در قسمت پنجم سریال زخم کاری میبینیم که مالک برای پاک کردن خون، همچنان دستش به خون آلوده میشود و منصوره نیز برای تحتتاثیر قرار دادن او بیکار نمینشیند. برای بررسی این قسمت با فیلیمو شات همراه باشید.
بعد از قسمت پنجم خیلیها درباره صحنه سانسور لاک زدن در زخم کاری حرف میزنند که سریع در فضای مجازی ترند شده، اما نکته مهم درباره این قسمت، عمیقتر شدن نگاه انتقادی سریال به بازی قدرت و گراهای حسابشده و ظریفی بود که به رابطه میان رسانه، سیاست و بنگاههای اقتصادی اشاره داشت؛ جدای از این، درام قصه هم با سرمایهگذاری بیشتر روی المانهای عامهپسند همچنان پیش میرود و مخاطبان بیشتری را پای سریال نگه میدارد. برای نقد و بررسی قسمت پنجم سریال زخم کاری با فیلیمو شات همراه باشید.

تاکنون پنج قسمت از مجموع پانزده قسمت سریال منتشر شده، اما در مقایسه با رمان منبع اقتباس، قصه از نیمه هم گذشته است و هرچه پیش میرویم شاخ و برگهای اضافه شده به متن اصلی اهمیت بیشتری پیدا میکند؛ طوری که حالا سرنوشت سریال از تصمیمات سمیرا (رعنا آزادیور) و منصوره (هانیه توسلی)، ارتباط بین بچههای مالک (جواد عزتی) و ناصر (سعید چنگیزیان) و گذشته مالک جداییپذیر نیست و البته رمان هرچه بهپایان نزدیکتر میشود بیان مبهم و فضای انتزاعیتری پیدا میکند، که ظاهرا این اضافات سریال قرار است جاهای خالی در متن را پر کند و همهچیز را شفاف و عینی به نمایش بگذارد.
بااینکه زخم کاری یک داستان مردانه درباره قدرت و گناه را به روایت درآورده، اما حضور و سایه پررنگ زنان مسیر قصه را تعیین میکند و نشان میدهد که پیشرو یا پشتسر هر مرد خطرناکی، یک زن خطرناکتر ایستاده است! دست گذاشتن روی زنانگی، بهویژه باوجود چارچوبهای نمایشی تنگ و محدود در ایران، ریسک سقوط اثر به ورطه ماجراهای عامهپسند خالهزنکی را بالا میبرد. محمدحسین مهدویان و همکارانش فعلا از این پیچ خطرناک با احتیاط گذشته و جانب تعادل را در کار حفظ کردهاند. طوری که مثلا نگرانی یا حسادت سمیرا و متقابلا نقشه منصوره برای تحت تاثیر قرار دادن مالک توی ذوق نمیزند و ناکوک نمیشود؛ برعکس، سریال با سرک کشیدن به دالانهای تاریک شرارت زنانه، هر بار میتواند برگ تازهای را برای مجذوب کردن بیننده بازی کند.
نگاهی به فیلم های کارنامه سینمایی محمدحسین مهدویان
مشخصا زخم کاری بیعیب و نقص نیست؛ چه در متن و چه اجرا میشود زیر ضعفهای سریال خط کشید. اما به طرز غیرمنتظرهای این مشکلات اگر به کمک سریال نیامده باشد، حداقل تا اینجا به آن ضربه هم نزده. مثلا داستان درباره یک طبقه نوکیسه است و هرجایی از سریال که باسمهای میشود، با مانور دادن روی همین نوکیسگی قابل پوشش خواهد بود. یا به طرز بامزهای یکی از بازیهای ضعیف سریال مربوط به نقشی است که باید رقتانگیز به نظر برسد و همین بازی نمایشی به شکل ناخواستهای کمک کرده تا حس و واکنش سریال نسبت به کاراکتر بیشتر شود.
درست مانند تراژدی مکبث، مالک بازی مرگباری را آغاز کرده و برای پاک کردن خونهای ریخته چارهای جز ریختن خونهای تازه ندارد. پس هرچه جلوتر میرویم، مرزهای اخلاقیات در میان شخصیتها بیشتر مخدوش، و جنایت برای بازیگران بازی قدرت، سادهتر میشود. نقطه قوت سریال هم در این است که توانسته همین بازی قدرت را به روزگار و زمانهاش درست وصل کند. شاید هولدینگ ریزآبادی و مالک مالکی در دنیای واقعی مابهازای مشخصی نداشته باشند اما مردمی که گوش و چشمشان به ناگفتهها و ناشنیدهها عادت کرده، پسرعموها، تقسیم مناطق و تجارتهای زیرزمینی برایشان غریبه نیست.