اقتباس شبکه HBO از رمان فیلیپ پولمن بهاندازه کتاب، هوشمندانه نیست ولی تصاویری میخکوب کننده دارد؛ مثلا خرسهای قطبی زرهپوش!
در سریال «نیروی اهریمنی اش»، حماسه پر حس و حال HBO، لایرا بلاکوا (با بازی دافنه کین)، دختری فراری با سرنوشتی پنهان، یک آلتیومتر بهدست میآورد؛ وسیلهای کوکی با قدرت جواب دادن به هر سوالی. ولی رازی هست که هنوز ذهنش را درگیر کرده. او میگوید: «بعید میدونم آدم بزرگی باشه که بتونم درکش کنم.» در بررسی این سریال، با فیلیمو شات همراه باشید.
اقتباس شبکه HBO از رمان فیلیپ پولمن بهاندازه کتاب، هوشمندانه نیست ولی تصاویری میخکوب کننده دارد؛ مثلا خرسهای قطبی زرهپوش!
«نیروی اهریمنی اش»، بر اساس سهگانهای به نویسندگی فیلیپ پولمن ساخته شده و قصهای بسیار بدبینانه دارد؛ داستانی پر از جادوگرها و خرسهای قطبی عظیم و خاکی جادویی (یا شبه جادویی) و معادل حیوانی هر انسان. اما بیش از همه، این داستانی است درباره جهانهای موازی، جهانهایی مشابه ولی درعینحال بسیار متفاوت، جداشده توسط مانعی غیرقابلعبور؛ دنیای بزرگترها و دنیای بچهها.
قصه در آکسفورد شروع میشود ولی نه آکسفوردی که برای ما آشناست؛ در دنیای استیم پانک متریال (یا نیرو) که هم از ما پیشرفتهتر است و هم نیست، این دانشگاه شبه کلیسا هم بسیار بزرگ است و هم بینهایت قدرتمند و بهشدت تحت نظر توسط مجیستروم؛ حکومتی مذهبی با شباهتهای فراوان به کلیسای روم.
لایرا بهعنوان کودکی بیسرپرست توسط کلیسا بزرگ میشود، بیخبر از جنگهای متعدد خارجی بر سر مذهب تا آنکه کسی که او به نام عمو آزریِل میشناسد (با بازی جیمز مک آووی) ادعای خائنانه «کشف دنیایی موازی» را مطرح میکند. این رسوایی و نقشهای برای دزدیدن کودکان، لایرا را راهی سفری قهرمانانه به قطب شمال میکند؛ آن هم تحت تعقیب پلیس کفرگویی.

HBO به فضایی برای ساخت اقتباسهای چالشبرانگیز ادبی و سینمایی تبدیل شده است؛ برای نمونه، «بازی تاجوتخت» و «دوست نابغه من»، «وست ورلد» که اقتباسی آزاد از یک تریلر علمی-تخیلی مربوط به ۱۹۷۳ بود و «نگهبانان» که پس از اقتباس بیشازحد وفادارانه زک اسنایدر، رمانی مصور و متعلق به دوران جنگ سرد را به تلویزیون آورد؛ ولی این بار با تاکید بر افسانه نژادپرستی آمریکایی.
بعد از اقتباس بسیار ناموفق از اولین کتاب این مجموعه با نام «قطبنمای طلایی» در سال ۲۰۰۷، این محصول بیبیسی حالا فضای تنفس بیشتری دارد. اولین قسمتها، دنیایی سرشار از تخیل و تصویر خلق میکنند: مردم با هلیکوپتر، بالون و کشتیهای هوایی (زپلین) سفر میکنند. طراحی صحنه و لباس توامان ویکتوریایی، معاصر و قرونوسطایی هستند. ولی بزرگترین دستاورد تصویری سریال، نمایش دائمونهاست که نمود روح در شکل حیواناند و هر انسان را در این دنیا همراهی میکنند. این به آن معناست که در هنگام جنگ، جنگجوها با میمونها و پرندهها و خرگوشها سروکله میزنند.
نقد و بررسی فیلم سینمایی خاکسترها و الماسها
در میان بازیگرها روت ویلسون، به سردی نوآرهای دهه ۴۰ در نقش خانم کولتر که مجیسترومی با نقشههای شوم و بسیار نزدیک به لایراست، اجرای منحصربهفردی دارد. ولی نیروی محرکه اصلی سریال، دافنه کین است؛ مثل آمپولی آدرنالین در قلب سریالی که گاه بیشازحد باشکوه به نظر میرسد.
لایرا (که شاید شما را به یاد نمونه مشابهش در «بازی تاجوتخت»، یعنی آریا بیندازد) هنوز یک بچه است: شجاع، باهوش و قابل سو استفاده. ولی در آستانه بلوغ قرار دارد که در این دنیا، به معنای تغییری مهم است. دائمون بچهها میتواند هر شکلی بگیرد ولی بعد از بلوغ، دائمونها یک شکل ثابت به خود میگیرند؛ استعارهای بر اینکه بلوغ، اتفاقات ممکن را محدود میکند.
سریال «نیروی اهریمنی اش»، حتی پس از تولید در قالب سریال، همچنان در میانه قصه کودکانه و بزرگسالانه قرار میگیرد؛ این سریال، در مقایسه با «بازی تاجوتخت»، گروههای سنی بیشتری را جذب خواهد کرد.
اما باید این نکته را هم در نظر گرفت که سریال، کلیتی یاغی و سوال برانگیز دارد؛ چیزی که نشاندهنده نوعی بلوغ آن هم به شکل مطلوب است، بلوغی بسیار بیشتر از داستانهای فانتزی دیگر. اگر در «هری پاتر» و «ارباب حلقهها» نیروی حاکم، درمجموع نیروی خوبی بهحساب میآمد (حتی با وجود آسیبپذیریشان در برابر فساد)، در «نیروی اهریمنی اش» حکومت دینی موجود، تا بن دندان فاسد نشان داده میشود.
این فصل که به کتاب وفادار مانده است قصه کتاب اول را روایت میکند ولی با اندکی تغییرات. سریال، بیشتر در رسیدن به تصاویر کتاب موفق است تا نزدیک شدن به لحنش؛ بهطورکلی، از کتاب بسیار آرامتر و حتی کمی محافظهکارانهتر است و نمایش جیپتیانها (افرادی بدوی که روی آب زندگی میکنند و با لایرا دوست میشوند) و مجیسترومها، بیشتر شبیه برداشتی از فانتزیهای آشنا و المانهای دیستوپیایی مشابه به نظر میرسد.
با وجود این، سریال «نیروی اهریمنی اش» تا بدین جا موفق شده است که تصاویری خیرهکننده بسازد؛ آن هم بدون نابود کردن ایدههای منبع اصلی. پولمن که گفته «من، مومن ولی آتئیستم.»، کتاب را معکوس «بهشت گمشده» میلتون دانسته، نکتهای که از نام آن هم مشخص است. کتاب، درواقع سقوط شیطان را نوعی رشد نشان داده و نه فقدان. نسخه تلویزیونی همین پیغام را هم میرساند؛ سقوط شیطان، با طعم هیجان.

منبع: NY Times