپذیر نیست. پویایی اجتماعی به تصویرکشیدهشده در فیلم «یک زندگی پنهان» منحصر به هیچ زمان و مکانی نیست.
بااینحال، «یک زندگی پنهان» داستانی غمانگیز است که تنها یک تراژدی را تصویر نمیکشد؛ بدبختیهای متحملشده توسط فرانتس، فانی و کودکانشان نسخهای افراطیتر از دردی است که همهی انسانها بهعنوان یک عارضه جانبی از زندگی روی زمین متحمل میشوند. غرش و صدای عجیبوغریب بمبافکنهایی که از روی روستا عبور میکنند ورود کشتیهای جنگی آمریکا در فیلم «خط باریک سرخ» به کارگردانی مالیک را در ذهن مخاطب تداعی میکنند. در فیلم «خط باریک سرخ» سربازی به نام ویت از بهشت خود که در صلح آرمیده است فاصله گرفته و وارد منطقه جنگی میشود.
آیا خدا رنج و شر را آفریده است؟ اگر چنین است، چرا؟ و چرا رنج و شر، خود را خودسرانه و ناعادلانه بر ما تحمیل میکنند؟ آیا این آزمون تحمل و ایمان در شرایط بیعدالتی و درد است؟ اگر چنین است، آیا این شرایط قابل دفاع هستند؟ اگر اخلاقیات توسط نیروهای اهریمنی خنثی و بیاثر میشوند، پس چرا باید مطابق اخلاق رفتار کنیم؟ مالیک هیچ پاسخی به این سوالات نمیدهد و ما را به صبر دعوت میکند. این موضوع، زمانی رخ میدهد که فانی در پایان داستان به ما میگوید تمام سوالات روزی پاسخ داده خواهند شد.
ضمن تأیید فیلم ،در تمامیه فیلم های غربی(اروپایی و آمریکایی)با نوعی زرنگی خاص دین مسیحیت تبلیغ میشود،ضد جنگ بودن فیلم،درس مقاومت و بی رنگ بودن انسان را آموزش میدهد،درس ایثار واز خود گذشتگی برای حقیقت،فیلم های ساخت اروپا و آمریکا فیلم و سینمای شان سینما ست،پوخ به فیلم های ایرانی و سینمای ایران(فیلمفارسی)
سلام..مرسی از تحلیل شما و نه نقد البته…
فیلم به اندازه کافی قدرتمتد هستش که ما رو حدود ۳ ساعت نگهداره..
ما بیشتر نماهای مدیومو نزدیک و زوم میبینیم که کاملا خوشبختی و درد و رنج رو حس کنیم..سکانسهای عشقبازی فانی و فرانتز بسیار با هوشمندی گرفته شده که نه تنها با دوربین سر دست ؛ مخاطب رو بوجد بیاره ؛ بلکه باعث شده کهاز عشق بی حد و حصر این دونفر ماهم خوشحال بشیم و لحظات زیبایی رو درکنارشون(و البته خودمون) حس کنیم و این عالیه!
در سکانسی گه فرانتز از ارتش بر میگرده و فانی اون رو به آغوش میکشه حرکت دوربین سر دست(و نه دالی این) کاملا این حس دوری و دلتنگی رو انتقال میده و این تکنیک در این اثر مالیک بینظیره.
اما آیا زمانی که از کمک به دولت امتناع میکنهو برای فراخوان دوباره به جنگ نِمیره ؛ آیا جریانی نهفته؟! دقیقا نیاز به هیچ حرفی نیست و از کاتهای سریع و بازی بدن فرانتز میشه این رو حدس زد و این واقعا محشره!
مادری نگرانِ فرزند و همسری با اعتقاد راسخ که به شوهرش میگه کاری که میدونی درسته رو انجام بده و همین ایمان ؛ مادر فرانتز رو هم نرم میکنه که بعذرخواهی از عروسش و فانی میپردازه..
بماند که کاتهای سریع و البته شاید باربط مبنی برگذشت زمان و از جمله زمستان کمی ازار دهنده است!
درنمایی که فانی برای ملاقات شوهرش به برلین میاد(همراه اون کشیش)و البته وکیل مزخرف تسخیریش! در اطاق ملاقات که اجازه نزدیک شدنشون روبهم نمیدن؛ دوربین در دوحالت سر دست و ثابت قرار داره..سردستی که التهاب هر دور رو پس از تقریبا یکسال دوری نشون بده و ثابتی که در نمایی مدیوم واید ؛ هم سرباز کنار دیوار رو کهتکیه داده و خودشو و دولت چرتش رو (هیتلر) پیروز میدان میدونه نشون بده و هم آرامش خاطر فانی و فرانتز که دستای همو گرفتن! و همین آرامش باعث میشه اعصاب اون وکیل بهم بربزه و بگه که من برای این همه کمک باید جوابگوباشم! دقیقا وکیلی که قبلا جوابشو از فرانتز گرفته بود که پس من برای چی اینجام ؟!؟!و فرانتز گفته بود نمیدونم! حالا این پافشاریش برای برگردوندن رای فرانتز چه پیامدهای خوبی براش داره الله اعلم!
در سکانس های شکنجه های زندان که اصلا جالب نبود و یا اینکه مالیک نخواسته بود بیشتر بهش بپردازه و با برداشتن صندلی از زیر پای فرانتز و یا بعضا زدنش؛ ما نمای مدیوم رو از دوربین داریم که شاید این شکنجه کردن رو نخواهیم زیاد لمس کنیم و دلمون به یک ازادیِ معجزه اسا خوش باشه اما درست در سکانسی که حکماعدام رو براش میبُرن؛ ما دقیقا میفهمیم که این حکم از هر شکنجه ای بدتر بوده که اینطور در کلوزاپی زیبا فرانتز رو نشون میده..
و در نهایت قاضی ای که لحظه ای خودشو بجای فرانتز تصور میکنه ایا متحول میشه؟! و یا اون افسری که فرانتز رو درسلولش شکنجه میکرد و در لحظه ای که فرانتز رو برای اعدام میبردن و با دوربین سردست ؛ چهره ی بی کلاه این افسر شکست خورده(بخاطر نتونستن در عوض کردن عقاید فرانتز) رو نشون میده ایا اونهم متحول شده که اینچنین نمای نزدیک میده؟ شاید این نمای نزدیک درواقع چهره ی عصبانی اون رو درظاهر پیروز نشون بده که بله من همه ی امثال شمارو بزانو در میارم! ولی در باطن میدونه که یک جاهل بلفطره ی شکست خورده در این لبتس نحسشه! و این تکنیک عالیه!
و سکانس آخر و نوشتن وصیت نامه ها ما نمای اسمان و رهایی رو داریم و این بینظیره که بگه حقیقت تاابد زنده است…
تکنیکی که اینجا بکار رفته دقیقا زمانی که قبل از فزاتتز اعدامیان رو میارن به اطاق گیوتین؛ ما نمایی از اطاق گیوتین مُشرف به بیرون از بین درب نیمه باز اطاق گیوتین داریم و تا زمانی که فرانتز وارد اطاق نشده این نما هست و وجود داره و درست زمانی که وارد میشه ما نمایی لانگ شات در اطاق گیوتین پشت پرده داریم خب چرا قبلش از میانه ی در بود که ماحیاط رو و اعدامیان نشسته رو میدیدیم؟!
دقیقا بدین معناست که دنیای این ابلهانی که اعدام میکنن چقدر کوچکه که از بین درب(استعاره) فقط دنیای کوچیک خودشونو قسمتی از اون حیاط(حیاط زندگی در دنیا) رو میبینن و اما در عوض اون اعدامیان و از جمله فرانتز جهان بینی ای ماورای اون افرادی ک معدوممیکنن داره! و این تکنیک عالی بود…
اگر چه فیلمساز صحنه ی اعدام هیچ یک از اون افراد رو نشون نداد که مارو نخواد درگیر صحنه های خشن و نشان دادن اعدام کنه اما همون سطل کنار گیوتین برای پاک کردن خون اجساد و داربست گیوتین از نمایی مدیوم کلوزآپحق مطلب رو ادا کرد و بعدشم که باز نمای اسمان..
درمجموع من فیلم رو دوست داشتم و نسبت به بقیه ی اثارش که غالبا طبیعت گرا هم هست متفاوت تر بود..
مرسی از سایت شما.
نقدوتحلیلی بود از امید مقدم علاقمند به سینما.
کافی بود هیتلر پیروز بشه تا همین فیلم ها رو علیه چرچیل یا روزولت می ساختند!
تکرار طوطی وار روایت فاتحان جنگ جهانی توسط ما شرقی ها خنده داره!!
نقد بسیار عالی. من این فیلم رو همون سال ۲۰۱۹ دیدم. خیلی واسم تاثیرگذار بود ولی وقتی نقد شمارو خوندم فهمیدم باید یکبار دیگه برگردم فیلم رو ببینم. این هفته برای کلاس آلمانی میخواستم این فیلم رو نقد کنم و از نقد شما هم استفاده میکنم تو صحبتام. مرسی
سلام
وقت به خیر ، متن بسیار عالی و جامع و تأثیرگذاری است ،فیلم ارزش دیدن چند باره را دارد و نکات ارزشمند آن از جمله انسانیت ، ارادی ، مخالفت در مقابل یک کشور و جمعی که یک نظر دارند و … با تشکر
نقد بسیار عالی بود.
مرسی
سلام نقد و بررسی خوبی بود ممنون ..