آنچه فیلم «ایده اصلی» را به اثری ویژه در سینمای بدنه تبدیل میکند، شکل روایت داستان است؛ تفاوتی که در فیلیمو شات به آن پرداختهایم.
امیر عربی با نوشتنِ فیلمنامههایِ سعادتآباد، سارا و آیدا و آخرین بار کی سحر را دیدی؟ نشان داده بود به نوشتنِ تریلرهایِ معمایی بر اساس موقعیتهای بغرنج انسانی علاقهمند است. داستانهایی بهظاهر ساده در مورد شخصیتهایی که در دوراهیهای اخلاقی قرار میگیرند و مجبور میشوند ذات واقعی خودشان را به دیگران نشان دهند یا پنهانکاریشان برای دیگران هویدا میشود.
این موقعیتها پیرامون وضعیتهای انسانی ساده شکل میگیرند و گسترش مییابند: در «سعادتآباد» حین یک مهمانیِ شام، در «سارا و آیدا» پیرامون برگزاریِ یک مناقصه دولتی و در «آخرین بار…» همزمان با وقوع یک قتل و تحقیقات پیرامون آن. عربی در فیلم «ایده اصلی» هم بار دیگر به سراغ خلق موقعیتهایی رفته است که از طریق روابط میان شخصیتهای پنهانکار شکل میگیرند. با این تفاوت که برخلاف فیلمهای قبلی که پسزمینه داستانیِ پُررنگ، موقعیت مرکزی را پشتیبانی میکرد، در اینجا اساسِ داستان بر مبنایِ موقعیت مرکزی شکل میگیرد و با کمرنگ کردن حواشی و پسزمینهها کوشیده شده تعلیق و کشمکش میان شخصیتها افزایش پیدا کند. تفاوتی که با این یادداشت در فیلیمو شات به آن بیشتر خواهیم پرداخت.
فیلم بهجای اینکه به ما نشان دهد چه گذشتهای میانِ سعید (با بازی بهرام رادان) و رؤیا (با بازی مریلا زارعی) وجود داشته و یا رابطه فعلیِ لاله (با بازیِ هانیه توسلی) و سعید در چه وضعیتی قرار دارد، بهسرعت وارد موقعیت مرکزی میشود که پیرامونِ یک مناقصه بینالمللی شکل میگیرد. قرار است پروژه بزرگی در جزیره هندورابی با سرمایهگذاری مشترک اسپانیا و ایران به مناقصه گذاشته شود. چند شرکت پیمانکار ایرانی برای شرکت در این مناقصه اعلام آمادگی کردهاند. یکی از این شرکتها که تازهکار هم هست، متعلق به سعید است و دیگری شرکتی با سابقه زیاد متعلق به رؤیا. موقعیت مرکزی بر اساسِ تقابل این دو شرکت شکل میگیرد و فیلمنامه عملاً از پرداختن به هر موضوعی بهجز برنده شدن در مناقصه خودداری میکند. با پیش رفتن داستان با نیما (با بازی پژمان جمشیدی) و رامین (با بازیِ مهرداد صدیقیان) آشنا میشویم که هر یک به سهم خود میکوشند تأثیری بر برنده شدن هر یک از طرفین در مناقصه داشته باشند.
بر اساس خط داستانی، ایده اصلی» تفاوت چندانی با «سارا و آیدا» ندارد؛ اما عربی ترفندی به خرج داده تا «ایده اصلی» بَرخلافِ فیلمنامههای قبلی بهجای تمرکز بر یک دوراهیِ اخلاقی، بر تعلیقی استوار باشد که ناشی از یک پنهانکاری عمومی است.

«ایده اصلی» فیلمی متعلق به سینمای بدنه است و سودای بیان دغدغههای اجتماعی و انتقال مفاهیم عمیق در سر ندارد. ترکیب بازیگران، طراحی صحنه و لباس، استفاده از لوکیشنهای خارج از کشور و در کل بافتِ بصریِ فیلم در خدمتِ نمایش تجمل آن هم از نوعی است که بیننده را درگیر لوکس بودن انسانها و موقعیتها بکند؛ ایدهای چشمنواز که حتی در زمانهایی که داستان در حال درجا زدن است به بیننده کمک میکند با فیلم همراه باقی بماند. اما آنچه «ایده اصلی» را به فیلمی ویژه در سینمای بدنه تبدیل میکند، شکل روایت داستان است. «ایده اصلی» میتوانست به شکلی خطی روایت شود تا شاهد تلاشهایِ سعید برای برنده شدن در مناقصه و همزمان زیرآبی رفتن آدمهای دوروبرش باشیم اما امیر عربی فیلم را به سه بخش تبدیل کرده تا هر یک از شخصیتها علاوه بر ساخت یک موقعیت پُرتعلیق پیشبرنده بازیای باشند که ممکن است در انتها برنده آن هم بشوند. از اینرو، بیننده تا انتهای فیلم نمیداند قرار است چه اتفاقی بیفتد و پیچشهای داستانی به او کمک میکنند درگیر ماجراهایی باقی بماند که به شکل معمول چندان هم جذاب نیستند ولی به مدد جابهجا شدنِ شخصیت اصلی در هر بخش، گیرایی خود را حفظ کردهاند. بدین ترتیب، عربی با اتخاذ شیوه روایت غیرخطی فیلم را از شکل یک درام انسانیِ صرف خارج میکند تا بیننده دلزده از فیلمهایِ اخلاقمحور سینمای بدنه، با شکلی تازه از روایت آشنا شود که هرچند در فیلمهای خارجی شاهدش بوده اما در سینمای ایران کمتر تجربه شده است. شکلی از روایت که در ظاهر به تکهتکه کردنِ بخشهایی مختلفِ یک فیلمنامه شبیه است اما حاوی ریزهکاریهایی است که هم در هنگام نوشتن و هم اجرا میبایست رعایت شوند. چرا که در غیر این صورت شکل روایت خود به پاشنه آشیل فیلم تبدیل میشود.
پیش از فیلم ایده اصلی، مصطفی کیایی در «عصر یخبندان» کوشیده بود با به هم ریختنِ خط داستانی، روایتی تازه از داستان کهنه این روزهای سینمای ایران ارائه دهد که در زمان خود عملی جسارتآمیز بود. پیشرفتِ اصلیِ امیر عربی اینجاست که با اشراف به داستانی که قصدِ تعریف کردن آن را داشته، بهجای آنکه خودش را تنها به بازیِ سعید محدود کند، یک بازی در بازی را به جریان میاندازد.
