مصاحبه امپایر آنلاین با اسطوره سینما، رابرت دنیرو را در ادامه خواهید خواند؛ حضور او در فیلم «مرد ایرلندی» ساخته مارتین اسکورسیزی، بهانه این گفتگو است.
مصاحبه امپایر آنلاین با اسطوره سینما، رابرت دنیرو را در ادامه خواهید خواند؛ حضور او در فیلم «مرد ایرلندی» ساخته مارتین اسکورسیزی، بهانه این گفتگو است؛ با فیلیمو شات همراه باشید.
باناراما در سال ۱۹۸۴، آهنگ پاپ مسخره و عجیب و بانمکی منتشر کرد به اسم «رابرت دنیرو منتظره». سیوپنج سال بعد، در آپریل ۲۰۱۹ درحالیکه منتظر رابرت دنیرو بودیم متوجه شدیم که در انتظار دنیرو بودن در ترایبکا نه عجیب است و نه بانمک. ملاقات با این اسطوره کمی خجالتی، هم ما را به هیجان آورده بود و هم کمی ترسانده بود؛ درواقع حس آن لحظات، ترکیبی بود از اضطراب اولین قرار عاشقانه و انتظار برای نوبت دندانپزشکی. مجلهای که روی میز بود را ورق زدیم که به طرز عجیبی مصاحبهای اختصاصی با مدونا در سال ۱۹۸۵ را در خود داشت و سوال هایمان را یکبار دیگر بررسی کردیم تا ببینیم کدامشان باعث خواهد شد دنیرو با عصبانیت از اتاق بیرون بزند؛ کاری که ظاهرا وقتی بحث به جاهای باریکی میکشد که دوست ندارد، انجام میدهد.
خوشبختانه وقتی از راهرویی رد شدیم که با پوسترهای «بودن یا نبودن» (نسخه لوبیچ)، «صورت زخمی» (نسخه پل مونی) و «معشوقه» (فیلم مهجوری که دنیرو در ۱۹۹۲ بازی کرده) تزیین شده بود، فهمیدیم که رابرت دنیرو حال خوبی دارد؛ با سرخوشی حرف زد و معلوم شد که آماده است تا درباره دوران کاریاش و همکاری آخرش با اسکورسیزی در «مرد ایرلندی» با ما صحبت کند.

• تازگیها «رفقای خوب» رو دیدم و در صحنه اول، کاراکتر شما رو «مرد ایرلندی» صدا میزنند.
رابرت دنیرو: آره، جیمی کانوی، ایرلندی بود.
• خود شما هم ریشههای ایرلندی دارین؛ درسته؟
رابرت دنیرو: آره، مادرم هلندی-فرانسوی-آلمانی بود؛ پدرم هم ایتالیایی-ایرلندی. وقتی ۱۸ ساله بودم، توی ایرلند هیچ هایک کردم. سالهاست اونجا دنبال خانواده میگردم. معلوم نیست چرا توی ایرلند این کار خیلی سخته؛ در ایتالیا خیلی ساده بود.
• پس قرار بود ساخت «مرد ایرلندی» به نحوی اتفاق بیافته؛ ولی خیلی خیلی طول کشید.
رابرت دنیرو: واقعا خیلی طول کشیده. من و مارتی قرار بود فیلمی بسازیم درباره یک قاتل و غیره؛ فیلم، فقط کمی عامیانهتر بود. مارتی، فیلمهایی به من نشون میداد؛ بعضی فیلمهای ژانر گانگستری که اون موقع داشت بهشون فکر میکرد. یک فیلم فرانسوی هم نشونم داد؛ فکر میکنم یکی از کارهای ژان گابن بود ( یا حداقل حال و هوایی شبیه اون داشت) و در این بین، من سعی میکردم کتابی رو بخونم که اریک راث بهم داده بود. در اولین ملاقاتمون، راث بحثش رو پیش کشیده بود و من هم باید بهعنوان تحقیق برای نقش میخوندمش. خوندمش و به مارتی گفتم: «خدایا این داستان به نظر من خیلی عالیه؛ به نظرم باید نگاهی بهش بندازیم و برای کارهای بعد در نظرش داشته باشیم. به نظرم این فیلمیه که باید بسازیم.» بعد، مارتی از استیو زیلیان خواست تا فیلمنامهای بر اساسش بنویسه. همه اینها به نظرم… درواقع من به تاریخ توی کتاب نگاه کردم؛ میدونین، کتابها رو تاریخ میزنم چون یادم میره که چه سالی گرفتمشون… و همه این اتفاقات برای ۱۰ سال پیش از موقعیه که فیلمبرداری رو شروع کردیم؛ به نظرم خیلی طول کشید.
• نظرتون درباره اون یکی فیلم چی بود؟ («زمستان فرانکی ماشین»، بر اساس رمانی از دان وینزلو)
رابرت دنیرو: اون کلا فیلم دیگهای بود؛ فیلمی ژانری درباره یک قاتل. حس و حال واقعگرایانهای که این یکی داره رو نداشت، جزییاتی که این یکی داره رو هم. خوب بود ولی… دوست ندارم از کلمه رمانتیک استفاده کنم… ولی شاید رمانتیکتر از این یکی بود؛ بهخصوص درباره جزییات جهان قصه.
• شما قبلا هم نقش کاراکترهایی رو در دهههای مختلف زندگیشون بازی کردین: «رفقای خوب»، «روزی روزگاری در آمریکا»، «کازینو»، «گاو خشمگین». ولی این اولین باره که با جلوههای ویژه این کار رو میکنین…
رابرت دنیرو: آره خب؛ راستش خوشحالم که این تکنولوژی، بازنشستگیم رو سی سال دیگه عقب میندازه.
• کار کردن در این شرایط، راحتتر از کار کردن با گریم بود؟
رابرت دنیرو: خیلی متفاوتن. من و جو پشی و مارتی و آل پاچینو داشتیم درباره این موضوع حرف میزدیم. مارتی گفت: «یک جورهایی شبیه نوعی گریم جدیده.» قبلا توی «مبارزه کینه» کمی کارهای جلوههای دیجیتالی انجام داده بودم. با کلی گجت و وسیلههای مختلف که بهمون وصل بود، ساعتها نشستیم و غیره و غیره. ولی برای این یکی، خواستن که کار دیگهای انجام بشه. مارتی بهدرستی نگران بود که حواس ما به خاطر این شلوغیها پرت بشه. برای همین، حجم گجتها تا حد چیز کوچکی که به کتت وصل باشه یا پیرهنت، کم شد. کمی نقطههای گریم روی جاهای مختلف صورتت و همین. و عکسهای خیلی زیاد. چند نفری بودن که مرتب قبل و بعد از هر برداشت، از زاویههای مختلف ازمون عکس میگرفتن.
• برای اینکه بازی کردن راحتتر باشه سعی کردین صحنههای هر سن رو با هم فیلمبرداری کنین؟
رابرت دنیرو: نه، مجبور بودیم همونطور کار کنیم که برنامهریزی شده بود. همیشه چیزی هست که تغییر کنه یا خراب بشه، برنامه کسی هماهنگ نیست، وسیلهای نمیرسه یا هر چی. سر صحنه، باید برای هر چیزی آماده بود.
• کتابی که «مرد ایرلندی» بر اساسش ساخته شده، «شنیدم دیوارها رو رنگ میکنی»، درباره تجربیات فرانک شیران در جنگ هم صحبت میکنه؛ این بخش رو در فیلم هم داریم؟
رابرت دنیرو: نه زیاد. فقط یک صحنه جنگ داریم. مارتی نگران بود. نمیدونم، شاید دارم کلمه اشتباهی رو بهجای اون استفاده میکنم، ولی مارتی حس میکرد خیلی «قابل پیشبینی»ه. شیران خیلیها رو توی جنگ کشته و برای همین «آدم کشتن» براش آسون شده و غیره و غیره. ولی این کاری بوده که واقعا شیران انجام داده. اون قبل از اینکه به جون خیابونهای فیلادلفیا بیوفته، تجربههای زیادی داشته. توی جنگ، خیلی چیزها بهش گذشته.

• رابرت دنیرو در «مرد ایرلندی» حضور داره و فیلم، قراره با «رفقای خوب» و «کازینو» مقایسه بشه و این موضوع، غیرقابل اجتنابه؛ ولی درسته که بگیم این فیلم، انرژی متفاوتی داره؟
رابرت دنیرو: متفاوته. تنها فیلمی که شاید فیلم ما از بُعد استایل شبیهش باشه، «روما»ست که آلفونسو کوارون ساخته. «روما» رو دیدم و به نظرم، فیلم فوقالعادهایه: ایده ساختن چیزی عظیم. سروکله نتفلیکس پیدا شد و یکجورهایی هر چیزی که لازم داشتیم بهمون داد و بعد هم مزاحم کسی نشد. خیلی توی این بخش خوب بودن و شرایطی بهتر از این وجود نداشت. و بعد نحوه نمایشش، منظورم سالن سینما و این چیزهاست. این فیلم برای سالن سینما ساخته شده.
• شما و جو پشی در سال ۲۰۱۶، توی مراسم «گایز چویس» روی صحنه رفتین و شما گفتین «با مارتی به ساختن فیلم دیگه ای فکر میکنیم، به شرطی که جو یهکم دیگه فحش توی خودش سراغ داشته باشه؛ اگر الان بهش بگیم، یه فحش میده و در رو میبنده.» توی این حرف حقیقتی هم بود؟
رابرت دنیرو: (میخندد) آره، یکجورهایی همچین حرفهایی میزد؛ ما خیلی وقته همدیگه رو میشناسیم و برای همین، آره. جو خیلی دوست نداره بازیگری کنه و اینها. ولی گفتم: «ما باید این یکی رو بسازیم. کی میدونه بعد از این، فرصت دیگهای باشه یا نه؟» و آل هم میخواست باشه و مارتی هم آماده بود؛ خلاصه ساخته شد.
• اولین بار چطور با جو آشنا شدین؟
رابرت دنیرو: خب راستش من، جو رو توی فیلمی به اسم «شرخر» دیده بودم و ما دنبال کسی بودیم که نقش برادر من توی «گاو خشمگین» رو بازی کنه؛ بازیگرهای خوبی هم برای اون نقش دیده بودیم، ولی من به مارتی گفتم: «باید این بازیگره رو ببینی!» اینطوری شد که دنبالش گشتیم و پیداش کردیم. توی یه رستوران کار میکرد. ازش خواستیم بیاد و برای نقش تست بده. همون موقع هم کسی رو داشتیم که عالی بود، جوانتر بود و دنیای پایینشهر رو میشناخت. جو پیرتر بود و قرار بود برادر کوچکتره باشه. ولی حس کردیم چیزی که جو بهمون میده انقدر خاص و فوقالعاده ست که با اون، فیلم رو ساختیم.
• وقتی بالاخره حاضر شد بیاد سر صحنه «مرد ایرلندی»، از اونجا بودن خوشحال بود؟
رابرت دنیرو: فکر میکنم خوشحال بود؛ اگرچه شاید خودش قبول نکنه. بهمون خوش گذشت. با بخشهای جوانی شروع کردیم ولی در اون بخش، دیگه خبری از گریم نبود.
• آل پاچینو گفته که از حافظه حسیاش برای بازی کردن در نقش جوانتر استفاده کرده؛ رابرت دنیرو در «مرد ایرلندی» چه کرد؟
رابرت دنیرو: خب، ما کسی رو سر صحنه داشتیم که مسائل سنی رو بهمون یادآوری میکرد؛ چون واقعا مهم بود. هر وقت به نظر میاومد داریم خود پیرمون رو بازی میکنیم، پیشمون میاومد و بهمون یادآوری میکرد. مثلا صحنهای بود که داشتم از پلهای پایین میرفتم. این یارو، گری، اومد و بهم گفت که باید یهکم پرانرژی تر برم و حتی روی پله آخر، یهکم خودم رو بندازم؛ منم دیدم که حق داره و همین کار رو کردم.
• شما و مارتی و لئوناردو دیکاپریو، در سال ۲۰۱۵ فیلم کوتاه بانمکی ساختین درباره اینکه چرا انقدر دوست دارین با مارتی کار کنین. اون فیلم چیزی از حقیقت در خودش داشت؟
رابرت دنیرو: ما همیشه در این مورد شوخی میکنیم. ما با کسی به اسم لوئیز فریدمن کار میکنیم؛ نویسنده ست. لوئیز قضیهای رو تبدیل به یه شوخی کرد و هی کشش داد؛ قضیه اینکه من چندتا فیلم با مارتی کار کردم و لئو چندتا. همه چی خوبه و خوشبختانه قراره من و لئو و مارتی با هم فیلمی بسازیم. (فیلم «قاتلین گلِ ماه» چراغ سبز تولید گرفته)
• مارتین اسکورسیزی به «فیلم» اعتیاد داره؛ انگار که همه فیلمها رو دیده و میبینه. شما اصلا سعی میکنین مثل اون فیلم ببینین؟
رابرت دنیرو: مارتی فیلمهای خیلی زیادی رو میشناسه. من اگه سوالی درباره فیلمی داشته باشم حتما از اون میپرسم و اون هم همیشه جواب رو میدونه. ممکنه درباره یه فیلم مهجور با هم حرف بزنیم و اون برام کلی دربارهش صحبت کنه و چند وقت بعد، چندتا از فیلمهای یه کارگردان آفریقایی برام بفرسته که فکر میکنه به بحث قبلیمون مربوطه. من اونقدر که باید فیلم نمیبینم. سعی میکنم. فیلمهای عالی زیادی وجود دارن که وقت تماشاشون رو نداشتم.
• توی لابی، پوستر «صورت زخمی» هست. درسته که شما و اسکورسیزی خیال داشتین اون فیلم رو بازسازی کنین؟
رابرت دنیرو: دربارهش حرف زده بودیم. و من به آل هم گفتم. یک شب بیرون بودیم و من بهش گفتم «اگه تو نمیخوای، من حتما بازی میکنم.» و حتما با مارتی میساختیمش. برایان دیپالما شروع به ساختنش کرد و من حس میکردم که آل بهتره بره سراغ برایان و بازی کنه. برایان اون موقع به چند نفر دیگه فکر میکرد.
• نسخه شما احتمالا آمریکایی-کوبایی از آب در نمیاومد؛ درسته؟
رابرت دنیرو: آره، حتما چیز متفاوتی میشد. کی میدونه چه کارهایی باهاش میکردیم و با قصه، کجاها میرفتیم…

منبع: Empire Online