گاسپار نوئه، فیلمسازی فرانسوی- آرژانتینی است که در جشنواره کن ۲۰۲۱ با فیلم گرداب (Vortex) شرکت داشت. او در این مصاحبه توضیح میدهد که چگونه تجربهای نزدیک به مرگ، برای ساخت فیلمی کاملا متفاوت، الهامبخش بوده است.
گاسپار نوئه، فیلمسازی فرانسوی- آرژانتینی است که در جشنواره کن ۲۰۲۱ با فیلم گرداب (Vortex) شرکت داشت. این فیلمساز در مصاحبه با ایندیوایر توضیح میدهد که چگونه تجربهای نزدیک به مرگ، برای ساخت فیلمی کاملا متفاوت، الهامبخش او بوده است. برای اطلاعات بیشتر با فیلیمو شات همراه باشید.
در همان روزی که گاسپار نوئه فیلم جدید خود، Vortex، را در جشنواره فیلم کن سال ۲۰۲۱ برای اولینبار به نمایش گذاشت، یک تصویر هشداردهنده در اینستاگرامش منتشر کرد. این عکس با عنوان «خونریزی مغزی – روز ۱۱»، کارگردان ۵۷ ساله آرژانتینی را با لباس بیمارستان و متصل به دستگاه تنفسی ونتیلاتور نشان میداد. طرفداران و دوستان گاسپار نوئه برای نوشتن حرفها و آرزوهای خوب به بخش نظرات سرازیر شدند. در این بین، یکی نوشته بود: «جهان هنوز به فیلمهای تو احتیاج دارد.»
نقد فیلم گرداب یا Vortex ساخته گاسپار نوئه
نام فیلم گرداب در میان ۱۲ فیلم برتر جشنواره کن ۲۰۲۱
آنطور که معلوم شد، گاسپار نوئه همان فیلمسازی که در سردرگم ساختن تماشاگرانش با محرکهای شدید روانگردانی مانند به خلاء وارد شو (Enter the Void) و نقطه اوج (Climax) سرآمد است، باز هم به آنها رو دست زده؛ تصویر متعلق به یک سال پیش بوده. مدت کوتاهی پس از شروع همهگیری کرونا، نوئه از یک خونریزی مغزی، جان سالم به در برده بود. ضربه مهلکی که کارگردان مقیم پاریس را بیش از همیشه به مرگ خود نزدیک کرد و او را به ساختن شخصیترین فیلمش سوق داد.
تقریبا بیستسال است که نام گاسپار نوئه با قمار در فیلمسازی و سینمایی ویرانگر شناخته میشود؛ و این از زمان نمایش فیلم بازگشت ناپذیر (Irréversible) در جشنواره کن سال ۲۰۰۲ شروع شده. البته در فیلم امسالش ورتکس که نوئه آن را در اوایل سال ۲۰۲۱ فیلمبرداری کرده، کارگردان در حالتی آرامتر و قابلفهمتر از گذشته، عمل کرده است. ستارههای فیلم داریو آرجنتو (استاد فیلمهای زرد ایتالیایی) و فرانسوا لبرون (بازیگر زن فیلم مادر و فاحشه) هستند. در حالی که این زوج مسن، آخرین روزهای زندگی خود را در آپارتمان کوچکشان میگذرانند، شخصیت لبرون آرام آرام عقلش را از دست میدهد.

این فیلم ۲ ساعت و ۲۲ دقیقهای، فرمالیسم ماجراجویانه معمول گاسپار نوئه را با استفاده از صفحه نمایش تقسیمشده در تقریبا کل مدت زمان فیلم، نشان میدهد. گرچه از این شیوه برای پردازش تجربههای مکمل زوج داستان در حالیکه دنیایشان به تدریج متزلزل میشود، استفاده شده، اما باعث شده با قابلفهمترین حقه سینمایی در کارنامه نوئه تا به امروز مواجه شویم. چند روز قبل از نمایش ورتکس در کن، گاسپار نوئه از پاریس، درباره اینکه چگونه تجارب اخیرش الهامبخش پروژه خودمانی جدیدش شده، با ایندی وایر صحبت کرد.
- به نظر میرسد شما قبل از ساختن این فیلم تجربه کاملی از شرایط نزدیک به مرگ داشتید.
یک سال و نیم پیش، من دچار یک خونریزی مغزی شدم و تقریبا مرده بودم؛ اما نجات پیدا کردم و به طرز معجزهآسایی دچار هیچ آسیب مغزیای نشدم. اما پزشکان برایم استراحت مطلق تجویز کردند. دو ماه بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم، مشقتهای در بستر ماندن برایم آغاز شد. حدود شش ماه در خانه ماندم و فیلمهای میزوگوچی را میدیدم. هر روز یکی یا دو اثر شاهکار از سینمای ژاپن را تماشا میکردم. احتمالا آن روزها آرامشبخشترین لحظات کل زندگیم بوده است.
- حتما احساس خوششانسی کردهاید.
میتوانستم از دنیا رفته باشم، اما ناگهان فرصت دوبارهای یافتم. چیزهایی وجود دارد که زیاد به آنها اهمیت نمیدهید؛ چیزهای کوچکی که کم ارزش بهنظر میرسند اما طعم حیات و پویایی در خود دارند. بعد از این خونریزی مغزی، من حتی یکبار هم مواد مخدر مصرف نکردهام. بهعلاوه سیگار را هم ترک کردهام، دیگر در غذا نمک نمیریزم، حتی دلم هم برای نمک تنگ نمیشود.
- پس این موضوع، نبود مواد روانگردان در فیلم جدیدتان را توضیح میدهد…
وقتی یکبار کاری را به انجام میرسانید، تکرار کردن آن برایتان کسلکننده خواهد بود. البته که میتوانید افراد دیگر را غافلگیر کنید، اما قبل از همه، باید خودتان را غافلگیر کنید.
- شکلگیری ایده اصلی فیلم به طور کامل برایتان چقدر طول کشید؟
مدتها بود که در مورد فیلم فکر میکردم، اینکه میخواستم با کاراکترهای مسن فیلمی کار کنم؛ این را از سه یا چهار سال پیش در ذهن داشتم. وقتی برای سال نو به دیدار پدرم در آرژانتین رفتم، میدانستم که برای ساخت این فیلم باید برگردم. ده صفحه نوشتم و امیدوار بودم که برایش مقداری کمک مالی از دولت بگیرم. شبکه کانال پلاس فرانسه زمانیکه فیلمنامه فقط ده صفحه بود، آن را پیشخرید کرد. فروردین ماه، لوکیشن را پیدا کردیم. طراح صحنه فوقالعادهمان ژان قبس اتاقی را خلق کرد که شبیه یک خانه است. در اردیبهشت، فیلمبرداری کردیم و در خرداد ماه تدوین فیلم را آغاز کردیم.
- تا چه اندازه فیلمنامه برایتان آشنا بود؟
پدرم ۸۸ سال دارد و شاید بیشتر از همیشه وضعیت ذهنیش نزدیک به سوژه فیلم باشد. او نقاشی میکشد و دستی به قلم دارد. سال گذشته کرونا گرفت و خوب شد. بدیهی است که در فیلمنامه چیزهایی مرتبط به زندگی خودم وجود دارد. مادرم هشت سال پیش دچار زوال عقل شد و بعد به همین علت از دنیا رفت. مادربزرگم هم به همین شکل فوت کرد. این یک پروسه جادویی است که برخی از باهوشترین افراد روی زمین اولین کسانی بودهاند که عقلشان را از دست دادهاند. در ابتدا میخواستم این فیلم را به همه آن کسانی که تقدیم کنم که عقلشان را قبل از قلبشان، از دست دادند.
- شما قبلا هم با ایده تقسیم کردن صفحه نمایش (Split Screen) بازی کرده بودید، مشخصا در کار اخیرتان نور جاودان، چه زمانی این ایده به ذهنتان رسید که کل فیلم را به این شکل بسازید؟
دو شکل از زندگی وجود دارد که مشترک نیستند اما کامل کننده یکدیگر هستند. هرکدام از آنها در دالان خاص خودش زندگی میکند؛ اما با آن دیگری پیوندی در هم تنیده دارد. زندگی تا حدی اینگونه است. تجمیع همه ادراکات زندگی، تنها واقعیت حقیقی آن است. در ابتدا من فکر نمیکردم که کل فیلم را با حالت صفحه تقسیمشده بسازم. در شروع کار، ما با دو دوربین فیلمبرداری میکردیم و پس از آن، تنها با یک دوربین ادامه دادیم. بعد متوجه شدم عجب غلطی کردم، اگر میخواستم تقسیم صفحه را برای کل فیلم داشته باشم، باید با دو دوربین فیلمبرداری میکردم. بنابراین مجبور شدیم برخی صحنهها و قسمتهای ازدسترفته را مجددا فیلمبرداری کنیم، خیلی خوشحالم که این کار را کردیم.

- قصد داشتید این کار چه تاثیری ایجاد کند؟
ممکن است در نماهای ابتدایی فیلم که صفحه نمایش تقسیم شده، غافلگیر شوید؛ اما پس از دقایقی آن را فراموش میکنید. چشمهایتان کل زمان فیلم از چپ به راست حرکت میکند. برخی به من گفتند که وقتی برای بار دوم فیلم را دیدند بسیار بیشتر آن را درک کردند.
- چطور به این نتیجه رسیدید که از داریو ارجنتو برای بازی در این اثر دعوت کنید؟
او را قبلا در سینماتک فرانسه روی صحنه دیده بودم. داریو قادر است بدون هیچ سوالی، یک ساعت تمام صحبت کند و این به خاطر این است که او خیلی سریع حرف میزند؛ شبیه یک نمایش تک نفره. و همه عاشقش هستند. خوشبختانه، دخترش ایژا به من کمک کرد تا او را برای بازی در فیلم قانع کنم. زمان تمرین در صحنه، به داریو گفتم: «هی داریو! من حواسم به یکی از دو دوربین هست. ترتیب لوکیشن را هم میدهم. تو برای کاراکترت چه میخواهی؟» و او گفت: «دوست دارم خانومی داشته باشد.»، بسیار خوب. پس از دختری که مسئول لباس بود خواستیم نقش خانوم او را بازی کند. بعد به داریو گفتم که نگران این نباش که زبان فرانسویت عالی نیست، تو یک ایتالیایی هستی که در فرانسه زندگی میکند. فقط کافیست که خودت را مانند یک منتقد فیلم ساکن فرانسه نشان بدهی.
- کل فیلم از یک طرح ۱۰ صفحهای بداههپردازی شده است. این موضوع چه چالشهایی برایتان به وجود آورد؟
هر بازیگری در لحظه دیالوگهایش را خلق میکرد. فرانسوا از من پرسید برایش دیالوگ نوشتهام یا نه؟ و من گفتم: «میتوانم برایت بنویسم اما بیا آنها را در صحنه کشف کنیم. در مورد تو، باید دیالوگهایت را زیر لب زمزمه کنی. اهمیتی نمیدهم که کلماتی که از دهانت خارج میشود را بفهمیم یا نه؛ میخواهم مردم یک جورهایی حدس بزنند با چشمهایت چه میگویی.» فکر میکنم در ابتدا برای او بسیار خستهکننده بود، چرا که فرانسوا کلمات و حرف زدن را خیلی دوست دارد. به او گفتم باید نوعی بازی غریزی و خالی از کلمات، ارائه دهد. او این بازی را قبول کرد و به آن تن داد. این یک اجرای واقعی است. فرانسوا سرزنده و شاد است، کاملا مخالف آن چیزی که از او در فیلم میبینیم. مادر فرانسوا که ۱۰۰ سال دارد، همچنان از نظر ذهنی در وضعیت سلامت کامل قرار دارد.
- کنار هم قرار دادن این همه تصاویر ضبطشده حتما کار بسیار دشواری بوده است؟
هرگز فکر نمیکردم که مدت زمان فیلم ۲ ساعت و ۲۲ دقیقه بشود. فکر میکردم ۸۰ یا ۹۰ دقیقه باشد. اما این همه متریال خوب برای دو صفحه داشتم. اگر از همه این متریال استفاده میکردم فیلمی تقریبا ۴ یا ۵ ساعته میشد. بنابراین هر چیزی که حقیقی و احساسی بود نگهداشتم و غیر از آن را حذف کردم.
- فیلمهای شما اغلب با مسائل جنسی، مواد مخدر، مهمانیهای آن چنانی و دیگر فعالیتهای خلاف عرف سروکار دارند. چقدر به ساختن فیلمی که همه این چیزها را کنار میگذارد واقف بودید؟
نمیخواهم فیلمی که در مورد پیر شدن است را با درجه بندی X (نامناسب برای کودکان) بسازم. این نوعی فیلم با موضوع نجات یافتن است؛ در مورد دو فرد پا به سن گذاشته، که در خطر هستند. نمیدانم به چه ژانر سینمایی میتواند متعلق باشد.
- این صحبتهای شما تداعیکننده فیلم «عشق» اثر هانکه هستند.
فیلم عشق آنقدر موفق بوده که هر زمان من میگویم فیلمم در مورد یک زوج سالخورده است و یکی از آنها شروع به فرتوت شدن میکند، شما ناگزیر به یاد فیلم هانکه میافتید. اما حقیقت این است که درباره این موضوع که در همه جای جهان و در هر خانوادهای وجود دارد، فیلمهای بسیار اندکی ساخته شده است.
- خود شما از تجربه گفتن این داستان چه آموختید؟
مشکل اینگونه از بیماریهای روانی این است که مردم از بیان آنها خجالت میکشند و آنها را مثل یک راز درون خانواده نگهمیدارند. افراد وقتی متوجه میشوند پدر و مادرشان آلزایمر گرفتهاند، فکر میکنند مجبورند این مصیبت را به تنهایی تحمل کنند و نمیخواهند در این مورد با دیگران صحبت کنند. این خیلی خیلی عجیب است. از طریق ساخت این فیلم من فهمیدم که افراد بسیار زیادی هرروزه از پدر و مادرشان نگهداری میکنند و هیچوقت در اینباره صحبت نمیکنند. این بخشی از زندگی من است. همینطور بخشی از زندگی پدرم، یا زندگی پسرعموهایم؛ حتی زندگی مادرم زمانیکه مجبور بود از مادرش که دچار زوال عقل شده، مراقبت کند. البته که صحبت کردن با دیگران در این مورد میتواند بسیار آرامشبخش باشد.
- در مورد چشمانداز پخش جهانی این فیلم چه فکر میکنید؟ فیلم قبلی شما با عنوان «نور جاودان» هرگز در آمریکا پخش نشد.
شما نباید فقط برای پول درآوردن فیلم بسازید. برخی از افراد برای خرید خانههای مجلل یا مواد مخدر این کار را میکنند. اما میتوانید به سینما به مثابه ابزاری برای ارتباط در زندگی و به اشتراک گذاشتن خوبیها و بدیهای آن بیاندیشید. هدف غایی این فیلم، مسائل اقتصادی نبود. اگرچه فیلم مسئلهای در رابطه با درجهبندی مخاطبین ندارد، اما برای مخاطب عمومی است. اما باید بگویم که محتوای فیلم ناراحت کننده، اگزیستانسیالیستی و خیلی زمخت است؛ چیزی کاملا مخالف یک فیلم انرژیزا.

- در مورد فاز بعدی دوران فیلمسازیتان چه حسی دارید؟
دو سال پیش خیلی در مورد ساختن فیلمی با موضوع دین صحبت میکردم. الان، خیلی دوست ندارم فیلمی در مورد تفتیش عقاید یا علم غیب بسازم. شاید بخواهم فیلم مستندی در قطع عریض (سینمااسکوپ) کار کنم. به جای نوشتن فیلمنامه، پیدا کردن بازیگران و متقاعد کردن افراد برای ساختن فیلمی داستانی، ترجیح میدهم با استفاده از تمامی ابزاری که سینما در اختیارم میگذارد، یک مستند قدرتمند بسازم. میخواهم بدون فیلمنامه، یک فیلم حماسی بسازم.
- با توجه به آنچه از سر گذراندهاید، آیا احساس میکنید که زمان اندکی تا پایان زندگی در اختیار دارد؟
فقط میدانم که قرار است روزی بمیرم و بعد از آن، از صفحه روزگار محو خواهم شد. رابطه زندگی و مرگ برایم اینچنین است: یک رویا درون رویایی دیگر به پایان میرسد.
منبع: IndieWire