رکوردشکنی «مطرب» در گیشه، ظهور همایون غنی زاده جوان در کسوت کارگردانی، «آشغال های دوست داشتنی» و بازی متفاوت و تحسین برانگیز نوید محمد زاده در «سرخپوست»
همچون سالیان گذشته، ۹۸ نیز برای سینمای ایران با فراز و فرود همراه بود و خبرها و اتفاقات خوب و بد زیادی را برای ما به ارمغان آورد.
از رکوردشکنی مطرب در گیشه، تا ظهور همایون غنی زاده جوان در کسوت کارگردانی، از به دنیا آمدن «آشغال های دوست داشتنی» و داستان طولانی و خسته کننده کسب مجوز اکران تا بازی متفاوت و تحسین برانگیز نوید محمد زاده در سرخپوست و… حکایت از تلخی ها و شیرینی های دارد که نه فقط در سینما، که در سرتاسر زندگانی روزمره به سمع و بصرمان می رسد.
مروری بر فیلم های پیمان معادی | درخشش یک ستاره
سینمای ایران نیز کماکان حیات دارد و خون زندگی در رگ هایش جریان. هرچند اختلاف سلیقه در آن زیاد و اختلافات و دعواهای اعتقادی و سیاسی در آن بیش از حد نرمال وجود دارد اما پیوند همین تفاوت هاست که نهایتا به خلق و آفرینش هنر می انجامد.
در این پست سعی داریم جدیدترین و به روزترین فیلمهای ایرانی در حال اکران سینمای ایران را معرفی کرده و نگاهی کوتاهی به آن ها بیندازیم تا بیشتر با حال و روز این روزهای سینما آشنا شویم و بتوانیم راهنمایی هرچند مختصر برای شما هنردوستان گرامی داشته باشیم. با ما همراه باشید.
سرخ پوست، دعوای همیشگی حقیقت و واقعیت
زندانی قدیمی در حال برچیده شدن است. زندانی ها، نگهبانان و کارمندان آن همگی باید به مکان دیگری منتقل شوند. در این انتقال بر اثر اشتباهی که رخ داده یکی از زندانیان گم میشود و همین مساله کافیست تا مخاطب انتظار فیلمی تعقیب و گریز گونه همچون دیگر فیلمهایی با محوریت زندان داشته باشد اما انچه که مخاطب در ادامه با آن مواجهه میشود شبیه به هیچ یک از دیگر فیلمهای زندان نیست!
سرگرد جاهد، کاراکتری خاکستری که در عین داشتن شخصیت محکم، تند، خشن و بعضا بی رحم هویتی متفاوت با فردی با قلبی رئوف و عدالت خواه دارد. سرگردی که در دوگانگی قانون و رفتار درست گیر کرده است و در این بین چیزی را می بازد و تلاش برای یافتن گمشده، ما را به عنوان مخاطب با خود همراه و دستخوش تغییر و تحول می کند.
سرخ پوستی در طول فیلم نمایش داده نمیشود و همین عدم نمایش عطش مخاطب را برای دنبال کردن این معمای حل نشده بیشتر می کند.
در این فیلم با بازی متفاوت نوید محمدزاده روبه رو هستیم. این بار دیگر خبری از دیوانگی و کولی بازی و شلوغ کاری همیشگی نیست. او یک رئیس زندان متین و ارام در ظاهر اما دریایی طوفانی در درون است.پریناز ایزدیار که پیشتر شاهد درخشش وی در سریال شهرزاد و فیلم ابد و یک روز و… بوده ایم و به جرات میتوان گفت تبدیل به یکی از بهترین بازیگران زن این روز های سینمای ایران شده است،این بار بیشتر برای نمایش ابعاد شخصیتی رئیس زندان به فیلم اضافه شده است.
در مجموع فیلم سینمایی سرخ پوست اثری خوب،متفاوت و قابل دفاع از نیما جاویدی است که مخاطب را راضی از سالن سینما خارج می کند.
مطرب، مطربی که کار جهان را به کام ما تلخ میکند!

مطرب داستان خوانندهای کاباره ای به نام ابراهیم خوش لحن که با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ همچون دیگر خوانندههای اینچنینی ایرانی از صحنه کنار میرود اما چون شانس و اقبالی برای خواننده لس انجلسی شدن ندارد، به یک خواننده مراسم مردم پسند تبدیل می شود.
فیلمی که به زعم کارگردان به عنوان یک فیلم موزیکال ساخته شده اما نه تنها موزیکال نیست بلکه حتی کوچک ترین لبخندی را هم نمی تواند از مخاطب بگیرد.
قهرمان این فیلم ایرانی یک زن ترک است که به ایرانیان مسلمان یاد می دهد نباید دروغ بگویند و بازیگران ایرانی فیلم تماما انسانهایی هستند که در کشور خودشان نتوانستند به آرزویشان برسند و به همین خاطر مهاجرت را تنها گزینه پیش روی خود میدانند و مهاجرت برای اینها به مثابه رهایی است. رهایی از زندانی به اسم وطن!دختری که نمادی از جامعه جوان ایران است، دختری است فریبکار، دزد و در ارزوی مهاجرت و پیرمرد داستان که از همه وطن فروش تر است.
این ها همه نمادی از جامعه ایران است که در این فیلم به مخاطب عرضه میشود و ابتذال به همین نقطه ختم نمیشود و تصویری مبتذل تر از انقلاب ۱۳۵۷ را در ابتدای فیلم به مخاطب نشان میدهد.
اینکه چرا مطرب باید صدرنشین جدول فروش سینمای ایران باشد دلایل مختلف دارد که از حوصله این متن خارج است، اما یکی از مهمترین نقاط تاریک فیلم، حضور یکی از اساطیر بازیگری است که مشخص نیست چه فرآیندی رخ داده تا حاج کاظم آرمانگرا و تاریخ ساز سینمای ایران در «آژانس شیشه ای»، صاحب یکی از محبوب ترین کاراکترهای سینمایی در «مارمولک»، مدافع حیثیت و اصل نظام در «بادیگارد» و… حال به چه روزی افتاده که نقش اول فیلمی تا این اندازه سخیف و ضعیف را پذیرفته، خدا می داند!
در مجموع، فیلم سینمایی مطرب فیلمی است در سراشیبی سقوط به سمت بی اخلاقی و ابتذال و شاید حتی گذاشتن عنوان فیلم بد هم برای آن زیادی باشد.
قصر شیرین، روایت مرد شدن!

سینمای رضا میر کریمی، سینمای «رابطه» است. رابطه میان افراد و به خصوص اعضای یک خانواده با یکدیگر. او کارگردانی است که در فیلم هایش به تاثیر رخدادها و وقایع زندگی در ارتباط میان نقش های یک یا چند خانوار می پردازد و بنابراین می توان او را بعنوان یک هنرمند صاحب سبک در سینمای ایران به شمار برد. این بار در قصر شیرین، میر کریمی به یک پدیده روانشناختی نیز توجه کرده و در طول فیلم به زیبایی آن را به تصویر می کشد، «تحول».
داستان فیلم درباره مردی است که پس از گذراندن دوران حبس خود به دلیل قتل غیر عمد، زن و بچه خود را ترک کرده و به دیاری دیگر می رود اما وقوع اتفاقی برای همسرش، زمینه ساز بازگشت او به شهر خود است.
جلال ابتدای فیلم با جلال انتهای آن متفاوت است، دیدگاهش و رفتارش نسبت به خانواده و بچه هایش تغییر کرده و گویی مرده ای که از پس شنیدن نفخ صور، از خواب مرگ چندین ساله بیدار گشته و حال برای جبران گذشته به تکاپو میفتد. این تکاپو در فیلم به طرز هنرمندانه ای و به شکل تدریجی ترسیم شده تا حکایت از عمق نگاه میرکریمی به شخصیت انسان و لایه های پیچیده روان او داشته باشد. همینجاست که بازی تحسین برانگیز حامد بهداد بیش از پیش به چشم می آید.
قصر شیرین نه فقط در ایران و جشنواره فجر که در جشنواره بین المللی شانگهای نیز موفق به افتخارآفرینی شد و جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اول مرد را از آن خود کرد.
در مجموع، قصر شیرین یک فیلم موفق و تا حدود زیادی تاثیرگذار است که میتواند انتخاب بسیار مناسبی برای تماشای یک فیلم خانوادگی ایرانی باشد.
مسخره باز، عمیق و متفاوت ولی کلافی سردرگم

«تو پرورشگاه صدام میکردند مسخره باز! اما من مشت محکمی حواله صورت یکیشون کردم تا داستان رو شروع کنم.»
مسخرهباز داستان جوانی (صابر ابر) است که در رویای بازیگر شدن به سر می برد و شب ها پس از اتمام کار در سلمانی به تمرین باریگری میپردازد.
داستان فیلم در لازمان و لامکان اتفاق میافتد. کسی نمی داند اینجا چه سالی و چه مکانی است. تنها مکان مشخص یک سلمانی است، یک سلمانی پر از مو!
مسخره باز فیلمی است پسامدرن که برای مخاطبی با ذهن خام ساخته نشده و مدل ایرانیزه شده ی فیلمهای شاخص سینمای جهان است و البته می سی سی پی ای که قرار است بمیرد!
اولین ساخته همایون غنی زاده فیلمی است پر از المانهای سینمایی و بصری و کلاژی است بومی از فیلمهایی چون «هزاردستان»، «پاپیون»، «بیل را بکش»، «کازابلانکا» و فیلمهای شاخص دیگری که مخاطب را به تماشای این فیلم ترغیب میکند.
فیلم برداری و صداگذاری فیلم، تماشاگر را به حیرت می اندازد و فیلم داستانی را روایت میکند که بازیگر۲ها در بهترین حالت خودشان دیده میشوند و فیلم ساز هر پلانش را با راه رفتن “دانش” امضا میکند.
آشغالهای دوست داشتنی، حاشیههای دنیایی سیاسی که پدر و مادر میشناسد.

محدودیت های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، همواره یکی از مهمترین دغدغههای سینماگران مدرن سینمای ایران بوده که فقط بر روی پرده سینما به تصویر کشیده نمی شود، که در پس آن نیز به صورت واقعی با آن دست و پنجه نرم میکنند. فیلمی که برای به نمایش به درآمدن آن هم با حذف و اضافه بسیار، به ۶ سال زمان احتیاج داشت. نوشتن در باب این فیلم خیلی ساده تر از ساخت آن نیست.
دور ریختن و ترک کردن و نه ساختن، همیشه دردناک ترین فعل بشری بوده و اگر هم این ترک با فشار بیرونی تحریک شود، چه بسا غیرقابل تحمل گردد.
آشغال های دوست داشتنی داستان ترک است. داستان دور ریختن زبالههایی که بوی زندگی میدهند و هر کدام، بخشی از وجودت هستند.
آشغال هایی که مادری به تک تکشان وابستگی دارد و هر کدام متعلق به یک زندگی و یک طرز تفکر است و این کنار هم قرار گرفتن طرز تفکرهای متضاد طنز خوبی را به فیلم بخشیده است.
آشغال های دوست داشتنی فیلمی است پر از بازیگران حرفهای سینما که همه تماما در این فیلم به خوبی بازی کردهاند و اثرگذاری که از آنها انتظار میرفت را به خوبی القا کرده اند.
یک اثر ملایم که پرهیز میکند از تبدیل شدن به یک فیلم هنجار شکن ولی درعین حال هنجار های موجود در جامعه را به چالش میکشد و در مواردی آن ها را نقض می کند.
خانه پدری، امنیت نفرین شده

خانه ای که قرار است امن ترین مکان برای دختر خانواده باشد به خاطر تعصبات و قضاوتهای اشتباه تبدبل به قبرستان پدری میشود. خانه ای که یک جنایت خانوادگی تا سالیان سال گریبان آن را گرفته و تا انتها رهایش نمیکند.
کیانوش عیاری در این فیلم خانهای را مبنای روایت قرار داده که به قبرستان یک راز تبدیل شده است. دختر خانواده به واسطه سوظن رابطه با پسری جوان از سوی پدر و برادرش در زیرزمین خانه به فجیع ترین شکل ممکن کشته و چال میشود و این شروع داستانی است پرپیچ و خم در سه دوره زمانی.
عیاری در این فیلم سیر یک زندگی را در گذرگاه زمان به تصویر میکشد و این به تصویر دراوردن به ساده ترین شکل ممکن انجام میشود و همین مساله مخاطب را با خود همراه میسازد و او را تا انتها با خود میکشاند.
در ابتدای فیلم سکانسی نمایش داده می شود که در تمام طول فیلم شما را رها نمیکند و تا انتها بعد از گذشت سه دوره زمانی، درد و اندوه آن با شما همراه است.
درد و اندوهی که بر عمق جان مینشیند و با تمام وجود حس میشود.
قسم، قسامهای پرماجرا و دردناک

محسن تنابنده بعد از شکست تمام عیار گینس این بار با یک چرخش ١٨٠ درجهای با فیلم “قسم” به سینما بازگشت تا برگشت خوبی به دل مشغولیهای جدی داشته باشد.
فیلم تماما در جاده و در یک اتوبوس پرماجرا رخ میدهد. اتوبوسی که راضیه (مهناز افشار) تمام اعضای خانواده خود را در آن جمع کرده تا همگی قسم بخورند.
قسم به قتلی رخ داده که شاهدی برای آن وجود ندارد!
تنابنده در این فیلم یک دل مشغولی انسانی و اجتماعی را از زاویه دید قانونی تحت عنوان “قسامه” بیان میکند که شاید کمتر کسی از مردم عادی با آن آشنا باشد یا فقط یک بار نامش را در صفحه حوادث روزنامه ها دیده باشد.
اما این قانون در ایران وجود دارد و به عجیب ترین شکل ممکن در حال اجراست.