در آرشیو فیلیمو تقریبا تمام فیلم های دیزنی پیدا میشود؛ پس با فیلیمو شات همراه باشید تا کالکشن فیلم های والت دیزنی را مرور کنیم و در این روزهای سر زمستانی مشغول مرور خاطرات شویم.
با شنیدن نام والت دیزنی همه یاد بزرگترین امپراتوری صنعت سرگرمی میافتند که رسما کل هالیوود را فتح کرده و فرنچایزهای پولساز را سند زده. برای امروزیها، سایه دیزنی از خودش و آثارش سنگینتر و به همان نسبت آشناتر است، آنقدر که شاید فراموش کنید والت کبیر یکی از مهمترین آیکانهای قرن بیستم بود که فرهنگ عامه را برای همیشه تغییر داد و راهی پیدا کرد برای نزدیک کردن مردمانی با رنگها و زبانهای مختلف به هم: سرگرمی.
نکتههایی ناشنیده درباره والت دیزنی
دیزنی در دسامبر ۱۹۰۱ متولد شد و ۶۵ سال بعد در همین ماه از دنیا رفت. جای تعجب ندارد اگر کسی این روزها به یاد خالق انیمیشنها و فیلم های پر از رنگ، موسیقی و شور دیزنی بیفتد. از زمانی که کارش را شروع کرد تا همین امروز، نسل به نسل با انیمیشنهای والت دیزنی بزرگ شدهاند و هر اثری الهامبخش آفرینش آثار بعدی خودش بوده. حتما با گذر زمان واکنشتان به این انیمیشنهای دوستداشتنی و خیالانگیز تغییر کرده. کودکی که همه چیز دنیا برایش تازه، شگفتانگیز و کشفنشده است، شبیه زنها و مردهای بالغ فکر نمیکند؛ همان آدمبزرگهایی که خسته و بیحوصلهاند از بس بهشان ثابت شده دنیا خیلی هم پر از رنگ، موسیقی و شگفتی نیست. برای بچهها، دنیا ناشناخته ولی در عین حال امن است. سخت میشود تا آخر عمر همان آرامش، امنیت و جذابیت را دوباره تجربه کرد. راهی برای تکرارش به ذهنتان نمیرسد؟
زمستان بهتازگی شروع شده؛ چه فیلم های دیزنی را قبلا دیده باشید و چه نه، برای چند ساعت بنشینید پای تلویزیون و اگر خواستید پتو و یک لیوان شیرکاکائوی داغ هم بگذارید کنار دستتان. شروع کنید به تماشای کلاسیکهای دیزنی تا یادتان بیاید یا از نو حس کنید که دنیا میتواند چقدر امن، معصومانه و شگفتانگیز باشد. خیالتان راحت؛ کودکی که ته وجودتان جا خوش کرده، راه را بهتان نشان میدهد.
در آرشیو فیلیمو تقریبا تمام فیلم های دیزنی پیدا میشود و دیگر هیچ عذر و بهانهای باقی نمیماند. با فیلیمو شات همراه شوید تا کالکشن فیلم های والت دیزنی را مرور کنیم و ببینید که بعد از چند ساعت لم دادن روی مبل و جلوی تلویزیون، خانهتان تبدیل میشود به امنترین جای دنیا و یادتان میآید چه رویاهایی داشتید و دارید که هنوز هم باید به خاطر آنها بجنگید.
سفید برفی و هفت کوتوله | Snow White and the Seven Dwarfs | 1937
«معجزه!» این احتمالا واکنش اکثر تماشاگران اولین انیمیشن بلند تاریخ سینما روی پرده بوده، از جمله سرگئی آیزنشتاین و چارلی چاپلین. دیزنی برگ برنده را رو کرد. کِی؟ دورانی که استودیوها با ساخت انیمیشنهای کوتاه رقابت را تازه شروع کرده بودند. دو سال بعد استودیوی فلایشر (رقیب اصلی دیزنی) سفرهای گالیور را به سینماها فرستاد. انیمیشن بلند فلایشر هم فوقالعاده بامزه و جذاب است اما نه به اندازه سفید برفی و هفت کوتوله فروخت و نه امروز چیزی از آن استودیو باقی مانده. حداقل در این مورد تاریخ ثابت میکند که موفقیت اتفاقی نیست و دیزنی بهتر از هر کسی بلد بود که چطور باید برای بچهها قصه تعریف کرد.
اگر دوباره به فیلم نگاه کنید، باورتان نمیشود که بالای هشتاد سال از ساختهشدن آن گذشته. ظرافت و جزییات اجرای انیمیشن به کنار، تا به حال شده همراه با یک بچه سفید برفی و هفت کوتوله یا یکی دیگر از انیمیشنها و فیلم های کلاسیک دیزنی را تماشا کنید و حواستان به واکنشهای آن بچه باشد؟ اگر پدر یا مادری نیستید که برای چندصدمین دارد فیلم را با بچه میبینید، بعید است. چون خودتان هم محو تماشا شدهاید و به همان اندازه که شیطنتهای کوتولهها برایتان بامزه است، قصه را گم نکردهاید و با ظاهر شدن ملکه خبیث در هیبت پیرزن مخوف، که با سیب مسموم قصد کشتن سفید برفی را دارد، کمی ترس به جانتان افتاده. همه بزرگ میشویم ولی بخشی از وجودمان همیشه کودک باقی میماند. دوباره گریه و مویه کوتولهها بر بالین سفید برفی را ببینید تا باورتان بشود.
پینوکیو | Pinocchio | 1940

میتوانید شاکی باشید که دیزنی از همین جا دستبُردن در قصههای پریانی را شروع کرده و بعدا آیندگان نیز همین مسیر را ادامه دادهاند. تا جایی که امروز نسخههای دیزنی با وجود تمام تغییرها و تقلیلها، از اصلشان مشهورترند. آن سریال انیمه قدیمی استودیوی نیپون را بگذاریم کنار، که به دلیل پخش مکرر از تلویزیون دهه شصت و هفتاد همه در مملکت ما حفظ شدهاند، همچنان در دنیا اکثرا پینوکیو را با روایت دیزنی میشناسند، فیلمی که به زمان خودش همزمان شد با جنگ جهانی و تقریبا خارح از آمریکا بچهها فرصت تماشای آن را نداشتند.
با وجود کم و زیاد شدن عناصر مختلف، جان قصه در این نسخه هنوز سر جایش است؛ عروسکی که میخواهد یک پسر واقعی باشد و تمام تلاشش را میکند. فراتر از تمام تمثیلها در اصل قصه کارلو کلودی و جهانبینی مسیحی جاری در آن، همین سفر برای تبدیل شدن به یک پسر واقعی و هزینهدادن برای اشتباهات و وسوسهها همچنان در انیمیشن دیزنی کار میکند. همه ما در بچگی میخواستیم که آدمبزرگ واقعی باشیم، پس درک میکنیم که آرزوی پینوکیو چقدر سخت و صادقانه بوده. هر روزی که از زندگی میگذرد، برگ تازهای از سفر پینوکیووار ما برای تبدیل شدن به یک آدم واقعی ورق میخورد و مدام جلوی آینه به خودمان، به آثار پیری روی صورتمان، نگاه میکنیم و میپرسیم که تبدیل شدن به یک آدم واقعی اینقدر سخت بود؟! کسانی که انیمیشن را ساختهاند، این راز را کشف کرده بودند.

دامبو | Dumbo | 1941

امروز را نبینید که در عصر هشتگها و جنبشها بابت معمولی بودن خودتان باید خجالت بکشید! روزگاری بود که آدمهای جداافتاده به سختی میتوانستند جایی برای خودشان پیدا کنند و از طرد شدن، تمسخر و تنفر بقیه در امان بمانند. دامبو مال همان دوران است و نمیشود تاثیری را که در آن دوران سپریشده داشته، در عصر حاضر بازسازی کرد؛ حتی اگر تیم برتون باشی (البته که خود تیم برتون هم به طرز ناخوشایندی انگار دیگر دورانش به سر آمده). در طول این چند دهه، دامبو کمتر از دیگر فیلم های کلاسیک دیزنی دیده شده و محبوب مانده، شاید به دلیل اینکه برای بچههای امروزی (که به تعبیر درستتر چند نسل را شامل میشود) وَرِ غمانگیز آن نسبت به ور بامزهاش سنگینتر است. واقعا باید از سنگ ساخته شده باشید که ترانه Baby Mine را بشنوید و بیتابی شبانه دامبو در فراغ مادرش را ببینید و بعد اشکتان در نیاید؛ مقاومت نکنید، همهمان در هر سن و سال و با هر قد و قوارهای به نوازش نیاز داریم.

سیندرلا | Cinderella | 1950

آنچه که امروز در قالب «شاهزاده خانمهای دیزنی» در فرهنگ عامه جا افتاده، بیشتر محصول نسل جدید انیمیشنهای دیزنی بعد از رنسانس این استودیو در سالهای پایانی دهه هشتاد میلادی است. ریشهاش برمیگردد به سالها قبل و سیندرلا که بعد از سفید برفی و هفت کوتوله مهمترین انیمیشن با حضور یک شخصیت مونث بود و زنانگی بخش مهمی از قضیه. در نگاه دوباره به کلاسیکهای دیزنی، این یکی بیشتر از همه به بحث و مناقشه میکشد. اختلاف نظر جدی وجود دارد که تا چه حد ارزشهای منتقلشده از طریق قصههای عامیانه به نسلهای بعدی انسانی و اصیل بوده و چقدر برگرفته از سنتهای جوامع پدرسالارانه؟
علیالحساب در بازخوانی و بازسازی قصهها باید احتیاط کرد و گذر زمان را مد نظر داشت. مثلا، میگویند تماشای سیندرلا برای دختربچهها این خطر را دارد که آنها را تبدیل کند به شخصیتهایی منفعل و منتظر شاهزاده سوار بر اسب سفید. بخشی از این نگرانی قابل درک اما بخشیاش محصول تفکرات حذفی عصر نزاکت سیاسی است و باید خوشحال باشیم که هنوز نرسیدهاند به چنین قرائتی که حرفزدن سیندرلا با موشهای خانه و پری مهربان و تبدیلشدن کدو تنبل به کالسکه ناشی از توهم و عوارض جانبی مصرف داروهای ضدافسردگی بوده! اصل قصه سیندرلا مربوط به دورانی است که زنانگی در جامعه تعریف متفاوتی داشته و همه چیز در تناسب با ارزشهایی آفریدهشده که با دنیای مدرن خیلی جور درنمیآید. با این وجود نباید فراموش کرد که سیندرلا بیش از هر چیز درباره ذات ناعادلانه زندگی و تلاش برای غلبه بر آن با بخشش و گذشت است. این درس را نمیشود به هیچ دوره و عصری محدود و بچهها را از یاد گرفتنش محروم کرد.

پیتر پن | Peter Pan | 1953

میدانید پدیدهای داریم که بهش میگویند «سندرم پیتر پن»؟ درباره مردان بالغی است که نمیتوانند با مفهوم بلوغ و مسئولیتهایش کنار بیایند و ترجیح میدهند تا آخر عمر پسربچه باقی بمانند. مبحث روانشناسی پیچیدهای است که از دل یکی از محبوبترین داستانهای کودکانه در قرن بیستم بیرون آمده. قصه پیتر پن درباره سرزمینی است که بچهها در آن بزرگ نمیشوند و قهرمانش پیتر پن همیشه یک پسر کوچک باقی میماند و میتواند بر آدمبزرگها غلبه کند. قطعا واکنش یک آدمبزرگ به این قصه با بچهها فرق میکند و خلق همزمان یک جهان خیالی که هم با منطق ذهن بالغ جور در بیاید و هم شیفتگی کودکانه، نمیتواند خیلی ساده باشد. عجیب نیست که بارها و بارها از داستان جی. ام بری به شکلها و شیوههای مختلف اقتباس شده اما فقط نسخه انیمیشن دیزنی جواب داده؟
پیتر پن تولیدی بس پیچیده و طولانی را در استودیوی دیزنی از سر گذراند و بیش از یک دهه انیماتورها و قصهگوها روی خوانشهای مختلف از داستان اصلی کار کردند تا به این نسخه رسیدند. نتیجه؟ باید گفت که جادویی است. پیتر پن نه تنها میتواند یک جهان خیالی تازه بیافریند که برای پا گذاشتن در آن لحظهشماری کنید، به طرز حیرتانگیزی در نمایش تقابل مسئولیت و بلوغ به تعادل میرسد. رابطه بچهها و احساساتشان به کنار، فقط به پایانبندی قصه نگاه کنید که چطور در نسخه دیزنی اتفاق خشن و مخوفی مثل نبرد کاپیتان هوک با تمساح غولپیکر به صورت کمدی بزن و بکوب برگزار میشود.

زیبای خفته | Sleeping Beauty | 1959

این آخرین اقتباس دیزنی از قصههای پریانی کلاسیک بود، تا چند دهه بعد که استودیو دوباره احیا شد و رفت دنبال تمام دخترهای به جا مانده در عالم قصه. زیبای خفته شکست خورد. بیشتر از آنکه تقصیر استودیو باشد و خود فیلم، مشکل از قصهای است که حتی برای شصت سال پیش هم کهنه به نظر میرسید و در آن قهرمان کاری غیر از خوابیدن از دستش برنمیآمد! بیدلیل نبوده که در بازسازی و بازخوانی جدید قصه، به کل زاویه دید را در روایت تغییر دادهاند و ملیفیسنت تبدیل شده به شخصیت اصلی.
در تمام این سالها تقریبا کمتر کسی شاهزاده آرورا، همان زیبای خفته، به یادش مانده و در عوض عناصر جنبی انیمیشن محبوب و ماندگار شدهاند. همان موقع سازندگان انیمیشن میدانستند که احتمالا قصه کار نمیکند و برای همین تمرکز را گذاشتهاند روی حاشیه، یا همه چیز طبق معمول پیش رفته و فقط قصه در برخورد با مخاطب جواب نگرفته؟ برای فهمیدنش باید اسناد مکتوب و شفاهی به جا مانده از زمان ساخت را زیر و رو کنیم که خیلی به کار ما ربطی ندارد. اهمیت زیبای خفته به قرار گرفتن آن در کنار بقیه فیلم های کالکشن دیزنی است.

۱۰۱ سگ خالدار | One Hundred and One Dalmatians | 1961

از جایی به بعد دیزنی تصمیم گرفت که قصههای پریانی را بگذارد کنار و برود سراغ ادبیات کودک معاصر. قبلا لیدی و ترمپ را داشتند، با حضور دو تا سگ در نقشهای اصلی، که جواب نداده بود. احتمالا فهمیدن علت شکست آن بیش از هر چیز به موفقیت ۱۰۱ سگ خالدار کمک کرده. این بار انیمیشن به دنیای واقعی میآید و بیش از هر زمانی تحتتاثیر فیلمهای زمانهاش قرار دارد، از کمدی-رمانتیکها گرفته تا ماجراجویی. در قصه هم آدمها را داریم و هم حیوانات را و با ظرافت این دو دنیا کنار هم قرار میگیرد.
وقتی به سراغ رابطه راجر و آنیتا (صاحبان سگها) میرویم، همه چیز شبیه یکی از کمدیهای عاشقانه و دوستداشتنی همان سالهاست و در دنیای سگها هم خُلبازی و فانتزی به بالاترین سطح ممکن میرسد. ماجرای کروئلای خبیث، گیر افتادن تولهسگها و فرارشان هم به اندازه کافی درگیرکننده از کار در آمده. در تمام این سالها هیچکس به ذهنش نرسیده که شاید در زیرمتن، ماجرای سگها و کندن پوست آنها برای درست کردن پالتو، به شکلی روی روایتهای بازماندگان هولوکاست و فیلمهای مربوط به جنگ جهانی دوم سوار شده؟! نمیدانیم؛ ناخودآگاه آدم و متعاقبا ریشههای پیدایش قصهها به جاهای عجیب و غریبی میرسد. اگر هم واقعا چنین باشد، بعید است که کسی چیزی به روی خودش بیاورد.

شمشیر در سنگ | The Sword in the Stone | 1963

تاریخ بریتانیا با اسطوره شاه آرتور و مرلین گره خورده اما انیمیشن دیزنی برگرفته از رمان تی. اچ وایت است که افسانه قدیمی را در قالب داستانی کودکانه و پر از جادو، شوخی و خیالپردازی بازتعریف کرده. آرتور نوجوان شمشیر اکسکالیبور را از سنگ بیرون میکشد، زمانی که هنوز یک خام، ساده و کوچک است و مرلین جادوگر در نقش مرشد باید همه چیز را به او یاد بدهد. تقریبا یکی از انیمیشنهای فراموششده در میان فیلم های پرشمار دیزنی است.
شاید دلیلش خیلی جنسیتزده باشد؛ انیمیشنهای غالبا پسرانه دیزنی در سالهای دور کمتر محبوب ماندهاند، برای اینکه پسربچهها مانند اسباببازیهای جدید همیشه به سمت کارتونهایی با هیجان و خشونت بیشتر گرایش دارند. طبعا بین لاکپشتهای نینجا و ترنسفورمرها یا شمشیر در سنگ، پسربچهها اولی را انتخاب میکنند. فقط این نیست. علاوه بر تغییر نسل، همان زمان نمایش اولیه هم شمشیر در سنگ خیلی جواب نداد، گرچه دیزنی شخصا این یکی را خیلی دوست داشت و به نظرش حرفهای جدی و عمیقتری را میشد ازش بیرون کشید. میشد، هنوز هم میشود، البته برای یک آدم بزرگسال. برای بچهها نه آنقدر حماسی است که مسحورش شوند و نه آنقدر بامزه که سرگرمشان کند. در نگاه دوباره، تاثیر آن بر روی آثار نسلهای بعدی دیزنی مانند علاءالدین و شیر شاه بیشتر به چشم میآید.

مری پاپینز | Mary Poppins | 1964

ذرهبین نقد به دست گرفتن و رفتن سراغ خیلی از فیلمها فایدهای ندارد. عیب و ایراد گذاشتن روی فیلمهایی که دیگر با گذشت زمان کلاسیک شدهاند، به جایی نمیرسد. درست مثل مری پاپینز. برای کسی که در بچگی این موزیکال فانتزی دیزنی را دیده باشد، مری پاپینز تا آخر عمر یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما باقی میماند. لازم نیست بچه باشید تا از تماشای آن ذوق کنید. در زمان نمایش اولیه موفقیتی فراتر از انتظار را به همراه داشت و علاوه بر فروش گیشه، برای استودیو کلی جایزه و نامزدی آورد. ترکیب لایو-اکشن و انیمیشن هیچوقت به این اندازه جواب نداده، اگر چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟
در دهه هشتاد را بگذاریم کنار. استودیوی دیزنی قبلا برای رسیدن به این ترکیب تلاش کرده بود و بعدا هم به تلاش ادامه داد، گرچه فیلمهای بامزه و جذابی مانند تختخواب سحرآمیز و اژدهای پیت به جادوی مری پاپینز حتی نزدیک هم نشدند. دنباله فیلم که هم با موج بازسازیهای جدید دیزنی دو سال پیش به سینماها آمد، چنین وضعی داشت. انگار بعضی اتفاقها فقط یک بار میافتد و بعدا هرچقدر هم که تلاش کنی، دیگر نمیشود تکرارش کرد. یک بار دیگر فیلم را نگاه کنید، مخصوصا جایی که بچهها همراه با مری پاپینز (جولی اندروز) و برت (دیک ون دایک) میروند به عالم نقاشی و ماجراجویی در کنار کاراکترهای کارتونی را ادامه میدهند؛ باورکردنی نیست که چطور چنین چیزی را باز هم باور میکنید و از تماشایش لذت میبرید.

موج بازسازیهای لایواکشن از انیمیشن های کلاسیک دیزنی
کتاب جنگل | The Jungle Book | 1967
بلوغ؛ این قصهای است که به اندازه پیدایش خود آدم قدمت دارد. جوهره کهنالگوی “سفر قهرمان” هم چیزی جز این نیست: بیرون آمدن از محدوده امن و پذیرش رنج برای رشد. در کتاب جنگل این حیوانهای سخنگو هستند که به موگلی درس زندگی میدهند و کمکش میکنند تا راهش را به سمت زندگی آدمیزادی (بخوانید بزرگسالانه) پیش بگیرد. طبق معمول، اصل کتاب در مقایسه با نسخه دیزنی مایههای تیرهوتارتری دارد، یا حداقل میتواند داشته باشد. اندی سرکیس در اقتباس خودش سعی کرد به این جنبههای تاریک بیشتر میدان بدهد که نتیجهاش چیزی جز شکست نبود.
واقعا چه کسی وِل میکند خرس و میمونهایی را که دائم میزنند و میرقصند و به جایش میرود پیش پلنگ سیاهی که عین پیرمردها کاری بلد نیست غیر از نصیحت کردن؟ کتاب جنگل یکی از بامزهترین و شلوغترین انیمیشنهای دیزنی است و به طرز هوشمندانهای جان فاورو هم در بازسازی لایو-اکشن دقیقا همین فرمول را پیاده کرد و باز هم نتیجه گرفت. فقط کتاب منبع اقتباس جنبههای غمانگیز ندارد؛ کتاب جنگل تقریبا یک سال بعد از مرگ دیزنی به نمایش درآمد و رسما آخرین فیلمی است که بهعنوان تهیهکننده در کارنامهاش ثبت شده.

گربههای اشرافی | Aristocats | 1970

اگر اصرار و تشخیص خود دیزنی نبود، گربههای اشرافی را چند سال زودتر و شاید به صورت ترکیب لایو-اکشن و انیمیشن میساختند. گاهی پیشتولید پروژههای استودیوی دیزنی یک دهه طول میکشید و بارها دست به دست میشد. گربههای اشرافی رسما ارائهای از استودیوی دیزنی بدون حضور خودش است. مرحوم روی آن کار کرده و در جریانش بوده، هرچند که نسخه نهایی چهار سال بعد از مرگش به روی پرده رفت. در مقایسه با دیگر محصولات دیزنی، گربههای اشرافی ادامه مسیر ۱۰۱ سگ خالدار است؛ نقش آدمها در قصه کم شده و تاثیرپذیری از سینما در ارتباط میان دوشِس و تولههایش با آقای اُمالی (نامزد جایزه جذابترین گربه تاریخ!) بیشتر به چشم میآید.
در اجرای انیمیشن دوُبعدی این یکی از بهترینهاست، طوری که هر لحظه دلتان میخواهد گربههای توی فیلم را بگیرید و ناز کنید. ترکیب موسیقی و کمدی هم در گربههای اشرافی بهتر از این نمیشود. فقط ترانه «Ev’rybody Wants to Be a Cat» را با اجرای آقای اُمالی و بقیه گربههای خیابانی ببینید و گوش کنید تا دستتان بیاید که داریم درباره چه سطحی از کار حرف میزنیم. زوج ناپلئون و لافایت هم در تاریخ سینما دستنیافتیاند، همان دو تا سگ خُل و چلی که شلوار ادگار، خدمتکار بدذات، را میکشند به سرش!

مجموعه انیمیشنهای کلاسیک دیزنی | Walt Disney Cartoon Classics
این را بگذارید به حساب یک انتخاب ویژه. انیمیشنهای کوتاه، در درجه اول با حضور کاراکتر میکی ماوس، حکم چوپ جادویی را داشت که والت دیزنی امپراتوری عظیم و قصر خیالانگیزش را با آن بنا کرد. هنوز و با وجود گذشت سالیان سال، کمتر دستاوردی در تاریخ سینما با آنچه که از عصر طلایی کارتونها به جا مانده قابل مقایسه است. دورانی که دیزنی با میکی ماوس، گوفی و دانلد داک، وارنر با دارودسته لونی تونز و امجیام با تام و جری رقابتی خلاقانه تا حد مرگ به راه انداخته بودند و شاید خودشان هم نمیدانستند که چه میراثی به جا میگذارند.
همچنان در کمدی به سختی میشود به انیمیشنهای عصر طلایی نزدیک شد و جادویشان را بازآفرینی کرد. حالا که بحث بر سر فیلم های دیزنی است، بد نیست نگاهی داشته باشید به چند نمونه از انیمیشنهای کوتاه استودیو. در دهههای گذشته بخشهایی از این گنجینه مجددا عرضه شده و خوشبختانه چندتایش را میتوانید روی فیلیمو پیدا کنید. بعید است که برای این تور خاطرهانگیز در کالکشن دیزنی، بشود پایان بهتری پیدا کرد.



