فیلم پرده آخر فیلم خوبی است. فیلمی که ریشه در هنر نمایش دارد و گویی ادای دینی است به این هنر و کسانی که سالها بهقولمعروف خاک صحنه خوردهاند.
فیلم پرده آخر فیلم خوبی است. فیلمی که ریشه در هنر نمایش دارد و گویی ادای دینی است به این هنر و کسانی که سالها به قول معروف خاک صحنه خوردهاند. فیلم تا اندازه زیادی رنگ و بوی آثار بیضایی را دارد، اما شاید بتوان گفت که در برخی موارد، مثل دوری از کنشها و دیالوگهای اغراق شده و نمایشی، یک گام از بهرام بیضایی پیشتر رفته است و اثر سینماییتری نسبت به آثار او آفریده است. به بیان دیگر اگر بیضایی را نمایشگری بدانیم که با پیشینه پربار نمایشیاش وارد سینما شده است و البته در بسیاری از مواقع موفق به درک کالبد سینما و تبدیل کنشها و دیالوگهای نمایشی، به کنشها و دیالوگهای سینمایی نشده است، واروژ کریم مسیحی را باید سینماگری بدانیم که بسیار وامدارِ فضای نمایشی بیضایی است. او به خوبی توانسته است از پتانسیلهای نمایشی در سینما استفاده کرده و آنها را سینمایی کند.
فیلم درباره خواهر و برادری از خاندانی سلطنتی است که تمام مال و اموالشان را طی سالها برای گذران زندگی فروختهاند و اکنون کفگیرشان به ته دیگ خورده است. و اکنون هیچ چیز جز خانه آبا و اجدادی برایشان نمانده است. خانهای که برادر درگذشته آنها، به نام همسر شهرستانیاش کرده است. کامران میرزا و خواهرش هم که از این کار برادرشان بسیار ناخشنود هستند، میکوشند با نقشههای دقیق و حسابشده، خانه را دوباره به چنگ بیاورند.
بار اصلی فیلم پرده آخر را گروه نمایشی به دوش میکشند که قرار است نمایشی غیر معمول در خانه کامران میرزا اجرا کنند. پرده آخر که از جهتی وامدار هملت نیز هست، (صرفا از نظر استفاده از یک نمایش در فیلم یا نمایشی دیگر) حتی از هملت هم گامی پیشتر رفته است. در نمایشِ هملت برای مشخص شدن حقیقت، شخصیت هملت ترتیبی میدهد تا یک گروه نمایش، نمایشی اجرا کنند تا هملت بتواند با تماشای واکنش تماشاگران به هنگام اجرای نمایش، بر گناهکار بودن آنها اطمینان پیدا کند. اما در پرده آخر که فیلمنامهای بسیار خوب دارد، نمایشی که قرار است اجرا شود، به خوبی در دنیای فیلم تنیده شده است و در بسیاری موارد حتی مرز آنها به روشنی مشخص نمیشود.

در این فیلم به مقوله نمایش، نگاهی خلاقانه شده است. «کاتارسیس» که آن را تزکیه ترجمه کردهاند، مفهومی است که ارسطو آن را برای حالتی مطرح میکند که به تماشاگر نمایش دست میدهد. حالتی که او با شخصیت نمایش همذاتپنداری میکند و به واسطه ترحم یا دلسوزی برای او به نوعی تخلیه روانی دست پیدا میکند. و بدین وسیله از بسیاری مشکلات روانی دور میشود. آن کهن نمایش ارسطویی که تاکنون درمانگر بود، قرار است در این فیلم بیمارگر باشد. شاید این فیلم را بتوان نسخهای سینماییتر از مرگ یزدگرد دانست. گرچه مرگ یزدگرد نمایشی بسیار پر قدرت، منسجم و شگفتآور است، اما نسخه سینماییِ آن، بیش از آن که در پی استفاده از عناصر بیانی سینما باشد، همچنان دربند عناصر بیانی هنر تئاتر است.

فیلم پرده آخر نمونهای خوب از یک فیلم معمایی ایرانی است و ادای نسخههای خارجیاش را درنمیآورد. اگر هم شباهتی میان کاراکترِ بازرس این فیلم با همتاهای غربیاش دیده میشود، پیشینهای فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و نهایتا فرافیلمیک دارد. پرده آخر هنگامهی خیزش هنر است. زمانی که هنر عنان پاره میکند و بر طبقهای که خود را فرادست میداند، میشورد. گرچه این خیزش میتوانست بسیار بهتر از چیزی که در فیلم هست نمایانده شود.
پرده آخر، مهمترین نقطهضعف فیلم پرده آخر است. از آغاز تا پیش از پایان فیلم، تمام رویدادها جوری چیده شدهاند که بسیار فکرشده و دقیق به نظر میرسند. همچنین این فکرشدگی، رویدادها را بسیار محکم در هم تنیده است. تا جایی که تماشاگر، میان واقعی بودن یا نمایشی بودن برخی صحنهها مردد میشود. و این فکرشدگی، درهمتنیدگی، و تردید، تماشاگر را به شدت دنبال خود میکشانَد. اما پرده پایانی فیلم، به اندازه آغاز و میانه فیلم گیرا نیست و چندان فکرشده نیز به نظر نمیآید. نویسنده فیلمنامه برای این که بتواند پایانی فکرشدهتر و تکاندهنده در فیلمنامه تعبیه کند، میتوانست از آشنایی کامران میرزا و بازرس استفاده بهتری بکند. نه فقط برای کامران میرزا، بلکه برای هر دوی آنها، و حتی بیشتر برای بازرس، اشتیاقی کهنه به تئاتر و نمایش بکارَد، تا بتواند پایانی که به واسطه دستور بازرس شکل میگیرد را بسیار حرفهایتر و به اندازه دیگر رویدادهای فیلم، قدرتمند جلوه دهد. البته اکنون نیز پایان فیلم، پایانی ناجور و بد نیست، اما هنگامی که سراسر یک فیلم، پرقدرت و پرکشش پیش میرود، اگر در پایان به کششی پرقدرتتر از بدنهاش دست نیابد، میتوانیم بگوییم که به آسیب بزرگی دچار شده است.