لازارو که یک پسر خوشقلب و سادهدل روستایی است و با پسر مارچسا، که زنی ستمگر است دوست صمیمی است.
به اینویولاتا خوش آمدید! یک بخش روستایی دورافتاده در ایتالیا که تحت سلطه «مارچسا آلفونسو د لونا» (نیکولتا براسکی، این نقش را ایفا میکند.) است. او زن ستمگری است که از روستائیان بهرهکشی میکند و مردم روستا را به کارهای سخت و بدون جیره و مواجب وا میدارد و نماد کاپیتالیسم است. در محیطی اینچنینی که کار سخت و استثمار در آن بیداد میکند، لازارو که یک پسر خوشقلب و سادهدل روستایی است و آدریانو تاردیولو نقش او را بازی میکند، با پسر مارچسا که تانکرتی نام دارد و لوکا چیکوانی در نقش او ظاهر شده است، دوست صمیمی است. تانکرتی نقشههایی دارد تا علیه مادرش اقداماتی انجام بدهد و به مخالفت علیه او برخیزد. این موضوع اولیه فیلم «خوشحال مثل لازارو» (Happy As Lazzaro) است.

خوشحال مثل لازارو، سومین اثر سینمایی از آلیس رورواچر (Alice Rohrwacher) کارگردان جوان ایتالیایی است. دو اثر قبلی او فیلمهای کالبد آسمانی (Corpo Celeste) و شگفتی (The Wonders) بود. این دو فیلم به حدی مبهم و اسرارآمیز بودند که تحسین منتقدان را برانگیختند؛ فیلمهایی که بهشدت نشاندهنده وابستگی رورواچر به اومبریاست و نشات گرفته از شیوه پرورش او دراین منطقه است. اما آخرین فیلم او، خوشحال مثل لازارو ، هنر این کارگردان را به سطح دیگری میبرد. خوشحال مثل لازارو بزرگترین نوآوری او تا به امروز است؛ درحالی که هنوز برخی از حالتهای خودمانی و بی تعارفیهای فیلمهای اول این کارگردان در این فیلم حفظ شده است. این فیلم به عنوان فیلمی با موضوع اختلاف طبقاتی، در جشنواره کن امسال که کیت بلانشت مدیریت آن را برعهده داشت، برنده جایزه بهترین فیلمنامه شد. این جایزه بهطور مشترک به فیلمنامه این فیلم و فیلم «سه رخ» جعفر پناهی تعلق گرفت و مارتین اسکورسیزی را اغوا کرد تا تهیهکنندهگی آن را برعهده بگیرد. فهمیدن دلیل علاقه و توجه مارتی به این فیلم کار چندان سختی نیست. در جشنواره امسال، مگر چند فیلم با ویژگیهای خوشحال مثل لازارو وجود داشت که در عین داشتن داستانی روایی و موضوعدار، تمهیدات جذاب بصری هم داشته باشد.
۱۰ فیلم فوقالعاده در ژانر وحشت به پیشنهاد کوئنتین تارانتینو
یک ساعت اول فیلم، برگی از کتاب بزرگ رئالیسم ایتالیایی روبرتو روسیلینی و برادران تاویانی است. (روسیلینی کارگردان و فیلمنامهنویس ایتالیایی است که از پایهگذاران نئورئالیسم در ایتالیاست. او را پدرخوانده موج نو سینمای فرانسه هم میدانند. برادران تاویانی نیز کارگردانانی هستند که از پیروان همین مکتب بهشمار میآیند.) نیمه اول فیلم درباره ماجراهایی است که در یک روستای خیالی به نام اینویولاتا اتفاق میافتد، کشاورزان روستایی، روزها سخت کوشانه و بدون دریافت مزد، مزارع تنباکو را شخم میزنند و شبها را با سرخوشی به سرگرمی و دل مشغولیهای ساده خود میپردازند. آشپزخانههای خانههایشان در عین کوچکی و وجود غم و اندوه، از عشق پر شده است و علیرغم زندگی سختشان، صادقانه زندگی میکنند. کارگرانی که نمیدانند باید برای انجام کار، باید مزد طلب کرد و هیچگاه به شرایط سخت و طاقت فرسای خود هیچ اعتراضی نمیکنند.
رورواچر، کارگردان خانم فیلم خوشحال مثل لازارو ، خارج از این فضای سرکوبشده و تحت بردگی، داستانش را روی دوستی بین لازارو، این پسر یکدل و صادق با درونی پاک (که تاردیولو فوقالعاده نقشش را بازی میکند، او که برای خودش نسخه ایتالیایی تیموتی شالامی، بازیگر معروف فرانسوی به شمار میرود.) و تانکرتی (لوکا چیکوانی بازیگر نقش اوست) پسر شر خاندان ثروتمند مارکیز متمرکز میکند. مادر او که به ملکه سیگار شهرت پیدا کرده، از نیروهای کار خود که همان کارگران ناآگاه و بخت برگشتهاند سواستفاده میکند و آنها را به کارهای غیرقانونی میگمارد. ظاهرا، ایده از زمانی شکل میگیرد که تانکرتی، لازارو را به درون ماجرای آدمدزدی میکشاند و او را وادار می کند که با ربودن خودش، چهره خیانتکارتری برای مادرش بسازد و آبروی او را بریزد.
نگاهی به فیلم خانم فیشر و راز اشکها
از این نقطه به بعد، رورواچر یک چرخش ۱۸۰ درجه انجام میدهد تا پریشانی و شادی موجود در فیلم را در اندازههای مساوی ایجاد کند. بعد از موضاعات تلخ و درامی سنگین درباره این روستا و مردمانش، خوشحال مثل لازرو کاملا تغییر جهت میدهد و با چیزهای دیگری مثل رفتارهای عجیبوغریب و خیالی، طنز و سیاست پر میشود. درحالیکه نیمه اول فیلم در فضایی آکنده از رئالیسم کلیدی میگذرد، حالا در نیمه دوم فیلم به قلمرو طعنهآمیز و افسانهای فدریکو فلینی و پیر پائولو پازولینی پا میگذارد. (دو کارگردان و فیلمنامهنویس ایتالیایی که به سبک خاصی در ایجاد نقشهای ناتمام رویاگونه و استعاری و اسطوره شناسانه شهرت دارند.)
در نیمه دوم فیلم، لازارو از کوه به پایین سقوط میکند. سکانسی که در حین رخ دادن آن، تصاویر هوایی از کوه و طبیعت به بیننده نشان داده میشود. بعد طی فلش فورواردی، داستان به بیست سال آینده میپردازد. با آمدن گرگی بالا سر لازارو، او دوباره زنده میشود و فیلم از این صحنه ادامه پیدا میکند.
فیلم یک سکانس فوق العاده جذاب دارد که فیلم را دیدنی میکند؛ آن هم سکانس پخش موسیقی در کلیساست. در سکانس پخش موسیقی در کلیسا، لازارو از شنیدن صدای ارگ کلیسا حالتی مسخشده پیدا میکند و به داخل کلیسا میرود؛ اما مادر روحانی او را از کلیسا بیرون میکند. جذابیت این سکانس مربوط به لحظهای است که نوازنده میخواهد دوباره شروع به نواختن پیانو کند. پیانو صدایش قطع میشود؛ ولی صدای موسیقی همچنان به گوش میرسد. دوربین همراه با لازارو حرکت میکند و از کلیسا بیرون میآید وموسیقی همچنان ادامه دارد.

در هر دو نیمه فیلم، رورواچر و هلن رووارت، مدیر فیلمبرداری این کار، برای اینکه بتوانند احساسات مختلف را دقیقتر در فیلم به نمایش بکشند از فیلم ۱۶ میلیمتری استفاده کردهاند؛ برای اینکه بتوان به فیلم فضای افسانهای بیشتری داد و بافتها و تصاویر ماندگارتری ایجاد کرد؛ تصاویری زنده از سقوطی پایانناپذیر از کوه و موسیقی ارگ کلیسا و حس دلتنگی که در یک عکس در حال محو شدن رخنه کرده است.
به هر حال، فیلم خوشحال مثل لازارو از پیشینه سینمایی آن گرفته تا ظاهر و طرح آن، فیلمی فراتر از زمان خود است و به طرز عجیبی همین یک ویژگی کافی است برای اینکه رورواچر را به یکی از جذابترین و هیجانانگیزترین فیلمسازان حال حاضر اروپا تبدیل کند.
خوشحال مثل لازارو کند است و پیچیدگی داستان آن ممکن است بعضی بینندگان را دچار سردرگمی کند؛ اما این شیوه فیلمسازی سنجیده، منحصر به فرد، شاعرانه و در عین حال واقع بینانه، فقط از یک استعداد ناشناخته برمیآید. بگذارید کاملا واضح بگویم: آلیس رورواچر به خاطر این فیلم، کاملا لایق تحسین و تقدیر است.
منبع: Empire