تصنیف باستراسکراگز تصنیف مرگ برادران کوئن

تصنیف باستراسکراگز یک وسترن کمدیِ موزیکال اپیزودیک است که کمی هم مایه­‌های فانتزی دارد. درواقع اگر نام برادران کوئن را در تیتراژ آن نبینید به‌سختی می‌توانید حدس بزنید که فیلم ساخته‌­ آن‌هاست.

تصنیف باستراسکراگز یک وسترن کمدیِ موزیکال اپیزودیک است که کمی هم مایه­‌های فانتزی دارد. در واقع اگر نام برادران کوئن را در تیتراژ آن نبینید به سختی می‌­توانید حدس بزنید که فیلم ساخته‌­ آن‌هاست. گرچه دو اپیزود آغازین هنوز رنگ و بوی کوئن‌ها را دارد، اما پس از پایان فیلم، و دریافت فیلم به عنوان یک کلیت، نشان چندانی از سینمای شناخته شده­‌ کوئن‌ها در آن دیده نمی‌­شود. این تفاوت شکلی میان تصنیف باستراسکراگز و دیگر فیلم‌های برادران کوئن، چه بسا ناشی از نزدیک شدنِ برادران کوئن به مرگ، و مواجهه با آن باشد. چرا که نقطه­‌ی اشتراک تمام اپیزودها، مهم‌ترین لحظه­‌ زندگیِ انسان، یعنی همان خط باریک میان مرگ و زندگی و زمان رویارویی با این مفهوم است. و جالب اینجاست که در هر اپیزود، نگاهی متفاوت به این لحظه و مفهوم شده است.


نقد سریال ماورایی و ابرقهرمانی هل استروم | زاده شیطان


در اپیزود اول، شخصی که به راحتی از پس همه بر­می‌­آید، گرفتار چنگال مرگ می‌­شود. این اپیزود که مفرح‌­ترین اپیزود فیلم است و کاملا رنگ و بوی سینمای پست ­مدرن را دارد، کاملا عامه‌­پسند است و موقعیت‌هایی جذاب برای تماشاگر می‌­آفریند. این اپیزود از کلیشه­‌های سینمای وسترن به شکلی بسیار خوب استفاده می­‌کند و فضایی سرگرم­‌کننده ایجاد می‌­کند. آنقدر سرگرم­ کننده است که مفهوم مرگ، چندان در آن حس نمی­‌شود. در این اپیزود، مانند فیلم‌های تارانتینو، خشونت زیبا جلوه داده می­‌شود و قطع عضو، قتل و خون، بسیار دور از آنچه که در دنیای واقعی به چشم می­‌آیند، جلوه داده می­‌شوند. اما نکته­‌ مهم در این اپیزود، این است که شخص، توسط مرگ غافلگیر می­‌شود. وجه ناگهانی‌­بودن و ناغافل روی دادنِمرگ است، که این اپیزود به شکلی کمیک بر آن تاکید می­‌کند.

در اپیزود دوم تصنیف باستراسکراگز شخصی که قصد سرقت از یک بانک بی­ در و پیکر در وسط بیابان را دارد، در چنگال کاراکتر عجیب و غریب بانکدار گرفتار می‌­شود. پس از آن هر چه پیش می‌­آید، محصول همین گرفتاری است. موقعیت‌هایی که در این اپیزود آفریده می­‌شوند، جزو بهترین موقعیت‌های فیلم هستند. کاراکتری که هر لحظه به مرگ نزدیک‌تر می‌­شود و گویی مرگ با او وارد بازی شده است. بازی‌­های که البته آغازگر آن خود او بوده است. در این اپیزود مفهومِ امید برای نجات از مرگ، هجو می‌­شود. همچنین به واسطه‌­ زمان زیادی که کاراکتر در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است، ترس او از آن می‌­ریزد و دیگر همچون مردم عادی از مرگ نمی­‌هراسد. به بیان دیگر این اپیزود از مرگ، به نوعی هراس‌­زدایی می­‌کند.


نقد و بررسی فیلم بانکدار | مبارزه‌ای برای حق مالکیت!


اپیزود سوم تصنیف باستراسکراگز که غیر قابل تحمل‌ترین اپیزود فیلم است، درباره­‌ مردی است که یک جوانِ ناقص بدون دست و پا را با خود به شهرهای مختلف حمل می­‌کند. او از برنامه‌­ای که جوان ناقص برای مردم اجرا می‌­کند و ترحمی که می­‌خرد، مقدار کمی پول به دست می‌­آورد، که بیشتر آن را نیز برای خود همان جوان خرج می‌­کند. در این اپیزود که به شکلی بد و به واسطه‌­ تدوینی ابتدایی و ناشیانه، تکرار روزمرگی این پیر و جوان را نشان داده است، نگاهی متفاوت و رادیکال به مرگ می­‌شود. نگاهی که گاهی مرگ را به زندگی ارجح می‌­داند. نگاهی که در فیلمِ عشق ساخته­‌ هانکه هم، البته به شکلی بسیار زیباتر و انسانی­ تر و با پرداختی بهتر، مورد توجه قرار می‌­گیرد.

گرچه می‌­توان گفت که رویکرد این فیلم‌ها به کلی با یکدیگر متفاوت است و قیاس میان آنان چندان درست نیست، اما از آنجا که هر دو مفهومی عمیق را مطرح می‌­کنند، می‌­توان آن‌ها را مقایسه نمود و حتی آن را که پرداخت بهتری برای انتقال آن مفهوم به کار گرفته است را برتر دانست. اینها مفاهیمی عمیق هستند که پرداختن به این شیوه­‌ سرگرم­‌کننده آن‌ها را ضایع می­‌کند. و دیگر کار به جایی می‌­رسد که بود و نبودشان در فیلم، چندان توفیری ندارد. البته این پرداخت سرگرم‌­کننده، محصول نگاه و سینمای پست­ مدرن کوئن‌ها است و ویژگی‌های این نوع از سینما که البته هنوز چندان ثابت، مشخص، و یکسان نیست، در جای­جای این فیلم نیز به چشم می‌خورد؛ از ارجاع دادن به سینمای کلاسیک، مانند باز شدن کتابی برای ورود به فیلم و پیگیری آن از طریق تورق کتاب و پایان دادن به فیلم به واسطه­‌ بستن آن گرفته، تا شکل ساختاریِ روایت آن، و تا در­هم‌­آمیزیِ چند ژانر سینمایی، و تا همین شوخی با مفاهیم عمیقی همچون مرگ.

اپیزود چهارم فیلم، درباره­‌ پیرمردی است که در جستجوی طلا به بکارت زمین یورش می‌­برد و چشم ­انداز زیبای تصویر شده در فیلم را برای رسیدن به ثروت، به گند می­‌کشد. این اپیزود پس از تماشای اپیزود دوم دیگر چندان محلی از اعراب ندارد. کاراکتر در این اپیزود، مرگ را به مبارزه می­‌طلبد و با وجود سن بالایی که دارد با امید عجیبی که برای زنده ماندن و زندگی کردن دارد بر آن پیروز می‌­شود. در این اپیزود مرگ، شکست­‌پذیر جلوه می­‌کند. ارائه‌ این مفهوم، پس از بیهوده دانستن امید نجات از مرگ، در اپیزود دوم فیلم را بی‌­تکلیف و فکر­نشده می‌­نمایاند.

اپیزود پنجم فیلم تصنیف باستراسکراگز، با این که بیش از اپیزودهای دیگر حس‌­برانگیز است، کمی به بیراهه می‌­رود. اگر تم مشترک تمام اپیزودها را گونه‌­های متفاوتی از رویارویی با مرگ بدانیم، این اپیزود درباره­‌ خبر مرگ است و از این نظر چندان در ادامه‌­ اپیزودهای پیشین نیست. گرچه در این اپیزود نیز انتخاب بین مرگ و زندگی، در لحظه­‌ای مهم مطرح شده است، اما بیش از آن که موضوع، خود مرگ باشد، افسوسی است که برای یک گاوچران از مرگ یک شخص بر جا می‌­ماند. مرگی که به سبب سفارش خیرخواهانه­‌ی گاوچران روی داده است و البته این نیز موضوع اصلی اپیزود نیست. همان گونه که از نام اپیزود پیداست، موضوع، گفتن خبر یک مرگ، در شرایطی بسیار خاص است. شرایطی که در آن، گاوچران نمی­‌داند باید به دوست دیرینه‌­ خود چه توضیحی بدهد.

اپیزود پایانی فیلم که گویی از فیلم‌های جارموش بیرون آمده است، اپیزودی کاملا استعاری است. با وجود اخلال‌هایی که در میانه­ی فیلم در برخی اپیزودها به وجود می‌­آید، (اخلال‌هایی که پیش از این شرح داده شد.) این اپیزود، پایانی نسبتا منطقی برای فیلم است. اگر روندی میان اپیزودها برقرار می­‌شد، این پایان، همچنان که اکنون تا اندازه‌­ای هست، می‌­توانست جمع‌­بندی‌ خوبی برای فیلم باشد. آدم‌هایی که دیگر زنده نیستند و در کالسکه‌­ برزخ، که هیچ گاه نمی‌­ایستد، به سوی آخرین خانه می‌­روند. در انتها به اجبار، و در کمال بی ­میلی، وارد آن می­‌شوند؛ خانه‌­ای که نماد نیستی و فناست.

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

1 دیدگاه
  1. سولو می‌نویسد

    کاش از نظرات اندیشمندان سینما برای نقد این فیلم استفاده می شد تا از یک نویسنده بی نام که اصلا در حد نقد این فیلم نیست