فیلم سواران عدالت علاقه دارد دومینوهای گوناگون را مرتب کند و درعینحال، به همان اندازه تمایل دارد آنها را خراب کند. هیجان توام با کیفیت خط داستانی فیلم، مخاطب را بهخوبی سرگرم میکند.
مس میکلسن پس از فیلم انسان و مرغ (Men & Chicken) دوباره با آندرس توماس ینسن در یک فیلم کمدی سیاه همراه میشود. سواران عدالت (Riders of Justice) کمدیای سرگرمکننده، خشن و بیرحمانه دربارۀ زیستن در جهانی تصادفی است. برای نقد و بررسی فیلم سواران عدالت با فیلیمو شات همراه باشید.
جدیدترین و بهترین فیلم های ۲۰۲۱
بسیاری از متفکران بزرگ سینما، از کریشتوف کیشلوفسکی در بخت کور (Przypadek) گرفته تا اشتون کوچر در اثر پروانهای (The Butterfly Effect)، با ایدۀ شگفتانگیز «چه میشود اگر…»مسحور شدهاند. در این ایده، از روشی سرگرمکننده برای جذب انسانهایی استفاده میشود که به دنبال الگوهای بینظمی و هرجومرج در اطراف خود هستند. (شاید هم در جستوجوی راهی برای کنترل کردن آن باشند!) در آثاری اینچنینی، ایده «چه میشود اگر…»از طریق واقعیتهای جایگزین و بهدقت طراحیشدهای بسط مییابد که با درجهای از کنترل غیرطبیعی بر تصادفیبودن جهان به وجود آمدهاند.
آندرس توماس ینسن، فیلمساز دانمارکی، بیشک یکی از این ایدهپردازان است. کارگردان انسان و مرغ، در آخرین فیلم خود مجموعهای از اتفاقات عجیبوغریب سرنوشت و تقدیر را در مقابل دیدگانمان میگذارد؛ هرچند طبق نگاه ینسن ما باید قدردان تمام اتفاقات غیرقابل درک زندگی باشیم. فیلم سواران عدالت خود را اینگونه معرفی میکند: یک فیلم کمدی سیاه انتقامی مرگ آلود که در حقیقت، قطعهای بداهه و برداشتی مستقیم از فرمول فیلم ربودهشده (Taken) با کمی پیچوتاب هستیشناسانه است. این اثر روی این ایده متمرکز میشود که هیچچیز در زندگی به آن سادگی یا حتی عجیبی که به نظر میرسد نیست. در آغاز با کلافی درهمتنیده از تصادفی خشونتبار روبهرو هستیم؛ اما بهزودی با باز شدن گرههای داستان، ماجرا شکلی تلخ و شیرین به خود میگیرد.

مس میکلسن پیشازاین در فیلم یک دور دیگر (Another Round) بازی کرده بود؛ اثری که جایزۀ اسکار بهترین فیلم بینالملل را از آن خود کرد. حال میکلسن در اثری تازه، خود را به افسانۀ مدرن کنایهآمیز و غیرمنتظرهای دربارۀ جستوجوی معنا در جهانی وصل میکند که همهچیز در آن بر اساس شانس رخ میدهد، اما هیچچیز در آن اتفاقی نیست؛ همچنین این فیلم دربارۀ چیزهای فوقالعاده بیمعنیای است که افراد میانسال در زمانهای بحران و خستگی با آنها روبهرو میشوند. البته کمی طول میکشد تا این جنبه از داستان جای خود را در فیلم پیدا کند.
نقد و بررسی فیلم یک دور دیگر | در جستجوی معنا
حضور لئوناردو دی کاپریو در قسمت جدید فیلم یک دور دیگر
فیلم سواران عدالت علاقه دارد دومینوهای گوناگون را مرتب کند و درعینحال، به همان اندازه تمایل دارد آنها را خراب کند! اولین رخداد فیلم که در نگاه نخست، بهسختی یک دومینو به نظر میرسد، درجایی دور اتفاق میافتد. نوه کشیشی استونیایی برای کریسمس دوچرخه میخواهد. در غرفه یکی از فروشندگان بازار سیاه شهر دوچرخهای برای فروش وجود دارد که کودک رنگش را دوست ندارد. اما از خوششانسی اوست که بابانوئل خوشحال میخواهد از نفوذ خود استفاده کند و برایش کاری انجام دهد. بهمحض اینکه مشتری احتمالی از دید مغازهدار دور میشود، او با فردی مشکوک، که گویی شریک اوست، تماس میگیرد. چند صد مایل دورتر، همدست او دوچرخۀ سبزرنگ مایل به آبی را از یک ایستگاه دوچرخه در کپنهاگ میدزدد!
افسوس که معجزه کریسمس برای یک انسان، تراژدیای برای دیگری رقم میزند و زندگیای را برای همیشه دگرگون میکند. دوچرخه دزدیدهشده به نوجوانی بدشانس به نام ماتیلد تعلق دارد. حال او مجبور است از وسایل حملونقل عمومی استفاده کند. اما خبر خوب این است که نیازی نیست بهتنهایی سوار مترو شود. در همان زمان خبری ناراحتکننده به مادرش رسیده است: همسر ارتشی او، مارکوس (با حضور مس میکلسن ریشو و عبوس) قرار است برای سه ماه دیگر در خاورمیانه درگیر باشد. به همین دلیل مادر آزرده و ناراحت است. درنتیجه، تصمیم میگیرد یک روز را بهتنهایی با فرزندش بگذراند. خبر بد اینکه قطار در مسیر خود با چیزی برخورد میکند و یکی از دیوارهای فلزی سخت و محکم واگن مترو بهسادگی یک دربازکن از جا کنده میشود! ماتیلد نجات پیدا میکند، اما مادرش زنده نمیماند.

اُتو (با بازی نیکولای لی کاس) یکی از خوششانسترین افراد است. او مهندس مضطرب و نگرانی است که پس از سخنرانی فاجعهباری دربارۀ آخرین الگوریتم احتمال خود در راه خانهاش است و فقط چند ثانیه پیش از برخورد قطار، به مادر ماتیلد اصرار میکند که روی صندلی او بنشیند. اُتو اطمینان دارد که این تصادف اتفاقی نبوده. چند درصد احتمال دارد که یکی از اعضای سابق باند سواران عدالت، دقیقاً چند روز قبل از شهادت دادن علیه رئیس سابقش، در حادثۀ وحشتناک خارج شدن قطار از ریل جان خود را از دست بدهد؟ اُتو هنگامیکه ماجرا را از زاویۀ گستردهتری نگاه میکند متوجه میشود که احتمالات دیگر، خلافِ آن چیزی را نشان میدهند که واقعاً رویداده است.
احمقانه است که برای رسیدن به نظم و آرامش، انتظار داشته باشیم مسیری بدون اتفاقات ناگوار در برابرمان باشد.
مارکوس به مرخصی میآید، اما برای مقابله با غم و اندوهش، نمیخواهد با هیچکس صحبت کند؛ ازجمله با دختری که همیشه رفتاری گلایهآمیز با او داشته است. (در این داستان، ماتیلد موضوع بسیاری از بحثهاست.) دراینبین، اُتو به در خانۀ مارکوس میآید. درعینحال، گمان نمیکند کسی فرضیهاش را باور کند. اما اُتو تنها نیست. تیم کوچک ناهنجار او از متخصصانی عجیبوغریب در تکنولوژی تشکیلشدهاند: یکی از آنها آدمی عجیبوغریب به نام لنارت (با بازی لارس بریگن) است که از حادثهای تلخ در کودکیاش رنج میبرد و دیگری یک متخصص خجالتی کامپیوتر است که آشکارا، دربارۀ وضوح صفحۀ نمایش وسواس دارد. (نیکلاس بروی خندهدار در نقش امنتالر بازی میکند.) این سه نفر میتوانند مارکوس را متقاعد کنند که سواران عدالت همسرش را کشتهاند. آنها دنبال سرنخهای موجود میروند و مارکوس همه گنگسترهای این باند را تا رسیدن به رهبرشان سلاخی میکند. اگر میخواهیم به کاتارسیس برسیم باید خطر را به جان بخریم؛ احمقانه است که برای رسیدن به نظم و آرامش، انتظار داشته باشیم مسیری بدون اتفاقات ناگوار در برابرمان باشد.
شخصیتی که میکلسن در این فیلم بازی میکند بیشازحد معمول عضلانی، تنومند و دارای خشونت انفجاری است. البته مارکوس با این خشونتها غریبه نیست. پیشازاین، بازی وی در نقش شخصیت فیلم یک دور دیگر نیز تا حدودی همینگونه بود. باوجوداین، عدم تعادل ترسناک او در فیلم سواران عدالت، به سبک بازیگریاش نزدیکتر است. واقعیت این است که میکلسن نمیداند چگونه مقابل دوربین جذاب و سرگرمکننده نباشد! البته اگر عملکرد دلپذیر بقیه بازیگران ینسن مقابل او نبود، شاید بازی او در این فیلم، بیشازاندازه آشنا به نظر میرسید. در سواران عدالت قرار است مارکوس با درد و رنجش کنار بیاید و به همین دلیل است که جدا از دیگران قرار داده میشود. همانطور که خود او درجایی میگوید: «من به کمک کسی نیاز ندارم.»

بین سرباز و گروه آدمهای خوره و سرخوش گروه، پیوندی لذتبخش برقرار میشود. آنها رابطهای قابلاعتماد همراه با تنشی طنزآمیز با یکدیگر دارند. تیم آنها با اضافه شدن دوست فوقالعاده حساس ماتیلد، سیریوس (با بازی آلبرت رودبک لیندهارت) و خدمتکاری مهربان و دلسوز (با بازی گوستاو لیند) قویتر و جذابتر میشود. (در حقیقت، آن دو خدمتکار را از دست تاجران قاچاق انسان نجات دادهاند.)
حال و هوای خانوادگیای که بهتدریج در فیلم شکل میگیرد به همان اندازه شیرین و دلپذیر است که شرایط پیرامونی جدی و خطرناک است.
یکی از شخصیتها میگوید: «گاهی فکر میکنم آدمهایی که مشکل دارند باهم جور میشوند.»
ینسن با افزایش تضاد میان یک قصۀ دوستی جادویی، واقعیت سرد جنگیدن با مرگ و خطرناکترین گروه خلافکاران دانمارک، باعث جذابتر شدن سواران عدالت میشود. پیرنگ داستانی فیلم در جزئیات، بیش از اتفاقات تعلیق آمیز، به ماجراهای باورنکردنی نیاز دارد؛ برای مثال، هیچ راهی وجود ندارد که نوجوانی باهوش مانند ماتیلد دروغهای داستان را باور کند: او چطور میتواند بهراحتی بپذیرد که دوستان جدید پدرش واقعاً روانشناسانیاند که برای کمک به مارکوس و صحبت کردن دربارۀ رنج و اندوه او به آنجا آمدهاند! اما این اتفاق عجیب تا حد زیادی با تماشای رابطۀ جذاب و دلپذیری که میان آنها شکل میگیرد، جبران میشود. درواقع دیدن اینکه چگونه ماتیلد با اُتو و دوستانش ارتباط برقرار میکند، بسیار دوستداشتنی است.
همانطور که یکی از شخصیتهای فیلم درجایی میگوید:
«روشها مهم نیستند، این نتایجاند که اهمیت دارند.»

چنین فیلمی نکاتش را چنان با جزئیات زیاد و آشکارا بیان میکند که حتی بیتفاوتترین مخاطبان هم میتوانند از میان شوخیهای بیمارگونه و شلیکهای گاهبهگاه مسلسل آنها را بشنوند. چنین لایههای پنهانیای در این فیلم کم نیست. ینسن فقط دنبال این نیست که نگرشها و انگیزههای کاراکترهایش را در پس مأموریتهایشان بیان کند؛ بلکه در هرلحظۀ فیلم میخواهد زمینهای برای طرح پرسشهای اخلاقی و فلسفی به وجود آورد: وقتیکه بپذیرید همهچیز تصادفی است، آنگاه میتوانید دلیل پشت اتفاقات را درک کنید. این شیوه میتواند روشی خطرناک، نادرست و غیرمنطقی برای فکر کردن باشد. اما سواران عدالت، به روش ابزورد، بیرحمانه و بهشدت سرگرمکنندۀ خود، چیزی قدرتمند در این ایده پیدا میکند. این فیلم همهچیز را در بستهبندیای خونآلود میپیچاند. جشن تعطیلات مارکوس بهشکلی تراژیک شروع میشود، درحالیکه که به نظر میرسد میتواند معجزۀ کریسمس او نیز باشد.
منبع: IndieWire