تحلیل و نقد فیلم تنت یا انگاشته
+ راهنمای تماشا و فهم Tenet؛ تریلر گیجکننده کریستوفر نولان
برای هواداران فیلمهای نولان تماشای یک اثر مبتکرانه و گیجکننده دیگر از او تعجبآور نیست. تازهترین فیلم کریستوفر نولان، انگاشته یا تنت Tenet با کشوقوسهای فراوانِ نشئت گرفته از شیوع ویروس کرونا، بالاخره در سپتامبر ۲۰۲۰ اکران شد. «انگاشته» اثری نبوغآمیز، مهیج و سراسر اکشن است اما برای درک آن، باید حتماً تمام هوش و حواس خود را در اختیار فیلم بگذارید. نولان با پیچوتابهای فراوان شما را به یک بازی دعوت کرده است؛ آیا میتوانید بفهمید چه کسی در حال حرکت رو به جلو در زمان است و داستان چه کسی رو به گذشته روایت میشود؟ آیا میدانید دقیقاً چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ ما در این مطلب سعی داریم شما را در رسیدن به پاسخ این سؤالات یاری کنیم. پس در تحلیل و نقد فیلم تنت «انگاشته» با فیلیموشات همراه باشید.
بهترین فیلم های کریستوفر نولان
کریستوفر نولان با ساخت فیلم «تلقین» (با عنوان اصلی «Inception») و «میانستارهای» (با عنوان اصلی «Interstellar») نشان داده بود که خلاقیتی مثالزدنی برای درگیر کردن ذهن مخاطب دارد. دیدگاههای مختلفی در مورد آثار او وجود دارد و فیلم جدیدش نیز از این قاعده مستثنی نیست. خلاصه داستان فیلم تنت Tenet را شاید تا به حال بارها خوانده باشید: «یک مأمور مخفی برای جلوگیری از آغاز جنگ جهانی سوم درگیر ماجرایی خطرناک و وابسته به زمان میشود.» نقش ابرقهرمان داستان که جاسوس سازمان CIA است را جان دیوید واشنگتن بازی میکند؛ او وارد بازی پیچیدهای با یک دلال اسلحه به نام آندری ساتور (با نقشآفرینی کنت برانا) شده و سازمانی مرموز به نام «تنت» به او کمک میکند.
اولین چیزی که توجه تماشاگران را جلب میکند، صدای بلند صحنههای اکشن است. نولان علاقه زیادی دارد که مخاطبانش را در چنین صحنههایی با صداهای بلند غافلگیر کند اما «انگاشته» بیشتر از آثار قبلی او شامل سکانسهای اکشن است. همین موضوع باعث شده تا تماشاگر بهصورت پیوسته صدای انفجار بشنود؛ بوووم! اتفاقی هولناک رخ داد. بوووم! لحظهای شوکهکننده در فیلم نشان داده شد. بوووم! یک قایق تندرو در حال حرکت است. اگرچه برخی از این صداها بهجا و به موقع استفاده شدهاند اما برای مثال در صحنۀ معمولی شلیک گلوله روی قایق تندرو، این صدا واقعاً متناسب نیست.
نگارش موسیقی فیلمهای نولان پس از «پرستیژ» (با عنوان اصلی «The Prestige») محصول سال ۲۰۰۶، همیشه بر عهده هانس زیمر بزرگ بود. پس از همکاری در ۵ فیلم، زیمر به دلیل آنکه مشغول آهنگسازی برای فیلم «تلماسه» (با عنوان اصلی «Dune») بود نتوانست روی فیلم تنت کار کند. نولان سراغ موسیقیدان بزرگ دیگری رفت: لودویگ گورانسون، آهنگساز فیلم «پلنگ سیاه» (با عنوان اصلی «Black Panther») و سریال «مندلورین» (با عنوان اصلی «The Mandalorian»). به نظر میرسد گورانسون اگرچه تفکرات خود را روی موسیقی فیلم پیاده کرده، اما این تفکرات از همان الگویی پیروی میکنند که نولان و زیمر پیشتر شکل داده بودند. فیلمهای نولان باید حس آخر دنیا را به مخاطب منتقل کنند و موسیقی نقش مهمی در این موضوع دارد.
از قضا فیلم جدید نولان در مورد آخر دنیاست و این یعنی گورانسون وظیفه مهمتری داشته است. کریستوفر نولان همیشه یکی از هواداران پروپاقرص فیلمهای «جیمز باند» بوده و این علاقه بهوضوح در فیلم «تنت» مشهود است. البته او یک فیلم جیمز باندی نساخته اما هیجان و حسی که تماشای «انگاشته» به تماشاگر میدهد دقیقاً مشابه فیلمهای «جیمز باند» است. او در مصاحبهای گفته است: «از مدتها قبل از ساخت فیلم «تنت»، هیچکدام از فیلمهای «جیمز باند» را ندیدم؛ نمیخواستم تماشای آنها روی فیلم تأثیر بگذارد، بلکه میخواستم خاطرات و احساساتم نسبت به آن ژانر، الهامبخش من باشند.»
«انگاشته» هیچ کم و کاستی در مسائل فنی و اجرایی ندارد. تمام اعضای تیم، به خصوص هویته ون هویتما (فیلمبردار) و جنیفر لیم (تدوینگر فیلم) خود را به خوبی با تفکرات نولان وفق دادهاند. عملکرد هنرپیشگان نیز رضایتبخش است. عملکرد آنها وقتی ستودنی است که بدانیم نولان از بازیگران شخصیتهای اصلی خواسته تا یاد بگیرند دیالوگهایشان را به شکل معکوس ادا کنند. این موضوع برای کنت برانا دشوارتر هم بوده چرا که او باید این کار را با لهجه روسی انجام میداده است.
نولان با قاطعیت تمام گفته بود که فیلم جدیدش راجعبه سفر در زمان نیست. صحنههایی در فیلم وجود دارند که یک کاراکتر چیزهایی را به کاراکتر دیگر توضیح میدهد و هربار میگوید اگر کاملاً آن را متوجه نمیشوی، مشکلی نیست. مثلا در یکی از سکانسها، لارا (با بازی کلیمانس پوزی که ما را به یاد مأمور کیو (Q) در فیلمهای «جیمز باند» میاندازد) جان دیوید واشنگتن (جیمز باند فیلم نولان) را با گلولههایی آشنا میکند که در زمان رو به عقب حرکت میکنند. لارا میگوید: «سعی نکن درکش کنی. این سفر در زمان نیست، این یه فناوریه که میتونه آنتروپی یک شئ رو معکوس کنه.» به عبارت دیگر، کریستوفر نولان میخواهد به ما بگوید که «انگاشته»، «بازگشت به آینده» (فیلم علمی تخیلی رابرت زمکیس با عنوان اصلی «Back to the Future») نیست. داستان فیلم کاملاً جدی است؛ جلوگیری از آغاز جنگ جهانی سوم. قهرمان فیلم میپرسد: «این جنگ جهانی یه جور هولوکاست هستهایه؟» لارا پاسخ میدهد: «نه، بدتره.»
در این صحنه، نولان نقشه فیلم را طراحی میکند و موسیقی به شکلی مجلل و رمانتیک بیننده را مدهوش میکند. علیرغم وجود یک رابطه پیچیده که نقش المان قلب شکسته را در فیلم بازی میکند (آندری و همسر دلسردش کت، با بازی الیزابت دبیکی)، مهمترین رابطه عشقی فیلم بین نولان و زمان شکل میگیرد. از یادآوری خاطرات در فیلم «ممنتو» (با عنوان اصلی «Memento») گرفته تا شکاف بین نسلها در فیلم «میانستارهای» و خط زمانی سهگانه در فیلم «دانکرک» (با عنوان اصلی «Dunkirk»)، نولان از بازی با زمان خسته نشده و «انگاشته» را لبریز از این مضمون کرده است. زمان، یک ابزار برای قصهگویی نیست، بلکه خود یک قصه است؛ چیزی که باید در آن کندوکاو کرد، چیزی که باید در آن تحقیق کرد. باید با زمان بازی کرد و پیچ و تابش داد.
نولان در «انگاشته» نسخۀ خود از فیلمهای «جیمز باند» را ارائه داده است؛ هر چیزی که از آن فیلمها دوست داشته را منبع الهام قرار داده و هر چیزی که دوست نداشته را دور ریخته و سپس، مضامین و ظرافتهای منحصر بهفرد خود را روی فیلم پیاده کرده است. تنت یک فیلم اکشن است و با صحنهای خشونتبار و طولانی در سالن اپرای کیِف آغاز میشود؛ جایی که مردم برای زندگی خود میجنگند، جایی که درهای جهنم از هم گسسته میشوند، جایی که گورانسون و طراحان صدای فیلم قصد دارند شما را کَر کنند. بانجی جامپینگ جان دیوید واشنگتن و رابرت پتینسون برای ورود به داخل یک ساختمان (بدون بازی با زمان)، مبارزه در آشپزخانه و استفاده از یک رنده پنیر (نه برای پنیر)، انفجار یک هواپیما ۷۴۷، تعقیب و گریز مهیج ماشینها (کمی بازی با زمان)، همه و همه المانهای یک فیلم اکشن شاخص هستند. طراحی فوقالعاده صحنههای وسیع، چشمان شما را به دیدن چیزهایی دعوت میکند که تا به حال ندیدهاید.
«انگاشته» یک فیلم جیمز باندی بینالمللی است. ایتالیا، استونی، هند، نروژ، بریتانیا و آمریکا کشورهایی هستند که نولان برای ساخت فیلم به آنها سفر کرده است. این تریلر جاسوسی بزرگ هر چیزی که یک فیلم ۰۰۷ ارائه میدهد را در بر دارد اما نمیخواهد از میراث آثار گذشته بهره ببرد یا خود را درگیر کلیشهها کند. یکی دیگر از هواداران سرسخت فیلمهای «جیمز باند»، استیون اسپیلبرگ است. او مدتها سعی داشت یکی از فیلمهای این مجموعه را کارگردانی کند اما زمانی که جرج لوکاس پیشنهاد داد در عوض اقتباس از ۰۰۷، قهرمانی جدید خلق کنند، «ایندیانا جونز» (Indiana Jones) متولد شد. نولان هم در فیلم «انگاشته» نسخه مخصوص به خود را از فیلمهای «جیمز باند» ساخته است. جذابیت جان دیوید واشنگتن در هیچ لحظهای از فیلم فروکش نمیکند. او یک پسربچه شیک و موقر نیست، بلکه مردی متکبر است که جملاتش را با زیرکی و کنایه ادا میکند. «انگاشته» به طرز وحشیانهای سرگرمکننده است.
یالوگهای فیلم «انگاشته» هوشمندانه نوشته شدهاند؛ گویی فیلم، تماشاگر را مورد خطاب قرار میدهد. جملاتی مثل «سعی کن هماهنگ باشی» و «سرت درد میکنه؟» مربوط به پیچیدگی روایت فیلم هستند. برای درک «تنت» شما نباید به صورت خطی فکر کنید. تردیدی نیست که ذهنهای قوی یا آماده به راحتی متوجه داستان میشوند و قصه را دنبال میکنند اما برای باقی ما، «انگاشته» یک فیلم گیجکننده و عجیبوغریب است. آیا این موضوع اهمیت دارد؟ بله، تا حدودی. سخت است که چیزی ورای درک ذهنی را دوست داشته باشید. اما نولان سعی دارد مخاطب را راضی نگه دارد.
نولان از پرداخت به شخصیتها، احساسات و عواطف آنها اجتناب کرده و تمام تمرکز خود را روی روایت قصه معطوف کرده است. بنابراین، «انگاشته» فیلمی داستانمحور است نه شخصیتمحور. این همان کاری است که فیلم از ما میخواهد انجام دهیم. بازیگران بزرگی در فیلم ایفای نقش میکنند: واشنگتن، پتینسون، برانا و دبیکی واقعاً تماشایی هستند. اما با نزدیک شدن فیلم به انتها، باید به داستان توجه کنید نه آنها. در اکثر اوقات فیلم، شاهد این هستیم که همه مأموریتی دارند و در حال انجام کارشان هستند. فیلم به ندرت فرصت نفسکشیدن یا درگیر شدن در عواطف شخصیتها را به شما میدهد. «تنت» هیچ زمانی را هدر نمیدهد.
معرفی و حاشیه اوپنهایمر؛ فیلم زندگینامهای نولان
«انگاشته» فیلمی است که برای تشریح و تجزیه ساخته شده است. درست همانند فیلم «تلقین»، نولان از آثار هنری موریس اشر، الهام گرفته است؛ البته این بار شاهد داستانی چینخورده، شبیه یک اوریگامی، با حفرههایی گمراهکننده هستیم. فیلم نولان شبیه «بازگشت به آینده» نیست اما صرفنظر از آن، «انگاشته» کیک منحصر به خود را دارد؛ مخاطب کیک را میخورد، به گذشته میرود و دوباره کیک را میخورد. «تنت» سفر در زمان نیست، اما نولان دست از بازی با پارادوکسها برنداشته است. در نهایت، «انگاشته» بار دیگر تعهد نولان به هیجان پرده بزرگ سینما را اثبات میکند. نولان با فیلم خود سینما را زنده کرده؛ او از مردم دعوت میکند تا از تلویزیون دور شوند و هر طور شده، حتی با ماسک، فیلمش را در سینما تجربه کنند. در پایان فیلم شاید ندانید که چه اتفاقاتی رخ دادند، اما با این وجود قلبتان به تپش درآمده است. «انگاشته» به طرز وحشیانهای سرگرمکننده است. نولان بار دیگر با کنترل مدیوم سینما تلاش دارد تاروپود واقعیت را تغییر دهد.
راهنمای تماشای فیلم تنت یا انگاشته نولان
پس از تماشای فیلم «تنت» شاید حسی عجیب را تجربه کنید. هیچ چیز نمیدانید و سردرگم هستید. سعی نداریم شما را از این حس محروم کنیم اما اگر جزو افرادی هستید که دوست دارید با یک بار دیدن فیلم، کاملا آن را درک کنید، در ادامه نکاتی را در مورد فیلم بیان میکنیم که به شما کمک میکنند.
داستان و زمان روایت آن
پس از جان سالم به در بردن از حوادث سالن اپرا در آغاز فیلم و سعی برای خودکشی در عوض لو دادن اطلاعات به دشمن، سازمانی سری به نام «تنت» شخصیت اصلی فیلم (جان دیوید واشنگتن) را استخدام میکند تا طی مأموریتی مرموز، دنیا را نجات دهد. او به همراه نیل (رابرت پتینسون) و کت (الیزابت دبیکی) سعی دارند نقشه آندری ساتور (کنت برانا) را متوقف کنند.
داستان «انگاشته» مربوط به امروز، فردا، دیروز و لحظههایی میان آنهاست. به طور کلی، فیلم تقریباً در زمان حال و روزی با عنوان چهاردهم ماه روایت میشود، اما آغاز فیلم لزوماً آغاز داستان نیست. تحقیق قهرمان فیلم در مورد آندری ساتور چند روز پیش میرود و سپس، با بازگشت کاراکترها به گذشته، داستان معکوس میشود و به نبردی مهیج منجر میشود. چهار کاراکتر فیلم مدام در حال پیمایش زمان هستند و این پیمایش زمانی سه هفته رو به جلو و سه هفته رو به عقب است. فیلم در نهایت همان زمانی به پایان میرسد که آغاز شده بود. خط زمانی فیلم، درست همانند نامش، یک پالیندروم (یا واروخوانه، عبارتی که خواندن آن از چپ یا راست یکسان خواهد بود) است.
مربع ساتور
مربع ساتور یک مربع پالیندرومی مشهور است که قدمتش به دو هزار سال پیش باز میگردد. کلمات این مربع عبارتند از: روتاس (Rotas)، اپرا (Opera)، تنت (Tenet)، آرپو (Arepo) و ساتور (Sator). کلمات این مربع را چه رو به جلو و چه رو به عقب، از بالا و پایین، یا چپ و راست بخوانید یکسان خواهند بود. تمام این کلمات در فیلم حضور دارند. تنت عنوان فیلم و نام سازمان مخفی فیلم است؛ ساتور نام شرور فیلم و اپرا، صحنه آغازین فیلم است؛ آرپو نام معشوق سابق کت است و روتاس، نام شرکت ساتور است.
در گذشته این باور وجود داشت که مربعهای پالیندرومی قدرتی جادویی دارند و از نفوذ شیطان جلوگیری میکنند. اولین نسخه این مربع در مخروبههای شهر پمپئی پیدا شد؛ جایی که در سال ۷۹ میلادی زیر فوران آتشفشان قله وزوو رفت و خاکستر شد. این به نوعی با آخرالزمانی که نولان قصد به تصویر کشیدنش را دارد مرتبط است. کلمه ساتور به معنای کسی است که بذر چیزی را میکارد و روتاس چرخهایی هستند که باعث انجام امور میشوند. اپرا به معنای تلاش برای به انجام رساندن کاری پردردسر است. تنت یعنی حفظ و نگهداری و این همان کاری است که سازمان مخفی «تنت» در فیلم سعی دارد انجام دهد؛ حفظ دنیا.
شهرهای بسته
سکانس پایانی فیلم «تنت» در استالاسک-۱۲، شهری ویرانه در محدوده شوروی رخ میدهد. واشنگتن، پتینسون و آرون تایلر-جانسون در قالب شخصیتهایشان شهر را مورد حمله قرار میدهند تا الگوریتم کاملشده را پیدا کنند. آنها برای این کار مجبور میشوند از «حرکت گازانبری زمانی» استفاده کنند، جایی که نیمی از سربازان (شامل واشنگتن و جانسون) باید در زمان رو به جلو حرکت کنند و به منطقه انفجار شهر بروند، در حالی که نیمه دیگر (شامل پتینسون) در زمان رو به عقب حرکت میکنند.
استالاسک-۱۲، جایی که آندری ساتور اولین بار بهعنوان مردی جوان با آینده ارتباط برقرار میکند، یک شهر بسته است. ریشه شهرهای بسته به دوران حکومت شوروی باز میگردد. شهرهای بسته به شهرهایی گفته میشد که در زمان جنگ سرد، به دلیل وجود تأسیسات حساس نظامی و هستهای، مسافرت و اقامت در آنها محدود بود. این شهرها عملاً نامرئی بودند و هیچگونه راه ارتباطی نداشتند. شهرهای بسته حتی روی نقشه نیز وجود نداشتند و تنها ساکنان آن، کارکنان تأسیسات مهم و خانوادههایشان بودند.
بندر آزاد
بندر آزاد در اصل محلی است که کالاها میتوانند خارج از حوزههای گمرکی و مالیاتی کشوری که در آن قرار دارند بمانند. کالاهایی که به یک بندر آزاد میرسند یا مالیات کمی به آنها تعلق میگیرد یا اصلاً مالیات ندارند؛ گویی تمام کالاهای بندر آزاد در خارج از کشور هستند. لازم به گفتن نیست که این قانون باعث میشود بنادر آزاد مقصدی جذاب برای کالاهای غیرقانونی یا در مورد فیلم «انگاشته»، پنهان کردن فناوری معکوس کردن زمان باشند.
شخصیت اصلی
شخصیت اصلی فیلم هیچگاه با نام مورد خطاب قرار نمیگیرد. او قبل از استخدام توسط «تنت»، مأمور سازمان سیا بود اما حالا به مهمترین دارایی «تنت» تبدیل شده است. اما وقتی فیلم به اوج خود میرسد، متوجه میشویم که نقش او در سازمان «تنت» بیشتر از چیزی بوده که تصورش را میکردیم: او در خط زمانی آیندهاش، به مؤسس این سازمان در گذشته تبدیل میشود. سادهتر از این نمیتوانستم توضیح دهم.
وارونگی
وارونگی فرایندی است که طی آن یک شئ یا یک انسان، آنتروپی خود را معکوس میکند. بر این اساس، تاریخ برای او برعکس میشود و در عوض حرکت رو جلو، رو به گذشته حرکت میکند. این فرایند از طریق یک تِرنِستایل (Turnstile) انجام میگیرد. ترنستایل یک موتور معکوسسازی زمانی است که ورودی و خروجی مجزا دارد. این تمایز باعث میشود شئ یا فرد، تصادفاً با گذشته یا آینده خود تماس برقرار نکند؛ اتفاقی که جهان را نابود میکند.
لابد میپرسید پس چرا وقتی شخصیت اصلی فیلم در فرودگاه با آینده خود تماس برقرار کرد جهان نابود نشد؟ تماسی که ما از آن حرف میزنیم باید از طریق پوست به پوست باشد. اما واشنگتن در آن لحظه لباس داشت. اگرچه لباسها باید متفاوت باشند وگرنه تماس لباس در حرکت معکوس و حرکت غیر معکوس منجر به همان اتفاق فاجعهبار میشود. اگرچه فیلم «انگاشته» از لحاظ علمی کاملاً دقیق نیست اما میتوان گفت تقریباً با یک فیلم علمی روبرو هستیم. نولان قبل از آغاز فیلمبرداری با کیپ تورن، فیزیکدانی که پیشتر برای فیلم «میانستارهای» با او همکاری کرده بود، جلساتی برگزار کرد تا مطمئن شود مفاهیم فیلم صحیح هستند.
الگوریتم
آیا تا به حال واژه مکگافین به گوشتان خورده است؟ مکگافین مفهومی در سینما و ادبیات است که ماجرا بر اساس آن پیش میرود و همه به دنبال آن هستند. الگوریتم، مکگافین فیلم «تنت» است. در یکی از صحنهها، پریا (با بازی دیمپل کاپادیا) به قهرمان میگوید الگوریتم، ابزاری از آینده است که به طور کامل آنتروپی دنیای ما را معکوس میکند. این عمل باعث میشود واقعیت رو به عقب حرکت کند، در نتیجه بر ما مسلط میشود و ما را بازنویسی میکند. الگوریتم در آینده توسط دانشمندی خلق شده که خیلی زود متوجه خطایش میشود. او برای متوقف کردن الگوریتم، آن را به ۹ تکه تقسیم میکند و همۀ آنها را در گذشته مخفی میکند. پس از این، دانشمند خودش را میکشد تا هیچکس نتواند او را دوباره خلق کند.
مک گافین چیست و چه کاربردی در فیلم دارد؟
آینده و نابودی گذشته
به نظر میرسد آسیبهای زیست محیطی در آینده بسیار زیاد شدهاند و زمین دیگر قابل سکونت نیست. تنها را برای نجات آینده این است که زمان معکوس شود و از این راه به موجودیت خود در گذشته ادامه دهد. با توجه به این که ما همان کسانی هستیم که یخها را ذوب و هوا را مسموم کردیم، آینده تنها عاملی نیست که میخواهد ما را بکشد.
بازآفرینی گذشته و نابودی آینده
خب بالاخره به یکی از مشکلات سفر در زمان رسیدیم: پارادوکس پدربزرگ. چه میشود اگر کسی به گذشته سفر کند و یکی از عوامل وجودی خود را از بین ببرد؟ مثلاً اگر کسی به گذشته رفته و پدربزرگش را بکشد، آنگاه دیگر کسی وجود نخواهد داشت که به گذشته برود و آن کار را انجام دهد. به نظر میرسد فیلم «انگاشته» به نوعی سفر زمانی به نام «پارادوکس هستیشناختی» پایبند است؛ جایی که شما میتوانید گذشته را تغییر دهید اما تنها به این خاطر که گذشته در واقع تغییر کرده است، زیرا شما آن را همیشه تغییر دادهاید. در نتیجه بازی با نقش خود در خط زمانی، حلقه علیّت را تکمیل میکند.
این همان کاری است که هرماینی با زمان-برگردانش در فیلم «هری پاتر و زندانی آزکابان» (با عنوان اصلی «Harry Potter And The Prisoner Of Azkaban») انجام داد: بله، هرماینی به گذشته رفت اما او همیشه در آنِ واحد در دو جا بود و بدین ترتیب چیزی را تحقق بخشید که همیشه به آینده منجر میشد (درست همانند فیلمهای «نابودگر» و «بازگشت به آینده».
دنیاهای موازی
نه. نظریه دنیاهای موازی به طور ساده بیان میکند که نتیجه هر عملی به واقعیتهای متناوب نامتناهی تبدیل میشود؛ یعنی هر تغییری که شما ایجاد میکنید، واقعیتی مجزا خلق میکند که تأثیری بر آیندهای که روزی گذشته شما بوده ندارد. «انگاشته» ربطی به این نظریه ندارد.
پاک کردن کل گذشته و حلقه علیت
آیا پاک کردن کل گذشته بر حلقه علیت تأثیر نخواهد گذاشت؟ مطمئناً پاک کردن کل گذشته منجر به از کار افتادن حلقه علیت میشود. بله این موضوع درست است اما «انگاشته» در همین جا از مدلی که توضیح دادیم و به طور کلی فیزیک جدا میشود. پاسخ ساده به این موضوع وجود الگوریتم است؛ درست همانطور که فیلم «انتقامجویان: پایان بازی» (با عنوان اصلی «Avengers: Endgame») این سوال را اینگونه پاسخ میدهد: «به دلیل وجود سنگهای ابدیت». الگوریتم، آنتروپی کل واقعیت ما را معکوس میکند، در نتیجه درک ما از علیت و خطوط زمانی سنتی نیز تغییر میکند.
نقشه ساتور
پیش از آن که فیلم آغاز شود، ساتور توسط افرادی در آینده استخدام شده و هشت قطعه از نه قطعه الگوریتم را پیدا کرده است. حالا هدف ساتور به دست آوردن قطعه نهایی و فعالسازی دستگاه است. از آنجایی که او به دلیل سرطان لوزالمعده در حال مرگ است، قصد دارد دستگاه را از طریق سوئیچ فیتبیت یک مرد مرده فعال کند. این یعنی وقتی او بمیرد، تمام واقعیتهای پیش روی ما به همراه او میمیرند. این همان نقشه دراماتیک ساتور است که ما را به یاد ابرشرور فیلمهای «جیمز باند»، ارنست بلوفلد میاندازد.
تعقیب و گریز ماشینها
پس از آنکه نیل (پتینسون) و قهرمان (واشنگتن)، پلوتونیم (قطعهای از الگوریتم) را میدزدند، مورد حمله ساتور قرار میگیرند و نکته جالب ماجرا اینجاست: ساتور با ماشینی معکوس آنها را تعقیب میکند. او کت (دبیکی) را تهدید میکند تا الگوریتم را بهدست آورد. دومین خودروی معکوس از تصادف باز میگردد و در حالی که قهرمانِ آینده داخل آن است، کنار آنها حرکت میکند (تماشاگر در آن لحظه از این موضوع آگاه نیست). قهرمان در زمان حال کیف خالی را به ساتور میدهد و الگوریتم را به سمت ماشین جدید و آینده خود پرت میکند.
برای به تصویر کشیدن این سکانس و تعقیب و گریز خودروهایی که رو به جلو و عقب حرکت میکنند، نولان از جلوههای ویژه بصری استفاده نکرده است. او ۲۰ تن از بهترین رانندگان لسآنجلس را گرد هم جمع کرده و با بدلکارانی حرفهای از استونی، پراگ و بریتانیا این صحنهها را ضبط کرده است.
نبرد نهایی
جایی که نیروهایی ساتور در استالاسک ۱۲ در حال سرهمبندی الگوریتم هستند، تیم «تنت» به دو گروه تقسیم شدهاند: گروه قرمز که به ساختمان حمله میکنند و تیم آبی که پس از درگیری معکوس شدهاند و در حالی که رو به عقب در زمان حرکت میکنند، از آینده به همان ساختمان حمله میکنند. این همان «حرکت گازانبری زمانی» بود که قبلاً ذکر کردیم. بنابراین سربازان معکوسشده و معکوسنشده تنت در حال مبارزه با افراد ساتور هستند، در حالی که قهرمان و ایوز (تایلر-جانسون) از گروه قرمز مخفیانه سعی دارند الگوریتم را بدزدند. برای پیچیدهتر کردن اوضاع، نیل از تیم آبی، طی این مأموریت خود را از طریق ترنستایل از حالت معکوس خارج میکند تا بتواند ایوز و قهرمان را از انفجار نجات دهد.
نولان به این پیچیدگی رضایت نداده. در همین حال، نیلِ آینده وارد ماجرا میشود. او پس از نبرد دوباره خود را معکوس میکند تا مطمئن شود عملیات با موفقیت به پایان رسیده است. او همان جسد پشت درب قفلشده است که به نظر میرسد به موقع به زندگی بازگشته تا قفل درب را باز کند و قهرمان و ایوز را نجات دهد.
نیل، تنت، قهرمان
رابطه نیل و تنت کمی مبهم است اما او در پایان فیلم تأیید میکند که از همان ابتدا برای قهرمان در آینده کار میکرده است. در واقع، این دو قبل از آن که فیلم آغاز شود دوستانی صمیمی بودند. اگر دقیقتر توضیح دهیم، نیلِ گذشته و قهرمانِ آینده با یکدیگر ملاقات داشتهاند. زمانی به این موضوع اشاره میشود که میبینیم نیل از سفارش نوشیدنی قهرمان در بمبئی باخبر است. اما دلیل آن که او این موضوع را میداند تا آخرین لحظه فیلم سربسته باقی میماند.
پس از اتفاقات فیلم، قهرمان به وضوح زمان زیادی را در زمان معکوس سپری کرده است. او به گذشته سفر میکند تا «تنت» را تأسیس کند (حلقه علیت را تکمیل کند). در جایی مدتها قبل از آغاز فیلم، او با نیل جوان ملاقات میکند. قهرمان، نیل را استخدام میکند و او را آماده میکند تا بعدها با قهرمان جوان ملاقات کرده و به او کمک کند. نیل در سه مرحله جان قهرمان را نجات میدهد: سالن اپرا، بندر آزاد اسلو و استالاسک-۱۲.
اپرا
چه کسی قهرمان را از حوادث سالن اپرا نجات میدهد؟ نیلِ معکوسشده. این موضوع فقط با به پایان رسیدن فیلم معلوم میشود، جایی که ما مدالیون روی کولهپوشتی او را میشناسیم (همان مدالیونی که کنار جسد پشت دربِ بسته بود). زمان دقیق سفر نیل به گذشته معلوم نیست اما ما میتوانیم فرض کنیم که این اتفاق قبل از ملاقات او با قهرمان برای اولین بار در بمبئی است.
مرگ نیل
نیل در آخر فیلم میمیرد. پس از معکوس کردن حرکت زمانیاش و معکوس کردن مجدد همین حرکت، آخرین وظیفه نیل این است که یک بار دیگر خود را معکوس کند و به عقب بازگردد تا قهرمان را نجات دهد. در واقع او هیچ انتخابی ندارد. او عملاً قبلاً این کار را انجام داده و حالا در حال اجرا کارهایی است که قبلاً رخ دادهاند.
نیل و مکس
نظریهای بر سر زبانها افتاده که نیل همان مکس است اما این نظریه صحیح نیست؛ زیرا زمانی که مکس تیر میخورد، نیل در حال صحبت است. با این حال، زمانبندی به درک این موضوع کمک نمیکند و مکس باید نیمی از عمرش را به صورت معکوس زندگی کند تا این مسئله از لحاظ سنی متعادل شود. علاوه بر این، نیل وقتی کت تیر میخورد هیچگونه واکنش عاطفی از خود نشان نمیدهد و هیچ احساسی در مورد مرگ ساتور ندارد. اگر آنها والدین نیل بودند، این بیعاطفگی عجیب بود.
سعی ما بر این بود که با تحلیل و نقد فیلم Tenet نولان درک بهتری از آخرین اثر کریستوفر نولان ایجاد کنیم. اگر این فیلم را دیدهاید، نظرتان را برایمان بنویسید. اگر هم هنوز موفق به تماشای فیلم نشدهاید و میخواهید اطلاعات بیشتری در مورد «انگاشته» پیدا کنید، سایر مقالات مرتبط با این فیلم را در فیلیمو شات مطالعه کنید.
پشت صحنه فیلم «تنت»؛ نولان چگونه غافلگیرمان میکند؟
چندین ماه است که طیف گستردهای از هواداران سینما منتظر جدیدترین اثر کریستوفر نولان هستند؛ کارگردانی که با هربار حضورش پشت دوربین، تا مدتها نقل محافل میشود و همه پروژکتورها را به سمت خود میچرخاند. در ماههای اخیر، کمتر هفتهای را بدون هیچ خبری از «TeneT» یا «انگاشته» گذراندهایم؛ از خبرهای انتخاب بازیگران، تغییر لوگو، داستان پیچیده و غیرقابل پیشبینی، منهدم کردن هواپیما و تغییر چندباره تاریخ اکران تا تاثیر شگفت انگیز آن بر تلاش جدی برای بازگشایی سینماها در شرایط امن و نمایش عمومی. اما در پشت صحنه «تنت» واقعا چه خبر بوده است؟
مدتی پیش، رابرت پتینسون در گفتگویی اظهار داشت که برای درک درست فیلمنامه نولان با جان دیوید واشنگتن همفکری میکرده است چون از درست بودن برداشتهای خودش مطمئن نبوده. خبرهای این چنینی و مراقبتهای شدیدی که باعث درز نکردن جزییات داستان به مطبوعات شدند، مخاطبان را بیش از پیش تشنه تماشای جدیدترین تردستی کریستوفر نولان روی پرده نقرهای کرد.
در این میان، تریلرهای فیلم «انگاشته» هم بهشدت بازارگرمی میکردند و نشان میدادند که با یک اکشن معمولی که مایههای علمی تخیلی دارد روبهرو نیستیم. صحنه انهدام هواپیما، شلیک برعکس و بسیاری از جزییات جذاب که در تریلرهای کوتاه «تنت» دیده میشدند، تا مدتها بعد موضوع بحث و تحلیل علاقهمندان بودند.
در پشت صحنه «تنت» شاهد صحبتهای عوامل تولید درباره روند ساخت فیلم و همچنین چرایی و چگونگی خلق صحنههای کنجکاویبرانگیز آن هستیم که پاسخ بسیاری از سوالات مشتاقان سینمای نولان را میدهد:
رابرت پتینسون چیزی از فیلم انگاشته فهمیده است یا نه؟
معلوم شد که هنرپیشهها هم دقیقاً مثل ما هستند؛ حداقل وقتی بحث درباره گیج شدن با فیلمهای کریستوفر نولان باشد که اینطور است. در قسمتی از مطلب تازهای که Esquire درباره جان دیوید واشنگتن (بازیگر نقش اول «انگاشته») منتشر کرده است، همبازی او رابرت پتینسون اعتراف کرده که اغلب اوقات در حین فیلمبرداری برای فهمیدن داستان فیلم روی کمکهای واشنگتن حساب باز میکرده است.
پتینسون به Esquire گفت: «فیلمِ بسیار پیچیدهای است، مثل همه فیلمهای کریس. منظورم این است که باید بعد از اینکه بهکلی تمام و تدوین شدند سه چهار بار آنها را تماشا کرد تا معنای واقعیشان را فهمید.» حقیقتاً با توجه به چیزهای کمی که تابهحال از «انگاشته» دیدهایم به نظر میآید که این فیلم اگر که نه بیشتر، بهاندازه فیلم بسیار محبوب علمی-تخیلی او «تلقین» (که هنوز هم پایان آن باعث به وجود آمدن بحثوجدل میشود) پیچیده باشد.
پتینسون همچنین گفت: «وقتی در فیلمها بازی میکنی، منظورم این است که … من برای ماهها حس میکردم که هیچ تصوری ندارم که آیا متوجه اتفاقهایی که رخ میدهند هستم یا نه. و خب این را به جان دیوید هم گفتم. روز آخر، درباره اینکه در یک صحنه چه اتفاقی میافتد از او سوالی پرسیدم و متوجه شدم که برداشتی که از آن کاراکتر داشتم، از پایه و اساس اشتباه بوده است؛ و این سوال به ذهنم خطور کرد که آیا در تمام این مدت اشتباه فکر میکردم؟»
این بازیگر ادامه داد: «در پایان کار، این احساس وجود داشت که شاید هیچکدام از ما نمیداند جریان دقیقاً از چه قرار است. اما بعد با خودم فکر میکردم که «آه! ولی جان دیوید واقعاً میدانست.» او میدانست جریان از چه قرار است.» با اینکه پتینسون ادعا میکند که برخی قسمتهای «انگاشته» را نمیفهمد، کریستوفر نولان بهطور جدی معتقد است که این بازیگر، فیلم را فهمیده.
اوایل این ماه، کارگردان فیلم «انگاشته» با خنده به مجله GQ گفت: «یکی از چیزهای جالب درباره رابرت این است که کمی سربهسرتان میگذارد، اما در آنِ واحد، با صداقتش شما را خلع سلاح میکند. خوانش راب از متن فیلمنامه بهشدت زیرکانه بود؛ اما او درعینحال گنگ بودن فیلم و احتمالاتی که درباره داستان به ذهن خطور میکند را هم میفهمید.»
اولین نقد و بررسی ها به فیلم تنت Tenet کریستوفر نولان
گای لاج، منتقد وبسایت ورایتی، فیلم «انگاشته» با بازی جان دیوید واشنگتن، رابرت پتینسون و الیزابت دبیکی را اینطور توصیف کرد: «اثری بهشدت سرگرمکننده و نمایشی معطوف به بازی با زمان»
گای لاج، ضمن ستایش عناصر آیندهنگرانه و صراحت شوکهکننده نولان در روایت فیلم، گفت: «دقت و ظرافت مثالزدنی نولان در زیباییشناسی صحنههای اکشن، مخاطب را شیفته فیلم میکند. اگرچه این نقطه قوت، رشتههای سست فیلمنامه را جبران کرده و تناقضهای آن را پوشش داده اما شاید نولان خواسته چیزی را بیان کند: اینکه مسائل موجود در فیلمنامه، آنچنان هم اهمیت ندارند. «انگاشته» اثری مقدس و قابل پرستش نیست اما سختگیریهای کریستوفر نولان برای روایت داستانی جدی به شکلی موقرانه، مخاطب را با یک سرگرمی گیجکننده روبرو ساخته که علاوه بر رعایت استانداردهای قدیمی، استانداردهایی جدید برای سینما تعریف میکند. در حال حاضر که فیلم با تأخیر در تقویم انتشار جهانی قرار گرفته، به نظر میرسد فیلم به خودی خود نوعی وارونگی زمانی را تجربه میکند.»
اگرچه برخی منتقدان از داستان نامفهوم متافیزیکی فیلم ناامید شدند اما اجماع کلی صاحبنظران این است که «انگاشته»، صرف نظر از ویژگیهای منحصر به فرد آثار نولان، اثری کاملاً تأثیرگذار است.
آدام وودوارد، منتقد مجله بینالمللی لیتل وایت لایز در نقد فیلم «انگاشته» نوشته است: «اگر نولان سعی داشته فیلمی با معیارهای جدید نسبت به آثار قبلی خود بسازد، باید گفت که صحنههای اکشن فیلم، علیرغم پیچیدگیهای فنی گیجکننده، برندهتر از تیغ اوکام (اصلی بر این مبنی که اگر دو توضیح برای علت بروز یک پدیده وجود داشته باشد، احتمال وجود اشتباه در توضیح پیچیدهتر بیشتر است و در نتیجه توضیح سادهتر احتمالاً صحیحتر است) هستند و با صرفهجویی حیرتآوری ساخته شدهاند. شاید او در یک حلقه زمان گرفتار شده باشد، اما نولان هنوز هم به پیشرفت مهارتهایش در به تصویرکشیدن جلوههای ویژه ادامه داده است. او این بار در صفحه عریض ۷۰ میلیمتری نمایشی لبریز از هنرهای مهندسی ارائه داده که ما را در عمق سکانسها غوطهور میسازد. مهمتر از همه، تکنیکهای فیلمسازی تجربی بهکار گرفته شده در فیلم «انگاشته» همیشه در خدمت داستان هستند.»
شارلوت اوسالیوان، منتقد روزنامه ایوینینگ استاندارد لندن در نقد خود از فیلم جدید نولان نوشت: «اشاره به اینکه فیلم «انگاشته» نقصهایی دارد، نوعی ناسپاسی است؛ مثل این که نقصهای مسیح را برجسته کنیم. اما اعتراف میکنم که برخی مباحث فیلم مثل فیزیک، متافیزیک و چیزهایی از این دست، خوابآور بودند. همچنین شخصیت شرور فیلم چنان که باید ترسناک نبود. صرف نظر از این نقاط ضعف، «انگاشته» اثری چشمگیر و نوآورانه است.»
بری هرتز، منتقد روزنامه کانادایی گلوب اند میل در نقد فیلم «انگاشته» نوشت: « فیلم تنت آنقدر که یک تجربه فوقالعاده در باب غیرقابلدرک بودن روایت مهندسی معکوسی است، فیلمی هیجانانگیز نیست. اگر بخواهم آن را ساده توضیح دهم، فیلم جدید نولان شبیه یک پیراشکی نیمهپختهشده است؛ اگرچه فیلم درمجموع لذتبخش است اما حلقههای روایی متقارن و پرمدعای آن بسیار سطحی و خام هستند. ما هیچگاه همان لحظه متوجه نمیشویم که چه اتفاقاتی در حال رخدادن هستند اما بالاخره متوجه خواهیم شد (یا بالاخره باید متوجه شویم). اما با این وجود، حتی نامفهوم بودن داستان هم نتوانسته سرگرمکنندگی فیلم را کاهش دهد.»
جسیکا کیانگ برای روزنامه نیویورک تایمز نوشته است: ««انگاشته» به طرز غیرقابلانکاری لذتبخش است، اما تأثیرگذاری گیجکننده آن تنها موجب برجستهشدن ایرادات هوشمندی ادعاشده فیلم میشود” این موضوع برای دیگر بلاکباسترهای معمولی نقد محسوب نمیشود. اما نولان، بهترین مولف آثاری است که هوش و جذابیت را ترکیب کردهاند. او با ارائه نبوغ بصری شما را آنچنان به وجد میآورد که مو به تنتان سیخ شود و در عین حال، رضایت حل کردن یک سودوکو با درجه سختی متوسط را در وجودتان ایجاد میکند. در زمینه این نوع سرگرمیهای هوشمندانه منحصر به فرد، «انگاشته» تمام انتظارات را برآورده میکند، به جز انتظار فراتر رفتن از این انتظارات.»
مت پرسلو، منتقد وبسایت آیجیان در نقد فیلم «انگاشته» نوشته است: ««انگاشته» را نمیتوان شاهکار کریستوفر نولان نامید، اما این فیلم نیز به اندازه دیگر آثار او مهیج است. در دنیایی که سینمای بلاکباسترها تحت سلطه فرنچایزها و فیلمهای دنبالهدار درآمده، «تنت» نمایشی کامل از لذتهای داستانپردازی اصیل غیرسریالی است. اما در حالی که نولان استانداردهای جدیدی ارائه داده، «انگاشته» به نوعی بدونریسکترین فیلم او در چند سال اخیر است. پس از دو فیلم بلندپروازانه اخیر نولان، «انگاشته» کمی محافظهکارانه به نظر میرسد. علیرغم این موضوع، فیلم جذابتر از اکثر فیلمهای موفق دهه اخیر است و به خوبی مهارتهای کارگردان را برجسته میکند. در زمانی که سینما با سختترین دوران خود در طول تاریخ دست و پنجه نرم میکند، «انگاشته» یک یادآوری خارقالعاده از فیلمسازی در ژانر بلاکباستر است؛ اثری که میتواند الهامبخش سایر فیلمسازان این سبک فیلمها باشد، چرا که بهترین تجربه از تماشای فیلم در سالنی بزرگ و تاریک بدست میآید.»
جاناتان رامنی، منتقد روزنامه لس آنجلس تایمز، فیلم «انگاشته» را اینطور توصیف کرده است: «یک ماجراجویی جاسوسی با درونمایه علمی تخیلی؛ نولان با خلق اثری که نهتنها از لحاظ فیزیکی، بلکه از لحاظ فیزیک کوانتوم هم غیرممکن است، فیلمی به مراتب عمیقتر از مجموعه فیلمهای مأموریت غیرممکن» ساخته است. او این کار را ماهرانه، سرسختانه و به طرز فریبندهای گیجکننده انجام داده است.»
فیل د سملین، منتقد مجله تایم اوت، در نقد آخرین فیلم نولان اینگونه توضیح داده است: «شما باید با تمام هوش و حواس خود وارد سالن سینما شده و فیلم را تماشا کنید؛ «انگاشته» از آن دسته بلاکباسترهایی نیست که شما را ریلکس کند. همانند «تلقین» (با عنوان اصلی «Inception») و «میانستارهای» (با عنوان اصلی «Interstellar»)»، با فیلمی چندلایه طرف هستیم که شاید با چندبار تماشا و شنیدن چند پادکست، قابل تحلیل باشد. نولان با کنار هم گذاشتن جزئیات ریز داستان، که شاید در سومین پرده فیلم به اوج میرسد و البته نقایص فیلم «شوالیه تاریکی برمیخیزد» (با عنوان اصلی «The Dark Knight Rises») را نیز تکرار میکند، دنیایی محزون و فضایی سنگین خلق کرده که بیشباهت به فضای اخلاقی شهر گاتهام نیست. این حس حتی در لابلای سکانسهای اکشن فیلم نیز جریان دارد؛ سکانسهایی متعدد که پس از اولین نمایش، وارونه میشوند و دوباره از نمایی متفاوت به تصویر کشیده میشوند.»
کاترین شورد در روزنامه بریتانیایی گاردین نوشته است: «محرک واقعی فیلم «انگاشته» سکانسهای اکشن آن است؛ به خصوص صحنه مربوط به هواپیمای باری و تعقیب و گریز خودروها. این سکانسها واقعاً خوب هستند؛ آنها باید خوب باشند. اگر نگاه دقیقی به فیلم داشته باشیم، «تنت» نهتنها کلمهای متقارن است، بلکه نولان این تقارن را در فیلم نیز ایجاد کرده؛ این یعنی ممکن است شما چند صحنه یکسان را دو بار دیده باشید. با این حال، ایده مبتکرانه زمان وارونه چیزی است که در ذهن باقی میماند؛ همانطور که ایدههای نوآورانه «تلقین» و «میانستارهای» در یادها باقی مانده است.»
رابی کالین، منتقد روزنامه دیلی تلگراف در نقد فیلم «انگاشته» نوشته است: «عمق، ظرافت و شوخطبعی در بازی رابرت پتینسون و الیزابت دبیکی تنها زمانی مشهود خواهند بود که ما بدانیم چه اتفاقاتی در داستان فیلم «انگاشته» در حال رخ دادن هستند؛ اینکه الان کجای داستان هستیم و قرار است چه اتفاقاتی رخ دهند. اگر گیج شدید، سعی کنید تنها از فیلم لذت ببرید. «انگاشته» فیلمی است که مطمئناً خیلیها را گیج خواهد کرد اما امیدوارم این گیجکنندگی موجب ترس آنها از فیلم نشود.»
نیکلاس باربر منتقد بیبیسی نوشته است: «کار را باید به نولان سپرد. او خوب میتواند پول را به اثری پر سر و صدا با داستانی عجیب و غریب تبدیل کند. «انگاشته» فیلمی است که به شما یادآوری میکند چرا ما باید به سینما برویم. اما فیلم زیر بار داستان و مفاهیم پیچیده له شده است. شما احتمالاً بار اول نخواهید فهمید که جریان از چه قرار است؛ درست همانند دیگر آثار کریستوفر نولان. تمام عناصر فیلم در جایی قرار گرفتهاند که باید باشند اما بعضی بخشها بیش از حد طول میکشند و بعضی دیگر بیش از حد کوتاه هستند. نولان واقعاً فیلم بزرگی ساخته اما شاید فیلمی کوچکتر بهتر از کار درمیآمد.»
کل این هایی که گفته شده کامل نگفته فیلم رو اگه میخوای کامل درک کنی باید فیزیک کوانتوم رو بخونی و تمام دانشمندان نظریه هاشو بخونی از جمله تمام که نه مثلا انیشتین یا هاوکینگ یا تسلا من کاملا فهمیدم با یک دیدن از هر ثانیه شما یک کپی هست اون الگوریتم پارادوکس ما بود کل ثانیه آینده و گذشته دیگه خودتون بدونید
این داستان به ما می گوید : سفر معکوس در زمان سفر به گذشته نیست بلکه همواره سفر به جلو است. ما همواره خلق می کنیم. خودمان را و دنیای خویش را و گاه می توانیم سفر به زمانی قبل تر را خلق کنیم.
سلام
دقت کردین به موسیقی فیلم ؟ اکثر موسیقی ریورسینگ بود. یعنی موسیقی برعکس شده بود.
من که حسابی از دیدن این فیلم لذت بردم ولی چیزی که مسلمه اینه که هر کسی میتونه یه برداشتی داشته باشه، فکر نکنم کسی بتونه با یک یا دو بار دیدن به عمق فیلم پی ببره، البته ناگفته نمونه که پارادوکس هایی هم داشت مثل درگیری قهرمان فیلم با خودش داخل سالن، خلاصه برای سرگرمی و هیجان عالیه مخصوصا با اون موسیقیه خفن
من که حسابی از دیدن این فیلم لذت بردم ولی چیزی که مسلمه اینه که هر کسی میتونه یه برداشتی داشته باشه، فکر نکنم کسی بتونه با یک یا دو باردیدن به عمق فیلم پی ببره، البته ناگفته نمونه که پاردوکسهایی هم داشت مثل درگیری قهرمان فیلم با خودش داخل سالن، خلاصه برای سرگرمی و هیجان عالیه مخصوصا با اون موسیقیه خفنش
راست میگن این باگ وجود داره. این زنه رو که دوستان میگن که دوبار، معکوس معکوس شده که به جهت اصلی برگشته و به ماسک احتیاج نداشته ولی یه مشکلی هست که اصن با اکسیژن قضیه ندارم…
مشکل اینه که؛ برای اینکه برای دومین بار معکوس بشه باید اون نسخهی قدیمی زنه که تو قایق بود برمیگشت توی دستگاه تغییر زمان که این نسخه جدیده جهتش برگرده به حالت عادی. درصورتی که زنه در زمان اول فیلم اصن تو باغ نیست. یجورایی این باگ دقیقاً مربوطه به همون نکتهای هست که دوستان گفتن: در یک زمان نمیشه ۲ نسخهی هم جهت از یک نفر باشه…
اصن اینطوری بگم. فرض کن برای اولین بار رفتی خودتو معکوس کنی. آیا این خود اصلیت هست که داره معکوس میشه؟ یا در واقع این نسخهی معکوس شدهی قدیمیت هست که در اون لحظه برگشته به جهت اصلی؟
من فیلم رو دیدم، نقد این سایت و نظرات رو هم خوندم. چیزی که خودم متوجه شدم بنظرم درست هست که بعدا با شما درمیون میزارم اما چیزی که برخی نظرات به اون اشاره کرده بودن و کاملا هم درست بود: ما توی ریاضی و فیزیک یا هر علم دیگه ای نمیتونیم در یک زمان و مکان مشخص دو نسخه از چیزی رو داشته باشیم و به این اجتماع نقیضین میگن که غیر ممکنه. توی فیلم تنت هم ما شاهد اجتماع نقیضین بودیم، یعنی مثلا دو قهرمان در یک زمان و مکان مشخص داشتن باهم دعوا میکردن و طبق چیزی که گفتم امکان نداره دوتا از یه شخص همزمان در یه مکان و یه زمان معین حضور داشته باشن. اما به نظر من محور اصلی این فیلم رو جهان های موازی پیش میره، یعنی همین الان گذشته و آینده ی ما در حال زندگی کردن هستن و من با اون جمله ی نیل موافقم که میگه اتفاقی که افتاده، باید اتفاق می افتاد و هیچکس نمیتونه جلوشو بگیره.. به این معنی که اتفاقات آینده همین الان هم اتفاق افتادن و ازین منظر فیلم درست بود و این اتفاقات به صورت متناوب درحال انجام هستن اما یک نفر از این عالم نمیتونه به عالم موازی پرش داشته باشه که این یکم عجیبه. نیلی که در انتهای فیلم میمیره قراره بعدا با قهرمان دوست بشه که این خودش مسئله تناسخ رو وسط میاره. درکل فیلمنامه اشکالاتی داشته و یکم ضعیفه. هر کسی میخواد چیزی رو بسازه باید کاملا روی اون مسئله اشراف داشته باشه، من مطمئنم خود نولان نمیتونه اشکالات فیلمش رو توضیح بده!
من فیلم رو دیدم، نقد این سایت و نظرات رو هم خوندم. چیزی که خودم متوجه شدم بنظرم درست هست که بعدا با شما درمیون میزارم اما چیزی که برخی نظرات به اون اشاره کرده بودن و کاملا هم درست بود: ما توی ریاضی و فیزیک یا هر علم دیگه ای نمیتونیم در یک زمان و مکان مشخص دو نسخه از چیزی رو داشته باشیم و به این اجتماع نقیضین میگن که غیر ممکنه. توی فیلم تنت هم ما شاهد اجتماع نقیضین بودیم، یعنی مثلا دو قهرمان در یک زمان و مکان مشخص داشتن باهم دعوا میکردن و طبق چیزی که گفتم امکان نداره دوتا از یه شخص همزمان در یه مکان و یه زمان معین حضور داشته باشن. اما به نظر من محور اصلی این فیلم رو جهان های موازی پیش میره، یعنی همین الان گذشته و آینده ی ما در حال زندگی کردن هستن و من با اون جمله ی نیل موافقم که میگه اتفاقی که افتاده، باید اتفاق می افتاد و هیچکس نمیتونه جلوشو بگیره.. به این معنی که اتفاقات آینده همین الان هم اتفاق افتادم و ازین منظر فیلم درست داشت پیش میرفت و این اتفاقات به صورت متناوب درحال انجام هستن. مثلا نیلی که در انتهای فیلم میمیره قراره بعدا با قهرمان دوست بشه که این خودش مسئله تناسخ رو وسط میاره. درکل فیلمانه اشکالاتی داشته و یکم ضعیفه که یکی ازین اشکالات هم همین اجتماع نقضین عه. به هر کسی که میخواد چیزی رو بسازه باید کاملا روی اون مسئله اشراف داشته باشه، من مطمئنم خود نولان نمیتونه اشکالات فیلم یا حتی خود فیلمش رو توضیح بده!
اشکال و پارادکس و باگ اصلی و وحشتناک فیلم اینجاست که امکان ندارد یک انسان در صورت معکوس،شدن در زمان با خودش در گذشته روبرو شود، چون انسان با سفر در گذشته تبدیل به انسان جدیدی نمیشود بلکه زندگی خودش هست که وهرونه نیشود
ولی
در فیلم شاهدیم که به خصوص در صحنه ای که روی کشتی کت به دریا میپرد، خوده گذشته اش شاهد پریدن او به دریا میباشد و این ایجاد پارادوکس شدید میکند و تحت هیچ تفسیر و تئوری فیزیکی امکان ندهرد یک شخص به طور همزمان در دو کالبد مختلف باشو و این یک تناقض و باگ بزرگ برای فیلم است
در واقع شخص با قرارگیری در دستگاه زمان زندگی خود را وارونه میکند در نتیجه نمیتواند با خودش،در گذشته روبرو شود.
بزرگترین باگ داستان همین است که تا حدودی زحمات نولان را هدر میدهد.
از نظر هنری هم با اینکه موسیقی فیلم به شدت زیبا و آخرالزمانی و شاید به نوعی پست مدرن و سایبرپانک باشد ولی در طول فیلم شاهد استفاده افراطی از،موسیقی هستیم، به طور مثال حتی در برخی صحنه ها که شاهد گفتگوی دو نفره بازیگران هستیم و مطالب پیچیده و عمیقی بین آنها رد و بدل میشود شاهد موسیقی در پس زمیته هستیم که اجازه تمرکز را تا حدی از،بیننده میگیرد و اصلا احتیاجی به حصور مداوم موسیقی در آن پس زمینه مورد بحث نبود، اتفاقا صدای عادی محیط باعث تمرکز بیشتر بر روی جملات بیان شده و کوبندگی و حس هیجان بیشتر میکرد.
به هر حال اگر از این دو نکته صرف نظر کنیم با فیلمی خوب و نه عالی روبرو هستیم، نسبت به کارهای دیگر نولان مقداریضعیفتر بود. البته فقط،مقداری.
من فقط نفهمیدم چرا همه(مثلا نیل و پریا) از تنت خبر داشتن به جز خود اون به اصطلاح قهرمان داستان🤔
ممنون از نقد و نظرات دوستان
من یک سوال داشتم که ممنون میشم پاسخ بدین.
وقتی نیل و پورتاگونیست در فریپورت هستن و با شخیصت اصلی داستان که معکوس شده و از آینده به صورت وارون حرکت میکند، مواجه میشن. چرا دو نفر از آن وجود داشت؟ یکی با قهرمان اصلی درگیر شد و دیگری با نیل. این سکانس برای من مبهمه
آخر فیلم شخصیت اصلی داستان نمیدونه چه خبره و از کسی میپرسه که از آینده اومده یا در خلاف جهت زمانی خودش داره پیش میره و بعد منی که این دوتارو میبینم که یکیشون از اون یکی سوال میپرسه منم که نیم کره چپ و راستم افتادن به جون هم و دارم جوشی که رو پیشونیمه رو میخارونم 🙂
و به نظرم این فیلم نولان آخرش بهتر از بقیه فیلماش بود
باس چن دور نقدو بخونم … چن دورم فیلمو ببینم تا کامل متوجه شم :/ حقیقتا رییدم 😊
نقد شما عالی بود من فکر کنم نیل همون پسر کت هست که اینده اون به اینده قهرمان فیلم کمک میکنه تا گذشته رو نجات بدن؟
توضیحات خیلی کامله فقط بخشی که میگید مکس تیر میخوره اصلا مکس تیر نمیخوره:/
صدای شلیک گلوله هم به سمت پیرزن هندیه بود!
مکس همون نیله
نیل وقتی بهش میگه:
(گذشته ی دور من، آینده ی دور تو!) یعنی زمان جلوتر پیش بره مکس بزرگتر میشه و کم کم با واشنگتن دوست میشن!(در ضمن دقت کنید بازیگر نیل رو عمدا جوری انتخاب کردن که به کت و پسرش شبیه باشه!)
از طرفی دیگه، واشنگتن(قهرمان فیلم) به عقب برنمیگرده بلکه در آینده، مکس رو به خاطر سن مناسبش انتخاب میکنه تا به صورت معکوس به گذشته برگرده و به واشنگتنِ گذشته کمک کنه!
دقت کنید نیل از خیلی چیزا خبر داره مثلا از نوع نوشیدنی ای که واشنگتن میخوره یا تاریخِ روزی که رفته بودن دریا!
دلیل اینکه واکنشی نسبت به مادر یا پدرش نشون نمیده اینه که
از پدرش نفرت داره
و در مورد مادرشم، اتفاقی که افتاده، افتاده!
اون میدونه بعدش مادرش زنده میمونه…
دلیل ماسک اکسیژنم که دوستان پرسیدن اینه که دوبار باید وارد دستگاه بشن بار دوم (وقتی به همون تایم مورد نظر رسیدن) دیگه نیاز به اکسیژن ندارن چون معکوسِ معکوس میشه همون زمان اصلی!
تو فیلم میان ستارهای یک پدر و دختر داریم با یک زن دانشمند پدر برای نجات زندگی و آینده دخترش حاضر هست در فضای میان ستاره دنبال یک سکونتگاه امن باشد و زن هم دنبال معشوقش کهکشانها را می چرخد. خلاصه این که عشق پدر و فرزندی یا عشق به یک شخصی محرک قوی برای انسانهاست تا کارهای بزرگی انجام دهند، در تنت هم همین هست، مادری و پسری که زندگی راحت مادر هزینهاش جدا شدن از فرزند هست و یک طوری گروگان هست، برای اینکه پسرش را داشته باشه، حاضر هست زمین و زمان را به هم بدوزد، باز هم همان داستان عشق میان مادر و فرزند، که مادر برای رسیدن به فرزندش همه کاری حاضر هست انجام بدهد، قصه اصلی به نظر من اینهاست، بقیه اون تصاویر وموسیقی برای سرگرم کردن مردم.
پیچیده بدون محتوا و کشش داستان ، ضعیف ترین کار نولان هستش
ضمنا” سوتی هم داره و کارگردان به خودش زحمت نداده سوتی را یه جوری لاپوشانی کنه چرا که ترجیح میده شما در پیچیدگی گم بشید و احتمالا متوجه نشید.
بطور مثال مشخصه همه ادم هایی که از اینده اومدن به گذشته اینه که نیاز به اکسیژن دارند تا زنده بمانند چون از هوای گذشته نمی تونند استفاده کنند ولیزمانی که کت میره شوهرشو بکشه هیچ اکسیژنی همراهش نیست تا شوهرش بفهمه زنش از اینده اومده
قهرمان اصلی منم،
۱- همین جمله نیت واقعی آمریکایی هارو فاش میکنه، این جیمز باند امریکایی، هم میخواد پوزش اکشن انگلیسی رو بزنه، هم متافیزیک هندی (عرفان شرقی) رو کنار بزنه، و هم ایدولوژی سیاسی روسی رو به بهانه اتمی نابود بکنه،
۲- چرخ گوشت رو جلوی بچه بذاری واضحه که چند دقیقه دیگه باید ببریش بیمارستان تا پیوند عضو بخیه کنی، برای پیشگویی این پدیده لازم نیست که با زمان بازی کنی، اما برای عوامفریبی باید آسمان و زمین رو بهم ببافی، باید به زنان خوشگل اروپایی ثابت کنی که شوهر خوش تیپ ترشان مخفیانه نیات خطرناکی دارند تا به شمای قهرمان دل بندند.
با سلام. لطفا ب طور کامل و واضح توضیح بدین ک نیل پشت در و نیل پشت فرمون ماشین در استالک ۱۲ ک دوتا بودن، اون نیل پشت درب چطور اینکارو کرد واز کجا اومد دوست دارم این تیکه رو قشنگ بفهمم با سپاس
سلام نقد خوبی بود. ولی شواهدی توی فیلم هست که نشون میده نیل همون پسر کته. دوجا اشاره مستقیم شد.یکی وقتی کت گفت اگر دنیا نابود شه پسرم میمیره و نمیخوام اخرین لحظاتش بد باشه قهرمان با نگاهی معنی دار به نیل گفت نترس نمیمیره! یکبارم وقتی ازش پرسیدن تاریخ سفردریاییتون کی بوده باید برگرده اون زمان گفت ماهش یادمه ولی روزش نه. اینجا نیل میگه من میدونم روز ۱۴ ام بود. قهرمان میگه تو از کجا میدونی؟ نیل فقط نگاه میکنه جواب نمیده! قیافه و انطباق سنی هم هردو گویای اینن که نیل همون مکسه. میدونیم نولان همه اسامی حتی دقایق فیلمو حساب شده کار میکنه. اینجا اسم نیل neil برعکس اسم کامل مکس یعنی maximilien هست. مکس و حذف کنین از آخر معکوس بخونین. و خب اگر فک میکنین همه اینا اتفاقیه پس نولان و علاقش به بازی با روان و دیوانه کردن مخاطبو نشناختین
مرسی از تحلیلتون
فقط من با اون نکته آخری که فرمودین مکس و نیل یکی نیستن کاملا مخالفم
دیالوگ آخرشونو چندین بار گوش بدین و ضعف شخصیت پردازی و … هم همگی حل میشه نولان کسی نیست که شخصیتاشو همینجوری ول کنه
نیل به تنت میگه انگلیس نمیری که در ادامه میگه چندین سال دیگه برات اتفاق میوفته ی دوستی عالی، برو و بعدش اشاره میکنه به کت
میفرمایید هیچ عکس العملی نشون نمیدن به مردن پدر و مادرش
پدرش که مشخصه مادرش نفرت داشت ازش
و در مورد مادرش نیل تقریبا از خیلی چیزا آگاه بوده وقتی بدونی چ اتفاقی میوفته پس نیازی نیست شوکه بشی
نکته مهمتر اینکه کت تنها هدفش زندگی پسرشه حتی در حالتی که سه ساعت زنده بود آینده هم که وجود نداره قراره همه چی نابود شه پس چرا نیم عمرشو وارونه زندگی نکنه؟
بعضی دوستان هم ی سوالیایی پرسیدن که واقعا مشخصه از فیلم هیچی نفهمیدن
فیلم مثل بقیه فیلمای سفر در زمان نیست
تو این فیلم شما با سرعت کم تو زمان حرکت میکنی یا وارونه حرکت میکنی
حقیقتش نه از نقد شما و نه از کامنت ها من هیچی نفهمیدم شاید زوده برای نقدو تحلیل این اثر
نقد کامل و درستی بود
نقاشی تقلبی بهش فروخته بودن
سلام من یه سوال دارم
چرا و چطور اندره سیتور از اون نقاشی به عنوان اهرم فشار علیه زنش استفاده میکرد؟
نیل کاملا قهرمان قصه رو میشناسه. و میگه چندین ساله با هم دوستند. مطمئنا این دوستی قراره در آینده رقم بخوره. چون اگه مربوط به گذشته بود قهرمان اینو میدونست. حالا اگه چندینسال طول کشیده باشه و دوستی نیل و قهرمان با همین سن شروع شده باشه، پس مشخص میشه نیل وقتی برمیگرده به گذشته باید پیر تر از الآنش باشه. ولی میبینیماینطور نیست. و نیل رو قهرمان قراره در آینده استخدام کرده. پس نیل سنش خیلی کم تر بوده تا برسه به سن الآنش که می بینیم و برگرده به گذشته. بنابراین این احتمال وجود داره که نیل، پسر کاترین باشه. ممکنه هم پسر هر کس دیگه ای باشه
یه چیزی دیگه همکه هست؛ موسیقی اپرا، موسیقی حقیقته. اولین کسی هم که کشته میشه رهبر ارکستره. نولان خواسته بگه هنرمندا مث کسایی هستند که نمیذارن مردم خواب برن ولی نیروی شر، هنرمند رو سرکوب میکنه. وقتی مردم تو سالن بیهوش شدن و خوابند، نمی فهمند چه کسی جونشون رو نجات میده. شاید خواسته بگه مردم عادی هرگز قرار نیست بفهمن چه کسانی زندگیشونو کنترل میکنه و خیر و شر واقعی کیان
و اما نیل سالن اپرا، مشخص نیست از چه جایی اومده. میشه گفت نیلی که سوار هلیکوپتر شده، معکوس شده و خودش رو رسونده و مجددا معکوس شده و رفته بمبئی. با توجه به حرف خودش بارها معکوس شده تو فیلم
الان یه چیزی بگیم به نولان نه ولی به طرفداراش که حس اینو دارن که خودشون فیلمو ساختن بر میخوره
ولی اگه بخوای دقت کنی فیلم باگ های فراوانی داشت کافیه چند بار ببینید و زیرسوال ببرید سکانس ها رو
انفجار سالن اپرا و استالسک_۱۲ در یک روز بوده اند. در هر دو مکان نیل قهرمان داستان رو نجات میده. ما یک نیل داریم که از آینده بصورت معکوس حمله کرده و یه نیل از گذشته بصورت معکوس اومده. قهرمان گذشته در سالن اپرا بوده و قهرمان آینده هم به استالسک حمله کرده. نیل آینده همونیه که میره پشت در و نیل گذشته اونیه که قهرمان آینده رو در استالسک نجات میده. نیل میتونه مکس باشه چون اواخر فیلم مکس به قهرمان میگه این جا آخر خطه برای من ولی شروع سالهای زیادی برای توستکه منو بشناسی. پس میشه گفت نیلی که در استلاسک قهرمان رو نجات میده، همون مکس که از آینده خیلی دور تر آمده و این حس نداشتن این فرضیه رو رد نمیکنه. نیلی که سوار هلیکوپتر میشه، در ادامه به بمبئی میره تا همراه قهرمان وارد اسلاو شن. اینجاست که با قهرمان فیلم که از آینده اومده برخورد میکنن و فکر میکنن ۲ نفر رو دیدن در حالیکه یک نفر بوده که در معکوس گر قرار گرفته و این فرد همون قهرمانه که از آینده می آد. همین جاست که تو آمبولانس یه بار دیگه خودشون میبینن. و چون ۲ بار معکوس شدن، حالت عادی دارن و کمک نفس نمی خوان. دوباره اینجا معکوس میشن و در کشتی که هستن نیاز به کمک نفس دارن. تو کشتی باز معکوس میشن به سمت روز ۱۴ ام میرن که این معکوس شدنه باعث میشه کمک نفس نیاز نداشته باشن. به استلاسک بصورت غیر معکوس حمله میکنن و نیلی که اینجاستهمون که میره پشت در و می میره. نیلی هم که میاد نجاتشون بده معکوس بوده و تو دستگاه مجددا معکوس شد، و با ماشین قهرمان رو نجات داد و در نهایت سوار هلی کوپتر شد.
کی نیل مرد؟
تو رستوران زنه میگه من داشتم میرفتم پیش شوهرم یه نفر از کشتی پرید پایین (که خودش بود و شوهرش رو کشته بود) خب پس چرا بعد اون شوهرش زنده بود و زنه دوباره برمیگرده گذشته که شوهرش رو بکشه و اون صحنه یادش بمونه که تو رستوران توضیح بده
حالا اینکه زنه وقتی بر میگرده گذشته دستگاه تنفس نداره به کنار که اصلا میگیم تو گذشته یه بار دیگه سفر کرده به گذشته که معکوسش معکوس بشه
ولی اون صحنه خیلی مشکوکه
الحق که فیلم های نولان رو باید سه چهار بار دید تا بشه قشنگ بفهمیم چیشده
این قسمت آخر رو من نفهمیدم. مکس کجا تیر خورد؟ اگس کی بود؟
من هم ندیدم!!
ببخشید،من اصلا شخصیت اگس را ندیدم،اگه می شه بگید این شخصیت کجای فیلم هست؟
سلام میدونم هرکی دیدگاه خودشو داره.منم دیدگاهی دارم.درست یا نادرست بودنش رو نمیدونم.
راستش اول فیلم شخصیت واشنگتن که بهتره بهش بگیم تنت به عنوان جاسوس سازمان سیا میره تا قطعه ای از الگوریتم رو بدزدن.به نظر من سازمان سیا درواقع اونو تقدیم میکنه به ساتور.چون ساتور آخرای فیلم وقتی داره به قرص خودکشی نگاه میکنه،میگه من اینو از دوستام در سازمان سیا گرفتم.کمی فیلم جلوتر میره یه از افراد سیا به تنت میگه که تو دیگه واقعیت خارجی نداری و مرده به حساب میایی پس بخاطر اینه که شخصیت فیلم اسم نداره.وقتی تنت میره به آزمایشگاه بهش میگن قبلا این گلوله ها شلیک شده.پس به نظر من خوده تنت یا قبلا یا در آینده اونارو شلیک کرده.چون اون خانومه که الان اسمش یادم نمیاد به یه نوعی حرف میزد که از طرز رفتارش معلوم بود که داره تنت رو میپیچونه.و میگه که باید شلیک کرده باشی تا بتونی بگیریش.پس تو فیزیک یه قانونی هست که میگه اگه چیزی از دست تو بیوفته و وقتی زمان معکوس بشه به دست خودت برمیگرده که اونو بتونی بندازی.
پس نتیجه میگیریم تنت تمام این راه هارو میره و بازم برمیگرده به عقب و سازمان تنت رو تاسیس میکنه.همانطور که سکانس آخر تنت تو ماشین به پیرزنه میگه من برای تو کار نمیکردم.هردومون برای من کار میکردیم.یعنی تو زمان گذشته.
یه جای فیلم هم وقتی تنت میره پیش اون پیرمرده تو رستوران.که نقاشی رو بهش داد.پیرمرده بهش میگه که هفته پیش تو استالک ۱۲ یه انفجار رخ داده.که هیچ اتفاقی نیافتاده.و میگه ما میخواییم بدونیم دلیلش چیه.پس یه جورایی همون ابتدای فیلم به بیننده میگه که دنیا نابود نمیشه.
این فیلم با بودن پیچیدگیش خیلی فیلم ساده ای هست.نولان یه شگردی انجام داده اونم اینه که فیلم درمورد اینه که چیزی که اتفاق افتاده رو نمیشه تغیر داد.اتفاق افتاده،افتاده.مثلا یه جای فیلم وقتی زن ساتور تیر میخوره و تنت قرا میشه اونو ببره یه هفته قبل.تصمیم میگیره بره بیرون تا قطعه الگوریتم رو پیدا کنه.ولی اگه نمیرفت هیچوقت اون ماشین چپ نمیشد هیچوقت تنت نمیتونست الگوریتم رو بندازه تو ماشینی که خودش داخلش بود.پس باید میرفت.این طبیعت دنیاس.نمیتونیم زمان رو تغیر بدیم.همونطوری که نیل هم جلوشو نگرفت چون داستان رو میدونست.
پریسا جان دوست عزیز اون چیزی که شما فرمایش میکنی سوتی نیست شما فیلم از دستتون در رفته، اصلا بعیده همچین گاف بزرگی در فیلم هر کارگردانی!
ببین دوست عزیز داستان از این قراره که دو بار از اون دستگاه معکوس کننده زمان عبور میکنن
اگه دقت کرده باشی یه جا وقتی توی اون کشتی زرده نشستن، دارن در زمان عقب میرن که حتی کت برمیگرده به جان واشنگتن میگه هنوز نتونستم به پرواز معکوس پرندگان عادت کنم (دقیقه ۱۱۰)
بعد که به اندازه کافی در زمان عقب رفتن دوباره توی اون پایگاه مانندشون اونایی که قراره به شهر بسته برن با دستگاه مجددا معکوس میشن و در ظرف زمان حرکت میکنن ولی کت یه روز عقب تر میره که بتونه توی ویتنام به سیتور برسه (همونجایی که جان واشنگتون مثلا واسه خداحافظی میره پیش کت) (دقیقه ۱۱۴)
چون دوبار معکوس میشن مجددا هم راستا با زمان میشن و نیازی به دستگاه تنفس ندارن!
یک مثال میزنم شما میخواهید به ۱۰ ساعت قبل سفر کنید . ابتدا وارد turnstile میشید و شما معکوس میشید ( این موقع شما نیاز به زدن ماسک دارید ) بعد از گذشت ۱۰ ساعت به صورت معکوس دوباره وارد دستگاه میشید و از حالت معکوس خارج میشید و دیگر نیازی به زدن ماسک ندارید . شما به ۱۰ ساعت قبل سفر کرده اید : )
یه بنده خداییدرست میگفت.وقتی از سریال هایی مثل درباره الی دل یکباره بشینی پای یه همچین وضعیتی معلومه که مغزت نمیکشه و درکی از این موضوع نداری که هرچیزی که فکرش رو نمیکنی ممکنه اتفاق بیفته.من نقد شما را درمورد کپی از فیلم های جیمز باند رد میکنم.به دلیل تشابهات فراوانی که در فیلم های اکشن از ترمیناتور گرفته تا ۲۰ مدل جنگ ستارگانو …وبازهم بسیاری که شبیه به هم هستن.به نظر من زمانی که دارک نایت که منتشر شد هیچکس تابحال از کارگردانی و فیلم و … سر در نمیاورد! و اینتراستلار که رفت رو پرده همه یکهو فلسفه دان و مدرنیزه و … شدن!
سوال من اینه چرا وقتی قبل از همه اتفاقات عجیبو غریبی که کسی سر در نمیاره یکی به جز نولان پیدا نمیشه این سوالات رو در ذهنتون ایجاد کنه؟!
من طرفدار ایشون نیستم و سودی هم نمیبرم.کافیه به واقعیت در آینده فکر کنیم.ایا ازش خبر داریم یا خیر.
نظز تخصصی بنده روی این فیلم به موسیقی متن برمیگرده.از ۱۰ بهش ۳.۵ میدم.
اگر شما العان درکی از موضوع مطرح شده در فیلم ندارید فقط بخاطر اینه که موسیقی روایت درستی از متن رو در ذهن شما با تصویری که دیدید سینک نکرده.متاسفانه این فیلم بدون حضور زیمر شکست خورده.اگرچه در بحث تکنیک و…سینمایی بسیار خفن دیده شد.
من متوجه یه سوتی تو فیلم شدم
مگه نباید کسایی که معکوس میشن ماسک اکسیژن بزنن؟ پس چطور تو آخرای فیلم وقتی زنه معکوس میشه که بره دوباره به اون تعطیلات پیش شوهرش ماسک نداره؟
اقا من یه چیز بگم مثل بقیه فیلم های نولان مغزم دو سه تا ic سوزاند تا فیلم تموم شد
من چرا نفهمیدم نیل آخر داستان مرده؟ منظورتون از جسد پشت در چی بود؟ نیل که آخر سر با ایوز سوار هلیکوپتر شد رفت پس کِی
مرد؟
کامل ترین تحلیلی بود که از تنت خوندم تا حالا
دمتون گرم واقعا عالی بود
تنت هم فیلمی شگفت انگیز و عجیبه که در شخصیت پردازی کاراکتر هاش کمی ضعف داره و این ضعف هم عامدانه به کار گرفته شده عده ای میگفتن در دیالوگ نویسی ضعیفه و شخصیت پردازی باید یادآوری کنم تنت رو همون نولانی ساخته که ۱۲ سال پیش با شوالیه تاریکی دیالوگ هایی نوشت که هنوزم ورد زبان هاست و کاراکتر هایی رو پردازش کرد که همه عاشقانه دوستشون دارند وپس اینکار رو به خوبی بلده اما در تنت اصلا هدفش خلق شخصیت و کاراکتر و پس زمینه داستانی نبوده و از صفر ماجرا مارو به اوج داستان پرتاب میکنه
بازم ممنون بابت مقاله خوبتون
با تشکر از متن خوبتون . اما به نظر من پیچیده نمایی این فیلم ته تنها نقطه قوت اش نیست بلکه نقظه ضعفشه . همه مسائلی که مطرح شده فرضیه هایی هستن که درستی یا نا درستی اشون مشخص نیست . صرفا برداشت ذهنی بیننده هستند . فیلم در بخش فیلم نامه ضعف داره . بر خلاف فیلم های قبلی نولان که پایه علمی اش در خدمت روایت بود این جا بیشتر حکم ترمز روایت رو داشت و باعث قطع ارتباط بیننده با داستان میشد. کاراکتر پردازی در این فیلم اصلا وجود نداره . فیلم در واقع همون داستان کلیشه ای فیلم های جیمز بانده که در کلافی از نظریه های علمی پنهان شده . فیلم مصداق بارز جمله آخر پرستیژه . که شعبده باز هیچ وقت نباید حقه اش رو برای بیننده هاش رو کنه چون مردم می خوان که درک نکنن ماهیت حقه و نمایش شعبده بازمون رو . فیلم هم حقه ایه که سعی می کنه هرچه بیشتر دست نیافتنی به نظر بیاد . هرکس هم به خیال خودش فهمیده ولی در پایان خودش هم مطمئن نیست که درست فهمیده یا نه. در پایان به نظر میاد نولان مرعوب تمجیدهایی شده که ازش میشه و داره ادای بتی که خیلی ها ازش ساختن رو درمیاره و راهی رو رفته که برادرش در سریال وست وولد رفت از بس پیاز داغ اش رو زیاد کرد و کلاف رو در هم تنید که شیرینی پیچدگی و ابهام دو فصل اولش در فصل سوم دل بخش زیادی از طرفدارانش رو زد .
یه جا تو رستوران نشستن و اول فیلمه و میگه که وقتی برگشتم تو کشتی دیدم یه زن پرید تو دریا و ساتور رو ندیدم دیگه؟
ولی در ادامه میبینیم ساتور هستش؟
پاردوکسِ این قسمت رو متوجه نمیشم
پیرو پیام قبلی >
بخشی از داستان Braid برید ۲۰۰۸ که وارونگی زمان را به تصویر کشیده است:
تیم (قهرمان داستان) به نوعی دچار فراموشی شده و به دنبال یافتن پرنسسی است که فکر میکند مورد حمله هیولایی خبیث و ترسناک قرار گرفته و ربوده شده است. تیم(قهرمان) به یاد ندارد که ارتباط خودش با پرنسس چگونه بوده، اما با قطعیت به یاد دارد که خودش اشتباهی کرده و باید آن را جبران یا در صورت امکان آن را با عقب بردن زمان پاک کند.
در پایان داستان، بطور عجیبی همه چیز (به غیر از تیم) در زمان به عقب بازمیگردد، پرنسس بنظر میرسد که از دست یک شوالیهٔ عصبانی فرار میکند و با همکاری تیم(قهرمان) از موانع مرگبار عبور میکنند تا در خانه به هم برسند. در لحظه رسیدن به خانه وقایع تغییر کرده و تیم بیرون از خانه پشت شیشه پنجره قرار میگیرد ودرب خانه نیز قفل شدهاست و پرنسس در خانه درحال استراحت است.
با تغییر حرکت زمان به عقب و بیدار شدن پرنسس ، دیگر زمان به جریان عادی خودش بازمیگردد و کنشهای تیم(قهرمان) به عقب برمیگردند. با حرکت عادی وقایع در زمان معلوم میشود که پرنسس در حال فرار از تیم(قهرمان) بوده است و بجای کمک و همکاری راه همدیگر را سد میکنند!! تیم(قهرمان) سعی میکند جلوی پرنسس را از فرار بگیرد و پرنسس راه تیم(قهرمان) را سد میکند که دنبالش نیاید!! و آن موانع مرگبار برای تیم(قهرمان) توسط پرنسس ایجاد میشوند که تیم(قهرمان) به سختی میتواند از آنها به سلامت عبور کند. و درنهایت پرنسس به شوالیه پناه میبرد و در آغوش شوالیه قرار گرفته و شوالیه وی را نجات میدهد و با خوشحالی پرنسس را خود میبرد.
در این پایان غم انگیز تیم(قهرمان) درمییابد که هیولایی که پرنسس را (با ازدواج) دزدیده بوده و اکنون پرنسس از دست آن فرار کرده (طلاق گرفته)، خودش است.
سلام
این نقد فیلم که نوشتید از همه سایتهایی که نقد این فیلم را نوشته اند بهتر و کاملتر است .. دستمریزاد به این ذهن هنریتون .. همه چیزایی که نوشتید جذابیت فیلم رو دو چندان کرد …
در این سبک یک بازی رایانه ای به اسم Braid (برید) سال ۲۰۰۸ ساخته شده که درعین سادگی مفهوم وارونگی زمان رو به زیبایی هرچه تمامتر به تصویر کشیده که در مرحله آخر با وارونه شدن خط سیر زمان داستان واقعی مشخص میشه. احتمالا آقای کریستوفر نولان یجورایی ایده گرفته باشه..
در هر صورت عالی بود
دمتون گرم موفق باشید
سلام دوست عزیز
ممنون از حسن توجه شما
درود بشما دوست بزرگوار ، تحلیل و بررسی خوبی بود ، امروز برای بار بیستم تنت رو دیدم ، بنظرم تا ۱۰ سال دیگه میشه درباره این فیلم و اینسپشن حرف زد و برداشت های گوناگون کرد
با اینکه میشه بسیار در مورد این فیلم حرف بزنم ، فقط در یک جمله میتونم بگم : بلحاظ محتوای داستانی ، فرم سینمایی ، اندیشه کارگردان ، تا عمق وجود از این فیلم ترسیدم
نکته اینکه من چندبار خواب اون درگاه های بتونی سکانس آخر فیلم رو دیدم ….