هنگامی که سهراب شهید ثالث در ۲۹ سالگی اولین فیلم بلندش را ساخت، سینمای ایران وضع بدی نداشت.
هنگامی که سهراب شهید ثالث در ۲۹ سالگی اولین فیلم بلندش را ساخت، سینمای ایران وضع بدی نداشت. در آن سالها هم بازار فیلمهای آبگوشتی که به تقلید از گنج قارون ساخته میشدند داغ بود، هم فیلمسازهای مدرنیست مثل کیمیایی و نصیبی آثار مهم خود را ساخته بودند و هم موجی که مهرجویی و کیمیایی با گاو و قیصر راه انداخته بودند کار خودش را آغاز کرده بود. همچنین همزمان با فیلم یک اتفاق ساده در سال ۱۳۵۲ تقوایی و نادری نیز بهترین آثار خود را میسازند. اما شهید ثالث که از سال ۴۸ ساخت مستند و فیلم کوتاه را آغاز کرده بود، سودایی دیگر در سر داشت.

سهراب شهید ثالث با یک اتفاق ساده که به گفته مسعود مهرابی، در کتاب تاریخ سینمای ایران، فصلی نو در سینمای ایران به شمار میآید، او سینمایی نو در ایران آفرید. سینمایی خاص و بسیار شخصی که نمونه آن از ابتدای تاریخ سینمای ایران دیده نشده بود. سینمایی که در فیلم طبیعت بیجان کاملا پخته شد و به اوج خود رسید. این فیلم شهید ثالث هنوز هم بهترین تصویرگر سادگی در سینمای ایران است. و تاکنون هیچ فیلمی نتوانسته است همچون این فیلم، زندگی را آن گونه که تجربه میکنیم به روی پرده بیاورد. شاید کارگردان بزرگ ژاپنی، یاسوجیرو ازو، نزدیکترین شخص به سهراب شهید ثالث باشد، اما حتی آثار او نیز بکارت طبیعت بیجان را ندارند و در بازی بازیگرانش و حتی در گریم آنها نوعی نمایشی بودن وجود دارد که در این فیلم نیست. مینیمالیسم و کمینهگرایی در تمام عناصر فیلم موج میزند، اما این مینیمالیسم مانند آنچه که بعدها در آثار کیارستمی میبینیم، فکرشده و هوشمندانه نیست، بلکه به تمام معنا باکره است. سادگی و مینیمالیسم در آثار کیارستمی ریشه در خلاقیت بالا و هوشمندی او دارد و البته اندکی هم زیرکانه است، اما در آثار شهید ثالث هیچ هوشمندی و زیرکیای در پشت کار حس نمیشود و انگار اصلا فیلمسازی پشت فیلم حضور ندارد. گویی دوربینی نیست و بیینده از سوراخی که در پوسته دنیا ایجاد کرده است، در حال دید زدن آدمهاست.

طبیعت بی جان
طبیعت بیجان فیلمی تکرارنشدنی در تاریخ سینمای ایران است و گویی بینشی در پشت آن نهفته است که تا انتهای جان سازنده آن نفوذ کرده است. سهراب شهید ثالث که پس از طبیعت بیجان به دلایل گوناگون از ایران کوچ میکند و راهی آلمان میشود، به گفته مهرابی، در تاریخ سینمای ایران، خود در مورد شیوهی فیلمسازیاش چنین میگوید: “سینمای در حال حاضر نمیتواند قصه ساز باشد. مسئله من در این فیلم نشان دادن واقعیت است و نشان دادن زندگی آدمهایی که قهرمان نیستند، بلکه خیلی هم عادی و سادهاند و خود از زندگی و گذران آن تلقی خاصی ندارند و طی یک عادت آن را هر روز تکرار میکنند.”
پس از کوچ به آلمان، سهراب شهید ثالث همچنان و البته به سختی به فیلمسازی ادامه میدهد. سومین فیلم بلندش، غربت را میسازد و در آن فیلم، زندگی کارگران مهاجر را به تصویر میکشد. این فیلم نیز نشاندهنده نزدیکی فیلمهای فیلمساز به درون و جان خود اوست. زیستی که ذره ذره شکل گرفته است و اکنون تکه تکه بر روی پرده میآید. فیلمهای دورهی آلمان شهید ثالث نیز فیلمهای مهمی در تاریخ سینمای جهان هستند و او در این دوره عضو مهمی از موج نوی سینمای آلمان به حساب میآید. اما شوربختانه در میهن او چه در دورهای که او مجبور به جلای وطن شد و چه در این زمان، سینما در انحصار کسانی است که برای آثار ماندگار او چندان ارزشی قائل نیستند و حتی تلاشی برای زیرنویس کردن فیلمهای دوره آلمان او نمیکنند. البته اخیرا چند فیلم از او در موزه هنرهای معاصر به نمایش درآمده است، اما هنوز فیلمهای دوره آلمان او پس از گذشت این همه سال با زیرنویس درست در دسترس عموم قرار نگرفته است. همچنین کسانی که فیلمهای دوره آلمان او را در موزه نشان میدهند نیز فیلمهای دیگر او را با نشان ندادن سانسور میکنند. در آن دوره فیلمهای او که در مورد کارگران بود به مذاق سلطنت خوش نمیآمد و در این دوره هم فیلمهایش که در مورد هنر ماندگار رقصهای محلی که پیشینهای دیرین در این مرز و بوم دارند، به مذاق حکومت خوش نمیآید. سهراب شهید ثالث گویی اتفاقی تلخ و ابدی برای سودجویان این مملکت است؛ اتفاقی ساده که در میهن خود نیز سالهاست در غربت مانده است.