سینمای ناب، به معنای تاثیرِ صِرفِ اثر بصری، بر احساس، افکار، حواس و کلا ادراک تماشاگر است. فیلم بلاتار اسب تورین یکی از بهترین نمونههای آن است.
سینمای ناب، به معنای تاثیرِ صِرفِ اثر بصری، بر احساس، افکار، حواس و کلا ادراک تماشاگر است. در واقع این همان استفاده خلاقه از تصاویرِ صِرف و شناخت قابلیتهای شناختیِ حرکتِ عناصرِ بصری، بر پرده نمایش است. و یکی از بهترین نمونههای آن، فیلم باله مکانیکی است. شاید نود و اندی سال پیش، هنگامی که این فیلم ساخته شد، کسی به این نمیاندیشید که این اثرِ خلاقانه، جدا از کیفیتِ قائم به ذاتش، میتواند کارکردهای دیگری هم در گونههای مختلف سینمایی داشته باشد. شاید هم کسانی که به نحوه استفاده از این گونه اثرگذاری میاندیشیدند، یا راه به جایی نمیبردند، یا آن را به شکلی سخیف، در تنهی روایتهای قدرتمندترین فیلمهای استاندارد و تهیِ هالیوود به کار میگرفتند؛ تا اینکه بلاتار اسب تورین را به نمایش درآورد.
نگاهی به فیلم بیپایان به کارگردانی اسکات اسپیر
فیلمی که نه تنها از باله مکانیکی برای رسیدن به هدف خویش استفاده میکند، بلکه در نقطه اوجِ این گونه اثرگذاری نیز قرار میگیرد. باله مکانیکی از ما میخواهد که به یک سری تصاویر منتخب، که بسیار با دقت پشت هم چیده شدهاند، دقت کنیم. و در نهایت تاثیری شگفتآور را به ما هدیه میدهد. تاثیر و تغییری که فقط و فقط با نگاه کردن به پرده سینما در ما ایجاد میشود. در آغازِ فیلم، وقتی تصاویری از یک بالریَن و زنی در حال تاب خوردن را میبینیم، آنها را همانطور درک میکنیم که در دنیای بیرونِ پرده و تصورات واقعیمان میبینیم. اما هنگامی که تصاویر و اشکال و حرکاتشان خشکتر و مکانیکیتر میشود، و ما هنوز باله و زن تابخورنده را میبینیم، اما لابه لای این تصاویر مکانیکی، ادراک ما به دادههای خویش مشکوک میشود و این شک تا آنجا ادامه پیدا میکند که تبدیل به یقینی ادراکی میشود. و در پایان فیلم ما نرمترین و لطیفترین حرکتها را که پلکزدنِ یک زن، حرکات باله یک بالرین و تاب خوردنِ احساسیِ یک زن است را بهصورت مکانیکی درمییابیم. و انگار که همه چیز در مقابل چشمان ما تغییر کردهاند.
این جادو در واقع همان سینمای ناب است. اسب تورین نیز به همین شکل، ما را پرورش میدهد. عادتی آموخته از باله مکانیکی، اما نه از جنس آن و نه صرفا بصری. بلکه با استفاده از هجوم تمام امکانات سینمایی در جیغی خفه. او ما را در یک اتاق نگاه میدارد، و از ما میخواهد که تنها ببینیم و بشنویم و تکرار شویم؛ همانطور که در زندگی. مسلم است که ما در حال دیدن یک فیلمِ اکشنِ هالیوودی نیستیم. پس باید با قواعد بازی بلاتار پیش برویم. او ما را در انتظار، تکرار و خستگی نگاه میدارد و ناگهان درِ اتاق به بیرون باز میشود. و ما باد و سرما را یکجا حس میکنیم.

این در حالیست که ما از بیرون به داخل آمدهایم و پیشزمینهای برای درک این سرما و باد داریم. پس در همین آموزشِ اول، کسانی که هنگام باز شدنِ درِ اتاق، احساس سرما نکردهاند، در تماشای این فیلم و درک این حسِ ناب شکست خوردهاند. این سفری است به مرکز احساسات.
نقد و بررسی سریال تاریخی مردان واقعی | هفت یار ناسا
او دوباره کارش را آغاز میکند ولی این بار با دانش آموختگانی که یک دوره را پشت سر گذاردهاند. اکنون ما آموختهایم که عادت کنیم. او ما را باز هم در اتاق نگاه میدارد، به ما سیبزمینی میخورانَد، همان سیبزمینیهایی که نیچه میخورد. او ما را لباس میپوشانَد و لباسمان را از تن بیرون میآورَد، همان کاری که نیچه میکرد. یکی از شاهکارهای دیگر او این است که ما را ساعتها پشت پنجرهای به تماشا کردن وا میدارد. در حالی که ما فقط دو ساعت و خردهای به پرده خیره میشویم. او به ما زمان میبخشد.
اکنون او ما را جادو کرده است. بلاتار اسب تورین ما را نیچه کرده است. ما اکنون همه نیچهایم و در تمام این ساعتهای تکرار و در تمام این خوردنها و پوشیدنها و تأمل کردنها، ناخواسته به اسبی میاندیشیم که چند قدم آنطرفتر از ما، وجود دارد. وجودی پررنگ، حتی پررنگتر از وجود خود ما که در این اتاق نشستهایم. حال، زمان ضربه فرا رسیده است. او ما را با یک نما از بین میبرَد، دیوانه میکند، و تا آستانه فروپاشی پیش میبَرد. و آن نما کلوزآپ اسب است. انسانیترین کلوزآپِ تاریخ سینما. و ما تازه به خود میآییم و میبینیم که نیچه شدهایم و چشمان سینمایی ما ناخودآگاه شروع به بارش میکنند. در این زمان است که ما با تمام توان میخواهیم از عمق وجودمان فریاد بکشیم و هنگامی که پیرمرد در حال زدن اسب است، گردن اسب را همچون نیچه در آغوش بگیریم و زار زار گریه کنیم و لال شویم و بمیریم. یک انتقال ناب از حس. شبیه کاری که موسیقی با ادراک انسان میکند. سینمای ناب.