این یک فیلم شاعرانه است، اگر ابتدا بر سر معنای شاعرانه به توافق برسیم. نه از آن فیلمهایی که نماهای طولانی و قابهای چشمگیر دارند و شخصیتهایش حرفهای عمیق میزنند و دغدغههای بزرگ دارند؛ نه، آتابای فیلمی است که مانند یک شعر، با ظرافت و احساس پیش میرود و انسانها و آنچه که به هم پیوندشان میدهد بیش از هر چیز اهمیت دارند.
نیکی کریمی بعد از چندین تجربه سینمایی که شباهت چندانی هم بینشان دیده نمیشد، این بار به سراغ ایده و فضایی رفته که شاید سالهاست نمونهاش را کمتر در سینمای ایران دیدهایم. برای پی بردن به میزان تفاوت از جنس فیلمهای امروز، حساب کنید تا ببینید که چقدر از دوران فیلمهایی مانند درخت گلابی دور شدهایم. در نگاهی کوتاه به فیلم آتابای با فیلیموشات همراه باشید.
خلاصه داستان فیلم آتابای
قصه، درباره مردی است که تازه به میانسالی پا گذاشته. کاظم آتابای، دانشجوی اهل خوی که برای تحصیل به تهران رفته بوده، بعد از شکست عشقی و احساس تحقیر از سوی بقیه، درسش را رها میکند و برمیگردد به روستای آبا و اجدادیاش و تصمیم میگیرد تا آنجا را آباد کند و آنقدر بزرگ شود که دیگر کسی نتواند تحقیرش کند. سالها گذشته و آتابای حالا بزرگ منطقه است که با ساختوساز و بومگردی، روستا و اطرافش را آباد کرده. اما آتابای از زخم دیگری هم رنج میبرد؛ خواهر جوانش، سالها قبل خودسوزی کرده و او نتوانسته که نجاتش دهد. پسر نوجوان خواهرش، مهمترین دارایی او در زندگی است…
واکنش اولیه منتقدان به فیلم آتابای
نقش فیلمنامه آتابای
فیلم با الگوی یک رمان گیرا و بهآرامی پیش میرود و در این میان، مهمترین عامل درگیر کردن تماشاگر هادی حجازیفر در نقش اصلی است که همراه با او به بخشهای مختلفی از جغرافیای قصه سرک میکشیم و با آدمهای آن آشنا میشویم. چیزی که کمتر در فیلمهای ایرانی با این کیفیت میبینیم، پیوند عمیق عناصر داستانی با اقلیم منطقه است و مشخصا استفاده از زبان آذری در ایجاد چنین اثری در بعد بیانی آن، غیرقابلانکار است.
آتابای قصه دوست داشتن دیگران و نفرت داشتن از خود است؛ نفرت از این که چطور نمیتوانیم همان چیزی باشیم که دوست داریم و نمیتوانیم چیزهایی را که میخواهیم به دست بیاوریم، در عوض شروع میکنیم به دوست داشتن و حفاظت کردن از داشتههایمان. بنابراین یا وجود اهمیت خط داستانی عاشقانه فیلم، نمیشود آن را یک رومانس در نظر گرفت.
نکته مهم درباره فیلم آتابای ، تلاش برای ایجاد حس و حال خوب در تمام صحنههاست؛ طوری که انگار مانند مسافران و توریستهایی که به روستای آتابای سفر کردهاند، تماشاگران هم قرار است از این سفر لذت ببرند.
عوامل و سازندگان فیلم آتابای
فیلم، نکات مثبت زیادی برای تحسین کردن دارد؛ از فیلمبرداری سامان لطفیان و سلیقه بصری چشمنواز گرفته تا موسیقی شنیدنی حسین علیزاده. با وجود این، تحسین بزرگ متعلق به هادی حجازیفر است که قطعا بهعنوان مولف در کنار نیکی کریمی در آفرینش چنین اثری نقش پررنگ و تأثیرگذاری داشته. مشخص است که نیکی کریمی بالاخره توانسته زبان و سلیقه خودش را تثبیت کند و مسیری که بعدا پیش خواهد گرفت در ادامه همین تجربه موفق خواهد بود.
آتابای فیلمی است با شخصیتهای جذاب و روابط انسانی قابللمس که در جغرافیایی واقعی درهمتنیده شدهاند. البته که تفاوت زبان، خط داستانی محو و پایانبندی آن میتواند جای بحث داشته باشد، اما همچنان یکی از بهترینهای جشنواره امسال است که میتوانید تماشای آن را با خیال راحت به هرکسی پیشنهاد کنید.

نقدی بر فیلم آتابای | کالبدشکافی دوگانگی یک مرد به روستابرگشته
فیلم است یا موسیقی؟ موسیقی است یا نقاشی؟
هرچه هست، آرامش ممتدی است که تو را به سفر میبرد؛ سفر از محاصره ساختمان و ماشین و شهر به روستایی بکر و ساده در غربیترین مکانی که در مخیلهات میگنجد؛ در چارچوب جغرافیای کشورت. سفر به انتهای دشتهای وسیع . سبز در سبز با خرمنهای طلایی. و دیدار با انسانهایی رام و آرام، فضا و اتمسفری گرم و اشتهای حضور در این فضا که سیریناپذیر است. گویی تمام دردها با بازگشت است که درمان میشود. گویی تمام بازگشتها، هسته اولیهای برای شروع مجددند. گویی ما به میهمانی یک شروع تازه دعوت داریم. برای همین، زبانت را کنار بگذار؛ هویت آن دیگری را بپذیر و دل به نوایی بده که میشنوی.
نیکی کریمی حالا از کیارستمی تاثیر میپذیرد شاید هم نوری بیگله جیلان. حالا، زاویه دیدش را ساخته است و کارگردانی پخته شده که برای قضاوت فیلمش به قابها عمق میبخشد و در پسزمینه قابهایش فطرتی طبیعی را به کار میگمارد. او مانده است با قهرمانی شکستخورده و منزوی و کنج عزلت گزیده در دیار خود که باید سرپا شود. هادی حجازیفر آمده است تا پرده از ظاهر خشن و گستاخش برداریم؛ غم ازدستدادگی، وانهادگی شکست عشقی و تغییری که فقط عشق میتواند آن را به انجام برساند . این تغییر و تحول با اینکه به انجام میرسد اما تو گویی که در قسمتی از فیلم محو و مات است. کنشهای عشقی در سینمای ایران هنوز گم است؛ حتی اگر زبانت را عوض کنی! بله قسمتی از آتابای را نمیبینی. قسمتی که در آن، حسین علیزاده تو را مینوازد. طبیعت وحشی خوی در برت می گیرد و در دود و وهم و استعاره سیگار یحیی (با بازی جواد عزتی) گم میشود و گفتگوهای دو لبه با سحر دولتشاهی، مکمل وضع موجود میشوند. سختیهای انسانی را در روستا کالبدشکافی کردن، کار نیکی کریمی شده است.
ویژگیهای آخرین کار او کم نیست؛ زبان ترکی با زیرنویس فارسی. طبیعتگرایی تصویری محض در ساختار درام . موسیقی محزون علیزاده و هیبت روشنفکرانه یک کارگردان که در زمین بازیگرش بازی میکند؛ بازیگری که هم فیلمنامه را نوشته هم لوکیشن را انتخاب کرده و هم نقش اول است. اینها ویژگیهایی است که کاستیها و پرحرفیها را پوشش میدهد. بازیها خوب است. سحر دولتشاهی بالاتر از حد تصور است. متن، بدقلقیها و دیرهنگامیهایی دارد اما شاید خود کارگردان هم گاه شتابی ندارد. انگار آستری را روی بوم زده. اتود میزند. اتود میزند. بعد، تابلو را نمیکشد. این خود یک تابلوست. ما بیشتر از جدل بیرونی باید به جدل درونی بپردازیم؛ آتابای نیز همین است: بازنمایی جدل درونی. این تحول شخصیتی باید صورت بگیرد و همه سامان بیابند. حتی اگر تحولی جهشی باشد. این قصه برای سینمای ایران قدری متفاوت است. قصه مقابله عشق با ترس از عشق؛ دوگانگی مردی که میخواهیم بشناسیمش و رکاب نمیدهد.