حالا که از جامعه آدمکشها رانده شده و هر مرد، زن یا حتی کودک قاتلی که روی کره زمین زندگی میکند برای بهدست آوردن جایزه ۱۴ میلیون دلاری سر جان ویک به تکاپو افتاده است، او چارهای ندارد جز اینکه با تمام توانش به صحنه بیاید.
حالا که از جامعه آدمکشها رانده شده و هر مرد، زن یا حتی کودک قاتلی که روی کره زمین زندگی میکند برای بهدست آوردن جایزه ۱۴ میلیون دلاری سر جان ویک به تکاپو افتاده است، او چارهای ندارد جز اینکه با تمام توانش به صحنه بیاید. آیا جان ویک موفق میشود که بار دیگر نظر موافق بزرگان High Table را جلب کند و از مخمصهای که در آن افتاده است نجات یابد؟ در نبود او چه کسی مسئولیت مراقبت از سگش را بر عهده خواهد گرفت؟ در نقد و بررسی جان ویک ۳ با فیلیمو شات همراه باشید.
اولین قسمت از فیلم سینمایی دنبالهدار جان ویک در سال ۲۰۱۴ بر پرده سینماها به نمایش درآمد و نظر تماشاگران و منتقدان را به خود جلب کرد؛ این فیلم، روایتگر داستان یک قاتل حرفهای و بسیار قدرتمند بود که در جریان انتقامگیری از عاملان قتل سگش، ۸۶ نفر را به قتل میرساند. در قسمت اول جان ویک، کاراکتر اصلی شخصیتی بین Chow Yun-Fat از فیلم The Killer و شخصیت Shaggy از فیلم Scooby-Doo معرفی شد؛ در آن زمان به نظر میرسید، تماشاگران با اثری مواجه هستند که درباره دنیایی نفوذناپذیر صحبت میکند؛ دنیای آدمکشهایی که سبک زندگی و دغدغههایشان، رنگی از واقعیت ندارد. پس از ساختهشدن دو دنباله برای فیلم اول، در بررسی جان ویک ۳ میتوان گفت که با یک «اثر اجتماعی رئالیستی و غمانگیز» روبهرو هستیم. فیلمی که پیشازاین با لباسهای طراحیشده ضدگلوله و قاتلانی شناخته میشد که بیشتر شبیه کشتیگیران سومو بودند، در جدیدترین قسمتش نمایشی باشکوه و پرزرقوبرق از خشونت را ارائه میکند. در بررسی جان ویک ۳ – پارابلوم (با نامی که بدون شک میتوان گفت هیچکس و در هیچ کجای دنیا آن را، حتی برای یک بار، بهطور کامل تلفظ نکرده است) این نکته قابلچشمپوشی نیست که سازندگان آن، شاخصهای کیفی این سهگانه را به بالاترین سطح ممکن بردهاند. آنها با یک اسطورهسازی بینظیر و نمایش درگیریهایی که شایسته خشونت موجود در کاراکترها و ذات داستان است، به این موفقیت دستیافتهاند؛ کاراکترهایی که به معنای واقعی کلمه «خشن» هستند.
نقد فیلم شامپانزه | برای یافتن خود به گذشتهات نگاهی بینداز
تمام آنچه گفته شد، بدون حضور کیانو ریوز قابلتصور نیست؛ او از پس حل کردن یک دوگانگی شگفتانگیز برمیآید: تضاد بین شخصیت جان ویک (مردی که همه تبهکاران دربارهاش حرف میزنند؛ مردی چنان بیرحم که نینجاها کابوسش را میبینند.) و کیانو ریوزی که همه میشناسیم؛ سوپراستاری آرام با صورتی مهربان. وقتی جان در میان کوهی از جنازهها قدم میزند، نمیتوانید چشم از او بردارید. برای تماشاگرانی که طی چند دهه، هنگام تماشای چنین فیلمهایی «آدمکش-قهرمان»هایی شبیه استیون سیگال و جیسون استتهام را دیدهاند، چهره ریوز و عمق نگاهش (که ذن را تداعی میکند)، بهعنوان تصویری تازه و ماندگار جلوه میکند و در ذهن میماند.

تصویری که جان ویک در ذهن مخاطب میسازد، از زاویه دیگری هم نقطه قوت فیلم محسوب میشود؛ کمی حس شوخطبعی به ماجرا اضافه میکند. ده دقیقه اول پارابلوم را در نظر بگیرد: قهرمان داستان در کتابخانه عمومی شهر نیویورک به خدمت یک مهاجم میرسد؛ او در اجرای حرکاتی شبیه کونگ فو، از کتاب ها هم کمک میگیرد و این در حالی است که صورتش جدیترین حالات ممکن را دارد. لبخند نزدن کاراکتر، خود موضوعی خندهدار است؛ جدی بودن بیشازحد او در چنین موقعیتی، به آن رنگی از شوخی و سرگرمی میبخشد.
دنیای ساختهشده حول محور داستان جان ویک، در فیلم اول مورد آزمایش قرار گرفت و با استقبال مخاطبان، روبهجلو حرکت کرد. همه شواهد حاکی از آن هستند که آنچه در سهگانه جان ویک اتفاق میافتد و جایی که قهرمان داستان در آن ساکن است، هیچ ربطی به دنیای ما ندارد؛ جایی که تلفنهای سکهای و کامپیوترهای قدیمی، بهصورت روزمره مورداستفاده قرار میگیرند و این موضوع عجیبی نیست. تابلوهای نئونی همهجا به چشم میخورند، هتلهای بزرگی که برای سرویس دادن به تروریستها طراحی شدهاند، هرگز با مشکل ورود غیرمنتظره توریستها مواجه نمیشوند و در آرامش به فعالیت خود ادامه میدهند. از هر سه نفر هم، یک نفر بهمحض آنکه فرصت پیدا کند، گلولهای به مغز دیگری شلیک میکند. هیچکدام از مواردی که گفته شد با هیچ منطقی جور درنمیآید؛ اما به تماشایش بنشینید و مطمئن باشید که میخکوبتان خواهد کرد.
فیلم همسر یک جاسوس | اثر جدید جذاب و خوشساخت کیوشی کوروساوا

دنیای دیوانهوار فیلم، در Parabellum به اوج میرسد. وقتیکه جان مجبور است از نیویورک فرار کند و به سمت خاورمیانه برود، فرصتی جدید برای بینندگان به وجود میآید تا به تماشای این دنیا در هماهنگی با عناصر عربی بنشینند که خالی از لطف هم نیست. توجه داشته باشید، این موضوع که در میانه داستان جان ویک ۳، تماشاگر از خود نمیپرسد که چرا قهرمان مستاصل و در حال فرار، هیچ تلاشی برای تغییر چهره نمیکند (درحالیکه میداند برای سرش جایزه گذاشتهاند)، بر میزان نفوذ منطق درونی فیلم بر ذهن دوستدارانش تاکید دارد.
در بررسی فیلم سینمایی جان ویک ۳ ، ذکر این نکته الزامی است که اگرچه ده دقیقه پایانی فیلم، از یک جمعبندی رضایتبخش فاصله میگیرد اما تلاش سازندگان برای گسترش و عمق بخشیدن به دنیای جان ویک بهاندازهای قابلتوجه است که میتوان از برخی ابهامات ایجادشده درباره پیشینه داستان چشمپوشی کرد.
پارابلوم فیلمی اکشن است؛ اگر برای تماشای درگیریهای جدی آماده نیستید، حداقل برای تماشای صحنههایی در حد پرتاب شدن چاقو و اصابت آن به چشم افراد آماده باشید. کشمکشها و درگیریهای خونبار، با شکوه هرچهتمامتر در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و ظرافتهای کارگردانی چاد استاهلسکی، بیشتر به رهبری یک ارکستر میماند. تعداد شیشههایی که در اثر استاهلسکی میشکند از Police Story جکی چان هم بیشتر است و صحنههای مهیج اسبسواری و تعقیب و گریز آن، باعث میشود که True Lies کسلکننده به نظر برسد. هالی بری حضوری کوتاه اما تاثیرگذار دارد؛ او در نقش یکی از آشنایان جان ظاهر میشود که بهاندازه او عاشق سگهاست اما این باعث نمیشود که داستان به سمت یک عاشقانه پیشپاافتاده پیش برود.

«هنر درد است و زندگی در رنج میگذرد»، این جمله معروف ممکن است در بسیاری از شرایط درست به نظر برسد؛ اما درباره هنری که به جان ویک ۳ سروشکل داده است باید گفت که نوع «سرگرمکننده» درد را برگزیده و رنج آن از نوعی است که دوست دارید بارها و بارها، از اول تجربهاش کنید.
منبع: Empire Online