مایک گان، در اولین تجربه کاریاش، به داستان یک کارمند در پمپبنزینی دورافتاده میپردازد.
مایک گان، در اولین تجربه کاریاش، به داستان یک کارمند در پمپبنزینی دورافتاده میپردازد؛ کسی که سعی میکند از یک سرقت مسلحانه، نهایت بهره را ببرد. در بررسی فیلم بسوز با فیلیمو شات همراه باشید.
یک دختر تنها و ناامید که در فکر یک زندگی هیجان انگیزتر است، نقش کاراکتر اصلی را در فیلم «بسوز» اثر مایک گان بازی میکند؛ فیلمی درباره یک سرقت مسلحانه و گروگانگیری، که در یک پمپبنزین اتفاق میافتد. ملیندا با بازی تیلدا کوبهام-هروی، متصدی فروشگاه واقع در کنار پمپبنزین است؛ او که در فکر فرار از زندگی کسلکننده و ملالتبار خود است، با ورود یک سارق مسلح (جاش هاچرسون) به پمپبنزین، تلاش میکند که ضمن همکاری با او، از فرصت پیشآمده استفاده کند؛ اما، نهتنها موفق نمیشود، بلکه ناگهان خودش را بهعنوان گروگان مرد مسلح، در معرکهای گرفتار میبیند.
درام فیلم «بسوز» چندان قانعکننده نیست و همهچیز از لحظه شروع سرقت مسلحانه، در حال سقوط است؛ بخش عمده ضعف درام، به شناخت بسیار کم مخاطب از اخلاق، طرز تفکر و زمینههای روانی شخصیت اصلی داستان برمیگردد. اگرچه هنر اصلی کارگردان، در بهرهبرداری از ستارههای مشهوری مانند سوکی واترهاوس و جاش هاچرسون بهعنوان نقشهای مکمل تیلدا کوبهام هروی دیده میشود، اما روند داستان و چشماندازهای آن ملالآور و کسلکننده هستند؛ تا جایی که ممکن است در هنگام تماشای فیلم خوابتان ببرد.
فیلم Rest Stop ساخته میشود؛ داستان کوتاه استیون کینگ راهی سینما خواهد شد
کوبهام-هروی، نقش ملیندا را ایفا میکند؛ زن کاملاً جوانی که وقتی در حال تمیز کردن زمین و جابهجایی محصولات فروشگاه است، در افکار رمانتیک خود غرق میشود و آرزو میکند که یک زندگی عاشقانه را تجربه کند. کوبهام-هرروی، در فیلم «بسوز»، نقش یک شخصیت ضعیف را دارد، اما احتمالا در فیلم «من یک زن هستم» که بر اساس زندگینامه هلن ردی (موسیقیدان آمریکایی) ساخته شده است و در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو به نمایش درخواهد آمد، در نقشی قدرتمند ظاهر خواهد شد. ملیندای فیلم «بسوز»، در تلاش است تا توجه لیو، با بازی هری شام جونیور را جلب کند؛ او افسر پلیسی است که بهطور منظم، برای صرف قهوه در پمپبنزین توقف میکند. کوشش ملیندا با شکست مواجه میشود چون مشتریان مرد فروشگاه، به برقراری ارتباط با همکار پر شر و شیطنت او، شیلا (با بازی واترهاوس) بیشتر تمایل دارند. ملیندا، برای جلبتوجه مشتریان، تلاشهای غیرقابلانکاری دارد و در این راستا، پیشنهادهایی راجع به غذاهای میان وعده به آنها میدهد؛ خودش را به مشتریان فروشگاه معرفی میکند و توضیح میدهد که اگر در قسمت فروش و پرو لباس به کمک احتیاج داشته باشند، میتوانند روی او حساب کنند. ملیندا بسیار تشنه محبت و توجه است اما وقتی هیچکس به او نگاه نمیکند، احساس میکند که چهره و ظاهر جذابی ندارد.

اوضاع اینطور میگذرد تا اینکه ناگهان، غریبهای خوشتیپ و خوشچهره که یک تفنگ پرشده از گلوله را با هیجان حمل میکند، از راه میرسد. بیلی (با بازی هاچرسون)، سرقت مسلحانهاش را مثل نوجوان زرنگی که فیلمهای زیادی از تارانتینو دیده باشد، با فریاد زدن اعلام میکند؛ او به ملیندا و شیلا قول میدهد که قصد صدمه زدن به آنها را ندارد اما این قول و وعده برای شیلا، که به طرز خونسردانهای به بیلی طعنه میزند، کافی نیست و بیلی به این نتیجه میرسد که باید او را به انبار ببرد و تهدید کند. در تمام این مدت، ملیندا با کیفی پر از پولهای فروشگاه، منتظر است؛ تنهای تقاضای او این است که همراه با بیلی و پولها برود، درخواستی که با توجه به ذات شرارتآمیز و خبیث مرد سارق، برآورده نمیشود و بیلی شروع به اذیت کردن ملیندا میکند.
نه فیلمبرداری، نه کارگردانی و نه راهنماییهای مایک گان به بازیگرانش، باعث فروش این فیلم نمیشد؛ اما بهمحض اینکه کارگردان خشونتهایی تصادفی را که برای مخاطب غیرمنتظره هستند، وارد ماجرا میکند، اوضاع عوض میشود؛ این تصاویر میتوانند منطق آشنای تماشاگر را نسبت به روایت جرم و جنایت تحت تاثیر قرار دهند و تصویر فیلم را در ذهن او بهبود ببخشند. ملیندا با درگیر کردن خود در سرقت مسلحانه، بیشتر از حد توانش به انجام این جرم متعهد شده است و حالا باید به بازی ادامه دهد؛ حتی اگر ادامه دادن، به معنای تلاش برای مجبور کردن بیلی برای پذیرفتن او باشد. آیا این دختر سادهلوح، واقعاً نمیدانست که خاموش کردن چراغهای فروشگاه باعث میشود تا مشتریان با ایجاد مزاحمت، مانع پیشبرد نقشههایش شوند؟ از کامیونداران تشنه به مصرف کافئین گرفته تا افسر لیو و گروه دوچرخهسواری، میآیند و میروند و طوری رفتار می کنند که انگار که هیچیک از آنها بهاندازه کافی باهوش نیست تا به عجیبوغریب بودن اوضاع فروشگاه پی ببرد.
سرانجام و با در نظر گرفتن همه این مسائل، مایک گان برای فیلمش عنوان خوبی انتخاب کرده است؛ تمایل وصفناپذیر ملیندا به خودآزاری، مانند نقشه «همهچیز را بسوزان» میماند و «بسوز»، میتواند خطاب به تمام ناراحتیها و ناامیدیهای او باشد که شغلش، در صدر آنها قرار دارد.
منبع: Hollywood Reporter