در فیلیمو شات مروری داریم بر فیلم های کارنامه سینمایی محمدحسین مهدویان و سیری که او تا رسیدن به زخم کاری طی کرده است.
در میان نسل جدید سینماگرانی که در دهه نود به میدان آمدند، محمدحسین مهدویان چهره منحصر به فردی است؛ کمتر کسی به اندازه او فرصت پرداختن به موضوعات مهم و حساس را داشته و به همان نسبت بیش از هر کسی با واکنشهای ضدونقیض به متن و فرامتن آثارش مواجه شده. سینماگری که از یکسو با منتقدان درگیر است و از سوی دیگر با کارشناسان سیاسی و تاریخی. همین حضور فعال و موثر او در عرصه فیلمسازی و اهمیت آثاری که ساخته، از سال ۹۴ تا امروز او را در کانون توجه رسانهها قرار داده است.
حالا مهدویان در آستانه ورود به دهه پنجم زندگیاش، با چالش بزرگی روبهروست: از یکسو در سالهای اخیر تلاش زیادی کرده تا خود را از پیشفرضهای حزبی و جناحی جدا کند و از سوی دیگر با ورود به سریالسازی، در حال تجربهای تازه است؛ سریالی برگرفته از یک رمان کوتاه با خط داستانی ملتهب و بحثبرانگیز که قطعا حواشی و واکنشها نسبت به آن کمتر از فیلمهایش نخواهد بود.
به همین بهانه در فیلیمو شات مروری داریم بر فیلم های کارنامه سینمایی محمدحسین مهدویان و سیری که او تا رسیدن به زخم کاری طی کرده است.
۱- ایستاده در غبار (۱۳۹۴)
نمایش اولین تجربه سینمایی مهدویان در جشنواره فجر، منتقدان و اهالی رسانه را غافلگیر کرد. کسانی که قبلا مجموعه مستند تلویزیونی او را به عنوان یک اثر قابل اعتنا و بحثبرانگیز دیده بودند، انتظار یک فیلم متفاوت با محصولات قراردادی دفاع مقدس را داشتند، اما برای عموم تماشاگران مهدویان چهرهای ناشناخته حساب میشد. تا پیش از آن، برچسب فیلمساز “ارزشی” به کسانی میچسبید که بدون نیاز به ذوق و استعدادی ویژه و تنها با دستاویز شعارها و آرمانها میتوانستند بودجههای کلان را صرف محصولاتی کنند که خیلی وقتها غیر از نمایش در جشنواره نمیشد کارکرد دیگری را برایشان متصور بود. ایستاده در غبار با این پسزمینه ذهنی سازگار نبود و در مواردی میتوانست یک تجربه سینمایی خالص باشد. بازسازی مقاطع مهمی از جنگ و حواشی سیاسی آن به صورت تصاویری که یادآور مستندهای همان دوران بودند و استفاده از صدای اشخاص حقیقی بر روی تصاویر، شیوهای کمتر تجربه شده در سینمای ایران برای یک روایت دراماتیک بود. علاوه بر بداعتهای فرعی و تسلط فنی، سوژه و رویکرد به قصه هم تازگی داشت و در مواردی میتوانست یک قرائت آلترناتیو در مقایسه با روایات رسمی و پذیرفته شده درباره احمد متوسلیان و نقش او در جریان جنگ باشد، یا حداقل در قالب یک محصول ارزشی و ارگانی برای چنین منظوری تلاش میکرد. ایستاده در غبار جایزه بهترین فیلم را در شرایطی دریافت کرد که جشنواره با نمایش آثاری چون ابد و یک روز، نفس، اژدها وارد میشود!، لانتوری و… یکی از بهترین ادوار ممکن را پشت سر میگذاشت.
مروری بر مهمترین آثار سینمای دفاع مقدس
۲- ماجرای نیمروز (۱۳۹۵)
مهدویان، هادی حجازیفر و حتی عوامل پشت دوربین ایستاده در غبار خیلی زود به استعدادهایی تازه و کنجکاویبرانگیز در سینمای ایران تبدیل شدند، اما با توجه به ذات و تجربه سینمایی غیرمتعارف فیلم، هنوز با تثبیت در جریان اصلی فاصله داشتند. برای همین کنجکاویها پیرامون فیلم دوم مهدویان بیشتر هم شد. تا آماده شدن نسخهای از فیلم برای نمایش در جشنواره و بازبینی آن توسط هیئت انتخاب، هنوز خیلیها نمیدانستند که فیلم از نظر سیاسی و تاریخی روی چه مقطع ملتهبی دست گذاشته؛ شکلگیری یک نهاد اطلاعاتی در سالهای اولیه انقلاب، پرداختن به سازمان مجاهدین خلق و دست گذاشتن روی تابستان سال ۱۳۶۰ و حوادثی که مسیر کشور را تغییر داد، موضوعی بود که شاید تا چند سال قبل حتی نمیشد به نمایش آن در سینمای ایران فکر کرد.
طبیعتاً حساسیت موضوع به اندازهای بود که دست مهدویان را خیلی باز نگذارند. با این وجود تمام تلاش خود را کرد تا علاوه بر استفاده از تجربه قبلی در نزدیک شدن به یک فرم سینمایی مستندنما، تا حد ممکن از کلیشههای رایج در گفتمان رسمی پیرامون موضوع و مواضع مرتبط با آن فاصله بگیرد؛ فاصلهای هرچند اندک اما مهم و قابل بحث. با این وجود خیلی از منتقدان و تماشاگران با پیشفرض یک پروپاگاندای سیاسی چندان روی خوشی به فیلم نشان ندادند و در عوض گروهی مخاطبان جدی و منتقدان تحت تاثیر آن قرار گرفتند. فیلم ماجرای چند مامور امنیتی در سال ۶۰ را روایت میکند که در پی ترور سران مملکت به دنبال رد و نشانی از مجاهدین میگردند. این بار علاوه بر حجازیفر، حضور جواد عزتی هم در نقش یک مامور اطلاعاتی حسابی به چشم آمد که حرف و حدیثهای زیادی نیز پیرامون مابهازای بیرونی آن وجود داشت.
مقایسه نقشآفرینی جواد عزتی در کمدی و درام؛ همهفنحریف
۳- لاتاری (۱۳۹۶)
از مستند به یک درام تاریخی و از درام تاریخی به یک داستان معاصر؛ این مسیری بود که مهدویان ظرف سه سال پس از ورود به سینما طی کرد. البته فیلم سومش هم کم دردسر نداشت، چه پیش از تولید که برای پروانه ساخت ماهها درگیر بود و نهایتا مخالفتها موجب تغییرات چندباره فیلمنامه شد، چه هنگام تولید که فیلمبرداری آن در کشورهای عربی همسایه چند بار به مشکل خورد و لوکیشن فیلم تغییر کرد و چه پس از نمایش که جنجالها و سوءتفاهمهای زیادی را در پی داشت. قصه درباره عشق یک دختر و پسر از طبقات پایین جامعه است. دختر به دلیل مشکلات مالی خانوادهاش، برخلاف میل باطنی از پسر جدا میشود و به دبی میرود تا در قالب مدل برای یک شرکت مشکوک کار کند، غافل از اینکه کل این ماجرا پوششی برای قاچاق دختران و بهرهبرداری جنسی است. با خودکشی دختر، پسر به دنبال کشف راز مرگ و گرفتن انتقام خون او راهی دبی میشود و در این راه کسی که کمکش میکند قبلا در دستگاه امنیتی و نظامی صاحب نفوذ بوده... . قصه تا نیمه شبیه فیلمهای خیابانی دهه پنجاه پیش میرود، بعد به تیم و گفتمانی نزدیک میشود که بیشتر یادآور سالهای آغازین دهه هشتاد است و در پایان حکم بیانیهای سیاسی و کاملا به روز را دارد که بدون بحث و جدلی نمیشود از کنار آن گذشت. فیلم با واکنشهای تند و تیزی مواجه شد، چه در متن و چه در فرامتن، در حالی که استقبال عمومی از لاتاری چشمگیر بود. نادیده گرفتن کامل فیلم از سوی هیئت داوران جشنواره فجر، حواشی سال قبل پیرامون ماجرای نیمروز را با شدت بیشتری تکرار کرد و در میان این هیاهوی رسانهای، خود فیلم به صورت مجرد و مستقل کمتر مورد توجه قرار میگرفت. نهایتا حاصل اتفاقات این بود که مهدویان حداقل در کارگردانی و فرم و زیباییشناسی مدنظرش خود را اثبات کرده بود، گرچه در فضای رسانهای فراتر از یک فیلمساز ارزشی، به واسطه گرایشهای دست راستی شناخته میشد.
۴- ماجرای نیمروز ۲: رد خون (۱۳۹۷)
بعد از لاتاری که در مقایسه با کارهای قبلی مهدویان فروش بیشتر ولی اقبال کمتری از سوی منتقدان داشت، دوباره به سراغ ماجرای نیمروز برگشت تا قصه ناتمام درگیری نیروهای اطلاعاتی و مجاهدین خلق را ادامه دهد. داستان این بار به سالهای پایانی دهه شصت و مقطع آتشبس در جنگ میرود. خیلی از شخصیتهای اصلی فیلم اول شهید شدهاند و نفرات باقی مانده شرایط و جایگاه متفاوتی دارند. بستر اصلی قصه، عملیات مرصاد است و اینکه خواهر یکی از شخصیتهای اصلی در میان منافقین و حاضر در این عملیات حضور دارد. تلاش کمال برای رسیدن به خواهرش قبل از نیروهای امنیتی است تا لو رفتن این مسئله کارنامه سیاسی او را تحت شعاع قرار ندهد. قرائتی تند و تیز از مناسبات امنیتی در صحنه سیاست و تصویری کمتر دیده شده از اعضای سازمان منافقین. با این وجود فیلم در پیرنگ و روایت مشکلات جدی دارد و تماشاگری که با قسمت اول و پسزمینه تاریخی ماجرای نیمروز آشنا نباشد، شاید در پیگیری داستان با مشکل مواجه شود. با وجود دور شدن از قرائت رسمی و مالوف، همچنان بسیاری از منتقدان ماجرای نیمروز را در حد یک پروپاگاندا و اثر ارزشی صرف تقلیل دادند که این امر در ادامه مسیر مهدویان تاثیر چشمگیری داشت، مخصوصا که فشارها و مشکلات برای ساخت و نمایش فیلم کم نبود.
نقد فیلم ماجرا نیمروز (رد خون)
۵- درخت گردو (۱۳۹۸)
در گام بعدی، مهدویان تصمیم گرفت به سراغ فیلمی برود که چندان با تصور عمومی ساخته شده پیرامون او همراستا نباشد. درخت گردو بار دیگر به دوران جنگ میرود اما این بار بر روی زیست مردمان عادی و زخمها و دردهای ناشی از جنگ متمرکز میشود. قصه درباره پدری است که در اثر حمله شیمیایی تمام خانوادهاش آلوده شدهاند و برای نجات آنها به آب و آتش میزند. در حالی که مهدویان تا حد ممکن سعی کرده به دستور زبان سینمایی کارهای قبلی خودش پایبند بماند، احساسات تماشاگر را نشانه میگیرد و در این راه مرثیهای پر از رنج را رقم میزند که به سختی میتوانید در مقابل آن مقاومت کنید. گفتمان ضدجنگ فیلم و کنایههای سیاسی آن از جریانهای تندرو که در مواردی به شدت طرفدار فیلمهای قبلی مهدویان بودند، فاصله آشکاری دارد و همین در فضای رسانهای نیز به مهمترین بحث پیرامونی اثر تبدیل شد. با این وجود مشکل فیلمنامه و پرداخت درام، که در رد خون پاشنه آشیل فیلم بود، در درخت گردو بیشتر به چشم میآید. طوری که بعد از تماشای فیلم و رنگ باختن احساساتی که برانگیخته، خیلی از جنبههای مختلف داستان برایتان جای سوال دارد. در مقابل فیلمنامه و روایت، اجرای مسلط مهدویان بالاخره و در پنجمین تجربه سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را برای او به همراه داشت.
درباره فیلم درخت گردو | یک بمب بیهدف و مرگ!
واکنش اولیه منتقدان به درخت گردو | جنگ یا صلح؟

۶- شیشلیک (۱۳۹۹)
یکی از مهمترین فیلمهای جشنواره خلوت سیونهم که این بار بیش از هر زمانی با واکنشهای ضدونقیض مواجه شد. مشخصا درخت گردو برای زدودن برچسب ارزشی کافی نبود و این بار مهدویان تصمیم گرفت که با ساختن یک کمدی انتقادی به طور کامل خود را از برچسبها و پیشفرضهای همیشگی پیرامون خود جدا کند. قصه درباره کارگران کارخانهای با عنوان پشم ایران است که از سوی مدیر کارخانه مدام به قناعت و تلاش مضاعف تشویق میشوند، غافل از آنکه مدیران در خفا خودشان زندگی دیگری دارند. ایده مرکزی فیلم به اندازهای بکر و تند بود که توجه رضا عطاران را برای نقشآفرینی جلب کند اما در عمل علاوه بر فیلمنامه که از پرداخت به شکل اساسی رنج میبرد، در اجرا نیز سبک همیشگی مهدویان کمی با فضای یک کمدی تعارض دارد. قابل انتظار بود که فیلم از سوی داوران جشنواره مورد بیاعتنایی قرار بگیرد و حالا باید منتظر نمایش عمومی و واکنش تماشاگران بود، البته اینکه تا زمان نمایش آیا موضوع فیلم همچنان اهمیت و تاثیر خود را حفظ میکند یا نه.
نگاهی به بازی رضا عطاران در شیشلیک و روشن
نقد فیلم شیشلیک | شکم گشنه شعار نمیفهمد

محمدحسین مهدویان پیشنهاد میدهد: ۵ فیلم خارجی تحسینشده
هادی حجازیفر پیشنهاد میدهد: ایدههای درخشان و بازیهای بینظیر