در این مقاله، واژهنامه سریال چیزهای عجیب یا اشارههای سینمایی محبوبی را بررسی میکنیم که این سریال را تشکیل دادهاند.
اینکه بگوییم سریال «چیزهای عجیب» یک هیولای فرانکنشتاین از نفوذ دهه ۸۰ میلادی است، در حق بسیاری از بخشهایی که این هیولای غیرقابل مقاومت را تشکیل میدهند، بیانصافی است. مت و راس دافر با این مجموعه جدید خود در نتفلیکس، چیزی شبیه به یک نقاشی نوستالژیک از آثار افرادی مانند اسپیلبرگ، جان کارپنتر، استفن کینگ و دیگر هنرمندان همدورهشان خلق کردهاند. در ادامه، واژه نامه سریال چیزهای عجیب یا اشارههای سینمایی محبوبی را بررسی میکنیم که این سریال را تشکیل دادهاند؛ با فیلیمو شات همراه باشید.
هشدار: خطر اسپویل داستان برای کسانی که هنوز این سریال و بسیاری از فیلمهای کلاسیک را ندیدهاند وجود دارد.
بیگانه (۱۹۷۹) و بیگانهها (۱۹۸۶)
«موجود بی چهره» در سریال «چیزهای عجیب»، ترکیبی از عناصر طراحی و ویژگیهای فیلم «غارتگر» و دو فیلم اول «بیگانه» است؛ اولازهمه، ماده چسبناکی که موجود از آن استفاده میکند تا قربانیان خود را به دام بیندازد، هر بار که شخصیتها وارد دنیای موجود میشوند، اول باید راه خود را از بین مادهی چسبناک و لزج باز کنند. در قسمت هشت، متوجه میشویم که این موجود، از انسانها بهعنوان «ماشین جوجهکشی» استفاده میکند، بهطوری که آنها را میبندد و با چیز مار مانندی شبیه به «فیس هاگر»های فیلم «بیگانه»، آنها را باردار میکند. حالا که صحبت از «فیس هاگر»ها شد، آنها از تخمی بیرون میآیند که هنگام باز شدن به چهار جهت باز میشود که در «چیزهای عجیب» هم صورت موجود به همین شکل باز میشود.

احوال دگرگون شده (۱۹۸۰)
ال (با بازی میلی بابی براون) تنها زمانی که در یک اتاق بدون هیچ نور، صدا و حواس دیگری قرار بگیرد میتواند به ظرفیت کامل قدرت ذهنی خود دست پیدا کند؛ چراکه در این حالت ذهن او میتواند به سطح دیگری از واقعیت به نام “سروته” سفر کند. یک مخزن بدون نور، صدا و حواس دیگر هم در فیلم «احوال دگرگونشده» وجود دارد که باعث میشود شخصیت ویلیام هانت تحت تاثیر مواد روانگردان مختلفی قرار گیرد.
آگراندیسمان (۱۹۶۶)
جاناتان (با بازی چارلی هیتن) که عاشق عکاسی است، مخفیانه از نانسی (با بازی ناتالیا دایر) و دوستانش عکس میگیرد؛ او بهصورت اتفاقی، تصویری از یکی از دوستان نانسی به نام بارب (با بازی شانون پرسر) ثبت میکند، درست چند لحظه قبل از اینکه موجود او را با خود ببرد. زمانی که دست نانسی به یک نسخهی پاره شده از عکس میرسد، قطعات آن را در کنار هم قرار میدهد و متوجه یک هیکل مرموز و تار در گوشهی سمت راست تصویر میشود. وقتی این موضوع را با جاناتان در میان میگذارد، تحقیق آنها ما را یاد «آگراندیسمان» میکلآنجلو آنتونیونی میاندازد که در مورد عکاسی است که شاید از قتلی در یک پارک عکس گرفته باشد، شاید هم نگرفته باشد. این اشارهی ضعیفی است اما هر فیلم و سریالی که در آن یک عکس دوپهلو و مبهم وجود داشته باشد، به آگراندیسمان مدیون است.

جسم دو برابر (۱۹۸۴)
الهام خوب برایان دی پالما از «پنجره پشتی» آلفرد هیچکاک، شامل شهوترانی و قتل است و کریگ واسون در آن نقش یک خانهنشین را بازی میکند که با استفاده از یک تلسکوپ، یک زن زیبا را دید میزند و شاهد قتل میشود. در چیزهای عجیب، جاناتان با استفاده از دوربینش، در جستجوی برادر گمشدهاش، ویل (با بازی نوا اشنپ)، جنگل را تحت نظر میگیرد اما بهصورت اتفاقی تصاویری از دختر موردعلاقه خود، نانسی را میبیند که در حال خوش گذراندن در خانه دوستپسرش است. تصویر جاناتان در حالی که از بین پرده با لنز تلفوتو نانسی را تماشا میکند، ما را به یاد جسم دو برابر و پوستر آن میاندازد.
جان کارپنتر (آهنگساز)
آثار کارپنتر بهعنوان کارگردان، بر روی «چیزهای عجیب» سایه عظیمی افکنده، اما آهنگهای او بر روی موسیقی کایل دیکسن و مایکل استاین برای این مجموعه، هم اثر زیادی گذاشته است. دیکسن و استاین فقط یک تم ساده نمیسازند که یادآور بهترین آثار کارپنتر مانند «هالووین» یا «حمله به کلانتری ۱۳» باشد، بلکه جو و فضای کلی همان است.
کری (۱۹۷۶)
ال، تلفیقی از دو داستان استفن کینگ در مورد دخترهایی با قدرتهای ذهنی، یعنی «کری» و «آتشافروز» است؛ از بین این دو فیلم، «چیزهای عجیب» کمی بیشتر به «کری» مدیون است، آنهم به خاطر اینکه ال و کری وایت (با بازی سیسی اسپیسک) دامنهی گستردهتری از مهارتها را دارند. هرچند سن کری باعث میشود بتواند داستان پربارتر و مشقتبارتری از پا به سن گذاشتنش بهعنوان یک زن داشته باشد، اما هردوی این شخصیتها، حاصل والدین محتاج و کنترلکننده هستند. تعصب مذهبی پایپر لری در «کری» و دانشمند تجربی بودن متیو مودین در «چیزهای عجیب» که اجازهی برقراری روابط اجتماعی با کودکان دیگر را نمیدهند. درحالیکه ال و کری در اصل شخصیت شیرینی دارند، زمانی که تحریک میشوند میتوانند خشونت به پا کنند. «چیزهای عجیب» یک جای دیگر هم به «کری» ادای احترام میکند؛ درست مانند پایان معروف کری که در آن دست کری از خاک قبرستان بیرون میآید، زمانی که نانسی در قسمت شش در حال بالا آمدن از «سروته» است، دست او هم از بین مواد لزج رد میشود.

برخورد نزدیک از نوع سوم (۱۹۷۷)
«چیزهای عجیب» و «برخورد نزدیک از نوع سوم»، هر دو شامل والدینی هستند که علاقهشان به چیزهای فرا طبیعی به نظر بقیه شبیه به دیوانگی است. چیزی که اغلب اوقات در مورد «برخورد نزدیک از نوع سوم» فراموش میشود، این است که شخصیت ریچارد دریفوس با پیشبینی حضور بیگانهها چقدر خانوادهاش را میترساند. درحالیکه او برج شیطان را از پوره سیبزمینی و چند بیل خاک در وسط اتاق نشیمن خانه خود میسازد، زن و بچههایش نمیتوانند بهسرعت کافی از خانه خارج شوند. بعدازاین که جویس (با بازی وینونا رایدر) متوجه میشود که پسر گمشدهاش از طریق سیمهای الکتریکی خانه به او علامت میدهد، مقدار زیادی لوازم روشنایی کریسمس میخرد، روی دیوار حروف اویجا مانندی میکشد و حتی در تلاشی بیثمر برای رسیدن به او، با تبر دیوار جلویی را سوراخ میکند. سیستم ارتباطی او با تعداد زیادی نور چشمکزن هم شبیه نقطهی اوج فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم» است.

امپراتوری ضربه میزند (۱۹۸۰)
«امپراتوری ضربه میزند» سه سال قبل از آغاز داستان سریال «چیزهای عجیب» پخش شد، بنابراین منطقی است که برای پسرهای در حال بلوغ، محبوب باشد. مایک به ال مجموعهی اسباببازیهای یودای خود را نشان میدهد و بعدا به خاطر قدرتهای جدای مانندش به او احترام میگذارد. داستین هر بار که فکر میکرد او به آنها خیانت کرده است فورا به لاندو اشاره میکرد، اما این اتهام هیچوقت اتفاق نیفتاد.
ای.تی. موجود فرازمینی (۱۹۸۲)
از محیط آن گرفته تا تم و حجم اشارههای بصری، سریال «چیزهای عجیب» بیشتر از همه مدیون داستان کلاسیک استیون اسپیلبرگ است که در مورد پسر تنهای کله شقی است که با یک «بیگانه محتاج کمک» دوست میشود. هاوکنیز ایندیانا دقیقا منطقه حومه کالیفرنیا در فیلم ای.تی نیست، اما شکل فیزیکی و احساسی زمین شبیه آن است. شهری که در مقابل جنگل قرار گرفته است، پسرانی که سوار دوچرخههایشان بهصورت گروهی میچرخند، خانههای پرآشوبی که بچههای بیقرار آنها آزادند تا یک موجود ماورایی را بدون اینکه والدینشان بفهمند، مخفی کنند. در سریال «چیزهای عجیب»، رابطه مایک (با بازی فین ولفهارد) و ال، ما را به یاد رابطه الیوت و ای.تی میاندازند. بهجز برقراری رابطهای شیرین با شخصی ماورایی، سریال «چیزهای عجیب» از جهات دیگری هم به اثر اسپیلبرگ شباهت دارد: استفاده از یک دستگاه ارتباطی خام برای برقراری ارتباط با یک بعد دیگر، استفاده ال از جادوی ذهنی بر روی دوچرخه مایک، گشتن کنجکاوانه ال در خانه زمانی که کسی نیست، ماموران دولتی با لباسهای پوشیده محافظتی و ال با کلاهگیس (که البته جنبهی رومانتیک این مورد آخر بیشتر یادآور کیم نواک در «سرگیجه» است که به خاطر جیمی استورات خود را آراسته میکند).

مرده شیطانی (۱۹۸۱)
احتمال اینکه فرقه فیلم «مرده شیطانی» سم ریمی به بچهای از شهری کوچک در ایندیانیا در سال ۱۹۸۳ رسیده باشد، چقدر است؟ خیلی کم؛ اما دوران نوارهای ویاچاس این اتفاق را محتمل میکند که شخص عجیبوغریبی مانند جاناتان یکی از پوسترهای مرده شیطانی را در اتاق خود داشته باشد. سریال «چیزهای عجیب» پا را از پوستر فراتر نمیگذارد اما اوج کنایه کار آنجاست که پدر جاناتان به آن میگوید «نامناسب»؛ درحالیکه هیولایی از نوعی دیگر، درست پشت دیوار در حال خزیدن است.
آتش افروز (۱۹۸۴)
داستانهای قدرتهای ذهنی استفن کینگ، ایدههای زیادی به سریال «چیزهای عجیب» دادهاند، اما چند ایده خاص مربوط به «آتشافروز» هستند؛ بهعنوان مثال، سن ال به درو باریمور ۹ ساله نزدیکتر است و نه «چیزهای عجیب»، نه «آتشافروز» هیچکدام مانند «کری» داستانِ پا به سن گذاشتن و بلوغ نیستند. برادران دافر، از ایده ارتباط قدرتهای ذهنی با خوندماغ شدن آتشافروز هم استفاده میکنند و ایده آزمایش قدرتهای ذهنی ال را هم قرض میگیرند. حسگرهای مغزی که شخصیت باریمور برای آزمایش بریدن چوب میپوشد، شبیه همانهایی هستند که هر بار در آزمایشگاه تحت نظارت، روی سر ال قرار میگیرند.

مه (۱۹۸۰)
در فیلم «مه» اثر جان کارپنتر، یک دی جی (با بازی آدرین باربیو) از شهری کوچک در ساحل کالیفرنیا بهصورت غیرمستقیم پیغامی از یک قرن قبل را روی امواج رادیویی پخش میکند که رازی را برملا میکند که بلای جان شنوندگانش میشود. درست مانند رادیوی مدرسه سریال «چیزهای عجیب»، ایستگاه رادیویی نقش یک واسطه را ایفا میکند که از طریق آن میتوان به یک بعد دیگر دسترسی پیدا کرد: یک تقویت سیگنال انسانی برای انتقال بیگانگان. «مه» و «چیزهای عجیب»، هر دو یک احساس جمعی مشابه دارند: شهروندان یک شهر کوچک، باید با هم متحد شوند تا جلوی غلبهی نیروهای شیطانی را بگیرند.
احمقها (۱۹۸۵)
دوستی و ماجراجوییهای احمقانه مایک، لوکاس (با بازی کیلب مکلافلین) و داستین (با بازی گیتن ماتاراتزو) را میتوان اشارهای به فیلم «احمقها» یا «کنار من بایست» دانست؛ اما روحیه سریال و همچنین دوران آن، بیشتر به «احمقها» تمایل دارد. شرایط حاکم بر سریال «چیزهای عجیب»، جدیتر به نظر میرسد: آنها بهجای گنج مخفی به دنبال یک دوست گمشده هستند، اما هر دو فیلم دارای روحیهای شاد و سرحالاند و پسرها بدون دخالت بزرگترها نقشهای میکشند؛ البته هر دو گروه آنقدر با هم هماهنگاند که حتی میتوانند با یکدیگر مشغول بازی Dungeons & Dragons شوند.
ریچارد گرینبرگ
برادران دافر گفتهاند که طراحیهای عنوان نمادین ریچارد گرینبرگ، تاثیر زیادی روی عناوین «چیزهای عجیب» داشته است. فونت جلد «چیزهای نیازمند» استفن کینگ، ما را فورا به یاد عنوان این سریال میاندازد اما فونتی که گرینبرگ برای یکی دیگر از آثار کینگ به نام «ناحیه مردگان» طراحی کرد هم به همان اندازه مربوط است.
آروارهها (۱۹۷۵)
اگرچه آثار دهه ۸۰ اسپیلبرگ برای سریال «چیزهای عجیب» الهامبخشتر بوده است، اما برادران دافر از «آروارهها» یک الهام بسیار کوچک گرفتهاند: موجود یک شکارچی است که به خون واکنش نشان میدهد؛ از جمله خونی که در آب است، همانطور که بارب به طرزی غمانگیز در قسمت دو به این موضوع پی میبرد.

آخرین مبارز ستارهای (۱۹۸۴)
سریال هیچ ارجاع خاصی به این فیلم علمی- تخیلی ندارد که داستان آن در مورد نوجوانی است که وارد نیروی نظامی بین ستارهای میشود؛ اما هر دوی آنها بر یک ایده مبتنی هستند: این ایده که بچههای بیمصرفی که فقط یک گوشه مینشینند و کتاب مصور میخوانند، دی اند دی بازی میکنند یا همهاش مشغول بازیهای ویدئویی هستند یک روز میتوانند از دانش خود برای نجات دنیا استفاده کنند. بهعنوان مثال چون پسرهای سریال «چیزهای عجیب»، دی اند دی بازی میکنند، میتوانند تا حدودی از دنیای «سروته» سر دربیاورند.
پروژه منهتن (۱۹۸۶)
هیچکس در هاوکنیز نمیتواند به دپارتمان آزمایشگاه انرژی در حاشیهی شهر دسترسی داشته باشد و اصلا مشخص نیست که واقعا در آنجا چه خبر است. در «پروژه منهتن»، ساختمان دولتی مشابهی در خارج از ایتاکای نیویورک وجود دارد که ظاهرا یک مرکز پزشکی را در خود جای داده است، اما درواقع آزمایشگاهی برای پالایش پلوتونیوم است.
گزارش اقلیت (۲۰۰۲)
زمانی که قهرمانان ما چیزی مشابه «مخزن بدون حواس» را با استفاده از یک استخر بادی کودکان و نمک ایجاد کردند، تصویر شناور شدن ال در «خیال فرا طبیعی» ما را به یاد «گزارش اقلیت» اسپیلبرگ میاندازد که در آن، به یک وان حمام خاص نیاز دارند تا بتوانند رویدادهای آینده را ببینند.

کابوس خیابان الم (۱۹۸۴)
هر بار که ال از «محدودیت حواس» استفاده میکند تا به «سر و ته» دسترسی پیدا کند، در برابر «موجود انگشت دوکی» آسیبپذیر است و به شخصی قابل اعتماد تکیه میکند تا زمانی که اوضاع خطرناک میشود، او را بیرون بکشد. این موضوع، دقیقا مشابه ماجرای فیلم «کابوس خیابان الم» است که در آن «فردی کروگر انگشت تیغی» به نوجوانان در رویاهایشان حمله میکند. هم در «چیزهای عجیب» هم در «کابوس خیابان الم» کشیدن نقشهای برای توقف «هیولا» نیازمند اعتماد است؛ چرا که شخصی کاملا هوشیار باید کسی که خواب میبیند را هنگامی که مورد حمله قرار میگیرد، نجات دهد. دکتر برنر (با بازی متیو مودین) از این لحاظ غیر قابل اعتماد است و به ال کمک کرد که سهوا دروازهی بین دنیای موجود و هاوکینز را باز کند. هرچند، جویس به خوبی از پس وظیفه محوله خود بر آمد.
دن اوبانن
اسم کسی که بدن ویل را در معدن پیدا میکند اوبانن است که به دن اوبانن اشاره دارد. دن اوبانن نویسنده قهار علمی- تخیلی است که داستان اصلی «بیگانه» را نوشت و زمانی که همراه با کارپنتر در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی مشغول تحصیل بود در نوشتن اولین فیلم فوق العاده کارپنتر یعنی «ستاره سیاه» همکاری کرد.
پولترگایست (۱۹۸۲)
سریال «چیزهای عجیب» بهشدت از «پولترگایست» یا «ارواح خبیثه» الگوبرداری کرده است، آن هم در دنیایی که صریحا به «پولترگایست» اشاره میکند. در قسمت یک این سریال، فلشبکی نشان میدهد که جویس، ویل را با بلیتهای این فیلم ترسناک توبی هوپر غافلگیر میکند و باعث هیجانزدگی او میشود؛ چراکه جویس تماشای آن را برای او قدغن کرده بود. زمانی که ویل ناپدید میشود، جویس میتواند صدای پسرش را بشنود که سعی میکند از بعدی مرتبط به دیوارهای خانهاش با او ارتباط برقرار کند، درست مانند کارول ان جوان در پولترگایست؛ این ماجرا برای مادر و پسر باید حس «دژاوو» داشته باشد.
غارتگر (۱۹۸۷)
بیگانگان فیلم اکشن علمی- تخیلی آرنولد شوارتزنگر، شکارچیانی با رفتاری مشابه موجود «چیزهای عجیب» هستند؛ اما ارتباط واقعی بین آنها از طریق صدا برقرار میشود. قبل از این که وارد عمل شوند میتوانید یک صدای کلیک مداوم را بشنوید.

اسکنرها (۱۹۸۱)
قدرتهای تلپاتیک و تلتکنیک در فیلم ترسناک دیوید کروننبرگ هم وجود دارند؛ این فیلم درمورد توطئه اسکنرهایی است که قصد دارند دنیا را فتح کنند. «چیزهای عجیب» و فیلم کروننبرگ، در یک صحنه اشتراک دارند: جایی که ال یک گروه از آدمکشهای دولتی بهشدت مجهز را با فشردن سرهایشان تا جایی که خون از چشمشان بیرون میزند، میکشد. بهاندازه «اسکنرها» انفجاری نبود، اما نزدیک بود.
کنار من بایست (۱۹۸۶)
برادران دافر در هنگام جذب بازیگر برای نقش پسرهای سریال «چیزهای عجیب»، یعنی مایک، لوکاس، داستین و ویل، از بازیگران خواستند چند خطی از فیلمنامه «کنار من بایست» را بخوانند؛ راب راینر این فیلمنامه را از داستان کوتاه استفن کینگ به نام «جسم» اقتباس کرده بود. شباهتهای بین دو داستان، بیشتر درمورد لحن آنهاست. این پسرها در سنی هستند که غم دنیا را ندارند اما ناگهان بهخاطر یک تراژدی و فقدان واقعی، دچار دردسر میشوند و رویدادهایی پیش میآیند که دوستی آنها را آزمایش و درنهایت تقویت میکند. این را میتوانید زمانی که در قسمت پنجم مایک، لوکاس، داستین و الون قطبنماهای خود را دنبال میکنند تا به دنبال ویل بگردند، بهوضوح ببینید.
آنها زنده هستند (۱۹۸۸)
در قسمت ششم سریال «چیزهای عجیب»، جاناتان به دوستپسر حسود نانسی، یعنی استیو (با بازی جو کری) برخورد میکند که باور دارد وجود نقاشیهای توهینآمیز نسبت به نانسی در سطح شهر، زیر سر او است. این دو پسر در کوچهای حسابی با هم درگیر میشوند: صحنهای که بیننده را به یاد مبارزه طولانیمدت بین رودی پایپر و کیث دیوید در «آنها زنده هستند» کارپنتر میاندازد. پلیس، استیو و جاناتان را قبل از اینکه شرایط وخیم شود از هم جدا میکند، اما تا همانجا هم حساب همدیگر را رسیدهاند.
موجود (۱۹۸۲)
در زیرزمین خانه مایک، پوستری از بازسازی ترسناک جان کارپنتر قرار دارد که نشان میدهد والدین او آنقدر که جویس نسبت به پولترگایست سختگیر بود، سختگیری نمیکنند. معلم علوم پسرها هم، زمانی که داستین ساعت ۱۰ شب با او تماس میگیرد تا در مورد نحوه ساخت یک «مخزن محدودکننده حواس» از او سوال بپرسد، در حال تماشای این فیلم است. یکی از عوامل ناامیدکننده «چیزهای عجیب» این است که برادران دافر هرگز تلاش نکردهاند تا افکتهای استاپ موشن سنتی را که فیلم «موجود» خاص کرد، بازآفرینی کنند.
زیر پوست (۲۰۱۳)
در «زیر پوست»، اسکارلت جوهانسن نقش بیگانهای را بازی میکند که به شکل یک انسان در آمده است و از جذابیتهای زنانه خود استفاده میکند تا مردان اسکاتلندی را به دام اندازد. هر بار که یک مرد را به داخل ون خود میکشید، فیلم به یک اتاق سیاه میرفت که قربانیان در حال بلعیده شدن در یک تاریکی سیال بودند. سریال «چیزهای عجیب» هر بار که ال وارد «مخزن محدودکننده حواس» میشود، او را در یک فضای مجازی مشابه قرار میدهد. او هم قرار است بهعنوان سلاحی در برابر مردان مورداستفاده قرار بگیرد (که در این مورد نیروهای شوروی در جنگ سرد هستند)، اما ماموریت با شکست مواجه میشود.

ویدئودروم (۱۹۸۳)
فیلم ترسناک دیوید کروننبرگ در مورد ادغام فناوری و جسم انسان با سریال «چیزهای عجیب»، بهجز مرز باریک و پر از منفذ بین دنیای واقعی و دنیای فانتزی، اشتراک زیادی ندارد؛ اما زمانی که ویل در قسمت دوم از طریق خانه با جویس ارتباط برقرار میکند، دیوارهای اتاقخوابش مانند تلویزیونی که در «ویدئودروم» به رنگ پوست است گسترش مییابد. هر بار که موجود بخواهد از طریق درزهای «سروته» حمله کند، اثری مشابه دیده میشود.

منبع: Vulture